۱۳۸۶ تیر ۱۹, سه‌شنبه

پرسش

به یاد محمد جان مختاری:
می بینمت كه می شكنی چون شیشه ای به سنگ
و آب می شوی، مانند شمع
كه می سوزد تا گرد نور بپاشد بر جهانی تاریك
با این همه
ولی
چون غنچه ای كه می شكفدـ می خندی!
آخر تو از كجا آمده ای؟
بگو... بگو توازکجا آمده ای!،
كه این چنین خندان می سوزی؟
بگو، بگو،
عزیزترین
تو از كدام قبیلة مغلوبی؟
كه در میان این همه آدم خواران
تو این همه انسان،‌
باقی می مانی

0 نظر: