۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

دیگی که برای من نجوشد.....

ازخوبی های دنیای تازه این است که امروز5 شنبه صبح ساعت 8.5 که به سرکار آمدم درده کوره ای دراین غربت، اولین کاری که کردم این بود که نشستم و کل مناظره تلویزیونی دیشب آقای احمدی نژاد و آقای موسوی را نگاه کردم. برای آدمی مثل من، این مناظره هیچ اطلاعات تازه ای نداشت یعنی هیچ کدام چیزی نگفتند که برای من تازگی داشته باشد. به غیر از مقداری کلی گوئی، حرف و سخنی از هیچ برنامه های هم به میان نیامد که حداقل بتوانم برای دل خودم در این غربت، سبک و سنگین بکنم. درجائی که الان یادم نیست امروز خواندم که یکی نوشته است این مناظره از بسیار جهات دیگر، یک رویداد مهم سیاسی است که در تاریخ ایران زمین باقی می ماند. من هم برهمین باورم. از خیلی نظرها- با وجودی که حرف تازه ای نگفته اند- ولی آن چه که این آقایان گفتند، به طور جدی قابل تعمق است. برای یک لحظه چشمهایم را بستم، به نظرم آمد که انگار درگوشه دادگاهی نشسته ام که دو نفر « متهم»، اگرچه تقریبا همه موارد اتهام خرابکاری های سی ساله را پذیرفته اند، با یک دیگر دست به یقه شده اند. یکی به زبان بی زبانی می گوید اگر مملکت ویرانه است، به این خاطر است که شما و دیگران، مملکت خرابی به من تحول داده اید، و آن دیگری هم، اگرچه به اتهام خرابی های 26 ساله جواب مشخص نمی دهد، ولی مدعی می شود که این خرابی ها درهمین 4 سال گذشته پیش آمده است....متاسفانه واقعیت خرابی، با ادعاهای طرفین، تائید می شود و این به نظرم، مهم ترین دست آورد این مناظره است
قبل از هرچیز این را بگویم که استفاده از مناظره را به فال نیک می گیرم و به گمان من، تحول مفیدی است که درایران پیش آمده است- به ویژه اگر درموارد دیگر هم دنبال شود. به خصوص که برنامه بطور زنده پخش می شود و به قول معروف بدون « دخالت دست» انجام می گیرد که این خودش دروضعیتی که داریم، خیلی هم غنیمت است.
واما چرا آن چه که گفته شد، با همه کهنگی، نکات مهمی است که در تاریخ می ماند. اگربه ارایه یک جمع بندی مختصرمجاز باشم احمدی نژاد به واقع گفت که در 26 سال گذشته،
«و بردنها و بردنها و بردنها
و کشتی ها و کشتی ها و کشتی ها
و گزمه ها و گشتی ها....»[1]
و آقای موسوی هم به واقع سخن شان این بود که در این 4 سال گذشته
« حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
تکبیر، برادران!
همسرایان وحدت
با حنجره های بی اعتقادی
حماسه های ایمان خواندند
تکبیر، برادران!
کودکان شکوفه
افسانة دوزخ را تجربه کردند
تکبیر، برادران!"[2]
و اگراین دوتا جمع بندی را با هم جمع کنیم، یعنی سرملت ایران دراین سی سال نمی دانم آیا کلاه گشادی رفته است یا این که بد جوری بی کلاه مانده است. این ادعا هم نه توطئه ضد انقلاب است ونه استکبار بلکه خلاصه فرمایشات خود این آقایان بود درمناظره دیشب. یعنی کسانی چون بنده به کنار، براساس آن چه که خود این آقایان درمجموع گفته اند، روشن شد که اگرچه از جمله شعارهای مردم که به سرنگونی رژیم سلطنتی منجر شد، « آزادی» بود و « استقلال» و « جمهوری اسلامی»، الان، سی سال بعد، متاسفانه هیچ کدام را ندارند.
- درباره آزادی، هم آقای احمدی نژاد و هم آقای موسوی بر قحطی اش در ایران شهادت داده اند. آقای رئیس جمهور حتی به کشتن ها هم اشاره کرد.
- درباره «جمهوری اسلامی» هم، بی تعارف حکومتی که به گفته رئیس جمهور کنونی اش، رئیس شورای مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس بازرسی دفتر رهبری و بسیاری دیگر از دولتمردانش مفسد اقتصادی باشند و حامی مفسدان، ورئیس جمهورمومن و مسلمان اش هم به ادعای آقای موسوی، عوام فریب باشد- البته آقای موسوی ازاین واژه استفاده نکرده است، این جمع بندی من از حرفهای ایشان است- نه می تواند جمهوری باشد و نه حتی اسلامی- حداقل با توجه به وعده هائی که به مردم ایران داده بودند . البته فراموش نمی کنیم که در همه این سالها مسئولیت اصلی و اساسی اداره مملکت هم طبق قانون اساسی به گردن ولایت فقیه بوده است ( درزمان صدارت آقای موسوی، آقای خمینی در این مقام بود و پس از درگذشت ایشان هم آقای خامنه ای به این مقام منصوب شدند)، یعنی به واقع، احمدی نژاد کمی بیشتر و پرحرارت تر ولی آقای موسوی هم به همین روال به واقع، ولایت فقیه را به پرسش گرفته بودند. از دو حال خارج نیست، یا این دو دراین تصویری که احمدی نژاد به دست می دهد خودشان دراین مفاسد شراکت داشتند و دارند ویا حتی اگر خودشان پاک و منزه بوده باشند، به خاطر پیدا شدن و تداوم این مفاسد، پس، بی عرضه بوده اند و برای مقابله با این مفاسد جسارت نداشتند. و آقای موسوی هم اگرچه این گونه نمی گوید ولی حرفش به واقع این هم هست که آقای ولایت فقیه، در این 4 سال که این جوان این همه هزینه برای این مملکت ایجاد کرد، مگر شما خواب بوده ای! یعنی، ادعاهای موسوی هم براین دلالت داشت که دراین 4 سال گذشته، ولایت فقیه به وظایف خویش عمل نکرده است. 26 سال اول، هم که به گفته احمدی نژاد فساد و رانت خواری مملکت را برداشته بود، پس به قول، معروف، این سی سال جمهوری اسلامی، پر....
یعنی می خواهم بگویم که برخلاف معمول، زهرطرف که شود کشته، اتفاقا، به سود جمهوری اسلامی نیست.
و اما، حدس می زنم، که طرفداران آقای خامنه ای از دست احمدی نژاد خیلی عصبانی باشند چون برای ولایت فقیه وضعیتی ایجاد کرده است که درشرایط حساس کنونی، نه می تواند هیچ نکند و از سوی دیگر، هر کاری که بکند، نادرست است.
اگر برعلیه ادعاهای احمدی نژاد موضع گیری نکند و آشکار و شفاف هم سخن نگوید، چنین کاری به این معنا خواهد بود که ایشان هم با این ادعاهای رئیس جمهور و نخست وزیر پیشین موافق است و این نمی تواند به نفع « جمهوری اسلامی» باشد. یعنی وقتی رئیس مجلس خبرگان و مسئول متروی تهران و حتی رئیس دفتر بازرسی دفتر خودایشان متهم به رانت خواری و کلاه برداری می شوند خوب، باید یک کاری صورت بگیرد. یعنی عدم موضع گیری قاطع آقای خامنه ای عقبه دارد و بعید نیست سراز بحران سیاسی جدی دربیاورد. بی تعارف، به ویژه اگر احمدی نژاد برنده این انتخابات باشد، باید این افراد و خیلی های به دادگاه فراخوانده شوند. ولی در عین حال، این هم یکی از واقعیت های جمهوری اسلامی است که آقای هاشمی رفسنجانی، زنده یاد سعیدی سیرجانی نیست که با یک آمپول بی قابلیت سربه نیست اش بشود کرد و بعد هم قتل ناجوانمردانه اش را ماست مالی کنند.
و اما، اگرولایت فقیه شدیدا برعلیه این ادعاهای رئیس جمهور موضع گیری بکند، درآن صورت، مشکل حقوقی برای شورای نگهبان پیش می آید. یعنی وقتی کسی به این صورت علنی با ذکر نام بعضی از شهروندان- تازه شهروندان « خودی» - جمهوری اسلامی را به فساد مالی واقتصادی متهم می کند و هیچ دلیل محکمه پسندی هم ندارد، اشکار است که به منظورهای انتخاباتی مفتری است و تشویش اذهان عمومی می کند و چنین آدمی، برمبنای موارد قانونی خود این نظام، صلاحیت ندارد که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بشود. به عبارت دیگر، اگرآقای خامنه ای به موضع گیری جدی در مخالفت با ادعاهای احمدی نژاد مجبور شود، در آن صورت، شورای نگهبان باید حتی برای حفظ ظاهر هم که باشد، به بازبینی صلاحیت احمدی نژاد بپردازد. آن چه که به گمان من، روشن است این که آقای احمدی نژاد به نظر من، حالت کسی را پیداکرده است که از آن جلیقه های کذائی پوشیده و بمب های زیادی به خود بسته است و بنا بر این مثل معنی دار فارسی « دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد» به راه افتاده است. یا اگراز استعاره خود آقای احمدی نژاد استفاده کنم به گمانم ایشان الان حالت یک کامیون ترمز بریده را دارد در جاده هرازوقتی که ازآبعلی گذشته و افتاده باشد به سرپائینی....
چشم انتظار مناظره آقای احمدی نژاد با آقای کروبی می نشنیم تا ببینیم که این بار، گریبان چه کسانی را خواهد گرفت.
[1] مهدی اخوان ثالت: قصه شهر سنگستان، از این اوستا، تهران 1369
[2] احمدشاملو، گزارش، مدایح بی صله، چاپ سوئد، 1992
دراینجا دیدم که « اسناد» مکاتبات بین دولت جمهوری اسلام و سفارت انگلیس درتهران را منتشر کرده اند.چند تا نکته جالب است که توجه شما را به آنها جلب می کنم.
- اگرچه نامه ایران در نامه سرتیتر دارنوشته شده است نامه سفارت انگلیس در یک کاغذ معمولی است. بیچاره انگلیسی ها حتی یک کاغذ تیتر دار نداشتند که در آن جواب بدهند!
دوم این که زبان انگلیسی نامه انگلیسی ها خیلی « خارجی» به نظر می آید و به گمان من بعید است از سوی کس یا کسانی درداخل سفارت انگلیس نوشته شده باشد.
سوم چند بار خواندم در آن اشاره ای به معذرت خواهی آقای تونی بلر از دولت ایران نشده است.
چهارم و احتمالا از همه مهم تر نامه انگلیسی ها نه اسم فرستنده دارد و نه امضا

2 نظر:

تحليل‌گر گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
تحليل‌گر گفت...

تحلیلی از اوضاع ایران در این آدرس
(http://tahlilesharayet.blogspot.com)
نوشته‌ام.
چون بی‌نام است و تنها مختص این مقاله، مجبورم به این شکل معرفی‌اش کنم.

لطفا بخوانید و در صورتی که مطلب را مناسب دانستید نشر دهید.

ممنون