۱۳۸۵ فروردین ۹, چهارشنبه

عاشقان جنگ

جان پیلجر
عاشقان جنگی که من در جنگهای واقعی می شناختم آدمهای بی آزاری بودند که فقط به خودشان لطمه می زدند. آنها به ویتنام یا کامبوج
جذب می شدند چون در آنجا مواد مخد رزیاد بود.
متن کامل

۱۳۸۵ فروردین ۸, سه‌شنبه

فیلسوف جوان و....

سرشب جائی مهمان بودم. مثل دیگر مهمانی ها، سعی کرده بودیم تا « مسایل دنیا» را حل کنیم. یکی گفت درچین دولت، اجزای بدن اعدامی ها را در بازار می فروشد و و چند تائی در ذم آن سخن گفتند. دوست جوانی که فلسفه خوانده است گفت، نه اتفاقا دولت چین، کار خیلی خوبی می کند و توضیح داد که من به اعدام کاری ندارم و در این که اعدام بد است هم حرفی نیست ولی اگر از جسد بی جان کسانی که اعدام شده اند خیری به کسی برسد، چرا که نه! و بعد صحبت کشیده شد، به جریان فروش اجزای بدن. باز این دوست جوان فیلسوف ما به سخن آمد که اگر در هند یا هر کجای دیگر، وضع مالی کسی آن قدر بدباشد که فروش یک کلیه و پولی که بابت آن دریافت می کند، وضعیت مالی اش را بهبود بدهد، عیب این کار در چیست؟
شما در باره این دو مورد چه فکر می کنید؟
به نظر شما هم آیا ایرادی ندارد که دولت چین، اعضای بدن اعدامی ها را در بازار بفروشد؟
در خصوص فروش کلیه از سوی فقرا چه فکر می کنید؟

چرااین چنین است؟ ( بخش پایانی)

شما هم لابد این مثل را شنیده اید كه یكی را به ده راه نمی دادند، سراغ خانة كدخدا را می گرفت. نمی دانستیم با « استبداد عادلانه » چه خاكی بسر خودمان بریزیم، حالا باید برای حكومت استبدادی خصلت ترقی خواهی هم پیدا كنیم.
متن کامل

۱۳۸۵ فروردین ۶, یکشنبه

چرا این چنین است؟(2)

..... گیرم كه انتخابات آن مجلس قلابی بوده باشد، گیرم كه اكثریت مردم بی سواد بوده باشند و برای بقیه عمر نیز بی سواد باقی بمانند، گیرم كه مردم شوربخت ایران هرگز نتوانند از تجربه زندگی چیزی كه چیزی باشد بیاموزند - همة این فرضیات را برای این وارد این بحث می كنم تا پرتی ومسئولیت گریزی كسانی چون ناصرالملك را نشان بدهم - تازه، مجلس مبعوثان از وضعیتی كه كسی چون محمد علی شاه مال و جان و زندگی مردم را دردست داشته باشد، بهتر و به عقل و خرد طبیعی انسان نزدیك تر است.
متن کامل

۱۳۸۵ فروردین ۴, جمعه

یک سئوال نه چندان جدی!

می خواستم با روزبه بگومگو بکنم. بعد اگر لازم شد یقه حامد را بگیرم. و سرآخر جا خالی بدهم که پویان با مشت نکوبد توی دماغم! ولی دیدم بی تعارف، همه ما مستقل از دیدگاه اقتصادی و غیر اقتصادی مان علاف ایم!
شما در سرتاسر این دنیائی که هر روزه دارد « کوچک تر» می شود ولی هم چنان بزرگ مانده است، کشوری، ملتی را سراغ دارید که روزنامه هایش که قرار است منبع اصلی اطلاع رسانی عمومی باشند برای دو هفته تعطیل کنند!
این یعنی چی! آیا مملکت هم برای دو هفته تعطیل است! اگر هست، چرا؟ اگر نیست، که این تعطیلی دو هفته ای روزنامه ها برای چی؟و اما نتیجه گیری نه چندان اخلاقی من، بیهوده نیست که خیلی از ضوابط و معیارهای دنیای مدرن به ما نمی خورد و به ما نیامده است؟
راستی شما چه فکر می کنید؟

۱۳۸۵ فروردین ۳, پنجشنبه

چرا این چنین است؟

این هم فصل دیگری از کتاب: پیش درآمدی بر استبداد سالاری درایران که در بهار 1379 در تهران چاپ شد. متن کامل کتاب را در اینجا بخوانید.
.....قصد آن ندارم كه به تفصیل سخن بگویم ولی بر آن سرم كه مشكل تاریخی و به راستی تاریخی ما، نه بی سوادی اكثریت مردم كه بی دانشی توام با مسئولیت گریزی و ساده انگاری اقلیت سواد داران ماست. همین جا بگویم كه این مختصر، قبل از هرچیز انتقادی است كه از خود برخود می نویسم. یعنی، من، به هیچ روی و از هیچ نظر خودم را تافته ای جدابافته نمی دانم....

۱۳۸۵ فروردین ۱, سه‌شنبه

بهاریه


زمین سبر، هوا سبز و سبزینه پوش است و مست
درختان، لباس عروسی به تن کرده، کوبند دست
به آواز مرغابیان مهاجرکه آن دورترها
زیر این گنبدین سقف بی داربست
دل آسوده، آرام و بی دغدغه،
باله رقصند مست
و آواز خوان:
که ای خسته، دل خسته برخیز
زمستان گذشت
که ای خسته، پربسته، برخیز
که ایام مستان رسید.

۱۳۸۴ اسفند ۲۸, یکشنبه

وقتی که عید بیاید...

وقتي كه عيد بيايد،
وقتي كه سال كهنه، همراه رنح هاي قديمي
در گور سرد و تيرة تاريخ،
مدفون شود براي هميشه،
زنجيرهاي سربي پايت را، اين خستة قرون
تقسيم مي كنيم...
وقتي كه عيد بيايد؟
وقتي كه زندگي از پايه نو شود،
وقتي تو ومن و ايشان و ديگران..
زنگار ننگ سال هاي قديمي و كهنه را
از چهرة زمانه زدوديم
وقتي يكي شديم...
آنگاه:
مدرسه را
و آب را،
خورشيد و ما ه و زمين را،
و اشك و گريه را
و خنده را،
و كشتي و طوفان را،
آينده را ...
تقسيم مي كنيم...
تنها اگر كه عيد بيايد....
تنها اگر كه سال كهنه.... شود نو....

من وبودجه 85

دوست عزیزی برمن خرده گرفت که چرا در باره بودجه 85 چیزی ننوشته ای! جواب کوتاه من به این پرسش این است که ایران، تا جائی که من می بینم اندکی زیادی متخصص اقتصادی دارد که هرروزه دارند نظریه اقتصادی می پراکنند، و بهتر است که من دیگر این آب را « گل آلود تر» نکنم.
متن کامل
پی نوشت: عبارات داخل گیومه را از نشریات داخلی برداشته ام.

۱۳۸۴ اسفند ۲۷, شنبه

بادا بادا مبارک بادا!


اکبر گنجی آزاد شد.
البته اگر خبر بازتاب راست باشد که امیدوارم نباشد، اکبر گنجی تنها به مرخصی نوروزی آمده است.

گوشه هائی از زندگی درتهران قدیم

«دیشب محمدعلی نام به درب خانه ای رفته دیگ پلوی اهل خانه را سرقت کرده می خواسته ببرد پسر صاحب خانه ملتفت شده بنای داد وفریاد را گذارد اجزای پلیس مشارالیه را دستگیرنموده به اداره آوردند درتحت استنطاق است»

۱۳۸۴ اسفند ۲۵, پنجشنبه

هفت دلیل برای رفرم اقتصاد جهانی:

نوشته: کوین داناهر

1- جهانی کردن نیروهای بازار نابرابری را بیشتر می کند.
در طول 30 سال گذشته، جهانی کردن اقتصاد به زعامت بانک جهانی، صندوق بین المللی پول وشرکت های فراملیتی، با سرعت زیادی انجام گرفته است.
متن کامل

۱۳۸۴ اسفند ۲۴, چهارشنبه

نظرسنجی ایرانی!

درفارس نیوز از یک نظر سنجی خبر داده اند که این تکه اش به نظرم جالب آمد:
« ( 79.3%عواقب تحريم را پذيرفته و 3/ 43درصد اين موضوع را نپذيرفتند»
چون قدیمی هستم چرتکه ام را در آوردم وحساب کردم، دیدم جمع اش می شود 122.6 درصد!! که از شما چه پنهان، یک کم زیادی زیاد است. ولی، شما را به خدا فکر بد نکنید، فکر می کنم علت اش این است که 22.6 درصد از ایرانی ها فکر کردند انتخابات است، دو دفعه رای داده اند.
از شوخی گذشته، چرا هرچی به ایران که می رسد، این طوری می شود؟

۱۳۸۴ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

مقوله قرارداد دراقتصاد

بگذارید از یک تعریف خیلی ساده بنگاه آغاز کنیم. معمولا بنگاه را به عنوان، یک واحد تولیدی در اقتصاد سرمایه داری تعریف می کنیم. ولی این واحد تولیدی در نهایت، چیزی به غیر از مجموعه ای از مناسبات بازرگانی بین گروه های ذینفع دریک بنگاه با بنگاههای دیگر نیست
متن کامل

۱۳۸۴ اسفند ۲۲, دوشنبه

گوشه هائی از زندگی در تهران در 120 سال پیش

یکی ازکارهائی که خیلی دوست دارم خواندن گزارش های مستند در باره گذشته ایران است. خاطرات، سفرنامه ها، گزارشات رسمی... و از این قبیل، بخشی از خواندنی های شدیدا مورد علاقه من اند. قدیمی ترین سفرنامه ای که خوانده ام در 1694 در لندن چاپ شده بود . و باز، کتابی که حسابی اشک مرا درآورد کتابی است تحت عنوان: ایران در طول قحطی که آدمی به نام بریتلبنک در 1876 درلندن چاپ کرد که گزارش مستند اوست در باره اوضاع ایران در طول قحطی بزرگ 1870-72 در ایران....
متن کامل

۱۳۸۴ اسفند ۱۹, جمعه

دولت داریم یا یک بنگاه شادمانی؟

داشتم روزنامه سرمایه را در انترنت می خواندم درص 4 چشمم افتاد به این:
«مجلس شوراي اسلامي در مصوبات روز گذشتهء خود يك تخفيف 30 هزار توماني و يك افزايش 25 و 100 هزار توماني براي زائران حج درنظر گرفتند. نمايندگان ابتدا تصويب كردند كه دولت اجازه دارد هزينهء ثبت‌نام حج عمره (غير از دفعه اول) را به مبلغ 250 هزار ريال و نيز مبلغ ثبت نام حج تمتع غيرواجب را يك ميليون ريال افزايش دهد تا دولت اين مبالغ را براي ازدواج جوانان هزينه كند»
اولا، ازدواج جوانان به دولت چه ربطی دارد! گیرم که خرج ازدواج جوانان را دولت داد، کار ومسکن و پول برق و آب چه می شود؟ غذایشان بعهده کیست؟ آیا بهتر نیست دولت به جای این کارها، شرایطی فراهم کند که جوانان، کار و درآمد داشته باشند و بعد خودشان، خرج ازدواج شان را هر گونه که خودشان دوست دارند، بدهند!
توی این فکر وخیال ها بودم که چشمم افتاد به این تکه از سخن رانی آقای رئیس جمهور برای مردم شهر الشتر- که دروغ چرا نمی دانم کجای ایران است:
«احمدي نژاد همچنين اظهار اميدواري كه در جلسه امشب هيئت دولت در خرم آباد تصميمات خوبي اتخاذ شود كه موجب شادي و شعف و نشاط مردم شود.»
دروغ چرا! نمی دانم این شیوه مملکت داری را چه می توان نامید!
من نمی دانم یک دولت داریم یا یک بنگاه ازدواج و شادمانی!!!
خدا مگر خودش بخیر کند!

۱۳۸۴ اسفند ۱۸, پنجشنبه

تلخی

از چه می ترسند؟
چرا؟
چرا؟
آیا این است آن بهشتی که زیر پای مادران است!

۱۳۸۴ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

دو مورد ویک دنیا التماس دعا:

صبح که از لندن می آمدم به رادیو گوش می کردم. دو مطلب که موضوع چند تا از این ایستگاههای رادیوئی بود و مردم تلفن زده و نظرشان را می گفتند. اگرچه برای سه ساعت به این مباحث گوش کرده ام ولی دروغ چرا، نمی دانم در باره این مسایل به واقع چه باید کرد؟
موارد مورد بجث:

۱۳۸۴ اسفند ۱۵, دوشنبه

روزجهانی زن مبارک باد



با گرامی داشت یاد خانم دکتر کحال و خانم مریم عمید ( مزین السلطنه) که بیش از95 سال پیش روزنامه « دانش» و « شکوفه» را درتهران منتشر می کردند و« مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان [ بود]، راجع به مدارس نسوان، فعلا ماهی دو نمره طبع می شود»

۱۳۸۴ اسفند ۱۳, شنبه

ایدئولوژی و اقتصاد توسعه

برای تغییر فضا، با اجازه برای شما ترجمه ای گذاشته ام که می خوانید. ا.س
نوشته: مایکل لبوویتز
مانثلی ریویو- مه 2004

۱۳۸۴ اسفند ۱۱, پنجشنبه

باز هم در باره تجارت خارجی ایران

اداره گمرک آمارهای تجارت خارجی ایران را برای 11 ماه گذشته منتشر کرده است. در کل همان داستان همیشگی است. یعنی بدون احتساب دلارهای نفتی، اقتصاد ایران با کسری چشمگیر تراز پرداختها روبرو است که برای این 11 ماه، میزانش 25.62 میلیارددلار- میزان ریالی اش هم به ارزش دلار در بازار امروز تهران 234371760000000 ریال می شود.
چند نکته ولی در باره این آمارها جالب است.
بطور متوسط برای هر تن کالای وارداتی 1125.25 دلار پرداخته ایم و برای هرتن کالای صادراتی هم 472.9 دلار درآمد داشته ایم. وقتی، به اقلام صادرات غیر نفتی ایران نگاه می کنیم تصویر اندکی کدرتر می شود. به ازای صدور هر تن کالای صنعتی، درآمد ایران 606 دلار بود و برای هر تن محصول پتروشیمی هم ایران 330 دلار درآمد داشت. نکته جالب در خصوص صدور کالاهای کشاورزی از ایران است که به ازای هر تن کالای صادراتی برای ایران 1540 دلار درآمد ایجاد کرد.
چون هیچ چیزمان به آدمیزاد نرفته است ظاهرا ارقام تجارت خارجی ما هم از همین روند پیروی می کند والی چگونه می شود که درآمد متوسط صدور کالاهای کشاورزی به طور متوسط بیش از 2.5 برابر درآمد ناشی از صدور کالای صنعتی و نزدیک به 5 برابر درآمد ناشی از صدور محصولات پتروشیمی باشد!
من در موارد مکرربه این نکته اشاره کردم و باز مجبورم یک بار دیگر به همان داستان قبلی بر گردم. فرض کنید به جای باز کردن دروازه ها- به صورتی که باز کرده اند- دولت یا بخش خصوصی برنامه ای برای افزایش تولید و به اصطلاح یک سیاست جانشینی واردات را در پیش می گرفتند و مثلا یک پنحم (20%) این کسری را در داخل تولید می کردند. متوسط تولید یک کارگر را ماهی 300 هزارتومان و سالی 3.6 میلیون در نظر می گیرم. اگر این کار را می کردند، به ازای جانشین کردن فقط 20% این کسری با تولیدات داخلی، بیش از 1300000 شغل در مملکت ایجاد می شد!
من که نمی دانم چرا این کار را نمی کنند!
کاش شیرپاک خورده ای راهنمائی ام کند!

۱۳۸۴ اسفند ۱۰, چهارشنبه

بقیه نقد سکسی از« رساله مدینه»

« خرس مهربان» در کامنت اش نوشت که از بازخوانی من خندید. ظاهرا اندکی هم زیادی خندید. در این دوره و زمانه ای که خندیدن ممنوع شده است، برای این که این « خرس مهربان» باز هم اندکی بخندد فکر کردم قسط دوم این بازنگری راهم بنویسم.
منظورم از قسط دوم، دفاع مشیرالاطباء از حجاب و طلاق است.
متن کامل