۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

پاکنیم در کفش بزرگان!

دوست بزرگوارم جناب مسعود خان بهنود در سوگ استاد دکتر آدمیت مطلبی نوشته است که مثل قریب به اتفاق نوشته هایش خواندنی است و خیلی هم مفید. اگرچه تاریخ نگاری مدرن ایران به مقدار زیاد با زنده یاد استادآدمیت آغاز می شود ولی این جمله از این نوشته به نظرم اندکی عجیب آمد:
«نسل امروز خوب است بداند تصويری که از گذشته خود و تاريخ خود دارد، اصلا شناسنامه واقعی و نه تخيلی که دارد حاصل تلاش های بی دريغ معدود کسانی بوده است که آخرينشان همين مرد که ديروز در گذشت. فريدون آدميت»
بهنود جان: یعنی می گوئی تاریخ نگاری ما تعطیل شده است! یا این که دیگر چیزی نیست که دیگری بگوید؟ دست خودم نیست. اندکی گیج شده ام.
عزیزم محمود جان کویر مدتی است که سلسله مقالاتی می نویسد تحت عنوان « تلاش های فرهنگی ايرانيان در انگلستان » که هم خواندنی اندو هم اطلاعات سود مند زیادی دارند. درسایت عصر نو دیدم که محمود جان سی و چهارمین بخش این دست نوشته های روشنگرانه را منتشر کرده است. خواندم و مثل همیشه بسیار چیزها یاد گرفته ام. ولی باز دست خودم نیست، اندکی گیج شده ام وقتی رسیدم به « حافظ لندن»، ابتدا فکر کردم که لابد ادبیانی در لندن « حافظ خوانی» راه انداخته اند و یا « حافظ شناسی» درس می دهند. ولی دیدم نه، منظور محمودجان به واقع « چلوکبابی حافظ» است. باید انصاف داشت. قبل از خواندن نوشته محمود جان کویر نمی دانستم در لندن 80 رستوران ایرانی داریم و بعد رسیدم به این قسمت که هرچه می کنم به نظرم بیانگر « تلاش فرهنگی» نیست، نمی دانم شاید هم هست، ولی « نان تازه از تنور آمده! بوی خوش پلو ایرانی. ریحان و نعنا و تلخون! کباب های خوش مزه و تازه!سفره ای رنگین برای شما و مهمانان شما! دست مریزاد! این رستوران بهترین غذاهای ایرانی را با استانداردهای عالی و قیمت بسیار خوب برای همگان فراهم می آورد
آخ آخ گفتی ریحان و تلخون.....خدا بگم چکارت بکنه محممود!! حالا نمی دانم از دست محمود جان کویر به کجا باید شکایت بکنم! چون دستم تنگ است و در لندن نیستم ولی دلم بد جوری هوس چلوکباب کرده است!!!

0 نظر: