۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه

اقتصاد توسعه وایران:

این پست حامد قدوسی ازمواردی است که « گریه خند» آور است یعنی آدم نمی داند باید بخندد یا گریه کند. دراین پست کوتاه حامد مدعی است که « اقتصاد توسعه» در ایران حرفی برای گفتن ندارد و این ادعایش بر دو پیش گزاره نادرست استوار است. یکی این که «ادبیات توسعه» « عمدتا به فقدان زیرساخت های نهادی/فن آورانه و یا کم بود شدید منابع انسانی و مالی در کشورهای بسیار کم توسعه یافته (LDC) اختصاص دارد و ربط چندانی با شرایط کشور ما ندارد» و دوم این که «کشورهایی مثل ایران به آن سطح از توسعه یافتگی رسیده اند که بسیاری از اصول و زیرساخت های نهادی حاکم بر کشورهای دیگر در این جا هم تا حدی وجود داشته باشد و لذا ادبیات توسعه حرف چندانی برای تغییر شرایط نداشته باشد» خلاصه این که «نیازی به علم کردن بحث جدیدی ذیل مبحث توسعه نیست». به قول معروف، فاتحه.
ولی چرا حامد اشتباه می کندو سخت هم اشتباه می کند؟
ازهمین نوشته کوتاه روشن است که حامد درک درستی از « توسعه» ندارد ولی چرا درباره اش « فتوا» صادر می کند نمی دانم. این نکته ای است که خودش باید به آن پاسخ بدهد. به حدس و گمان می گویم که بعید نیست همان چه هائی را که حامد با « گشاده دستی» و به تکرار در باره « چپ ها» می نویسد، بیشتر در مورد خودش صادق باشد تا دیگران. ولی بهتر است به اختصار مختصات کلی جوامع « توسعه نیافته» یعنی جوامعی که درپیوند با آنها نیاز به « علم کردن بحث جدیدی ذیل مبحث توسعه» هست را به دست بدهم تا خواننده خودش قضاوت کند که کدام یک از این مختصات در اقتصاد ایران هم وجود دارد یا ندارد.
یکی ازمختصات « اقتصاد توسعه نیافته» به نسبت پائین بودن درآمد سرانه و درکنارش گستردگی نابرابری درآمد وثروت درجامعه است، ترکیبی که منشاء بسیاری از مصائب دیگر می شود و دست و بال سیاست پردازان را می بندد. بهداشت عمومی تعریفی ندارد و به همین صورت است امکانات آموزشی وپژوهشی درهمه سطوح. میزان متوسط بازدهی نیروی کار پائین است و به همین خاطر، محصولات تولید شده با کارو حتی ماشین آلاتی که بازدهی بالا ندارد، توان رقابتی زیادی دربازارهای جهانی ندارد. نرخ افزایش جمعیت به نسبت بالاست و به همین خاطر، نرخ وابستگی- یعنی نسبت کل جمعیت به آن بخشی از جمعیت که در تولید نقش دارد - بالاست. نرخ بیکاری آشکار وپنهان در یک اقتصاد توسعه نیافته به نسبت بالاست. منظورم هم از بیکاری پنهان نیز طبیعتا، فراوانی مشاغل غیر مولد یا استفاده غیر بهینه از نیروی کاراست. ساختار اقتصاد بلاتکلیف است، یعنی یک اقتصاد توسعه نیافته نه اقتصادی صنعتی است و نه حتی کشاورزی- بنگرید به صادرکنندگان ووارد کنندگان موادغذائی دراقتصاد جهان- و اغلب هم تک پایه است. حالا یک جا- مثل ایران- بخش نفت- بخش حاکم است و درجای دیگر ممکن است بخش دیگر چنین نقشی داشته باشد. ساختار بازار مخدوش است. نظام اطلاع رسانی در اقتصاد غیرمفید است و اطلاعات قابل وثوق حالت کیمیا دارد. درصد بیسوادی به نسبت بالاست و انتظار زندگی هم پائین. بخش قابل توجهی از جمعیت فعال در بخش کشاورزی- و اغلب کشاورزی سنتی- فعالیت می کنند و تولید کشاورزی هنوز به اصطلاح مدرن وعلمی نشده است. ناگفته روشن است که کشاورزی سنتی توان زیادی برای تولید مازاد ندارد و شاید هم به همین خاطر است که اغلب این جوامع، به صورت عمده واردکنندگان موادغذائی درآمده اند. مصرف سرانه پروتئین حیوانی، الکتریسته، فولاد، انرژی ( به عنوان چند مثال) پائین است. درآمد سرانه ناشی از فعالیت های صنعتی بالا نیست. به دلیل تعامل ناچیز با اقتصاد جهانی و پائین بودن توان تولیدی، میزان سرانه واردات و صادرات هم تعریفی ندارد. تکنولوژی تولید در صنعت و کشاورزی عهد دقیانوسی است و با فن آوری مدرن همراهی ندارد. نظام مالیاتی کارآمد وجود ندارد و به همین خاطر درآمدهای دولت از فعالیت های غیر تجاری ( مالیات ها) زیاد نیست. به همین خاطر، نظام رفاه اجتماعی هم یا وجود ندارد یا به شدت ناکافی و غیر کارآمد است. یک خصلت مشترک این اقتصاد ها، عدم کفایت زیرساخت های ارتباطی - راه، راه آهن، امکانات بندری- در این جوامع است ( برای نمونه هروقت که زلزله ای می آید و یا سیلی بخشی از یک کشور توسعه نیافته را ازبین می برد بر صفحات تلویزیون می بینیم که مثلا راه وجود ندارد یا به شدت ناکافی است). بدیهی است که در دیگرمواقع، مشکلات ناشی از عدم کفایت این امکانات دست و پاگیر است. درعرصه های غیراقتصادی هم می توان از وجوهی سخن گفت که پی آمدهای آشکار اقتصادی دارند. ساختار سیاسی به شدت مخدوش است ( کسانی که قدرت مطلقه دارند معمولا مادام العمر هم به این مقام منصوب می شوند) ، انتخابات معنی داری وجود ندارد و معمولامکانیسم های پاسخگوئی به مردم هم دردسترس نیست. نه فقط سیاست های اقتصادی ثباتی ندارد بلکه ساختار سیاسی نیز از ثبات لازم برخوردار نیست. به دلیل عدم توسعه نهادهای سیاسی، نظام سیاسی قائم به شخص است و با تعویض شخص هم نگرش سیاسی حکومت متحول می شود. نهادهای دموکراتیک، و احزاب وجود ندارد و یا در صورت وجود، تاثیری در سیاست گذاری ها ندارند. آزادی سیاسی وجود ندارد و جامعه دروجه عمده تک صدائی است. رقابت احزاب- وقتی که احزابی باشند- بسیار ضعیف است. ابزار گفتگوی اجتماعی، روزنامه، نشریه، تلویزیون، رادیو وجود ندارد و یا از آزادی عمل در اطلاع رسانی برخوردارنیستند. سازمان های کارگری وجود ندارند و یا درصورت وجود هم معمولا اتحادیه های زرد کارگری هستند که قادر به انجام وظایف خویش نیستند. نهادهای مالی درچنان چنبره ای از مقررات دست وپاگیر گرفتارند که فاقد کارآئی اندو نمی توانند مستقلا تعیین سیاست نمایند. سرمایه انسانی، یا وجود ندارد یا حتی در صورت وجود، به علت ساختار سیاسی مخدوش به هرز می رود. برخلاف جوامع توسعه یافته، درجوامع توسعه نیافته با تکثر مراکز تصمیم گیری روبرو هستید و به همین خاطر هم هست که ریسک سیاسی در چنین جوامعی به نسبت بالاست و به همین خاطر، در جلب سرمایه موفقیت زیادی ندارند. به دو مورد دیگرهم اشاره کوتاهی بکنم و بگذرم. موقعیت فرودست زنان درقانون و درعرف و باورهای جامعه که باعث می شود تا از 50% نیروی انسانی استفاده بهینه نشود و دیگر هم گستردگی باور به خرافات و تقدیرگرائی که درکشورهای زیادی دربرابر برخورد علمی و مدرن قرار می گیرد و سد راه گسترش نگرش علمی شده است.
با این مختصر، پیشنهاد می کنم پست حامد را یک بار دیگر بخوانید.
بعدالتحریر:
حامد قدوسی عزیزبرآشفته و مرامتهم کرده است که درحق او جفا کرده ام وخواسته است متن کامنت اش را دراصل بگذارم. به روی چشم.
این هم کامنت حامد:
ایرج عزیز سلام راستش به قول خودت مختاری که پست من بخندی یا گریه کنی ولی من یکی از پست تو متعجب شدم چون بر خلاف همیشه "انصاف" و "امانت داری" را رعایت نکردی. همه متن را نوشتی جز دو سه جمله آخرش که پاسخ خیلی طبیعی به تمام آن چیزهایی که ذیل گفته بودی. ماجرا خیلی ساده است: هیچ کس منکر همه این چیزهایی که گفتی نیست. همه این چیزها را احتمالا ما که بیشتر از شما در ایران حضور داریم خیلی خوب می بینیم ولی لطفا فقط به من یک چیز بگو: راه حل دقیق این مشکلات در کدام کتاب ها نوشته می شود؟ این که بهره وری نیروی کار یا سطح فن آوری یا درآمد مالیاتی کم است تک تک موضوعاتی است که اقتصاد به اصطلاح معمول و غیر توسعه ای با دقت و علاقه به آن می پردازد. در مورد اقتصاد توسعه هم من را به ندانستن متهم کرده ای ولی همین سواد و تجربه کار اندک من در حوزه توسعه در سطح بین المللی می گوید که مباحث معمول اقتصاد توسعه در جهان تطابقی با شرایط کشورهایی در سطح ایران ندارد. این چیزی بود که همه اقتصاددان های آن سازمانی که من باهاشان کار می کردم هم خیلی صریح و روشن می گفتند.شما همه مقدمات من را نقل قول کرده ای و بعد جمله آخر متن من که می گوید "ملت اگر همین علم اقتصاد مرسوم و زیر شاخه هایش را بخوانید جواب این سوال ها آن جا هست" را یک باره غیب کرده ای. گویی که یک احمقی پیدا شده و می گوید دست روی دست بگذارید و سوت بزنید .راستش این بار از شما خواهش دارم که توضیح ضروری من را در متن بیاوری برای
«این که این مدلی که شما نوشتی چیزی دست کم از یک تهمت ندارد
و اما عکس العمل من: باز هم خواهش می کنم پست حامد را بخوانید و هم چنین این کامنت اورا...

0 نظر: