۱۳۹۴ مهر ۲۱, سه‌شنبه

این مطلب را در29 اسفند 1388 نوشته ام الان یک با ردیگرخواندمش به قول ناصرالدین شاه قاجار« خودمان خوشمان آمد» گفتم بگذارمش اینجا برای این که شما هم بخوانید.
مگر می شود به ۲۹ اسفند رسید و یادی نکرد از پیراحمدآباد که انگار  "پیر" به دنیا آمده بود ولی خیلی خیلی "جوان" بود که از دنیا رفت. با همه یاوه هائی که علیه مصدق بافته می شود- نوبرترین اش لاطائلاتی است که فرزند ارشد کاشانی به هم بافته است- ولی مصدق نه فقط « دردایران» را خیلی خوب شناخته بود بلکه راه های برون رفت را هم نیک می دانست.
هرآن کس که نطق کوبنده اش را در جریان تغییر سلطنت بخواند و بدون حب و بغض دلایل مخالفت مصدق  با شاه شدن رضا خان را بشنود درمی یابد ای کاش دیگرانی هم بودند که همانند مصدق مضار خودکامگی را فریاد می زنند. می دانیم که این گونه نمی شود و جامعه ایرانی ما ۱۵ سال بعد از انقلاب مشروطیت متاسفانه به ساختار سیاسی ماقبل مشروطه باز می گردد.  خودکامه جدید که تظاهرات « تجدد طلبی» هم دارد از جمله کلاه پهلوی را اجباری می کند. پیر احمد آباد برای ۸ یا ۹ ماه از خانه به درنمی آید و پاسخ اش هم روشن است و به واقع عبرت آمیز- نه می خواهد زیر بار خودکامگی برود و نه می خواهد « قانون شکنی» بکند و این دقیقا استدلالی است که مصدق ارایه می دهد. در۱۳۰۸ با نصرالله فلسفی قراردادی امضا می کند برای ترجمه کتاب « تمدن قدیم» نوشته فوستل دوکولانژ  و قرار می گذاردصفحه ای " ۶ قران" به او بپردازد- که به احتمال زیاد برای آن موقع پول قابل توجهی بود- و بعد التماس دعا هم دارد" عقیده بنده تغییر نکرده" « استدعا دارم که هیچ اسمی از بنده درکتاب برده نشود»[نامه های مصدق جلد دوم ص ۶۷] « البته مجانی بودن کتاب را هم درروی جلد و درصفحه بعد قید خواهند فرمود». بعد با خبر می شویم که « مبلغ سیصد تومان که مرقوم فرموده اید توسط حامل تقدیم» شد. وجهی که درآن موقع با آن احتمالا می شد درتهران خانه ای خرید
۲۲ سال بعد پیراحمد آباد نخست وزیر می شود. هنوز جوهر فرمان نخست وزیری اش خشک نشده  به شهربانی کل کشوردستور می دهد « درجراید ایران آن چه راجع به شخص این جانب نگاشته می شود هرچه نوشته باشند و هرکس که نوشته باشد نباید مورداعتراض و تعرض قرار گیرد.... به مامورین مربوطه دستور لازم دراین باب صادر فرمائید که مزاحمتی برای اشخاص فراهم نشود» [ نامه های مصدق جلد اول ۱۶۵]. و بعد ترکیبی از مرتجعین داخلی و اربابان خارجی شان کودتای ننگین ۲۸ مرداد را سازمان می دهند و نه تنها تجربه  ارزشمند ایرانی ها با دولتی که به خاطر ابزار عقیده به زندان شان نیندازد به آخر می رسد بلکه دو باره بر می گردیم به حاکمیتی قانون ستیز.  پیراحمد آباد به سه سال زندان محکوم می شود. در۷ مرداد ۱۳۳۵ یعنی کمی مانده تا اززندان به درآمده و به تبعید دائم به احمد آباد بروددر نامه ای به سرلشگر آزموده- دادستان ارتش می نویسدوبدون این که حرفش ابهامی داشته باشد می گوید" من ازآن رای دادگاه فقط آن قسمتی را قبول می کنم که عنوان «جنابی» را از من سلب کرده است چونکه همیشه از این عنوان پوچ و توخالی متنفر بوده ام» [همان ص ۲۷۳]
چه در آن ۲۵ سال بعد از مرداد ننگین ۱۳۳۲ و چه در این ۳۱ سال گذشته دولتمردان از هیچ کوششی برای پاک کردن یادو خاطره پیرمرداحمد آباد از ذهن ایرانی ها کوتاهی نکرده اند. کم نبوده اند قلم به مزدانی که بدون این که به واقع سندی ارایه نمایند مصدق را «جاه طلب» و «نام جو» و «غیردموكرات»  خوانده اند. جالب این که در نظر نگرفته بودند که پیراحمد آباد اگر هیچ نكرده باشد و اگر هیچ نكته مثبتی نداشته باشد، حداقل این هوشمندی و درایت را داشت كه وقتی شنید می خواهند برای قدردانی از او مجسمه بریزند، رسما با صدور بیانیه ای و :
« بصدائی رسا كه تا پایان حیات و بلكه بعد از مرگ من اثر خود رادر ضمیر وطن پرستان بگذارد اعلام می كنم كه به لعنت خداو نفرین رسول گرفتار شود هر كس كه بخواهد در حیات ومماتم بنام من بتی بسازد و مجسمه بریزد زیرا هنوز رضایت وجدان برای من حاصل نشده و آنروز كه بخواست خداوند این مقصود حاصل شود تازه نشانه انجام وظیفه است كه هر كس بدان مكلف می باشد و حقا سزاوار خوشباش پاداش نیست  « [i]
واما،  پی آمد این درایت را می بینیم. هنوز كه هنوز است معاندان او، پس از این همه سال مذبوحانه می كوشند تا موقعیت و مقام مصدق را در ذهنیت مای ایرانی مخدوش نمایند و ما را به زغم خود از این « اشتباه تاریخی» در باره مصدق در بیاورند. ولی، آنچه كه می شود درست در نقطة مقابل خواسته ها واهداف این جماعت است. مصدق سرفرازتر از همیشه، هم چنان به عنوان نماد سیاستمداری ایران دوست و صادق برجسته تر می شود و این معاندان اویند كه در پیله خود تنیده رسوا تر و بی آبروتر می شوند. مصدق در ۶۶ سال پیش در مجلس، از نویسندگان مطبوعات خواست » خدمت   « تنقید از او و طرح اورا » بعهده تاریخ واگذارند  «[ii] و امروز، با همه كوششی كه مكی ها و كاشانی ها و زاهدی ها و دیگر معاندان او كرده اند و می كنند، من یكی تردید ندارم، تاریخ قضاوت خویش را كرده است. پیراحمدآباد، نه مجسمه ای لازم دارد و نه ضروری است كه خیابان و میدانی به نام او نامگزاری شود. این ترفندها ارزانی مردگان!
به احترامت از جایم بر می خیزم و دربرابرت تعظیم می کنم.
[i]به نقل ازنطق ها مكتوبات مصدق، جلد دوم، دفتر سوم، انتشارات مصدق، اسفند 1350، ص 50
[ii] بنگريد به حسين كي استوان: سياست موازنه منفي، جلد اول، انتشارات مصدق،  1355، ص 231