۱۳۸۶ دی ۲۳, یکشنبه

یادداشتی درباره وضعیت بافندگان قالی درایران قرن نوزدهم

« دریک کارگاه قالی بافی درکرمان، صاحب کارگاه قالی زیبائی را که بافندة پنجساله ای بافته بود به ناظری نشان داد. ناظر از مزد دریافتی بافنده پرسید ووقتی فهمید که مزد ناچیزی به او پرداخت می شود، پرسید: آیا برای او امکان دارد که با این مزد اندک زندگی کند؟ «البته که نه» و صاحب کارگاه ادامه داد، ولی این دختر، بچة یتیمی بیش نیست»[1]
قالی های ایرانی براستی که جذاب و توجه برانگیزند و نه فقط برای بسیاری از ایرانی ها، بلکه برای شماری از غیر ایرانی ها هم جذابیت خاصی دارند. برای نمونه لرد کرزن، در کتاب معروفش « ایران وقضیه ایران» نوشت، « کسی که حتی یک بار چشمش به قالی های ایران بیفتد مگر می تواند رنگ های ماندگارشان را که با گذشت زمان از بین نمی روند، فراموش کند.... آن طرح های دلپسند وظرافت چشمگیرشان فراموش ناشدنی است»[2] دراین یادداشت هدفم این است که تصویری هرچند ناکامل از این « هنرمندان گمنام» به دست بدهم. بافندگان قالی چه کسانی بودند؟ چگونه زندگی می کردند؟
درجای دیگر[3]، به تفصیل در این باره نوشته ام ولی به اشاره می گویم که عمده ترین نیروی کار شاغل درقالی بافی کودکان بودند. دلیل این امردرماهیت تولید فالی نهفته است. یعنی:
- هرچه که نخ های ظریف تری برای بافتن قالی به کار برود، کیفیت قالی بافته شده مرغوب تر خواهد بود. به سخن دیگر، یکی از طریق تغیین مرغوبیت قالی مقایسه دانه های گره در یک سطح معین از آن است.
- خصلت عمده و ویژگی تولید قالی این است که راه برای کاربرد ماشین در تولید آن مسدود است. البته در سالهای اخیر قالی های ماشینی باهمان طرح های کلاسیک به بازارآمده است ولی برای طرفداران پروپاقرص قالی ایرانی، قالی های دستباف چیزدیگری است. وقتی راه برای کاربردماشین مسدود باشدو از سوی دیگر، درشرایطی که گره های کوچک تر نشانه مرغوبیت بیشتر قالی باشد، در آن صورت انگشتان ظریف و شکننده کودکان برای انجام چنین مهمی اهمیت اساسی و تعیین کننده پیدا می کند.
به این ترتیب، به گمان من، مشکل اساسی قالی بافی، بدذاتی یا دنائت طبع این یا آن صاحب کارگاه نیست. با همه جذابیت ظاهری، مشکل اساسی در ماهیت تولید قالی است که هم چون زالوئی سیری ناپذیر، فقط از خون سرانگشت کودکان تغذیه می کند.
به هرتقدیر، تخمین میانگین سن این پرولترهای نابالغ یکدست و یک نواخت نیست. به نظر می رسد از آن لحظه ای که کودک بتواند نخ را گره بزند، می تواند به صورت یک بافنده در آید. پس اجازه بدهید شماری از اسناد قرن نوزدهم را مرور کنیم.
کیث ابوت در 1850 نوشت که در ایالت کرمان « 4500 تن از کودکان بین 6 تا 8 ساله درگیر تولید قالی و شال هستند»[4] ناظر دیگری در 1893 نوشت که در مناطق مرکزی ایران« بافندگان قالی معمولا کودکان درسنین 4 تا 14 ساله اند»[5] دیگر شواهد و اسناد قرن نوزدهم، نیروی عمده کار درقالی بافی را کودکان دانسته اند. مثلا کنسول وود از تبریز گزارش کرد که دردهة آخر قرن نوزدهم « عمدتا پسربچه ها» در صنعت قالی بافی شاغل اند و کنسول الیاس هم در مورد مشهد به نکته مشابهی اشاره کرده است[6]
تقسیم با اهمیت دیگری که شایان ذکر است تقسیم جنسی نیروی کار شاغل در قالی بافی است. شواهد موجود براین دلالت دارد که عمده بافندگان قالی را دختر بچه ها تشکیل می داده اند و در مناطق روستائی سهم دختران به مراتب قابل توجه تر بوده است. این وضعیت در میان عشایر نمود بارزتری داشت. درگزارشی که در 1891 تهیه شد، آمده است « وقتی بافندگی به طور منظم ادامه می یابد، سه یا چهار دختر روی یک قالی نسبتا بزرگ کار می کنند. زن بافندة قالی[7] قاعدتا سمت رهبری دارد و کار دختران خود و یا دخترانی را که اجیرشده اند، هدایت می کند»[8]
دراواخر قرن نوزدهم که کارگاه های بزرگ قالی بافی پدیدار شدند، این جنبه از تولیدقالی دست نخورده ماند. کنسول پریس در باره کارگاه قالی بافی زیگلر در سلطان آباد [اراک] نوشت، « بازای هر 21 اینچ از عرض قالی، یک زن یا دختر بچه سرگرم بافندگی است»[9]. درگزارش دیگری که در 1891 تهیه شد، می خوانیم « دختران از سنین 7 سالگی در بافندگی قالی کمک می کنند. قبل از آن برای یک سال کارآموزی می کنند که از سنین خیلی پائین با کار بافندگی آشنا بشوند»[10]. دربیان سهم دختران و زنان عشایر درقالی بافی، سایکس در 1905 نوشت « سنت جالبی درمیان عشایر وجود دارد که دختران قبل از آن ازدواج کنند، باید مهارت خود را با بافتن یک قالیچه یا خورجین بسیار زیبا نشان بدهند»[11]. به درستی نمی دانم که در جامعة مرد سالار ایران، مردان برای ازدواج کردن چه باید می کردند وچه قابلیت هائی می داشتند. ولی این را می دانم که در چنین جامعه ای اکثریت قریب به اتفاق زنان، چه عشایر و چه غیرعشایر، چاره ای غیر از ازدواج نداشتند. به این ترتیب، می توان گفت که شمار قابل توجهی از دختران عشایر و روستائی حداقل در مراحلی از زندگی خویش دیگر قالی بافی بودند. در تائید این نکته بد نیست اضافه کنم ناپیرکه دردهة 70 قرن نوزدهم برای یک ماموریت سری و محرمانه ایران را سیاحت کرد، نوشت که درمیان ترکمن ها « هرچادری دار قالی بافی خودش را دارد و زنان کاملا برعکس مردان بسیار فعال و پرکارند»[12].
از سوی دیگر، این هم محتمل است که بخشی از نیروی کار شاغل در قالی بافی، احتمالا کسانی بودند که درگیر بافتن پارچه های پنبه ای و ابریشمی بودند ولی با از میان رفتن آن واحدها، در نیتجه واردات کالاهای مشابه و ارزان خارجی، ناچارشدند که به بافتن قالی که از آن رقابت ها آزاد بود، روی بیاورند.
درباره میزان مزد و درآمد دریادداشتهای بعدی خواهم نوشت ولی اجازه بدهید این مختصر را با توصیفی ازشرایط کاری به پایان ببرم. ابوت در1850 دراین باره نوشت:
« بافندگان فلک زده، معمولا در فضائی بسته و نامساعد کار می کنند. محل کارشان درتابستان بسته است، برای این گرمای زیاد به داخل نیاید. درزمستان هم بسته است که محل کار، گرما از دست ندهد. به همین دلیل است که ظاهر بافندگان بیمارگونه است. البته این ظاهر بیمار گونه دلیل دیگری هم دارد و آن کارکردن برای ساعات طولانی و برای 6 روز در هفته است»[13]
براساس شواهدی که داریم در اواخر قرن نوزدهم با وجودی که تولید قالی و شال افزایش یافت ولی شرایط حاکم برمحیط کار بافندگان ثابت ماند و به همان بدی و ناهنجاری بود. قطعه زیر از گزارشی است که در 1893، یعنی 43 سال بعد از ابوت، نوشته شده است« شال را در اتاق های مخصوصی می بافند. سقف کوتاه، تاریک،... و فضائی است بدون جریان هوا. هر اتاق 4 تا 10 دار بافندگی رابراساس ظرفیت خود در بر می گیرد. من اتاقی دیده ام به طول و عرض 24 و 14 فوت [7.2در4.2متر] که در آن 8 داربافندگی وجود داشت... و سه بافنده خردسال برروی هرشال کار می کرده اند و آن که دروسط می نشیند، سربافنده است که رنگ ها و طرح ها را از حفظ می داند»[14] دردهه های اولیه قرن بیستم هم وضع به همین صورت بود. سازمان بین المللی کار در 1920 در گزارشی که راجع به صنایع قالی و شال بافی ایران تهیه کرد، انگار که از گزارش ابوت در 70 سال قبل ترش رونویسی کرده است، « دراتاق های کوچک، با سقف های کوتاه و بدون جریان هوا، کارگران زیادی درشرایطی غیر بهداشتی به بافندگی مشغولند. دراین واحدها، کودکان حتی از سنین 5 سالگی مشغول به کارند واز طلوع آفتاب تا غروب کار می کنند»[15]
[1] به نقل از Women’s Leader18 اگوست 1922
[2] کرزن، ایران و قضیه ایران، جلددوم ص 523
[3] اقتصادایران در قرن نوزدهم، نشرچشمه، 1373، صص135-201
[4] ابوت: « تجارت...تولیدات...شهرهای مختلف ایران»، بریتانیا، اسناد وزارت امورخارجه سری 60 جلد 165
[5] پریس: گزارش سفر به یزد، کرمان و شیراز... اسناد پارلمانی، 1894 جلد 87
[6] وود: گزارش کنسولی « تجارت آذربایجان»، اسناد پارلمانی، 1899، جلد 101
[7] منظور نویسنده در این جا نادرست بیان شده است. مردخانواده نقشی جز قبول سفارش و خرید مواد اولیه نداشت. کار بافندگی عمدتا توسط زنان صورت می گرفت و منظور نویسنده درواقع همسر آن کسی است که مواد اولیه را می خریده است.
[8] دوریس: قالی بافی ایران»، نشریه انجمن هنرها، 24 ژوئیه 1891، ص 732
[9] پریس، همان، ص 59
[10] دوریس، همان، ص 733
[11] سایکس: گزارش کنسولی « خراسان» اسناد پارلمانی، 1906، جلد 127
[12] ناپیر: « گزارش مسافرت به ایران...» کاملا محرمانه، لندن، 1876، ص 157
[13] ابوت، همان، سری 60 جلد 165
[14] پریس: گزارش سفر.... همان، ص 30
[15] سازمان بین المللی کار، در باره کارکودکان، اکتبر 1920، به نقل از خسرو شاکری( ویراستار): موقعیت طبقه کارگردرایران، تاریخ مستند، فلورانس 1978، ص 142

0 نظر: