این مطلب در ویژه نامه شرق منتشر شده است . مطلب کامل را دراینجا می خوانید.
1.
در سالهای اخیر گرایش روبهرشدی در
میان برخی جریانهای خاص دیده میشود که به بهانه اسطورهزدایی از مصدق، نقدهای بیسابقهای
را بر او وارد کردهاند وه کل میراث مصدق را چیزی نمیدانند جز پوپولیسم. چنین حملههایی
با این استدلال توجیه میشود که هر پدیدهای قابل نقد است و نقدپذیری از ویژگیهای
یک جامعه مدرن و مدنی است. شما ریشههای چنین گرایشی را در چه میدانید؟
احمدسیف: من با نقد کارنامه مصدق یا هر رجل سیاسی دیگری
کوچکترین مسئله ای ندارم ولی بخش عمده ای از آن چه در این سالها نوشته و ادعا شده
است نقد نیست آن هم با این یادآوری ساده که اگرچه کوشش برای ملی کردن صنعت نفت
بسیار مهم بود ولی سزاوار و شایسته نیست که کل میراث مصدق فقط به همین مقوله خلاصه
شود. به اعتقاد من نقش مصدق در تاریخ معاصر ایران
خیلی بیشترازکوشش برای ملی کردن نفت است. برای بیش از 60 سال درسیاست مملکت نقش
فعالی داشته است و کسی که می خواهد از میراث مصدق سخن بگوید و آن را محک بزند باید
به این کارنامه درازدامن بپردازد و ربط و یا حتی بی ربطی اش را به مسایل مبتلابه
جامعه بررسی کند. مصدق نه فقط برای کمتر از 3 سال نخست وزیر ایران بود بلکه در همه
این دوران درازمدت لحظه ای از کوشش برای اصلاح امور در ایران کوتاهی نکرد. چه
زمانی که در جوانی در کابینه مشیرالدوله وزیر می شود و کوشش اش برای مقابله با
فساد مالی موجب می شود که مفسدین حتی به تغییر کابینه دست بزنند وپس آن گاه مصدق
هم می تواند به غیر از وزارت مالیه هر پست دیگری داشته باشد و پاسخ دندان شکن مصدق
که اگر برای وزرات مالیه مناسب نباشم برای هیچ پست دیگری هم مناسب نیستم. چه زمانی
که حاکم فارس می شود و یا بعد به حکمرانی آذربایجان منصوب می شود درهمه جا و همیشه
کوشش او برای بهبود نظام سیاسی ایران غیر قابل انکار است از منظر من میراث مصدق
این مجموعه است.
اگر
از آن چه كه باید می شد ولی نگذاشتند تا بشود، نمونه می خواهید- این جدیت بیش از
60 ساله به یک سو- به دوسال واندكی صدارت
دكتر مصدق بنگرید كه دركنار آن همه توطئه و جنایت و خیانت پهلوی طلبان و بهبهانی ها و بقائی ها و مکی ها وحائری ها و خیلی های دیگر
نه روزنامه ای بسته شد و نه كسی به خاطر بیان عقیده به زندان افتاد. در مملكتی كه
فرهنگ سیاسی عهد دقیانوسی اش انتقاد از یك بخشدار و یا یك طلبه را بر نمی تابد و
منتقد را به غل و زنجیر می كشد- « بزرگان» كه دیگر جای خود داشتند و دارند- یكی از اولین دستورات مصدق پس از نخست وزیری
بخش نامه ای است كه در آن به شهربانی كل كشور می نویسد كه:
« در جراید ایران آن چه راجع به شخص این جانب
نگاشته می شود، هر چه نوشته باشند و هر كس كه نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض
قرار گیرد.»(1) .
و ادامه می دهد كه در سایر
موارد بروفق مقررات قانون عمل شود و تازه در این مورد هم اخطار می دهد، « به
مامورین مربوطه دستور لازم در این باب صادر فرمائید كه مزاحمتی برای اشخاص فراهم
نشود» (2).
ازدموکرات منشی مصدق همین
اشاره کافیست که در
تمام مدت صدارت خویش، به واژه ، واژه
این بخش نامه خویش وفادار مانده بود. به گفته عظیمی «
دست کم هفتاد نشریه با حکومت او دشمنی داشتند» (3) ولی هیچ نشریه ای تعطیل نشد.
باز هم، اگر دوست دارید مقایسه کنید با دوره شاه و یا دوره بعد از آن! می خواهیم از جائی « الگو» بگیریم! بفرمائید،
در این حوزه از مصدق الگو بگیرید! بگذارید ایرانی ها بدون آقا بالاسر زندگی کنندو
نفس بکشند.
حالا كه دارم از مرام
دولتمداری
مصدق حرف می زنم پس این را هم بگویم و بگذرم که اعتقاد مصدق
به دموکراسی وحق و حقوق فردی- برخلاف تهمتی که می زنند- اما و اگر نداشت. ببینید
که در برخورد به یکی از معاندان عقیدتی خویش، مصدق چه می کند و ما- به ما بر
نخورد- 60 سال بعد چه می کنیم؟
هركس كه متن مذاكرات مجلس
در 16 اسفند 1322 را بخواند و به خصوص نطق مصدق را در مخالفت با اعتبارنامة
سیدضیاءالدین طباطبائی از نظر بگذارند به عمق مخالفت مصدق با سید ضیاء آشنا می
شود. اگرچه اعتبار نامة سید ضیاءسرانجام تصویب شد ولی اغراق نیست اگر گفته شود كه
عمدتا در نتیجه مخالفت مصدق، خود او به عنوان یك رجل سیاسی كه می توانست در موقع
لزوم به كار دربار و احتمالا انگلستان بیاید از حیز انتفاع افتاد. ولی بنگرید دوسه
سال بعد، كه قوام دست به بازداشت گسترده و بستن روزنامه می زند، مصدق در اعتراضیه
خویش چه می نویسد:
« واما راجع بجناب آقای سید
ضیاء الدین طباطبائی كه قریب نه ماه است بامر آن جناب توقیف واكنون از قرار
مذكورمی خواهند ایشان را تبعید كنند. هر چند این جانب نظریات خود را در مجلس شورای
ملی نسبت بایشان در پاره ای ازمسائل اظهار نموده ام، ولی اكنون از نظر حفظ اصول و
احترام به قانون مقتصی است كه بتوقیف غیر قانونی و یا تصمیم به تبعید ایشان و تمام
اشخاصی كه بدون ذكر علت تبعید و یا زندانی شده اند خاتمه داده شود. الملك یبقی
بالعدل. یقین دارم كه رهبر حزب دموكرات ایران كه خودشان گرفتار این روزها شده راضی
نخواهند شد كه این اشخاص و غائله آنها ناله نموده و بحكومت دموكراسی لعنت كنند» (4)
حالا همین را مقایسه كنید
با زمانه شاه و یا حکومت برآمده از بطن انقلاب بهمن 1357! آن روزنامه بستن ها و
نویسنده و شاعر به زندان افكندن ها و كشتن ها به كنار، آن یكی می گوید یا عضو تك حزب شه ساخته می شوی
یا پاسپورتت را بگیر و از ایران برو و آن دیگری نیز، بدون این که سخن
اش ابهامی داشته باشد فرمان می دهد « بشكنید آن قلمها را...» و فتوای قتل عام می دهد. یادتان
نیست؟
حتی پیش ترها، وقتی زمزمه سلطان شدن
رضا خان درگرفت، مگر مصدق درهمان مجلس دست چین شده نگفت:
«خوب،آقای
رئیس الوزراء سلطان می شوند ومقام سلطنت را اشغال می كنند. آیا امروز در قرن بیستم
هیچ كس می تواند بگوید یك مملكتی كه مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این
حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل كرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان
پادشاه مملكت می شوند آنهم پادشاه مسئول. هیچ كس چنین حرفی نمی تواند بزند و اگر
سیرقهقرائی بكنیم و بگوئیم پادشاه است رئیس الوزراءحاكم همه چیز است این ارتجاع و
استبداد صرف است».
و ادامه داد:
«ما می گوئیم كه سلاطین قاجاریه بد بوده اند
مخالف آزادی بوده اند مرتجع بوده اند. خوب حالا آقای رئیس الوزراء پادشاه شد. اگر
مسئول شد كه ما سیر قهقرائی می كنیم. امروز مملكت ما بعد از بیست سال و این همه
خون ریزی ها می خواهد سیر قهقرائی بكند ومثل زنگبار بشود كه گمان نمی كنم در
زنگبار هم این طور باشد كه یك شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملكت باشد«.
و
دربرابر استدلال سست كسانی كه خدماتِ رضا خان رئیس الوزراء را دلیل كافی برای شاه
شدن او می دانستند، می گوید:
«خوب
اگر ما قائل شویم كه آقای رئیس الوزراء پادشاه بشوند، آن وقت در كارهای مملكت هم
دخالت كنند و همین آثاریكه امروز از ایشان ترشح می كند در زمان سلطنت هم ترشح
خواهد كرد. شاه هستند، رئیس الوزراء هستند، فرمانده كل قوا هستند، بنده اگر سرم را
ببرند و تكه تكه ام بكنیدو آقا سید یعقوب هزار فحش بمن بدهند زیر بار این حرفها
نمی روم. بعداز بیست سال خونریزی آقای سید
یعقوب شما مشروطه طلب بودید! آزادیخواه بودید! بنده خودم شما را در این مملكت دیدم
كه بالای منبر می رفتید و مردم را دعوت به آزادی می كردید حالا عقیدة شما این است
كه یك كسی در مملكت باشد كه هم شاه باشد هم رئیس الوزراء، هم حاكم، اگر این طور
باشد كه ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود
ریختید؟ چرا مردم را بكشتن دادید. می خواستید از روز اول بیائید بگوئید كه ما دروغ
گفتیم و مشروطه نمی خواستیم. آزادی نمی خواستیم. یك ملتی است جاهل و باید با چماق
آدم شود. اگر مقصود این بودبنده هم نوكر شما و مطیع شما هستم ولی چرا بیست سال
زحمت كشیدیم؟«(5)
آیا می توانیم از این اظهار نظرها چیزی هم یاد بگیریم که به
درد امروز ما بخورد؟ حتما. آن چه که در این جا به گمان من مهم است یکی باور انکار
ناپذیر اوست به آزادی و دموکراسی و حق وحقوق فردی و دیگری هم، عمل کردن اوست به
قانون. من نظرم این است که قانون « بد» را می شود به قانون خوب تبدیل کرد ولی در
سرزمین و فرهنگی که قانون مداری نباشد و کسی برای قوانین مملکت در هر پوششی، تره
هم خورد نکند، در آن مملکت آجر روی آجر بند نمی شود. نمونه می خواهید به ایران بعد
از مصدق بنگرید!
تاسف در این است که وقتی
یك ربع قرن بعد از بیان این دیدگاه ها در مجلس که به آن اشاره کردم، همین اشراف زاده مردم دوست نخست وزیر می شود و
می كوشد جلوی استبدادو ارتجاع را همان گونه كه خود به درستی تصویركرده بود، بگیرد و با همه سختی هائی كه بود، ایران را
رفته رفته به قرن بیستم برساند و
امکاناتی فراهم کند تا ماهم آزادی و دموکراسی را در عمل تجربه کنیم،
از شاه و گدا، ملا و چپ، « لیبرال« و مستبد، همه برای ناكام كردن كوشش های
مصدق به وحدت می رسندو سرانجام بعد از دو
سال و 8 ماه، با همراهی و همگامی سازمان
های جاسوسی امریكائی و انگلیسی و مرتجعین داخلی، برعلیه حکومت او کودتا کرده و درِ
سیاست و فرهنگ ایران را برهمان پاشنه قدیمی و منحوس بكار می اندازند.
گفتم کسی که می
خواهد میراث مصدق را وارسی کند باید به این مقوله ها بپردازد. مصدق درهمه زندگی اش
با استبداد و خودکامگی درایران مبارزه کرد- چه دردوره رضاشاه و چه دردهه 20 تا
زمانی که نخست وزیر بشودوحتی دردوران صدارتش. خوب بررسی این جنبه ها نه برای
مدافعان سلطنت درایران قابل تحمل است و نه حتی برای کسانی که در پوشش دفاع از
جمهوری اسلامی به مصدق می تازند. نکته دیگری که درباره مصدق باید گفت این که
نزدیکه به 61 سال از کودتائی که علیه حکومت او انجام گرفت گذشته است. در 25 سال
بعد از کودتا که همه امکانات در اختیارکسانی بود که درسازمان دهی و اجرای آن کودتا
نقش مستقیم داشتند. و پس از آن حداقل این که همراهان مصدق برسرکار نبوده اند. با
این وصف هنوز که هنوز است حتی یک سند هم نیست که نشان بدهد مصدق و یاران نزدیک اش
فساد مالی داشتند یا اموال عمومی را حیف و میل کردند و یا برای بستن بار خویش مقام
و منصب دولتی گرفته بودند. یعنی می خواهم بر این نکته تاکید بکنم که صداقت و پاک
دستی مصدق و دوستان نزدیک اش درتاریخ معاصر ما به واقع منحصر بفرد است. یعنی پس از
این همه مدت هنوز که هنوز است حتی یک سند هم از فساد و کیسه دوختن مصدق و یارانش
منتشر نشده است. خوب اگربه واقع این
دوستان نگران برسی تاریخ معاصر و از جمله بررسی میراث مصدق هستند بهتر است که به
این وجوه هم بپردازند و اگر هم سند و شاهدی دارند درمعرض قضاوت عموم قرار بدهند تا
جوانان ما درک درست تری از تحولات جامعه ایران داشته باشند. درارزیابی میراث مصدق
آن چه باید مورد توجه قرار بگیرد مشکلات ساختار سیاست درایران و کوشش مصدق برای
بهبود آن است. مصدق هر چه بود سیاستمداری بود که با خودکامگی و استبداد درایران
جمع نمی شد. من از « نقدی» که شماری از مدافعان استبداد و خودکامگی درایران بر
مصدق می نویسند تعجب نمی کنم چون همین تجربه کوتاه ما ایرانی ها با شیوه دولتمداری
مصدق نشان داد که استبداد و خودکامگی درذات جامعه و فرهنگ ما نیست بلکه به خاطر
منافع خاص براین جامعه تحمیل می شود و به همین خاطر معتقدم اگرمدافعان شرمسار
خودکامگی درایران جز این می کردند جای تعجب داشت.
5.
مجلس ايران در ارديبهشت سال 1330 مصدق
را به نخستوزيري انتخاب کرد و اختيار مليكردن شركت بريتانيايي نفت انگليس ايران
را به او داد. بحران پیشآمده در مناقشه نفتی انگلیس و ایران، با تصاحب تاسیسات
نفتی از سوی ایران آغاز شد. سیاست مقاومت در دستور کار دولت مصدق قرار گرفت و حتی
راهحلهای سازشی و واسطهگرانه آمریکا را نیز نپذیرفت. طرح امریکاییها و
بريتانياييها مبنی بر مليشدن صوري (يعني مليشدن ظاهري نه محتوايي) به عنوان
«مصالحه منصفانه» نمايش داده ميشد. آیا میتوان بر اساس چنین واقعیتی ریشه کودتاي
سال 32 را نیز در بحران نفتي میان ايران و بريتانيا در سالهاي 1332- 1330 دانست؟
احمدسیف:
گفتم
مصدق به گمان من به درستی اعتقاد داشت که مردم ایران خود می توانند صنایع نفت خود
را اداره کنند و برای مصدق به عنوان یک رجل ایران دوست این پذیرفتنی نبود که این
منبع مهم در مالکیت خارجی ها باشد آن هم با قراردادی که از سرتاپایش کثافت و عدم
توجه به منافع درازمدت ایران می بارید. ولی احتمالا درست است که دربررسی نقش
امپریالیسم ووحدتی که میان کشورهای عمده سرمایه داری- به ویژه امریکا و انگلیس-
وجود داشت کوتاهی کرده بودند. یعنی مصدق و شماری از رهبران نهضت ملی کردن نفت
درباره امریکا اشتباه کرده بودند. شوروی سابق هم دقیقا به خاطر ثبات رای مصدق در
دفاع از منافع ملی ایران به دولت او روی خوش نشان نداد و درنتیجه دولت مصدق درجهان
و به ویژه در میان قدرتمندان تنها ماند. و ناگفته روشن است که اگر مصدق در این کار
موفق می شد بی گمان برصنایع نفت در دیگر کشورها هم تاثیر داشت. به این تعبیر با
پرسش شما موافقم که برای این که منابع نفتی هم چنان در کنترل شرکت های نفتی جهانی
باقی بماند – کما این که این گونه شد- حکومت مصدق باید تغییر می کرد. ولی آن چه
معمولا دربررسی ریشه ها و علل کودتا به اندازه کافی مورد بررسی قرار نمی گیرد نقش
نیروهای ارتجاعی داخلی است. بخش عمده ای از این مرتجعین دور شاه و دربارجمع شده
بودندو البته تنها اینها نبودند. نکته این است که آن چه که مصدق برای ایران می
خواست – قانون مداری و دموکراسی و تعیین سرنوشت خویش- نه تنها با منافع
امپریالیستها تناقض داشت که بخش عمده ای از داخلی ها هم برنامه دیگری داشتند. برای
بخش عمده ای از این عناصر یک منصب دولتی وسیله ای بود برای بارخود را بستن – خوب
مصدق این گونه نبود.
6.
عزت الله سحابی در خاطرات خود میگوید:
«عدم توافق با انگلستان و مقاومت در برابرآنها با این ارزیابی انجام گرفته بود که
غرب بدون نفت ایران قادرنخواهد بود نیاز خود را بر طرف کند. اما دکتر مصدق درسفر
خود به آمریکا پی برد که غرب کمبود نفت خود را از منابع دیگر تأمین کرده است». آیا
رویآوردن به اقتصاد بدون نفت، میتوانست راه گشای بحران سیاسی-اقتصادی دولت مصدق
باشد؟ نقش اقتصاد نفتی در دولت مصدق، قبل و بعد از ملیشدن نفت را چگونه ارزیابی
میکنید؟
احمدسیف:
دولت مصدق درتمام دوره ای که برسرکار بود از درآمد نفتی محروم شده بود ولی با این
وصف با کوشش های دولت او ما نه شاهد تورم افسارگسیخته هستیم ونه بیکاری و رکود همه
جا گیر می شود. دراین راستا من فقط به یک داده آماری اشاره می کنم. درطول سه سالی
که مصدق نخست وزیر ایران بود درحالی که
ایران حتی یک دلار هم دلارنفتی ندارد ولی کل تجارت خارجی ایران ( یعنی جمع واردات
و صادرات غیر نفتی) ایران بیش از 20 درصد افزایش می یابد. و اما وقتی اندکی دقیق
به آمارها نگاه می کنیم مشاهده می کنیم که در این سه سال واردات به ایران 23% کاهش
یافته ولی صادرات غیر نفتی ایران هم 92% افزایش داشت. اگرچه تجارت خارجی ایران در
1330- یعنی اولین سال صدارت مصدق هنوز کسری دارد ولی این کسری هم در سال 1331 و
1332 مثبت می شود یعنی صادرات غیر نفتی ایران از واردات به کشور بیشتر می شود. می
خواهید ببینید مملکت را چگونه اداره می کردند به همین آمارهای تجارت خارجی بنگرید.
تنها سه سال پس از سرنگون کردن حکومت مصدق واردات به ایران حدودا 5 برابر افزایش
می یابد و اما صادرات غیر نفتی 6% کاهش دارد. به جای مازاد تجارت که در سال 1332
وجود داشت کسری تجارتی ایران در 1335 نزدیک به دو برابر و نیم کل صادرات غیر نفتی
ایران در آن سال است و این البته بلیه ای است که هنوز هم ادامه دارد. لابد خبر
دارید در تاریخ صد سال گذشته ایران تنها دوره ای که ایران در مبادلات خود با دنیای
بیرون گرفتار کسری تراز پرداختها نیست همین دوسه سال صدارت مصدق است. برخلاف
ادعائی که می شود هم واردات ایران رو به رشد است وهم صادرات غیر نفتی ایران. این
که کودتا لازم می شود گذشته از دیگر مسایلی که به اختصار اشاره کرده ام این که
دربارو حامیان اش در داخل و خارج متقاعد می شوند که با بحران اقتصادی نمی توان از
« شر» مصدق خلاص شد. این که می گویم « شر» مصدق واقعیت این است که حکمرانی مصدق
برای الگوی خودکامگی و استبداد درایران و سیاست اقتصادی تماما وابسته به منافع
کشورها و شرکت های امپریالیستی به راستی یک « شر» بود. اگرمصدق را سرنگون نمی
کردند ما ایرانی ها هم در عمل یاد می گرفتیم که به شیوه دیگری زندگی و رفتار کنیم.
من به جد اعتقاد دارم که کودتای 28 مرداد 1332 نه فقط پایان حکمرانی مصدق است بلکه
در واقع روزی است که سرنگونی سلطنت هم درایران رقم خورده است- اگر چه به ظاهر این
گونه به نظر نمی رسد. البته 25 سال طول کشید تا این اتفاق بیفتد. دردوره زمامداری
مصدق خبر داریم که حداقل 70 نشریه مخالف دولت منتشر می شدند- خوب شما کدام دوره از
تاریخ ایران را می شناسید که مخالفان دولت چنین امکاناتی داشته باشند. علت این که
براین وجه تاکید دارم این است که من هم چنان براین اعتقادم که یکی از بزرگترین گرفتاری
های تاریخی ما این است که دموکراسی و آزادی در این کشور نهادینه نشده است و چون
این چنین نشده است هم منابع محدود مملکت تلف می شود و هم رابطه جای ضابطه نشسته
است و هم در این وضعیتی هستیم که هستیم. من
نظرم این است که نه خودکامگی و استبداد به نفع منافع دراز مدت ایران است ونه این
وابستگی خجالت آور اقتصادی به درآمدهای نفتی که خودمان برآن کنترلی نداریم.
7.
نقش نفت ایران را پس از بحرانهایی بعد
از جنگ جهانی دوم در بازسازی اروپا و به خصوص انگلستان را تا چه حد تاثیرگذار میدانید؟
چراکه گویی ردپای حمایت آمریکا از شاه در برکناری مصدق در کودتای 28 مرداد (تنها
چند ماه پس ملیشدن نفت ایران) ریشه در همین مساله داشت. حتی حفظ موضع بیطرفانه
امريكا تا پايان دوره رياست جمهوري ترومن در برابر سرپيچي مصدق از رسيدن به توافق
در مناقشه نفتي دیری نپایید.
احمدسیف:
در این تردیدی نیست که درآمد انگلستان ازمنابع نفتی ایران قابل توجه بود ولی با
توجه به حجم انهدامی که دراروپا شاهد بودیم بعید می دانم که این درآمدها نقش قابل
توجهی دراین بازسازی داشته باشد. بخش عمده ای از منابع مالی لازم برای بازسازی
اروپای بعد از جنگ را امریکائی ها تحت عنوان « طرح مارشال» فراهم کردند. این روایت
بی طرفی امریکا هم به نظر من بیشتر توهم بود تا واقعیت یعنی امریکا به عنوان مهم
ترین کشور سرمایه داری نمی آمد انگلستان را بگذارد وبه اصطلاح طرف ایران را بگیرد.
حتی طرح مارشال هم یکی از دلایلش این بود که جلوی پیش روی کمونیست ها در اروپا
گرفته شود. در نتیجه اگرچه درست است که تغییر سیاست در امریکا احتمالا تاثیر داشت
ولی آن را تعیین کننده نمی دانم. یعنی حتی اگر این اتفاق هم نمی افتد در تقابل
نهائی من یکی تردیدی ندارم که امریکا در کنار شرکت نفت انگلیس باقی می ماند نه در کنار
مصدق. مسئله دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که اتفاقا کشورهای امپریالیستی
هم در مقابل تحولات دموکراتیک درکشورهائی چون ایران با نیروهای مستبد و خودکامه
داخلی منافع مشترک دارند. این که در باره آزادی و دموکراسی شعار می دهند نباید
موجب گمراهی ما « دوزخیان روی زمین» بشود. با یک خودکامه ای مثل شاه خیلی بهتر می
توان معامله کرد تا با آدمی چون مصدق که هر قرارو مداری را باید به اطلاع مجلس
برساند و از آن گذشته به مطبوعات و رسانه ها هم امکان و اجازه می دهد تا درباره اش
بحث و گفتگو کنند. یعنی می خواهم براین نکته تاکید کرده باشم که کودتا علیه مصدق
برای غرب این امتیاز اضافی راداشت که پس از آن هرکاری که می خواستند می کردند کما
این که کرده بودند و کسی هم نبود که ازجزئیات قراردادها اسارت باری که تحمیل می
کردند خبر داشته باشد.
8.
آیا میتوان رفتار آشتيناپذير شركت نفت
در دولت مصدق را یکی از عواملی دانست که به کودتای 28 مرداد منجر شد؛ آیا اتخاذ
چنین مشیای، در کنار اقتصاد بدون نفت، دولت مصدق را با بحرانهای اقتصادي روبرو کرد؟
احمدسیف:
درباره
اقتصاد ایران در دوره مصدق در پاسخ به سئوال دیگری جواب دادم من منظور شما را «
آشتی ناپذیری» دولت مصدق متوجه نمی شوم. مصدق منابع نفتی را ملی کرد و از همان روز
اول هم اعلام کرد که ما می خواهیم با همه جهان رابطه داشته باشیم. خودتان هم خبر
دارید این دولت مصدق نبود که به دیگران حتی به انگلیسی ها نفت نمی فروخت بلکه حتی
آنان که از ایران نفت خریده بودند مورد تهاجم و یورش انگلستان و قدرت های حامی آن
قرار گرفته بودند. مصدق حتی حاضر به اخراج کارگران و کارمندان انگلیسی هم نبود
بلکه به همه آنها اطلاع داد که شما ا زاین پس برای دولت ایران کار می کنید. ولی
اهداف امپریالیستی انگلیس و دیگر کشورها اجازه نداد که این برنامه ها اجرائی شود.
نقش بحرانهای اقتصادی دولت
مصدق که به سوی اقتصاد بدون نفت پیش میرفت را تا چه حد در اتخاذ مشی سیاسی او در
روزهای قبل از کودتا موثر میدانید؟ چراکه
(1)
نامه
دكتر مصدق به شهربانی كل كشور، مورخ 11 اردبیهشت 1330، نامه های دكتر مصدق،
گردآوری محمد تركمان، تهران، جلداول، تهران 1375، ص 165
(2)
همان، ص 165
(3)
فخرالدین عظیمی، حاکمیت ملی و دشمنان آن، نشر نگاره آفتاب،
تهران 1383، ص 224
(4)
نامه سرگشاده مصدق به قوام السلطنه، 5 دی ماه 1325ف نامه
های مصدق، جلداول، ص 94
(5)
نطق مصدق در جلسه نهم آبان 1304 شمسی، به نقل از « نطق ها و
مکتوبات دکتر مصدق» انتشارات مصدق، 1349، صص5-10