۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

«تروریسم» واژه ای غیر قابل تعریف


جان ویتبک
جهان غرب درعکس العمل به تیراندازی « تروریستی» در پاریس با حالتی شبیه به دستپاچگی عکس العمل نشان داد و بلافاصله بر خشونت مرگ بارش در خاورمیانه افزود.
اسرائیل هم دربرخورد به حملات انتحاری کودکان امیدباخته فلسطینی که تنها سلاح شان چاقو ویا قیچی است ازیک موج تازه « تروریسم» سخن می گوید.
دراین « فرایند تازه صلح» برای سوریه، اردن این ماموریت دشوار را پذیرفته است تا مشخص کند از میان گروههای متعدد مسلح درسوریه کدام شان « تروریست» اند و در نتیجه نباید دراین فرایند مشارکت نمایند بلکه باید بمب برسرشان ریخت.
امریکائی ها هم شدیدا درگیر بحث و جدل اند که آیا تازه ترین حلقه از زنجیره ای از خشونت های داخلی با سلاح گرم که بوسیله یک زوج مسلمان انجام گرفته آیا یک عمل « تروریستی» بود یا خیر.
درسپتامبر 2005 درشصتمین جلسه سازمان ملل 191 کشورعضو نتوانستند برسرتعریف « تروریسم» توافق کنند. بعضی از ناظران حتی تعجب کرده گفته بودند چه شد که «حتی» برسر یک تعریف ازآن هم توافقی حاصل نشد. به گمان من کسی نباید تعجب کند.
تعریفی که از سوی رئیس سازمان ملل متحد درآن موقع کوفی عنان به عنوان تعریف « تروریسم» پیشنهاد شد، این بود « هر عملی که باعث مرگ یا زخمی شدن شهروندان عادی و غیر نظامی ها بشود، به خاطر طبیعت خود یا درچارچوبی که انجام می گیرد جمعیتی را آزاربدهد و یا یک دولت و یا یک بنگاه بین المللی را مجبوربه انجام یا عدم انجام کاری بکند».
بی گمان تعریف معقولی به نظر می رسد. ولی آن را دوباره بخوانید و درباره اش اندکی اندیشه کنید. احتمالش به نظر شما چقدر است که آمریکا هیچ گاه اجازه بدهد که « تروریسم» را به این صورت تعریف نمایند؟
به عنوان شروع، اگر این تعریف پذیرفته می شد، و اگر جورج دبلیو بوش و تونی بلر درست می گفتند وقتی در موارد مکرر گفتند که انگیزه پشت حملات 11 سپتامبر یا بمب گذاری لندن در 2005 این بود« که آنها از آزادی ما نفرت دارند» یا اشکال دیگری از انگیزه های بیمارگونه برای کشتن بیگناهان – تنها به این خاطر که کسی را کشته باشند- درآن صورت واژه « تروریسم» را نمی شد به درستی به این حوادث اطلاق کرد. برای این که بتوان از این انگ استفاده کرد بوش و بلر باید اعتراف می کردند که انگیزه شان درواقع اساسا سیاسی بود- یعنی آزار جمعیت وواداشتن دولتها به انجام تغییرات اساسی در سیاست های خود درخاورمیانه. بعلاوه این تعریف پیشنهادی قرارنیست فقط به عملیات « بخش غیر دولتی» محدود شود. از آن گذشته نه فقط به خشونت با فن آوری پائین ضعفا که به خشونت با فن آوری بالای قدرتمندان- که همیشه هم مخرب تر و هم کشنده تر بوده است- هم کاربرددارد. اگر این تعریف پیشنهادی را بپذیریم حملاتی که به واحد سربازان امریکائی دربیروت و درالخوباردرسالهای 1983 و 1996 و همین طور به کشتی یو اس اس کول در بندر عدن در2000 شد و همین طور همه حملاتی که به نیروهای نظامی امریکا و اسرائیل درافغانستان، عراق، فلسطین و جاهای دیگر می شود دیگر عملیات « تروریستی» نیستند. به عوض استفاده از دو بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی به وضوع در این تعریف « تروریسم» جا می گیرد. درواقع در قرن 21 دولتهای امریکا و اسرائیل به یقین عمده ترین عمل کنندگان به « تروریسم» هستند.  حتی اگر این تعریف پیشنهادی پذیرفته می شد خود سازمان ملل  درطول 12 سال بین دو جنگ با عراق باید یک سازمان « تروریستی» شناخته شود. چگونه می توان نام دیگری برآن نهاد وقتی به رژیم «نسل کشانه» تحریمها علیه عراق می نگریم ( به اصطلاح دو برنامه « بشردوستانه » سازمان ملل در عراق) که براساس برآوردهای یونیسف تا 1996 باعث مرگ نیم میلیون کودک عراقی کمتر از 5 سال شد با این وصف به اصرارامریکا، و انگلیس با وجود این که از این آمارها در« چارچوب» خاص آن  اطلاع کامل داشتند تا زمان اشغال عراق در 2003 ادامه یافت. « هدف» بیان شده این تحریم های مرگ بار به وضوح « آزارجمعیت و اجبار دولت به انجام یا جلوگیری از انجام یک عمل بود»- یعنی بطور مشخض کنار گذاشتن « سلاح کشتار جمعی» که عراق فاقد آن بود .
واژه « تروریسم» همیشه یک انگ ذهنی بود و مقبولیت و فایده این واژه برای کسانی که از آن استفاده یا سوء استفاده می کنند درواقع همین وجه ذهنی آن است. تا جائی که دنیا به توافق برسد که خوب چیست و شیطان کدام است، حق چیست و ناحق کدام و عدالت چیست و بی عدالتی کدام است به نظر غیر ممکن می آید که جهان برای تعریفی دقیق و از نظر حقوقی قابل اجرا که کدام عملیات همیشه، درهمه شرایط و به هردلیل و مستقل از این که چه کسی به آن دست می زند، غیر قابل توجیه، غیر قابل قبول و جنایت کارانه است به توافق برسد.
با این همه « تروریسم» درگردهم آئی 2005 سازمان ملل متحد به خود رها نشد. درآن چه که گزارش بی بی سی یک پیروزی بزرگ خواند تونی بلر توانست شورای امنیت را متقاعد نماید که به اتفاق آرا تصویب کنند که همه دولتها باید قوانین لازم را ازمجالس خود بگذرانند که « تحریک و تشویق به تروریسم» جرم است. از آن جائی که هر دولتی آزاد است « تروریسم» را هر طوری که دوست دارد تعریف کند، درعمل می تواند هررفتار و ایده ای را که دولت دوست ندارد به هیبت یک دیو درآورد درحالی که « تشویق»  درواقع همان « تبلیغ» است. اگر این قطع نامه کوچکترین ربطی به مباحث داشت این بود که یک مشروعیت بین المللی برای این روند جهانی ( حتی درکشورهائی چون بریتانیاو ایالات متحده امریکا که سطح بالائی از آزادی مدنی دارند) محدود کردن آزادی بیان ( حتی جرم شناخته شدنش) و درراستای حرکت به سوی جوامع تمامیت خواه ایجاد کرد.
درواقع  رسیدن به اتفاق آرا در تصویب این قطع نامه دشوار نبود. مردم ممکن است برسر این که « تروریسم» چیست نتوانند توافق کنند ولی هرچه که هست، سیاستمداران به آسانی تشخیص می دهند که این مخاطره آمیز است اگر درمخالفت با این ابلیس نهائی ضعف نشان بدهند و باید دولت ها را متقاعد کرد تا توافق کنند چگونه  منتقدان و مخالفان خود را هر طور که صلاح می دانند، خفه کنند.
واژه « تروریسم» باعث بیشتر شدن درک ما هم نمی شود. اندیشیدن و مجادله عقلائی را خفه می کند و اغلب برای توجیه رفتار غیر قانونی و یا غیر اخلاقی خود مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار می گیرد. شاید به جای گردهم آئی بین المللی برای این که ببینم این واژه ای که اندکی زیادی مورد استفاده قرار می گیرد یعنی چی، احتمالا سازنده تر بود اگر ده سال پیش و یا حتی همین اکنون به دنبال یک گرد هم آئی بین المللی باشیم تا دولت ها، مسئولان دولتی، و رسانه ها را مجبورکند که بطور کامل از این واژه استفاده نکنند و بطور عقلائی روی طبیعت و علل رفتار های خشونت بار تمرکز کنند چه از سوی ضعفا و چه از سوی قدرتمندان و کوشش برای کاستن از این رفتارهای خشونت بار و برای معکوس کردن روند رو به رشد کنونی به سمت دورتسلسل جهانی که آزادی کمتر و واهمه بیشتری دارد.
اصل مطلب را دراین لینک بخوانید.


1 نظر:

Unknown گفت...

جناب سیف خیلی علاقه مندم نظر شما را در باره تورم در ایران با توجه به تغییرات جدید بدانم.