۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

عادت

گناه چیست و جرم كدامست كه من،
تمام زندگی ام را باید در شب بسر برم!
دوچشم خستة من
از سوز این همه تاریكی، می سوزد
گناه چیست و جرم كدامست كه هم چنان باید
چشم انتظار صبحدمان باشم؟
مگر نمی دانید؟
شما كه ادعای دانش و دانائی هم دارید،
شما كه می دانید!
یعنی که « فاضل» و دانائید...
چشمهای بی حیای من،
عادت نكرده اند به تاریكی...
عادت نمی کنند...
چرا به دیدن من رشك می برید؟
چه كرده ام آیا؟
جز آنكه با شب، با تباهی و تاریکی
میانه ندارم
و عادت نكرده ام
می بخشید!
هزار سال دگر هم،
عادت نمی كنم.

1 نظر:

آرمان گفت...

سلام عجب مصاحبه خوبی داشتی دست مریزاد
hasanabadi.mihanblog.com