۱۳۸۵ دی ۱۰, یکشنبه

درحاشیه اعدام صدام حسین.....

من با این نوشته رابرت فیسک موافقم که با اعدام صدام حسین، امریکا و انگلیس شاهد عینی « جنایات» خویش بر علیه ایران را کشتند. بخشی از مقاله طولانی خودم را که 3 سال پیش نوشتم درانیجا می گذارم تا بخشی از شواهدش را بخوانید.

۱۳۸۵ دی ۷, پنجشنبه

دماوند


خفته، خفته قرنها ساكت و خموش
ليك، سينه ات زداغ اين زمانه
پخته و گداخته
قد كشيده تا فلك
سينه ات اگرچه سوخته،
ستبر وسخت
ابروبادوبرف و گردباد
آمدند ورفته اندو مانده اي به جا
سرفراز وسربلند
ديده اي شهنشهان بيشمار
پانهاده بر گلوي شهرو روستا
خون مكيده از رگان خسته و برآمده
باز هم نظاره كن!
مارهاي شرزه را ببين!
به روي شانه ها
پروريده تن زمغز و خون وقلب هاي نوجوان
تاج وافسري اگرچه در بساط نيست
ليك، داستان همان فسانه كهن
كمي پليدتر… سياه تر
گرنشسته اي كه شب سحر شود و جبرئيل پاك وزنده دل
پرد زخواب
اي تو سرفراز!
بدان كه مغز و خون و قلب او
نصيب مارهاي شرزه،
شرزة نشسته روي دوش گشته است
خفته.. خفتة خموش
خواب تا به كي؟
وقت آن رسيده اي كشيده قد
به هفت بام عرش
داغ داغ اين زمانه
تف كني به آسمان
آتش ار فتد به آسمان
مي شود زمين رها زبند
اي كشيده قد به هفت بام عرش
خواب تا به كي؟
15 دسامبر 1983

۱۳۸۵ دی ۵, سه‌شنبه

اقتصاد هردمبیلی ما!

دارم وب گردی می کنم. اخباری که در سایت ها می خوانم حالم را حسابی گرفته است. اول از واگذاری ها بگویم.

۱۳۸۵ دی ۴, دوشنبه

امان از دست عبدالقادر بلوچ! بازی بیات شب یلدا!

تا همین جا فهمیده ام که چند تن از دوستان از من خواسته اند در این « بازی» شرکت بکنم. اول بار- آن طورکه من فهمیدم- حامد قدوسی نوشت. زیر سبیلی درکردم چون راستش دیدم به سن و سال من این بازی ها نمی خورد! [ حامد یک به صفر به نفع من!] بعد دیدم « دخترکم» نیکی که مدتی بود « گم» شده بود پیدایش شد و از من خواست که « بازی» کنم. و بعد دیدم دوست قدیمی ام رویا و سرانجام رسیدم به عبدالقادر بلوچ- دیدم حرف همه را زمین بگذارم، « زورم» به قادر نمی رسد. پس باداباد- ولی اگر خیلی آبروریزی بشود، قادر حتما می آیم ونکوورو به قول معروف سبیل ات را « دود» می دهم.
- 12 یا 13 ساله بودم که اولین شعرم را نوشتم و آن را فرستادم برای زنده یاد پدرم که به دید من، مخلوطی بود از سعدی وحافظ و خیام و مولوی. آن خدابیامرزهم چنان زد توی ذوق من که تا 6-7 سال بعدش نه شعر نوشتم و نه هیچ چیز دیگر.
- درجوانی کشتی می گرفتم( جزئیاتش بماند برای بعد) . روزی با یکی از این « دوست دخترهای تلفنی» که هیچ گاه ندیده بودمش، راندوو داشتم در کافه ای بغل سینما دیانا- نزدیکی دانشگاه تهران، در آن روز در طول تمرین، صورتم اندکی زیادی سابیده شد به تشک وطولی نکشید که نصف صورتم سیاه شد. به سرقرار رفتم با نشانه های که داده بودم. طرف آمد و چیزی نمانده بود که بزند بیغ گوش من که فلان فلان شده چرا به من نگفتی که نصف صورتت سیاهه. هرچه هم می گفتم والله به حضرت عباس، صورتم سیاه نیس. به گوش طرف نرفت که نرفت. و همین طور که داشت می رفت، بد وبیراه می گفت... امان از دست شما مردا!
- چند سالم بود نمی دانم ولی عمویم که 5 سالی از من بزرگتر بود، یک نقشه جهان خریده بود که هم بزرگ بود و هم کاغذ ضخیمی داشت. من در یک فرصت مناسب، نقشه را دزدیده و از آن بادبادکی درست کردم که در اولین پرواز، نخ اش پاره شد و رفت و در فضا گم شد. وقتی به خانه برگشتم آن روز و روزهای دیگر، این عموی بیچاره دنبال نقشه می گشت ومن هم چیزی نمی گفتم. حتی وقتی یقه مرا گرفت، من هم قسم حضرت عباس خوردم که من اصلا به نقشه اش کار نداشتم. از آن تاریخ، بیش از 40 سال گذشت، وقتی که کتاب ام در باره دهخدا چاپ می شد، دریکی از صفحاتش نوشتم « تقدیم به دکتر مهدی سیف با تاخیزی بیش از 40 سال، به جای نقشه ای که بادبادک شد» و پیرمرد عمویم از من جریان را پرسید که این چیه که پشت این کتاب نوشته ای؟ مجبور شدم به جرمی که در کودکی مرتکب شده بودم در پیری اعتراف کنم!
- دوره دانشجوئی در مدرسه عالی بازرگانی قدیمی و « دانشگاه علامه» فعلی- به تمام معنا آدمی بودم « عوضی» ، نمی دانم علت حجب و حیا بود یا چیز دیگرولی به خصوص با همکلاسی های دختر زیادحرف نمی زدم. یک همکلاسی دختر که شاید- می گویم شاید و خواهش می کنم بعد از این همه سال برای من دست نگیرید- از من بدش هم نمی آمد گاه و بیگاه سلام وعلیکی می کرد. من یک روز رفتم وروی تخته سیاه نوشتم: دختره دانشجو مثل اناره، انار ترشیده نیس این فرقو داره....این همکلاسی دیگر با من سلام و علیک نکرد.
- من از جوانهائی که از نسل سوخته ای که من و امثال من باشیم درس عبرت نمی گیرند و فکر می کنند که « انحصار حقیقت» با آنهاست، بدم می آید.
- چون دیر دارم در بازی شرکت می کنم جر می زنم. تا یکی دو سال پیش من عمدتا با اسامی مستعار قلم می زدم و کمتر نوشته ای بود که به اسم واقعی خودم بوده باشد. بارها پیش آمد که دوستانم که از یک نوشته من به اسم مستعار خوششان آمده بود همان نوشته را برای من فرستاده و از من خواسته بودند آن را بخوانم. چند باری هم پیش آمد که دوستان از من خواستند که به مزخرفاتی که فلان کس [ خودم ولی به اسم مستعار] نوشته بودم برخورد کنم. الان دیگر مدتی است که به اسم مستعار چیزی نمی نویسم.
تقریبا تمام دوستانی که می توانستم معرفی کنم، در این بازی شرکت کرده اند. پس من دیگر کسی را معرفی نمی کنم.

۱۳۸۵ دی ۳, یکشنبه

انشاالله گربه است.....

بفرمائید این هم خبری که از آن واهمه داشتم:
«سید کاظم وزیری هامانه گفت: ایران به دلیل عدم همکاری بانک ها و موسسات مالی خارجی، در تامین اعتبار پروژه های صنعت نفت با مشکل مواجه است. وزیر نفت در جمع خبرنگاران درباره کاهش حجم سرمایه گذاری های خارجی در صنعت نفت گفت: درحال حاضر شرکت های بزرگ نفتی وموسسات مالی و اعتباری خارجی درانتظارحل مسائل سیاسی ایران هستند به گونه ای که ایران درحال حاضر در تامین مالی پروژه های خود با مشکل مواجه است.»
توجه دارید که این وضعیت درقبل از رای گیری امروز سازمان ملل متحد وجود داشته است و بی گمان با رای گیری امروز، اوضاع دشوارتر خواهد شد. من درباره صنعت نفت چیزی نمی دانم ولی این حداقل را می دانم که اگر این «پروژه ها» با موفقیت انجام نگیرد، تولید و در نتیجه صادرات نفت ایران به مخاطره می افتد. و در آن صورت، دلارهای نفتی کمتری خواهیم داشت....و بعد به قول معروف پیدا کنید پرتقال فروش را!
آن گونه که درتازه ترین بیانیه بانک مرکزی می خوانیم بودجه سال 1385 دولت برای 57.5درصد از درآمدهای خویش به 37.5 میلیارد دلاردرآمدهای نفتی وابسته است. حالا خودتان مجسم کنید که با توجه به مشکلات پیش آمده- به گفته وزیر نفت- اگراین دلارهای بادآورده نفتی « کش» بروند، تکلیف بودجه مملکت فخیمه چه خواهد شد؟
درازای وارداتی که هرروزه بیشتر می شوند، چه باید بپردازیم؟ اگروارد نکنیم با رشد نقدینگی 40 درصد درسال، تورم چه می شود؟ می دانم « نرخ تورم» یک چیزاست و تخم مرغ دانه ای دویست تومان و هندوانه کیلوئی 800 تا 1000 تومان یک چیز دیگر، ولی مردم عادی با « نرخ تورم» خرید نمی کنند. اصلا هم حرفم این نیست که مردم رایانه نداشته باشند یا این که بوسیله تلفن همراه برای یک دیگرجوک رد و بدل نکنند- بالاغیرتا خلط مبحث نکنیم- ولی داریم به کجا می رویم؟ این خبر را از اینجا بخوانید:
«رئيس انجمن فولاد گفت: اگر روند واردات محصولات فولادي كه در روزهاي اخير با ورود بي‌رويه فولاد از كشور چين سرعت بيشتري گرفته است، متوقف نشود، در يك دور كوتاه زماني ما شاهد ورشكستگي كامل كارخانه‌هاي توليد فولاد و به تبع آن صنعت با ارزش فولاد كشور خواهيم بود»

۱۳۸۵ دی ۲, شنبه

تیلیت اقتصاد وتاریخ!

به گزارش جونز در1871 که کنسول بریتانیا در تبریز بود، قحطی بزرگ 1870 باعث شد که « تورم» در ایران از کنترل خارج بشود و برای نمونه در تبریز، قیمت گوشت گوسفند که هر4.5 کیلو یک قران و 16 شاهی بود به 5 قران افزایش پیدا بکند و یا قیمت گوشت گاو از یک قران و 4 شاهی به 2 قران برسد و یا قیمت مرغ که 6 شاهی برای هر عدد بود به 16 شاهی افزایش پیدا بکند. و اما، این روزها که البته قحطی بزرگ نداریم ولی نمی دانم چه پیش آمده است که قیمت هرعدد تخم مرغ به 1100 « قران» و در بعضی از شهرهای ایران به 2000« قران» رسیده است! همین جوری بیخودی داشتم حساب می کردم که با بهای یک عدد تخم مرغ ناقابل درایران امروز، در ایران 135 سال پیش می شد- پس از تورم لجام گسیخته- 1800 کیلو گوشت گوسفند، یا 4500 کیلو گوشت گاو و یا 2500 عدد مرغ خرید!
یا چرا جای دور برویم! نیما در سفرنامه بارفروش اش به تاریخ اول آبان 1307 نوشته است: « سه خروس قشنگ از پنج شنبه بازار خریدم 5 قران» (ص 35). به این حساب، با پول یک عدد تخم مرغ ناقابل در بازار کنونی ایران، نیما می توانست، « 1200 خروس قشنگ از پنج شنبه بازار بخرد»...
باز هم سئوال دارم: آنها که 200 هزارتومان در ماه حقوق می گیرند، زندگی شان چگونه می گذرد!

۱۳۸۵ دی ۱, جمعه

گمراهان:

چقدر مانده ست؟
سئوال بی جائی نیست،
اما چقدر مانده..... تا به كجا؟
با ودكای دیروز..... مست می كنیم،
و با شراب فردا..... عربده می كشیم.
افسوس،
امروز،
كفاره شراب های نخورده را پس می دهیم.
وخمیازه های بی مروت...... اما،
بیداد می كنند.
1990

۱۳۸۵ آذر ۲۹, چهارشنبه

تحریم احتمالی ایران و انتخابات پاستوریزه...

.....خیلی چیزها بستگی دارد که آیا تحریم اقتصادی ایران حمایت سازمان ملل متحد را به همراه دارد یا این که تحریمی است که امریکا و احتمالا اروپا- بدون قطع نامه سازمان ملل متحد- برعلیه ایران اعمال می کنند. این هم فعلا ناروشن است که اگر چنین تحریمی در پیش گرفته شود، چه حوزه های را در بر خواهد گرفت. جلوگیری از سفر دولتمردان اگرچه ضرر سمبلیک دارد ولی پی آمدهای اقتصادی اش چشمگیر نیست. و اما، اگر تحریم شامل صدور نفت و بطور کلی تجارت بین المللی ایران بشود، در آن صورت، پی آمدهایش- برای ایران، فاجعه آمیز خواهد بود....
متن کامل

۱۳۸۵ آذر ۲۷, دوشنبه

رایحه ناخوش رانت جوئی

خوبی «انتخابات» در ایران این است که به همه چیز شبیه است به غیر از آن چه که باید باشد. من از جای دیگر خبر ندارم ولی الان بیش از 35 سال است که در انگلیس زندگی می کنم وحداقل ده دوره انتخابات سراسری و تعداد بیشتر انتخابات محلی و منطقه ای را شاهد بوده ام. اگرچه احزاب برای هر انتخاباتی یک « مانیفست حزبی» منتشر می کنند که چه کارهائی خیال دارند بکنند، ولی ندیده ام که نامزدهای انتخاباتی « میثاق» « صداقت» و عدم تصرف در اموال عمومی وساده زیستی منتشر کرده باشند! چون اصولا آدم عنقی هستم فکر می کنم بهتر است به جای صدور این گونه میثاق ها، هرگروه و « حزب»- اگر حزبی داریم- مجموعه ای از سیاست های شان را منتشر کنند تا رای دهندگان بدانند به چه برنامه ای دارند رای می دهند. و اما، داشتم این میثاق را می خواندم، دیدم « یکی از نامزدهای صاحب نام» « رایحه خوش خدمت» در معرفی خویش این گونه نوشته است:
«مشاور رييس جمهوري اسلامي ايران – رييس حوزه مشاوران جوان رياست جمهوري – عضو هيأت دولت جمهوري اسلامي ايران – مشاور شهردار تهران – رييس فرهنگسراي خاوران – مشاور رييس سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران – عضو شوراي فرهنگي دانشگاه صنعتي شريف – مسوول بسيج دانشجويي دانشگاه صنعتي شريف»
سئوال من این است که آیا « قسم حضرت عباس» شما را باور کنیم یا دم خروس را؟ مگر می شود یک نفر «8 تا شغل» داشته باشد و آنها را آن گونه که در این میثاق ادعا می شود انجام بدهد؟ تازه، با این همه « مسئولیت های رنگارنگ» دیگر نامزد شورای شهر شدن دیگر چه صیغه ای است؟

۱۳۸۵ آذر ۲۵, شنبه

شیوه ی ایرانی!

میرزا علی اصغرخان اتابک بیست وچهار کرورتومان ازدولت روس به جهت دولت ایران وام گرفت و «گمرکات را هم در مقابل آن پول گذارده» با شاه بی خبر قاجار به فکر سفر اروپا افتاد. از این پول مبلغی به سید بحرینی و مبلغی به بعضی پیشخدمت ها ومطرب ها داده شد، خبر به گوش « علما» رسید و «جناب حاجی میرزا حسن آشیتانی که رئیس علماست» توضیح خواست. جواب شنید که « دولت حاجتی داشته قرضی کرده هر کس حرفی دارد برود سفارت روس بگوید، جواب بشنود» ولی شیوه ایرانی رتق و فتق امور موثرترافتاد. «دو هزارتومان به جهت میرزا [ حسن آشتیانی] و هزار تومان به جهات آقا سید عبدالله [ بهبانی] فرستاده، مطلب دیگر مسکوت عنه شد»
به نقل از: محمد مهدی شریف کاشانی: واقعات اتفاقیه در روزگار، جلد اول، ص 1616

۱۳۸۵ آذر ۲۲, چهارشنبه

گزارش توسعه جهانی- 2006

دارم گزارش توسعه جهانی سال 2006 را می خوانم و همین جا توصیه می کنم که شما هم بخوانید. این اطلاعات را از وضعیت درآمدی درشماری از کشورها برای شما دست چین کردم. سئوال من این است در این جوامع، به نظر شما چه باید کرد؟ به گمان من، « نظام اقتصادی» در این جوامع « پایدار» نیست یعنی با این وضعیت، با مکانیسم های درونی اش به جائی نخواهد رسید- مگر این که یک تغییر اساسی در شیوه توزیع ثروت و درآمد پیش بیاید. از آن گذشته، هرچه که دوستان نئولیبرال ما بگویند، در این وضعیت، امیدی به « نیروهای بازار» هم نیست چون یک « تیغه قیچی بازار» در اینجا- تیغه تقاضا - اندکی زیادی « کند» شده است!
به حدول بنگرید:
درصد جمعیت کشور که درآمد روزانه شان از 2 دلار کمتر است:
بنگلادش82.8بورکینافاسو81
بوروندی87.8افریفای مرکزی84
حبشه77.8غنا78.5
هائیتی83هندوستان80.6
ماداگاسکار85.1مالی90.6
نپال80.6نیکاراگوئه79.9
نیجر85.8نیجریه92.4
رواندا83.7زامبیا87.4
زیمبابوه83موازامبیک78.4


شما چه فکر می کنید؟

۱۳۸۵ آذر ۱۹, یکشنبه

به کجا می رویم؟

از خستگی داشتم وب گردی می کردم. رسیدم به این دو مطلب.
این تیتر مطلبی که در این جا منتشر شده است:
«بدهي خارجي کشور ۹۰ ميليارد دلار شد»
این هم تیتر جالب توجهی است:
«صنعت نفت به سرمایه‌گذاری 100 میلیارد دلاری نیاز دارد»
درجلب سرمایه گذاری مستقیم خارجی که توفیقی نداشته ایم وازسوی دیگر، با توجه به تحریم احتمالی ایران، عدم توفیق ایران در جلب سرمایه خارجی تشدید خواهد شد( حالا بماند که فرارسرمایه هم بیشتر می شود). دلارهای نفتی خودمان را هم که داریم صرف واردات از جان آدم تا شیرمرغ می کنیم. خوب، اگر این سرمایه گذاری انجام نگیرد، بی گمان تولید نفت ما سقوط می کند. واگر تولید نفت مان سقوط کند- به خصوص با احتمال کاهش قیمت نفت- وضع دلارهای نفتی ما خیلی زار می شود، خیلی.
آن وقت، با این بدهی 90 میلیارددلاری و واردات روزافزونی که برای پرداخت شان دلار نفتی هم نداریم و یا کم داریم، چه باید بکنیم؟
نمی دانم چرا به یاد آرژانتین در سال 2001 می افتم؟
شما چه فکر می کنید؟

۱۳۸۵ آذر ۱۸, شنبه

خوب: دو تا سئوال؟؟

درخبرها می خوانیم «هيات وزيران در پايان بيست و دومين سفر استاني و ديدار رييس جمهور با مردم 16 شهرستان مازندران، بيش از 120 مصوبه در تسريع عمران و رسيدگي به وضعيت اين استان تصويب كرد.»
دراکثریت موارد، این مصوبات، اگرچه تعهد مالی کلانی به گردن دولت گذاشته است ولی رقمی در آنها ذکر نشده است. ولی برای آن مصوبه هائی که رقم به دست داده من جمع شان کردم. دولت برای خودش دراین سفر، 15843.5 میلیاردریال – یا به قیمت دلار دربازار امروزتهران 1718میلیون دلار- تعهد به گردن گرفته است. خوب دو تا سئوال، اگراین برنامه ها براساس سیاستی است که در بودجه ای که به تصویب مجلس هم رسیده، منظور شده است که دیگر « تصویب» دوباره شان در ساری چه صیغه ای است! اگر هم مجلس از آن خبر ندارد، وهیئت دولت چنین تصمیم گرفته است که این دیگر مسخره است. دراین صورت، اگر در نظر داشته باشید که این بیست و دومین سفر استانی هیئت دولت است واگر در آن سفرها هم، همین مقدار هزینه اضافی برای دولت تراشیده باشند که در آن صورت، دولت این پول را از چه منبعی قرار است تهیه کند؟ اگر هم چنان نفت می فروشیم و دلارهای نفتی را در بازار آزاد نقد می کنیم و این هزینه ها را می پردازیم که این می شود سیاست اقتصادی الله بختکی و دست به دهانی. که تا داریم می خوریم و وقتی هم که نداریم، لابد خدا بزرگ است... هر آن کس که دندان دهد نان دهد...

۱۳۸۵ آذر ۱۷, جمعه

جایگزینی واردات: چند توضیح کوتاه:

حامد قدوسی گرامی درعکس العمل به پست قبلی من این را نوشته است که حتما بخوانید. به چند دلیل لازم است این توضیحات را بنویسم.
- در این که حامد یا هردوست دیگر حق مسلمی دارد که بر دیدگاه من نقد بنویسد بحثی نیست ولی ندانستم که من در کجا نوشته ام این کار « ساده» است که حالا حامد « تصحیح» می کند که « ساده » نیست!
- نمی دانم از کجای نوشته من این گونه می شود برداشت کرد که من احتمالا می گویم مردم نباید اتومبیل سوار بشوند یا موبایل نباید بخرند و یا رایانه نداشته باشند! حامد جان، قرارنشد از جانب من حرف بزنی!
- ولی وقتی می می نویسد که « مهم هم نیست که ارز کشور از کجا می آید» این جا دیگر حامد قدوسی عزیزگرفتار یک خبط مهلک می شود. دست برقضا، این خیلی هم مهم است که ارز از کجا می آید؟ دلار نفتی هرچه که در حال حاضر چشمگیر باشد، درآینده ای که چندان دور نیست، تمام می شود. حتی اگر تمام هم نشود، به راحتی می تواند بالا و پائین برود. کمااین که نفت بشکه ای 40 دلار سال 1980 مدتی بعد به بشکه ای 8 دلار رسید و همین تغییر برای اقتصاد بیمار و نفت زده ایران کم دردسر ایجاد نکرد. نکته این است که به تداوم این سیاست، وقتی که نفت تمام بشود که می شود، چه باید کرد؟ یا حتی اگر تمام هم نشود، فرض کنیم که بازار نفت شبیه به همان وضعیتی که به آن اشاره کردم، بشکند، تکلیف ما با این همه تعهدات چه می شود؟ نه برادر، در این جا سخت اشتباه می کنی! اتفاقا برای اقتصاد بیماری چون اقتصاد ایران، منبع ارز خیلی هم مهم است.
- آن حالت « اکستریم» حامد عزیز، حداقل از او که به زمین و زمان ایراد می گیرد که از « علم اقتصاد» غفلت نکنند، خیلی بعید بود. حامد طوری این جا می نویسد که انگار چیزی به نام « سرمایه گذاری» حتی به گوشش هم نخورده است! برادر این چه سئوال خنده داری است که با « ارزهای ذخیره» چه کنیم! بخشی از آن را در داخل برای افزودن بر ظرفیت تولیدی سرمایه گذاری می کنیم و بخشی را در اقتصاد جهانی، تا امکاناتی فراهم کنیم که وقتی نفت تمام شد- که می شود- یک منبع درآمدی داشته باشیم! آن چه که حامد می گوید دردوره ای صحت داشت که واحدهای پولی پایه طلا داشتند و ارزهای وارداتی هم در رو نداشت، نه الان. ارز اضافه را دربدترین حالت در بانک های اروپائی به صورت ودیعه ثابت می گذاریم....
- در باره ایده جایگزینی واردات، حامد گرامی اگرچه نمونه های نا موفق را خوب می بیند ولی توجه نمی کند که این ایده فقط در هندو برزیل اجرا نشدند. درسالهای پس از جنگ اغلب کشورهای اروپائی ایده جایگزینی واردات را درپیش گرفتند ( انگلیس و آلمان) و حتی درسالهای اخیر هم نیسان، هوندا، و تویوتا برای این در انگلیس به تولید اتوموبیل نمی پردازند که از این جا به جای دیگری « صادر» کنند! از این نمونه ها گذشته، در همین دوره، ژاپن و اندکی بعد، کره جنوبی هم همین کار را کرد.
- این که حامد ادعا می کند که « بخش قابل توجهی» ازواردات ما مربوط به کالاهائی است که به لحاظ فنی قادر به تولید آن نیستیم، حرف دقیقی نیست. همین امروز در جائی خواندم که امسال باید 50 هزار تن حبوبات وارد کنیم. مدتی پیش تر هم خوانده بودیم که بیش از 90 درصد از « پارچه چاردمشکی» مصرفی هم وارداتی است.
- درجائی که به کتاب پورتر اشاره می کند کاش حامد آن بخش دیدگاههای پورتر را هم می خواند که این مزیت ها « خدادادی» و « غیرقابل» تغییر نیستند. یعنی اگر « همتی» باشد، می توان این مزیت را ایجاد کرد. باز هم مجبورم به نمونه کره و ژاپن اشاره کنم. ولی این ایجاد کردن برنامه ریزی می خواهد و دولتی که به مردم جوابگو باشد. تحقیق وتوسعه را باید جدی گرفت وبرایش سرمایه گذاری کرد.
- نکته ای که در حرفهای حامد جالب است این که از « اصلاح فضای کسب وکار» فقط به « آزادسازی بازار کار» اشاره می کند که طبعا مورد اعتراض کسانی چون من خواهد بود. اولا خود حامد هم می داند که مشکلات « فضای کسب وکار» تنها به بازار کار محدود نمی شود مسایل بسیار مهم تری هم هست که باید به آن پرداخته شود ( این اقتصاد بی زبان، در هیچ کشوری به اندازه ایران این همه مدعی ندارد!! دیگران به کنار روزی نیست که مراجع چندین گانه تقلید در باره شیوه های مقابله با تورم « تئوری» ندهند!!) ( این را برای مزاح می نویسم. آقای رئیس جمهور به همولایتی های من در محمود آباد وعده داد که اگر « بیشتر بزایند» استانی به مرکزیت نوشهر هم ایجاد می شود!!) . در ثانی، از حامد می پرسم که به زبانی که یک آدم عامی چون من هم بفهمد برای همگان توضیح بدهد که منظورش از « آزادسازی بازارکار» چیست! این آزادسازی چه مشخصاتی دارد؟ اگر نظرش این است که کارفرما می تواند هر وقت که دلش خواست، کارگر را اخراج کند، آیا در ضمن می پذیرد که کارگران هم حق دارند اتحادیه های صنفی خود را داشته باشند. آیا حق اعتصاب کارگران را هم به رسمیت می شناسد یا خیر؟
- « مزیت ایجاد کردن» با تعرفه، یا پرداخت سوبسید بدون هیچ برنامه دیگر، می شود همانی که در گذشته بود و یا درایران کنونی هست. البته که من با تعرفه نامحدود و برای محدت نامحدود مخالفم. نه فقط این حمایت ها باید محدود و مشخص باشد بلکه بایدحمایت ها مشروط ارایه شود. مشروطه به افزایش بازدهی کار و تولید، مشروط به سرمایه گذاری در ماشین آلات و بطور کلی در « نوسازی» کارخانه ها- این جا نوسازی را به معنای لغوی آن بکار می برم. مثال خودرو که واقعیت هم دارد از هردووجهی که اشاره کردم قابل ایراد بود. هم حمایت نامحدود کردند و هم چیزی به ازای این حمایت نخواستند. اگرچه سالهاست درایران نبوده ام ولی به حدس و گمان می گویم و طبیتعا آماده ام که اشتباهم را تصحیح کنم ولی من براین باورم که مشکل اصلی ایران نه قیمت بیشتر محصولات داخلی بلکه کیفیت نامرغوب آنهاست که باعث می شود ایرانی ها به این صورت « خواهان» محصولات وارداتی باشند. و خرابی ادامه دار کیفیت هم، را کسانی چون حامد باید بهتر از من بدانند، یکی به خاطر همین حمایت های نامحدود است و دیگری هم به خاطر باندبازی هائی که در عمل به صورت بازارهای انحصاری عمل می کند. حداقل براساس آن چه که درسایت ها می خوانم ما درایران « سلطان» کم نداریم! سلطان شکر، سلطان پسته، سلطان سیم کارت و انواع و اقسام « سلطانک» های دیگر..... اگر این ادعاها راست باشد که کار به آزاد سازی بازار کار درست نمی شود. همان طور که پیشتر در جای دیگر نوشته بودم، بیمار به جراحی « قلب باز» نیازمند است و ما داریم در باره بزرگی وکوچکی دماغ اش حرف می زنیم!!
- آخرین نکته حامد، خنده دارترین بود. آخر مرد حسابی، تو که پیشتر گفته بودی بخش قابل توجهی از این واردات چیزهائی است که ما نمی توانیم تولید کنیم، چه پیش آمد که حالا رسیده ای به شلوار و شکلات! قسمت اول جوابت که حامد جان بی تعارف خنده دار است. خودت را داری به کوچه علی چپ می زنی. در آن مملکت گل و بلبل، برای لباس پوشیدن مردم و تفریح مردم دیگری تصمیم می گیرد و تو شکوه نمی کنی و حالا اگر دولتی که بطور آزاد انتخاب شده باشد بخواهد برای حال وآینده مملکت تصمیم بگیرد، این یعنی که به جای مردم تصمیم گرفته ایم! در مثل مناقشه نیست! مگر همین کار را در نروژ نکرده اند! من از اطریش خبر ندارم ولی در کشور فخیمه انگلیس، دولت به طور غیر مستقیم این کار را می کند. چپ وراست از تو مالیات می گیرد و آن پولها را هم هرطور که خود صلاح می داند به مصرف می رساند. البته که مردم هم فرصت می یابند هر 4 سال یک بار، این تصمیم گیران را اگر بخواهند عوض کنند. « بدی» انتخابات این جا البته این است که « شورای نگهبان» نداریم!! درضمن مطبوعات و رسانه ها هم آزادند وهر دوروز درمیان روزنامه ها را نمی بندند....
- من این رابطه را نفهمیدم که اگر پول نفت را به جای هزینه کردن برای واردات شلوار و شکلات، برای تولیدشان در داخل سرمایه گذاری کنیم و حتی اگر حرفهای حامد درست هم باشد، شلوار و شکلات را گران تر از خارج بخریم، چرا قیمت دلار می شود 5000 تومان!
- در خاتمه، ضمن تشکر از حامد، خواستم حرف اش را تائید بکنم که « قضیه به این سادگی ها هم نیست». حامد من که نمی گویم این کار ساده است. تو هم که نمی گوئی... پس کی بود که گفت ساده است؟؟؟

۱۳۸۵ آذر ۱۴, سه‌شنبه

باز هم بی اطلاعی من از اقتصاد ایران!!!

بگذارید از همین ابتدا بگویم که من الان سالهاست که به آمارهای تجارت خارجی ایران اندکی « آلرژی» دارم. چون مرا به یاد یک بیماری و به واقع یک بیماری مزمن می اندازد. داشتم می خواندم که در 8 ماه اول امسال، کل صادرات غیر نفتی ما اندکی بیش از 10 میلیارد دلار و کل واردات ما برای همین دوره نزدیک به 27 میلیارد دلار بوده است. متوسط درآمدمان برای صادرات هر تن محصول غیر نفتی، 477 دلار بود د رهرحالی برای هر تن واردات مان هم نزدیک به 985 دلار پرداخته ایم.
- اگر همین روند برای بقیه سال ادامه یابد کل صادرات غیر نفتی ما 15 میلیارد دلار و کل واردات هم 40 میلیارد دلار می شود، یعنی بدون محاسبه درآمدهای بادآورده نفتی، ما 25 میلیارد دلار کسری تراز پرداختها داریم. منهم می دانم که د رحال حاضر با « رونق» بخش نفت مشکلی نخواهیم داشت، ولی آیا پدرآمرزیده ای می تواند به من بگوید که اگر دلارهای نفتی نباشد یا کم باشد، چه باید بکنیم؟
- به وضوح روشن است که به ازای هر تن کالائی که وارد می کنیم باید دو تن کالا صادر کنیم. سئوال من این است چرا؟ آیا هیچ برنامه ای برای افزودن ارزش کالای غیر نفتی صادراتی داریم یا خیر؟
و اما، داشتم درسایت گمرک ایران دنبال آمارهای دیگر می گشتم. دیدم که سازمان گمرک در گزارشی کل صادرات غیر نفتی را برای سه ماه اول امسال فقط 1.75 میلیارد دلار و کل واردات را هم برای همان دوره 8.8 میلیارد ذکر کرده است. اگربا این ارقام اندکی مزاح کنم، در 5 ماه بعدش صادرات نفتی ایران تقریبا 6 برابرافزایش یافته است در حالی که نرخ افزایش واردت فقط 3 برابر بوده است! نکته دیگر، اگر همین روال برای بقیه سال ادامه می یافت ، کل صادرات غیر نفتی ایران 7 میلیارددلار و کل واردات ما هم اندکی بیشتر از 35 میلیارد دلار می شد. سئوال اول، آیا دلیل خاصی هست که توضیح بدهد چرا این روند ادامه نیافت و نرخ افزایش صادرات غیر نفتی و واردات به ایران شدت گرفت. بهرحال در این جا هم- میزان کسری احتمالی ما 28 میلیارد دلار خواهد بود. نکته جالب این که صادرات غیر نفتی با وجود افزایش 48 درصدی به نسبت سال قبل، به نسبت برنامه 25 درصد کسری داشت در حالی که واردات واقعی نزدیک به 10 درصد از برنامه پیشی گرفته است! با این همه اگرکل ارزش تولید شده برای یک کارگر را درسال معادل 8000 دلار بگیریم- که می شود ماهانه ای اندکی بیشتر از 600 هزار تومان- کسری تراز پرداخت های 25 میلیارددلاری ما، یعنی 3125000 فرصت شغلی که اگرچه می توانند ایجاد بشوند ولی نمی شوند. به ازای محصولات وخدماتی که اگرچه درایران مصرف می شوند ولی در جای دیگری تولید می شوند.
من نمی دانم چرا برای جانشینی بعضی از اقلام وارداتی کاری نمی کنیم؟

« تیلیت» دموکراسی در« نفت»!

بردن « نفت به روی سفره مردم» کم پرت بود حالا این جناب می گوید « مي‌خواهيم دمكراسي را به سر سفره هاي مردم ببريم»
من ولی می گویم آقایان خیلی هم ممنون، تیلیت د موکراسی درنفت خیلی هم به روی سفره خنده دار می شود ولی یادتان باشد لطفا، لطفا سرزده خودتان را به خانه مان مهمان نکنید. بهترین کاری که می توانید بکنید، این که ما را به حال خودمان بگذارید و اجازه بدهید در خانه مان امن و امان باشیم....

۱۳۸۵ آذر ۱۲, یکشنبه

آگهی!

خوب، این هم تازه ترین کتابی که در فرنگ منتشر کرده ام. مجموعه شامل 9 مقاله
است به این شرح:

فهرست مطالب:
1. پیش درآمد 8-5
2. هزارچهره گی استبداد درایران 23-9
3. « ریشه یابی» ، یا « ریشه تراشی» علل عقب ماندگی در ایران 51-25
4. « مورًخ» كم حافظه و بی حافظگی تاریخی ما 82-53
5. تاریخ در قالب: پطروشفسکی و تاریخ ایران 98-83
6.«معمای هویدا » و معمای دگردیسی میلانی 124-99
7. نُخبه كُشی جامعه شناسی»؟ 146-125
8. درانکار مدعیان یکه سالار پسامدرن 160-147
9. «خشت» پخته و تفکر«خام» 168-161
10. «تبار شناسی استبداد»:و پست مدُرن های بدوی ایرانی ما 208-169
انتشارات فروغ
تلفن 9235707/221
فاکس 2019878/0221
زحمت چاپش را دوست گرانقدرم باقر مرتضوی کشیده است در کلن که نمی دانم با چه زبانی می توانم از او سپاسگزاری کنم.

۱۳۸۵ آذر ۱۰, جمعه

حق و آزادی و رفاه

...... آن چه که درایران داریم، حالت یک گوشت نیمه پخته را دارد که نه به اندازه کافی پخته شده است که نوش جان کنیدو نه خام است که بگذاریدش در یخچال تا در فرصت دیگری آن را بپزید. گوشت نیمه پخته، به واقع نماد بلاتکلیفی مادرعرصه سیاست پردازی است. ......
متن کامل

۱۳۸۵ آذر ۷, سه‌شنبه

درباره « نوسازی ایران»- بخش سوم

......اگر به استفاده از استعاره ای مجاز باشم، یکی به عمل قلب باز نیازمند است برای این که بتواند درست نفس بکشد، و تو چین های روی صورت اش را صاف می کنی! آری به ظاهر، این صورت، اندکی « زیباتر» می شود ولی مشکل که سرجایش باقی می ماند. چه درایران و چه درهرکشور دیگر- من حرفم را دارم کلی می زنم پس نمی گویم « اينها توخالی است ايران کشور بدبختی است که هيچ ندارد»- وقتی نظام سیاسی و فرهنگی خودکامه بشود، زندگی درتحت چنان نظامی با مختصات ابتدائی جامعه مدرن جور در نمی آید......

۱۳۸۵ آذر ۵, یکشنبه

«ماشین های جوجه کشی پرتابل» ولی بلاتکلیف!!

دریادداشتی که چندی پیش در همین صفحات نوشتم به نظر آقای رئیس جمهور مبنی بر مخالفت شان با کنترل جمعیت ایراد گرفته بودم. چند تنی از دوستان با کامنت و ایمیل به من ایراد گرفتند که من نمی بایست حرفهای آقای رئیس جمهور را- که جدی نبود- جدی می گرفتم. درایران هم بسیاری از روزنامه ها، به همین شیوه از برخورد به این مسئله طفره رفتند. حالا می بینم که اگر این خبر راست باشد- که برای نادرستی اش دلیلی ای ندارم- «در تازه ترين بحث راجع به اين موضوع رييس مركز بررسي‌هاي استراتژيك رياست‌جمهوري روز گذشته خبر از رويكرد دولت براي برنامه ريزي جهت تغيير نظام جمعيتي كشور داد.». در دنباله همین خبر می خوانیم که «ذاكر اصفهاني رييس مركز بررسي‌هاي استراتژيك نهاد رياست ‌جمهوري، پيرامون سخنان اخير محمود احمدي‌نژاد درباره جمعيت 120 ميليوني در كشور و انتقاد كارشناسان از اين اظهارات، به گلايه شديد از منتقدان پرداخت و خطاب به آنان گفت چرا موضوع به اين مهمي را به شوخي انداخته‌اند؟ اين مساله جدي است. خيلي نبايد با سادگي با آن برخورد كرد. موضوعي با اين عنوان به تيمي در مركز سپرده شده است كه روي آن كار ‌كنند.» خوب انشاالله مبارک است.
ولی ای کاش مسئله به همین جا ختم می شد. در اینجا خوانده ام که «دولت قرص های جدید پیشگیری از بارداری وارد می کند» و دنباله خبررا که می خوانم متوجه می شوم که دولت به واقع می خواهد « آمپولهای ضد بارداری» وارد بکند و به قیمت تقریبا مفت- درشرایط امروز ایران- یعنی 400 تومان دراختیار متقاضیان قراربدهد. این هم به نظر من اشکالی ندارد. ولی دلیل دولت فخیمه هم جالب است: «این آمپولها در واقع جایگزین قرصهای ضد بارداری هستند زیرا ممکن است خوردن هر روزه قرص کار سختی باشد یا مصرف روزانه قرص فراموش شود. رئیس اداره تنظیم خانواده وزارت بهداشت افزود؛ قدم دیگر تدوین یک مجموعه آموزشی برای ارائه دهندگان خدمات پیشگیری از بارداری و تنظیم خانواده است این مجموعه آموزشی که بحثهای مشاوره خانواده هم در آن ادغام شده و تقریبا قدم به قدم همه مراحل و آموزشهای لازم برای پیشگیری از بارداری را آموزش می دهد»
از آن گذشته به گفته مسئول مربوطه«برنامه تنظیم خانواده در کشور از زمان اجرای آن با قوت در حال اجراست و مشکلی از نظر محدودیت بودجه ندارد و همین امسال نیز بودجه این برنامه از 10 میلیارد تومان به 14 میلیارد تومان افزایش یافت و 40درصد بیشتر شد.»
نه این که درباره این آمپولها، چیزی بدانم یا نظری داشته باشم ولی از گیج سری دولت فخیمه اندکی متحیرم. این دولت فخیمه بالاخره در باره جمعیت ایران می خواهد چه بکند؟ اگر به درستی بودجه کنترل جمعیت را در کشور40 درصد بیشتر کرده اند، پس آقای رئیس جمهور دیگر حرف حساب شان چیست؟
یا به قول زیتون عزیز: «احمدی‌نژاد می‌‌گه هی بزائید تا جمعیت برسه به 120 میلیون.حدادعادل هم اومده می‌گه دست نگه‌دارید، دو بچه‌کافیه. من و سی‌با و کلا همه‌ی زوج‌ها ( تو بخوان ماشین‌های جوجه‌کشی پرتابل از نظر جمهوری اسلامی) موندیم معطل، بالاخره چکنیم؟»

۱۳۸۵ آذر ۳, جمعه

درباره « نوسازی» ایران-2

آقای جامی می نویسد که « نوسازی شاه و آخوند ندارد». حق به جانب اوست ولی نکته ای که به آن توجه ندارد این که « نوسازی» تعریف دارد. من فکر می کنم که « نوسازی» را به جای مدرنیستم فرنگی با تجدد گذاشته است و اگر حدسم درست باشد در آن صورت، باید با توجه به واقعیت آن چه که درایران می گذرد، بخش عمده حرفهایش را پس بگیرد. البته بگویم و بگذرم که در این نوشته تازه، اندکی شلوغ کاری هم می کند « مملکت در حال نوسازی و بازسازی است». البته که کسی از ایشان نمی خواهد دروغ بگوید ولی بازسازی یک چیزاست و نوسازی یک چیز دیگر. البته حدس دیگری هم می زنم که منظورش از « نوسازی» به واقع « ساختمان سازی» است. شک من وقتی بیشتر شد که دیدم که دارد به « جاده خوب و پل و سد و مسکن و خیابانهای عریض و خانه های روشن» آدرس می دهدو اگرچه دو سه سالی است که به ایران نرفته ام ولی اگر این حدسم درست باشد، تقریبا مطمئنم که « ایران» ایشان در وجه عمده، بخش شمالی تهران است.
واما اگر منظورش از « نوسازی» تجدد هم باشد در آن صورت، می گویم به این سخن عالمانه عباس میلانی گوش بدهد:
«به گمانم تجدد را می توان سلسله به هم پیوسته ای از تحولات اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، زیبائی شناختی، معماری، اخلاقی، شناخت شناسی و سیاسی دانست. مایه ی مشترک همه این تحولات فردگرائی است. تالی صالح این فردگرائی پذیرفتن و رعایت حقوق طبیعی تفکیک ناپذیر فرد است» ( تجددو تجدد ستیزی درایران، صص6-7).(تاکید را اضافه کرده ام)
می گویم، اگر این تعریف از « تجدد» یا « نوسازی» را قبول دارید، بفرمائید در باره « نوسازی» ایران قلم بزنید و چگونگی اش را نشان بدهید و همان گونه که خود شکوه کرده اید، دروغ هم نگوئید.. اگر هم این تعریف را قبول ندارید، ابتدا منظورتان را از « نوسازی» مشخص کنید و بعد، وقتی که انشاالله انترنت منزل راه افتاد، مارا ارشاد بفرمائید. من هم کاملا با شما موافقم که «نوسازی شاه و آخوند ندارد» ولی می گویم، « نوسازی حساب و کتاب دارد». هرچیزی را نمی توان و می گویم نباید به جای « نوسازی» به مردم قالب کرد.
والسلام

۱۳۸۵ آذر ۱, چهارشنبه

درباره « نوسازی ایران»!!!

دراین گزارش خواندم که: «ميزان حداقل حقوق در سال 1386 معادل يك ميليون و پانصد ريال و حداكثر حقوق نيز معادل 7 برابر مبلغ حداقل حقوق مي باشد.». به این حسابف حداکثر حقوق می شود، یک میلیون و پنجاه هزار تومان.
دراینجا خواندم که وزیر تازه رفاه، به 50 نماینده ای که به دعوت اش به وزارتخانه رفته اند، هرکدام یک میلیون و یکصدو پنجاه هزارتومان- یعنی حدودا حقوق 8 ماه کسی که با حداقل حقوق دراین اقتصاد « عدالت محور» ما کار می کند- « هدیه» داده است. هم چنین در همین گزارش می خواهیم که « حقوق جناب اقای مددی از" هفت میلیون تومان" تجاوز می کند». اگر حافظه ام خطا نکند، این آقای مددی، رئیس سازمان تامین اجتماعی و از آن مهم تر « باجناق آقای زریبابان» است.
در اینجا می بینم که یک ایرانی خارج نشینی مثل من، که از دور دستی بر آتش دارد ، در باره نوسازی ایران و ثروتمند شدن مردم ذوق زده شده است. در عین حال، در این روزنامه می خوانم که تعداد خانوارهای سرپرست زن که تحت پوشش کمیته امداد هستند، نیز افزایش یافته است.(به 865 هزار خانوار رسیده است). ولی « سند» ثروتمند شدن مردم را در این روزنامه خوانده ام! دربعضی مناطق تهران « نوسازی شده»، آپارتمان متری 6 میلیون تومان شده است. یعنی، « براساس اين گزارش، خريد يك آپارتمان 300‌متري بر فراز برج 54 طبقه حدود 8/1‌ميليارد تومان هزينه در بردارد. »
شما هم سواد عددی دارید! اگر « مردم» ثروتمند نشده بودند، می توانستند برای یک آپارتمان 300 متری، 1.800.000.000تومان بپردازند؟
حالا برگردید و حساب کنید که همان آقای مددی که قرارا ماهی 7 میلیون تومان حقوق می گیرد، اگر هوا بخورد و حتی یک صنار از این حقوق را خرج نکند، می تواند بعد از 22 سال چنین آپارتمانی را بخرد! تازه 22 سال بعد، اگر تورم درایران به همین میزان کنونی بماند- حالا بماند که تورم قیمت خانه بسیار بیشتر است- قیمت همین آپارتمان آن موقع نزدیک به 16 میلیارد تومان می شود. یعنی حتی کسی مثل همین آقای مددی هم، باید نزدیک به 170 سال دیگر پس انداز کند! خدا بدهد برکت!
همین طور سردستی خدمت شما عرض بکنم که اگر به فرض محال کسی که درایران با حداقل زندگی می کند، بخواهد- در عالم خیال که می شود چنین تصوری داشت- در چنین آپارتمانی زندگی کند، لازم است که برای 1000 سال، هوا بخورد و یک صناری از این حقوق را هزینه نکند، آن موقع، می تواند این بهای کنونی 8/1 میلیارد تومانی را بپردازد. من دیگر سوادم قد نمی دهد که بر مبنای تورم سالانه کنونی، قیمت چنین آپارتمانی را در ده قرن بعد حساب کنم. یعنی نمی دانم چند تا صفر باید بگذارم!!
می دانم دارید چی فکر می کنید!
تا آن موقع، کی مرده! کی زنده!
فعلا « نوسازی» را عشق است!
نوسازی از این بهتر!!

۱۳۸۵ آبان ۳۰, سه‌شنبه

درباره «اعدام»:

به گفته سخنگوی قوه قضائیه:
«در هفته‌های گذشته شاهد توزیع سی‌دی‌های مستهجنی از برخی از افراد در سطح جامعه بودیم كه باید بگویم قوه قضائیه در این پرونده‌ها حساسیت فوق‌العاده داشته و آنها را خارج از نوبت رسیدگی می‌كند. كریمی‌راد گفت: در این ارتباط سه پرونده با هفت متهم در دادسرای تهران تشكیل شده كه در مورد این افراد دادستانی مجازات اعدام را به اتهام تجاوز به عنف و اشاعه فحشا از دادگاه كیفری خواستار شده كه امیدواریم هر چه سریع‌تر شاهد رسیدگی به این پرونده‌ها باشیم تا بعضی از افراد برای ترویج فساد در جامعه و مخدوش كردن امنیت و آرامش افراد احساس امنیت نكنند.»
به کجا داریم می رویم؟
اگر برای پخش سی دی- و اصلا هم مهم نیست که چه نوع سی دی!- می توان کسی را اعدام کرد، چرا برای پخش کتاب و یا نوشتن مقاله نشود همین کار را کرد؟ اصلا می گویم برای تزکیه جامعه، برای هر چیز و همه چیز مجازات اعدام بگذاریم و خیالمان را راحت کنیم!
آیا از این بهتر می توان به شکست خود اعتراف کرد!
کاش به این حداقل از اعتماد به نفس می رسیدیم که مجازات ضد انسانی اعدام را برای همیشه لغو می کردیم!
اگر به واقع و به راستی نگران سلامت جامعه هستیم، مجازات ضد انسانی اعدام باید لغو شود. از ما گفتن....

۱۳۸۵ آبان ۲۹, دوشنبه

خبرهائی از « دیزنی لند»!!

دستگيري عاملان توزيع گوشت الاغ - حالا مجسم کنید مسافر بیچاره ای را که فکر کرده است چلوکباب گوشت بره خورده است!
آشفتگي بازار مسكن نگران كننده شده است - نه قبول نیست! تو دیدی!
امكان واردات تخم‌مرغ وجود ندارد- وقتی می شه کباب گوشت الاغ خورد، کی تخم مرغ وارداتی می خواد!
با حقوق كارمندي مثلاً 300 هزار تومان در تهران چگونه مي‌توان زندگي كرد؟ ....وای به روزی که بگندد نمک!!

۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه

ما واطلاعات....

اگرچه قرار است دوره و زمانه ما، دوره سالاریت اطلاعات باشد- که به مقدار زیادی هم هست. و اگرچه، پژوهشگران به صورت های مختلف می کوشند به مسایل و مشکلاتی که درپیوندبا مقوله اطلاعات درتصمیم گیری ها پیش می آید پرداخته و راه حل های مناسب وموثر برای تخفیف مشکلات ناشی از آن پیدا کنند، ولی درایران عزیز، برخورد ما به اطلاعات هم چنان بدوی وپرسش برانگیز است. می خواهد اطلاعات آماری باشد و یا اطلاعات دیگر. پس از چند ساعت سروکله زدن سر کلاس داشتم وب گردی می کردم رسیدم به خبری که در باره رئیس سازمان مدیریت منتشر شده است. خودتان هم این اخبار را بخوانید و بعد به قول معروف پیدا کنید پرتقال فروش را! یعنی اگر دیگر اطلاعاتی که داریم به همین کیفیت نازل باشد، پس چه شکوه ای داریم که اقتصاد ما در این وضعیتی است که هست.
این منبع می گوید فرهاد رهبر بالاخره بر کنار شد.
این منبع ادعا می گوید که فرهاد رهبر استعفا داده است. ولی سازمانی که دکتر رهبر رئیس آن است اعلام کرده است که استعفا نداده است.
در اینجا می خوانیم که فرهاد رهبر استعفا نداده و نخواهد داد.
برخلاف منبع قبلی، این یکی می گوید نه فقط فرهاد رهبر از این سازمان می رود ( البته چگونگی اش روشن نیست)، بلکه قرار است معاون جدید آقای رئیس جمهور بشود.
در اینجا می خوانیم که « مذاکرات» برای راضی کردن دکتر رهبر به استعفا بی نتیجه ماندو ایشان، پست جدید را نپذیرفته اند.
اگر توجه کنید که این سازمان مشغول تدوین بودجه 86 است آن وقت اثرات مخرب این اطلاعات متناقض، روشن تر می شود!
البته می توان به همین مسئله تحت عنوان: «چگونه ریسک سیاسی را زیاد کنیم» هم پرداخت. ولی آن دیگر می ماند برای فرصتی دیگر.

۱۳۸۵ آبان ۱۸, پنجشنبه

«یارانه فرهنگی» و نقش دولت در حمایت از صنایع داخلی


اگرچه این روزها دور دور تجارت « آزاد» است و ادعاهائی که می شود در خصوص « فواید» بیش از اندازه اش، حالا بماندکه هیچ کشوری در این دنیای پهناور این سیاست را عملا تجربه نمی کند ولی من یکی، مشروط به شرایطی، با این که دولتی از صنایع داخلی حمایت کند ، مسئله و مشکلی ندارم و فکر می کنم کار درستی انجام گرفته است. مشکل ولی در دو سطح پیش می آید:
متن کامل

۱۳۸۵ آبان ۱۷, چهارشنبه

اقتصاد ایران و جهل مرکب من!

عزیزی از ایران به من نوشت که زیادی خارج مانده ای و معلوم است که مسایل ایران را درک نمی کنی. با این که اول به من برخورده بود، ولی دیدم دروغ چرا! حق به جانب این عزیزمن است. به حساب هرروزه به روزنامه ها سرک کشیدم. این بخش از فرمایشات معاون اول آقای احمدی نژاد توجهم را جلب کرد. یک بار خواندم. چیزی نفهمیدم. دو بار خواندم، باز هم فایده نداشت. بارسوم که خواندم دیدم نه، این عزیز من حرف خیلی دقیقی زده است. من که نمی فهمم آقای دکتر داوودی چی می خواهد بگوید؟ مخصوصا اگر دقت کنید که عنوان فرمایش ایشان این است: « به اقتصاد سرمایه داری تن نمی دهیم»
خوب، قبول. ولی با فرمان اخیر رهبر جمهوری اسلامی در باره اصل 44 می خواهید در آن مملکت عزیز اقتصاد « سوسیالیستی» درست کنید؟
ولی خودتان بخوانید و شما را به جان مادرتان اگر فهمیدید که د کتر داوودی چه می گوید، به من هم کمک کنید که من هم بفهمم. والله گناه دارد که در این « جهل مرکب ام» باقی بمانم!
«معاون اول رئيس‌جمهور گفت: نظام بودجه تنها در حد حمايت‌هاى ما مى‌تواند به بخش تعاون کمک کند در حالى که منابع مردمى‌ که از کانال بانک‌ها جذب مى‌شود بايد به سيستم تعاون تزريق شود. به گزارش ايسنا، دکتر پرويز داوودى - معاون اول رئيس‌جمهور - در مراسم توديع و معارفه وزير تعاون گفت: يکى از اقدامات اساسى دولت نهم اصلاح و سازماندهى نظام مالى و بانکى کشور در جهت کمک به بخش تعاون است تا منابع به سمت اين بخش سوق يابد. وى يکى از نقاط عطف سياست‌هاى اقتصادى نظام را اصل 44 قانون اساسى ذکر کرد و افزود: اين اصل نقطه تحول اقتصاد در جهت مردمى‌ کردن آن است؛ کدام نظام مالى قدرت حمايت از محقق شدن اصل 44 را دارد؟ نظام بودجه ما نمى‌تواند پاسخگو باشد در حال حاضر بودجه عمومى‌ کشور 60 هزار ميليارد تومان است در حالى که نقدينگى که نظام بانکى تزريق مى‌کند 106 هزار ميليارد تومان است اين نقدينگى با سرعت دو در اقتصاد مى‌چرخد که به معناى 210 هزار ميليارد تومان قدرت خريد است.»
خوب. چی شد حالا؟

۱۳۸۵ آبان ۱۵, دوشنبه

بی نهایت حیرانی

با وعده ی بهشت
با وعده ی رها شدن از بندهای کهنه ی تاریخی
با وعده ی جوانه و روئیدن
اما
درجهنم سوزانی
این شوره زار داغ و تفته زنفرت
تمام پیکر ما سوخت
دل سوخت
سینه سوخت
ما.... مانده ایم وسوز جهنم1
ازما چه مانده ست؟
بیهوده پرسشی ست، بیهوده
خاکستری که زمامانده ست
سرگشته، گیج
بابادهای تفرقه
درشوره زار جهل
تا بی نهایت حیرانی..
1369

۱۳۸۵ آبان ۱۴, یکشنبه

جورج ارول و تاریخ!

نمی دانم این روزها، اخبار انگلیس را دنبال کرده اید یا نه!
تا آنجا که به تلویزیون های مداربسته مربوط می شود، بریتانیا، کنترل شده ترین کشور جهان است. یعنی ما در این آبادشده، به ازای هر 14 نفر جمعیت، یک عدد دوربین فیلم برداری تلویزیون مداربسته داریم. بررسی ها مختلف نشان می دهد که برای نمونه، اگر یک روزتمام را در مرکز شهر لندن بگذرانید و سیرو سیاحت کنید، درست یادم نیست 300 یا 400 بار از شما فیلم گرفته می شود! در مرکز شهرمنچستر، از شما فقط 100 بار فیلم گرفته می شود!
از سوی دیگر، دولت در این فکر است که لایحه ای از مجلس بگذراند که مشخصات DNA همگان جمع آوری و انبار شود.
یکی دیگر از برنامه های دولت، بکار گیری یک سیستم پیچیده و پیشرفته کامپیوتری برای قیمت گذاری استفاده از جاده هاست. یعنی به جای مالیاتی که امروزه برای استفاده از اتوموبیل و احتمالا، بر روی بنزین پرداخته می شود، می خواهند به میزان استفاده از جاده ها، مالیات وضع کنند. با آغاز این نظام تازه- وقتی چنین بشود- دولت یا حداقل بخش هائی از دولت از جزئیات سفر شهروندان هم باخبر می شود که کی در چه ساعتی کجا رفته است!
خبر داریم که نه فقط همه ایمیل ها چک می شود بلکه، همه سایت های بازدید شده هم از سوی کسانی که از انترنت استفاده می کنند، برای «اهل فن» فهرست برداری می شود.
بخش خصوصی هم، چهاراسبه سرگرم جمع آوری اطلاعات در باره شهروندان است. آدرس منزل، تاریخ تولد، کار، میزان درآمد، الگوهای خرید و مصرف.... که گاه و بیگاه نیز این اطلاعات جمع آوری شده را به متقاضیان دیگر به فروش می رسانند.
از شوخی گذشته، به بخت و اقبال خودم لعنت می فرستم. اگرچه حیوانات صدچشم و فضول ساواک و ساواما نیستند که مرا بپایند ولی من هرجا که می روم، حس می کنم که کسی دارد مرا می پاید....دروغ چرا! من یواش یواش دارم به این نتیجه می رسم که جورج ارول نویسنده « مزرعه حیوانات» و « 1984» هم مورخ قهاری بود!! آن چه در این دو کتاب نوشت، همه در باره گذشته صادق بود و همه در باره آینده!
و این دست آورد، کمی نیست!

۱۳۸۵ آبان ۱۳, شنبه

طوفان شن

یابوی پیر یائسگی
دردشت سینه ام
جا خوش کرده ست
وچندی ست
از سبزه های نوجوانی من
نشخوار می کند
این سبزه های سوخته
این سبزه های جوانمرگ
درعمق گندناک یک توهم تاریخی!
من مانده ام و شن
طوفان شن
درحیرتم! درحیرتم!
که از کدام سو
باد ملوس تسلیتی آیا
برمن خواهد زد؟
بهمن ماه 1370

۱۳۸۵ آبان ۱۰, چهارشنبه

مصاحبه با سعید لیلاز

اگرچه با همه دیدگاههای سعید لیلاز موافق نیستم ولی این مصاحبه او را حتما بخوانید.
اگربه مسایل ورزشی و فساد موجود در آن در ایران علاقمندید، از خواندن این گزارش غفلت نکنید.
ارزیابی خصوصی سازی نظام بانکی کشور نوشته ع.سهند را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

آقای رئیس جمهور لطیفه می فرمایند!!!

رئيس جمهور گفت: امروز ملت ايران قدرتي بزرگ است و در آ‌ينده اي نزديك به قدرت بلامنازع جهاني تبديل خواهد شد.
من نمی دانم باید بخندم یا گریه کنم! ملت بزرگی هستیم! کجا! کی؟ براساس چه معیاری؟ پس چرا هیچ کشوری راهمان نمی دهند! پس چرا همه جا از ما انگشت نگاری می کنند! من خودم دو سال پیش برای یک کار دانشگاهی به کوسوا رفتم که نه دولت دارد و نه کنترل مرزی ( بوسیله سربازان سازمان ملل اداره می شود) ولی تا پاسپورت ایرانی را دردستم دیدند هم یک ساعت سین جیننم کردند و هم چیزی نمانده بود که راهم ندهند. تازه هم معرفی نامه دانشگاهی داشتم و هم این که در فرودگاه مسئولی از موسسه آموزشی میزبان من منتظر من بود. ا زخودشان هم علت این کار را پرسیدم. جواب شان این بود چون « ایرانی» هستی! با این همه، طوری با من سخن می گفتند که من انگار همان چند لحظه پیشتر از یک ماموریت خرابکاری باز گشته بودم! اهانت و بی حرمتی ها بماند. فدای سر این « ملت بزرگ»! از این نکته بگذرم، پس چرا همراه سرمایه کلانی که در دوبی سرمایه گذاری می کنیم، خواهر و مادرمان را هم « صادر» می کنیم! پس چرا به جرگه « صادرکنندگان» کارگر پیوسته ایم! پس چرا فقر و نداری درایران بیداد می کند؟ پس چرا.... باز هم چرا....
ولی نه بهتر است نگران نباشم.
به قول آقای رئیس جمهور ایران « در آینده ای نزدیک به قدرت بلامنازغ جهانی تبدیل خواهد شد....»
آقای رئیس جمهور! ببخشید... از این لطیفه های شما خنده مان نمی گیرد...

۱۳۸۵ آبان ۳, چهارشنبه

ما وخودشیفتگی بعضی از دوستان....

نمی دانم با خود شیفتگی اندکی زیادی بعضی از دوستان چه باید کرد؟ بعضی از دوستان که بعضا وبلاگ شخصی دارندو یا اگرهم نداشته باشند نوشته های شان را در نشریه های انترنتی مثل ایران امروز در معرض دید دیگران قرار می دهند با این وصف با منتهای خود شیفتگی برای دیگران از جمله راقم این سطور ایمیل ارسال می کنندکه حتما این نوشته مرا بخوان والی نصف عمرت بر باداست. و پیش آمده است که با منتهای ادب و گاه با منتهای بی ادبی از این دوستان خواهش کرده ام که از ارسال ایمیل به این حقیر سراپاتقصیر خودداری کنند. اگر به خواندن نوشته شان علاقمند باشم خوب لابد می خوانم دیگر پارتی بازی لازم نیست. بعضی از این دوستان به مصداق معروف « غلط می کنی» این استدعای مرا ندیده گرفته و می گیرند. از جمله این خودشیفتگان آقای دکتر حسین باقرزاده است که به اسم بهمنی محل سگ هم به خواهش من نگذاشته و نمی گذارد. نمی دانم از دست ایشان باید به کی شکایت بکنم!
آقای دکتر: با منتهای ادب، التماس دعا دارم....اگر در گذشته بعضی از مطالب شما را می خواندم باور کنید الان به اسم شما حساسیت پیدا کرده ام! نه فقط ایمیل های ارسالی را نخوانده حذف می کنم بلکه حتی به سایت ایران امروز هم برای این که حساسیتم عود نکند سر نمی زنم.....

۱۳۸۵ آبان ۲, سه‌شنبه

آقای رئیس جمهورجدی نمی فرمائید!

« من با این که می گویند دو بچه کافی است مخالف هستم» و سخن گویش هم می گوید که «رئيس جمهور در حاشيه جلسه روز گذشته مسئله‌اي را مطرح كرد و بحث اتخاذ سياست‌هاي اجرايي در اين زمينه نبود. وي ادامه داد: اين موضوع حاشيه‌اي مورد توجه رسانه‌هايي قرار گرفته كه گويي اين كار به كامشان شيرين آمده اما نگاه رئيس جمهور اين است كه ايران با توجه به توانمندي‌هاي خود نگران افزايش جمعيت نيست»
این سخن پرت رئیس جمهور در جلسه مشترک دولت و مجلس مطرح شده است و مداخله سخن گویش هم به همان شدت پرت است. اگر بحث « اتخاذ سیاست های اجرائی» در میان نبود، یعنی آقای رئیس جمهور، با زنان مملکت « مزاح» فرموده بودند!
آقای رئیس جمهور نگران است که کارزنان آن ها را از «ماموریت اصلی خود یعنی تربیت نسل های آینده» دور نگه دارد و وعده داد که دولت می تواند لایحه ای تنظیم کند که « ساعت کارزنان متاهل نسبت به تعداد فرزندانی که دارند کاسته شود تا آنها بهتر بتوانند به مسئولیت اصلی شان عمل کنند» البته ایشان نمی گویند که « خانم ها کارنکنند» بلکه معتقدند که زنان باید در« صحنه»- روشن نیست کدام صحنه؟- « حضوری فعال داشته باشند». و بعد معلوم نیست با وجود بیش از 12 میلیون کسانی که زیر خط فقر زندگی می کنند، از کجا می گویند که ایران « حتی ظرفیت حضور 120 میلیون نفر را داراست». تز و تئوری هم می دهد، « این غربی ها خود دچا رمشکل هستند و چون رشد جمعیت شان منفی است از این امر نگران هستندو می ترسند که جمعیت ما زیاد شود و ما بر آنها غلبه کنیم» و به همین خاطر، « مشکل خودشان را به دیگر کشورها صادر کنند». آدم حیران می ماند که به این حرفهای عجیب و غریب چگونه عکس العمل نشان بدهد! اگرچه بیکاری درایران یک معضل جدی است و اگرچه بیکاری در حال افزایش است و این را آقای رئیس جمهورمی داند و یاباید بداند، ولی، می فرمایند که « ظرفیت اشتغال درکشور ما خیلی زیاد است» و بعد می رسیم به « اقتصاد ویژه» آقای رئیس جمهور که « خانم های متاهل می توانندنیمه وقت کارکنند ولی حقوق کامل بگیرند». در عرصه های دیگر، اگر چه با واردات روزافزون بنزین روبروست، باز هم معلوم نیست چگونه ولی تا سال 91 قرا راست « شاهد صادرات بنزین ازایران باشیم».
دروغ چرا من دیگر دارم از آقای رئیس جمهور می ترسم. درسالهای اول جمهوری اسلامی به همین شیوه عمل کردند و موجب شدند تا ایران یکی از بالاترین نرخ های افزایش جمعیت دنیا را داشته باشد. این معضل، به مقدارزیاد معضلی خود ساخته بود که هنوز اقتصاد نحیف ایران از زیر سنگینی اش کمر راست نکرده است و حالا آقای رئیس جمهور، با آن چه در کنار گوشش در مملکت می گذرد خواهان از سرگفتن همان نگرش سراپاغلطی است که برای مملکت مشکلات درازمدت بیشماری ایجاد کرده است. حرفی از این پرت تر نیست که غربی ها نگران این هستند که با افزایش جمعیت، ایران ممکن است بر غرب غلبه کند! درشرایطی که اقتصاد ایران در وجه عمده به غیر از دلارهای بادآورده نفتی که صرف واردات جان آدم تا شیرمرغ از چین وماچین می شود، تولید قابل توجه دیگری ندارد، بیان چنین پرت و پلاهائی به واقع نگران کننده است. سیاست اقتصادی آقای رئیس جمهوردربرخورد به « زنان متاهل» مرا به یاد سیاست اقتصادی هیدر- رهبر حزب نئوفاشیتسی اطریش در چند سال پیشتر می اندازد که می خواست به زنان برای ماندن در خانه حقوق بدهد. ولی آقای رئیس جمهور، اگر به راستی نگران نقش فعال زنان هستند، در مهد کودک ها سرمایه گذاری بکنید و ادارات دولتی و شرکت های بزرگ را وادارید که برای کارمندان زن خود، مهد کودک درست کنند. اگر نگران آینده این مملکت هستید، درآموزش ابتدائی و متوسطه سرمایه گذاری کنید. اجازه بدهید که جوانان ایرانی مثل دیگر جوانان، به منابع اطلاعاتی دسترسی داشته باشند. اجازه بدهید کتاب وروزنامه و مجله و نشریات دانشگاهی بدون مداخله مضرو مخرب ماموران وزارت فخیمه ارشادمنتشرشوند. « غلبه برغرب» پیشکش، تا شرایطی فراهم شود که بیش از این وابسته به غرب و شرق نباشیم و به صورت زائده اقتصادی شان عمل نکنیم. اگر راست می گوئید برای قطع وابستگی اقتصاد ایران به نفت، سیاست پردازی کنید. این دیگر چه سیاست پرتی است که کسی نیمه وقت کار بکند ولی حقوق تمام وقت بگیرد. این هزینه های اضافی از چه منبعی باید تامین مالی بشود! اگر چه در یکی دو سال اخیر، دلارهای بادآورده نفتی اندکی زیادی زیاد بود ولی برآورد همه آگاهان براین دلالت دارد که در سالهای آینده، این دلارهای بادآورده نفتی « آب » خواهند رفت. آقای رئیس جمهور، ممکن است به مردم توضیح بدهید که در آن صورت چه خواهید کرد! آیا هیچ کس نیست که خلاصه گزارش اکونومیست در باره وضعیت ایران در چند سال آینده را به اطلاع شما برساند؟
آقای رئیس جمهور در اینجا اشتباه خطرناکی می کند و آینده مملکت را بطور جدی به مخاطره می اندازد. مداخله سخن گوی دولت که بطور غیر مستقیم قبول می کند که رئیس اش حرف پرتی زده است که نباید جدی گرفته شود ولی پی آمد این سیاست بطور مطلق غلط به حدی جدی است که نمی توان از آن سرسری گذشت.
این جمعیت اضافی مدرسه می خواهد و امکانات بهداشتی لازم دارد و خانواده ها هم مسکن نیاز دارند. برای این که روحیه خودم از این خراب تر نشود از نیاز به اشتغال در مملکتی که با بیکاری روزافزون روبروست دیگر چیزی نمی گویم.

۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

درحاشیه یک عکس!


شمارا نمی دانم ولی من هرگاه که چشمم به عکس هائی از این قبیل می افتد عصبانی می شوم.دلم می خواهد داد بزنم. آخر چرا در این مملکت گل وبلبل « آزارکودکان» جرم نیست! با این که معمولا دوست ندارم در باره مسایل سیاسی ایران اظهار نظر بکنم ولی آقایان محترم که به قول معروف ریش و قیچی مملکت دست شماست شما را به هرچه که برای تان مقدس است قسم، اجازه بدهید این کودکان مثل هرکودک دیگری در این سن و سال « کودکی شان» را بکنند!« امروز لبنان» و « فردافلسطین»به این کودکان چه ربطی دارد؟

یک پرسش ساده!

به جای این که باز این پست های طولانی و خسته کننده ام را بنویسم فکر کردم بهتر است این بار با یک سئوال ساده آغاز کنم و ببینم شما چگونه پاسخ خواهید داد.
به نظرشما مای ایرانی و ایران در ده سال بعد درچه موقعیتی خواهیم بود؟

۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

پیش زمینه های مشروطه خواهی و ناکامی های آن:

روزجمعه 13 اکتبر-پریروز- «انجمن گرامیداشت نهضت مشروطیت درلندن» جلسه ای بزگزار کرد که من هم یکی از سخن رانان آن جلسه بودم. متن « سخن رانی دانشمندانه خودم»[به قول امشاسپندان، چشمک!] رابرای اطلاع دوستان در این جا می آورم.

۱۳۸۵ مهر ۲۰, پنجشنبه

نقش دولت در توسعه اقتصادی:

درپاسخ کامنت پویان و هم چنین برای توضیح دیدگاه خودم در باره نقش دولت، یک مقاله قدیمی را در این جا منتشر می کنم.

در نوشتار دیگری، ضمن ارائه تعریف مختصری از توسعه نایافتگی، وجوهی از آن را وارسیدیم. در این مقاله، می خواهم دنباله همان داستان را بگیرم. پرسشی كه به آن خواهم پرداخت، این است كه آیا دولت در توسعه/توسعه نایافتگی جامعه نقش دارد یا نه ؟ و اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، بعد می توان در باره دولت ایران و یا هر دولت دیگری قضاوت كرد. این پرسش مسئله را كمی قامض می كند. یعنی می رسیم به این پرسش مقدم تر، كه اصولا توسعه چیست كه دولت در آن نقش داشته یا نداشته باشد.

۱۳۸۵ مهر ۱۹, چهارشنبه

یک نیمچه همه پرسی!

علیرضا محجوب نماینده مجلس هفتم گفت:
«خصوصي‌‏سازي ريشه بدتر شدن مشكلات فعلي اقتصادي كشور است، ريشه نارضايتي‌‏ها، تشديد فاصله طبقاتي و گراني‌‏هاست»
نظرشما چیست؟

۱۳۸۵ مهر ۱۳, پنجشنبه

مبحث « شیرین» تورم درایران

اگر به ادعاهای سخنگوی دولت تکیه کنیم دولت دارد « منحنی افزایش قیمت ها را پائین» می کشد و « این نشانه موفقیت دولت در پائین آوردن منحنی افزایش قیمت هاست» . البته به ادعای ایشان ، یکی از دلایل افزایش قیمت در ایران « صادرات » از ایران است و این در حالی است که اغلب کارشناسان اقتصادی « واردات روزافزون » را یکی از مشکلات ساختاری اقتصاد ایران می دانند.

۱۳۸۵ مهر ۱۲, چهارشنبه

به یاد عمران صلاحی....

عمران صلاحی هم رفت!
صفر کیلومتر نبود ولی به قول خودش که در مرگ کیومرث صابری نوشته بود، ولی « خیلی نو بود». آخه مرد حسابی! با این همه بدبختی که روی دلمان انبار شده تو هم ماراگذاشتی و رفتی! آخه ما کم مصیبت داریم! مصیبت رفتن تو را دیگر چه کنیم! تازه، چرا به این زودی و چرا با این عجله! آخه مرد، 60 سال هم شد عمر!!!
باور کن عمران: یک عمری از دستت خندیدم، از طنر فاخرت، از طنزجان دارت.... الان دیگه حوصله ندارم بیشتر بنویسم.
می خواهم با خودم بنشینم و یک شکم سیر در سوگت گریه کنم....

۱۳۸۵ مهر ۱۰, دوشنبه

سرطان دلارهای نفتی واقتصاد ایران

از کی و از کجا ما ایرانی ها با این ذهنیت توطئه پنداربرای وارسیدن مسایل و مصائب مان به توافق رسیدیم، خبر ندارم. ولی به جد من بر آن سرم که این توطئه پنداری دارد دیگر از کنترل خارج می شود.

۱۳۸۵ مهر ۷, جمعه

مشکل اقتصادی ما درایران!!

با دوستانی چون روزبه می توانیم بر سر وکله یک دیگر بزنیم و برسراستراتژی اقتصادی درایران بگومگو بکنیم. ولی همان طور که پیشتر هم نوشته بودم من دارم به این نتیجه می رسم که هم من در این میان علافم و هم دوستم روزبه. مشکل اقتصادی ما درایران بر خلاف آن چه که به نظر می رسد مقوله دولت دربرابر بازار نیست. ما گیرمان در جای دیگری است.
وزیر جهاد کشاورزی می گوید: « جمهوری اسلامی ایران با همین امكانات فعلی توانایی تامین غذای ‪ ۳۰۰میلیون نفر را دارد و بزودی در بخش كشاورزی به خودكفایی كامل خواهد رسید»
البته نمی دانم این « بزودی» یعنی به واقع کی، ولی مهم نیست. بعد تقریبا هم زمان با افاضات وزیر، سخنان نمایندگان مجلس را می خوانی می بینی وکیل گرگان می گوید« انتظا رنمی رفت که درآمد سرشار نفت توسط دولت، صرف واردات گسترده شود و کشاورزان و دامداران و باغداران دچار آسیب شوند». از سوی دیگر سعید لیلاز مدعی است که « دولت با صفر کردن تعرفه واردات میوه و گوشت عملا با پول نفت به جنگ کشاورزان ایرانی به عنوان محروم ترین طبقات جامعه رفته است»
پس چند نکته به هم پیوسته:
ممکن است آن چه درایران اتفاق می افتد « آزادسازی» به معنای متعارف آن نباشد ولی اگر « واردات گسترده» و ادعای وزیر جهاد کشاورزی درست است که عرضه باید در اقتصاد ایران افزایش یافته باشد. در آن صورت، پس چرا افزایش قیمت ها دارد از کنترل خارج می شود! مهم نیست که سخن گوی دولت در این باره چه می گوید ولی رئیس مجلس هم به روشنی و بدون ابهام این افزایش لجام گسیخته قیمت ها را تائید کرده است.
اگر رسیدن به خود کفائی راست است پس چرا دولت، تعرفه واردات میوه و گوشت را حذف کرده است؟ این هم قابل توجه روزبه گرامی که تعرفه حذف شده است نه این که افزایش یافته باشد. جز این است آیا که دولت از وجود شکاف بین عرضه و تقاضا در این عرصه ها باخبر بوده است و برای « کنترل تورم» با صرف دلارهای بادآورده نفتی، به خیال خویش دارد این شکاف را پر می کند! حرف دیگر دوستان را تکرار نمی کنم این سیاست اگرچه همان طور که درایران شاهدیم تورم را چاره نخواهد کرد ولی بدون تردید بنیه تولیدی به شدت ضعیف و
بیمارگونه اقتصاد ایران را ضعیف تر و مردنی تر خواهد کرد.
با این نوع سیاست پردازی اقتصادی، خدا عاقبت همه مارا بخیر کند!

۱۳۸۵ مهر ۴, سه‌شنبه

جهت اطلاع!

گاه و بیگاه دوستانی با من تماس گرفته و از من برای تکمیل پروژه ای که در دست دارند کمک می خواهند- البته بعضی از دوستان ساکن فرنگ احتمالا تعجب خواهند کرد! ولی حقیقت دارد!اجازه بدهید آدمها « آزاد» باشند حتی « اشتباه» کنند!- فکر کردم بهتر است برای اطلاع همگان این دو تا آدرس را در اینجا بگذارم. تعداد زیادی Working Papers هست که اگر مفید ومناسب باشد می توانید دانلود کنید.
Paper Series at Inomics
Scandinavian papers in economics
باآرزوی موفقیت.

یک سئوال؟

اگردرست به یادم مانده باشد ادعای دوستان نئولیبرال ما این بود که « تجارت ایران» را آزاد کنید تا تورم در ایران کنترل شود. حتی ادعا شده بود که یک شبه سطح زندگی مردم دو برابر می شود چون قیمت ها نصف خواهدشد. روایت نظری اش را می دانیم و با ادعاها هم آشنا هستیم .خوب دولت فخیمه به مصداق معروف « اسمش را نیار ولی بینداز روم» تجارت خارجی را به مقدار زیادی « آزاد» کرد و براساس همه آمارهای موجود واردات به ایران « رونق» گرفت. ولی در کنارش، تورم هم دارد از کنترل خارج می شود- به این گزارش و این گزارش و این سرمقاله رجوع کنید.
ممکن است دوستان نئولیبرال ما توضیح بدهند که چرا این طور شد؟

۱۳۸۵ شهریور ۳۱, جمعه

درباره بحران(1)


هرچه که ادعای مدافعان نظام سرمایه سالاری باشد واقعیت این است که در این نظام با بحران های ادواری روبرو هستیم. زیاد شدن ورشکستگی بنگاهها و افزایش بیکاری، از شواهد وجود بحران است. نکته قابل تعمقی که هست این که اقتصاد دانان مدافع این نظام اگرچه از« کمیابی» منابع آغاز می کنند ولی وقتی که بخشی از این همین منابع کمیاب عاطل می ماند- مثلا بیکاری بالا می رود- وجود بیکاری مزمن را نشانه بی قابلیتی این نظام نمی دانند.
درخصوص بحران باید بین سه مقوله تفکیک قائل شد.
- عوامل که شرایط را برای بروز بحران فراهم می کنند.
- عواملی که بحران را موجب می شوند.
- پی آمدهای بحران
در پیوند با شرایط بروزبحران باید گفت که استبداد مطلق پول و استفاده از پول به عنوان معیار ارزش و هم چنین وسیله مبادله این شرایط را فراهم می کند. و اما عاملی که باعث بروز بحران می شود در ماهیت انباشت در نظام سرمایه سالاری است و همان گونه که پیشتر هم به اشاره گفته بودم پی آمدهای بحران ورشکستگی بنگاهها و افزایش بیکاری است.
برای این که بتوانیم این عوامل را بررسی کنیم بد نیست به اختصار از کارکرداقتصاد سخن بگوئیم. صاحبان سرمایه – یا مدیران حرفه ای به نمایندگی از سوی صاحبان سرمایه- نیروی کار کارگران را خریداری کرده و در فرایند کار ازآن برای تولید ارزش مازاد استفاده می کنند. ارزش مازاد- سود- را هم برای افزودن بر سرمایه ثابت و متغیر خود سرمایه گذاری می کنند و فرض ما براین است که در یک نظام رقابت آمیز- آن چه که دوستان نئولیبرال ما درایران بازارهای رقابتی می نامند- فعالیت می کنند. یکی از پی آمدهای این شرایط رقابتی این است که منافع سرمایه گذاری موقتی است. یعنی اگر بنگاهی در این عرصه کم کاری کند از سوی دیگر بنگاهها تحت فشار قرارگرفته و احتمالابه ورشکستگی کشیده خواهد شد. به سخن دیگر، در این دنیای داروین گونه سرمایه سالاری، بنگاهها باید دائما برای بقای خویش درراستای افزودن بر سرمایه و توان تولیدی خویش سرمایه گذاری نمایند. به عبارت دیگر، آن چه ادامه می یابد افزایش مستمر تولید کالائی در این نظام است و هدف بنگاه نیز تولید برای مبادله است نه تولید برای مصرف شخصی. نکته اساسی ولی این است که در این کوشش مستمر برای تولید ارزش مبادله، آیا زمانی فرا می رسد که تقاضای موثر در بازار برای تکمیل این مبادله، ناکافی باشد؟ اگر پاسخ مثبت باشد باید دید، چه شرایطی باعث می شود که این وضعیت بوجود بیاید؟
در این نظام اقتصادی، پول نقشی مرکزی و اساسی دارد. ابتدا به ساکن، همه کالاها از جمله نیروی کار کارگر به پول بیان شده و با آن مبادله می شوند. به این معنا، پول در این نظام موقعیتی منحصر به خویش دارد. هم معیارانبارکردن ارزش است و هم وسیله ای برای تکمیل مبادله در این نظام و از جمله همین معیار ارزش بودن است که می تواند زمینه ساز بروز بحران در این نظام باشد. یعنی یک بنگاه می تواند امروز کالائی را در انگلیس بفروشد ولی یک سال بعد، در برزیل آن پول را صرف خرید کالای دیگری بنماید. مسئله این است که بنگاه ساکن برزیل از این که چنین تقاضائی درراه است خبر ندارد. به سخن دیگر، معیار ارزش بودن پول و توانائی بنگاهها و سرمایه داران در «دفینه سازی اش» باعث می شود که بر خلاف ادعای نئولیبرال ها بازار نتواند علامت های لازم را به همه شرکت کنندگان در آن بدهد. البته این پرسش بجائی است که چرا بنگاه ممکن است پول را برای این مدت انبار کند؟ از طرف دیگر، آیا امکان دارد که بنگاهها فقط درعرصه مبادله کالا با پول فعال بوده و بخش دیگر آن را، یعنی مبادله پول با کالا را به تعویق بیندازند؟
اگر این چنین بشود برسر این اقتصاد چه خواهد آمد؟
به گوشه هائی از این مسایل باز خواهم گشت.

۱۳۸۵ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

وقتی به دنیا آمدم....

نمی دانم این شعر از کیست؟ و یادم نیست د رکجا خواندمش. ولی خودم خوشم آمد و به همین خاطر، به فارسی نوشتم اش که می گذارم این جا برای شما.
وقتی به دنیا آمدم
سیاه به دنیا می آیم.
سیاه رشد می کنم.
درآفتاب هم سیاهم
بیمارکه می شوم هم سیاهم
وقتی که می میرم، هنوز سیاهم
ولی تو
صورتی رنگ به دنیا می آئی
وقتی که رشد می کنی سفید می شوی
بوسه های آفتاب به تن، سرخ رنگ ات می کند
وقتی که یخ کنی کبود می شوی
وقتی می ترسی، رنگت پریده وزرد می شوی
وقتی بیماری که سبزرنگی
وقتی که می میری، به رنگ خاک درمی آئی
خنده دار نیست آیاتو به من می گوئی رنگین پوست!

۱۳۸۵ شهریور ۲۳, پنجشنبه

وطن پرستی و چهارم ژوئیه:

نوشته: هوارد زین
مقاله کوتاهی از هواردزین ترجمه کردم که می خوانید.

۱۳۸۵ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

شوخی و جدی با چند خبر اقتصادی و غیر اقتصادی!

درروزنامه رسالت خواندم« جمعيت 12 ميليونى افراد زيرخط فقردرحاشيه شهرها نيازمند خدمات کلينيکهاى مددکارى هستند»
فقرای دهات و حاشیه دهات هم بروند معادن نفت باکو دنبال کار! مگر شهر هرت است اینجا؟
حالا این خبر را از بازتاب بخوانید: «فيلترينگ بيش از 10 ميليون سايت در كشور»
چرا این قدر کم؟
این هم در همشهری خواندنی است: «هر دو ساعت یک معتاد در کشور می‌میرد». دو سه روز پیش هم متوجه شدیم که بطور متوسط روزی 74 نفر در جاده های ایران می میرند.
این دوتا سرهم می شود روزی 84 نفر. این که رقمی نیست که ما بخواهیم جدی اش بگیریم. تنها نکته ای که مهم است این که « انرژی هسته ای، حق مسلم ماست».
درهفته نامه تابان هم با خبر می شویم که «عليخاني [نماینده بوئین زهرا در مجلس] خاطرنشان كرد: هنوز بسياري از وعده هاي ايشان تحقق نيافته و امروزه شاهد گراني‌‏هاي سرسام‌‏آور در جامعه هستيم، از قيمت گوشت و مرغ گرفته تا آهن آلات، كجا رفت آن وعده‌‏هاي دولت محترم. كجا رفت اشتغال جوانان و كجا رفت حل مشكلات كارگران و حداقل كجا رفت وعده‌‏هاي جنابعالي در سفر به استان قزوين؟»
این آقای علیخانی هم باید پشتش به خان ها گرم باشد والی....
برای این که روحیه تان یک کم، کمتر خراب بشود، این خبر را هم از آفتاب یزد برای تان خوانده ام« در سالهای اخیر مصرف الکل در ایران افزایش یافته است»
به قول معروف، حساب نیست، تو دیدی!
مملکتی که این همه مشکل ومسئله دارد، آیا درست است که بیت المال مسلمین را صرف چاپ و پخش روزنامه و مجله کند. این هم خبرش از همبستگی:«از سوي هيات نظارت بر مطبوعات صورت گرفت--توقيف چهار نشريه..... هيات نظارت بر مطبوعات در جلسه مورخ ‌13/6/85 ادامه نشريه ماهنامه سياسي نامه را متوقف كرد. پرونده نامه جهت اقدام مقتضي به دادگاه ارسال شد. ‌هيات نظارت بر مطبوعات نيز در اطلاعيه ديروز اعلام كرد كه روزنامه شرق را توقيف و مجوز نشريات حافظ و خاطره را به استناد تبصره ‌‌11 قانون مطبوعات لغو كرد».
شما هم انصاف دارید! آخر این ها هم شد اسم نشریه؟ نامه! شرق! حافظ! خاطره!
حداقل اگر اسم چلوکبابی را می گذاشتند حافظ، خوب آدم می رفت اونجا و یک کبابی می خورد. یا اگر اسم ترانه ای « خاطره» بود یک چیزی!شما تا به جال دیده اید که کسی به اندازه یک مجله، « نامه» بنویسد! آیا این اتلاف بیت المال مسلمین نیست!
شرق هم که که دندش نرم. چرا کاریکاتور کشید! مگر یادشان نبود که اگر کاریکاتور بکشند، ما عصبانی می شیم!
نمی دانم تکلیف آدمهائی که « منتظر» نیستند، چیست؟ اینها چه باید بکنند؟

۱۳۸۵ شهریور ۱۶, پنجشنبه

یک « اقتصاد» و 1250 کلانتر!

وقتی اخبار اقتصادی روزنامه ها درباره اقتصاد ایران را می خوانید اندکی گیج می شوید که آیا همه این اخبار در باره همین ایران خودمان است یا این که آن چه به اسم ایران می شناسیم کشوری است که اولا در سیاره دیگری وجود دارد و در ثانی، یک کشور با یک حکومت واحد نیست. بلکه سرزمینی است که هزار و دویست و پنجاه تا کلانتر دارد که هر کس هم به فراخور میل، دارد ساز خود را می زند.

۱۳۸۵ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

دونکته نامربوط....!

1- شما هم حتما این ضرب المثل مسخره ما را شنیده اید، « زن یک تخته اش، یعنی عقل اش کم است» ! و اما، خبر دار شده ام که دانشگاه آزاد اسلامی اسامی 280 هزار تن از پذیرفته شدگان امسال را در 5 شاخه عمده اعلام کرده است. نمی دانم نسبت دختر و پسر در این جا چگونه است ولی می دانم که ازنفرات اول تا سوم این 5 شاخه عمده، 9 تن دخترند و 6 تای دیگر هم پسرهای « دودل طلا».
باز هم بگین که این ضرب المثل های ما، حاوی درس های جدی اخلاقی نیستند!
2-درایران هیچ چیز ظاهرا سرجای خود نیست. این روزها از چپ و راست، مقامات دولتی از دست آوردهای دولت سخن می گویند و تازگی هم دیده ایم که به دست آوردهای « حیرت آور» پزشکی هم می بالند. تازه ترین خبر در این مورد هم به بیماری ایدز مربوط می شود که بالاخره معلوم نیست محققان ایرانی به راستی چه کرده اند! نکته ای که مورد نظر من د راین یادداشت است ادعاهای دولت در عرصه مسایل اقتصادی است. اگرچه چپ و راست از اخراج کارگران و تعطیلی واحدهای تولیدی با خبر می شویم ولی دولت هم ادعای کاهش بیکاری دارد و هم کاهش تورم. کاهش بیکاری را با توجه به این تیتر ها در نظر بگیرید. من که سر در نمی آورم اگر برای شما، این مسایل روشن است لطفا، راهنمائی کنید.
«ناصر تربتى در گفتگو با خبرنگار اقتصادى خبرگزارى فارس، در حالى از تعطيل شدن حدود 60 درصد واحدهاى صنفى خدمات خشکشويى در تهران خبر مى‌دهد... » رسالت
«مدير اجرايى سنديکاى کارخانجات چاى شمال از ورشکستگى بسيارى از کارخانه‌ها خبر داد و گفت: گرماى زياد هوا و برخى سياست‌هاى مرتبط با چاي، چايکاران و کارخانه‌ها را به حد ورشکستگى کشانده است و بسيارى از کارخانه‌ها قادر به توليد نيستند.» رسالت
«وزير اموراقتصادى و دارايى دليل ورشکستگى و تعطيلى برخى واحد هاى توليدى را ارزان تر بودن قيمت کالاهاى مشابه وارداتى آنها نسبت به توليدات اين واحدها دانست و افزود: تعطيلى اين واحدها به دليل بالا بودن نرخ تورم نيست.» رسالت
«مدير عامل اتحاديه مرکزى ميهن با اظهار نگرانى از عدم توجه مسوولان به صنعت مرغدارى گفت..... در صورت ادامه روند مشکلات موجود، حدود 35 تا 40 درصد واحدهاى مرغدارى ورشکسته و از رده توليد حذف خواهند شد و اين در حالى است که هم اکنون و با شيوع بيمارى آنفولانزاى فوق حاد پرندگان و کاهش 30 درصدى مصرف صنعت مرغدارى روزانه 5/2 ميليارد تومان ضرر مى دهند» رسالت
«بر اساس آمار رسمى وزارت کار، طى فروردين و ارديبهشت ماه امسال جمعا 50 هزار و 737 نفر کارگر به دليل اتمام قرارداد کار و يا اخراج، بيکار شده و به وزارت کار دادخواست ارائه کردند که در مقايسه با سال گذشته 26 درصد رشد داشته است.» رسالت
«عضو اتحاديه صنف پوشاک گفت: 90 درصد توليدى‌هاى پوشاک در ايران تعطيل شده است» رسالت
«بازارهاى صادرات ميوه به دليل مشکلات زياد يکى يکى از دست مى‌روند و در همين زمينه در آسياى ميانه به دليل نبود حمل‌ونقل و سردخانه مناسب بازار بزرگى را از دست داده‌ايم» رسالت
« صنعت داروسازی ایران درمرز نابودی است... اگر مسولان فکری به حال این موضوع نکنند،صنعت داروسازی ایران هم به سرنوشت صنعت نساجی دچار می شود و برای همیشه نابود می شود » آفتاب

۱۳۸۵ شهریور ۱۳, دوشنبه

«کمیابی»و«انتخاب»!

کم نیستند اقتصاددانانی که معتقدند عمده ترین مشکل ومسئله اقتصاد « کمیابی» از سوئی و « انتخاب» از سوی دیگر است.

۱۳۸۵ شهریور ۹, پنجشنبه

اقتصاد« عدالت» محور ما!

دریکی از سایت های وابسته به دولت می خوانیم:
«هم اکنون 12 میلیون نفر از افراد جامعه زیر خط فقر هستند که 4 میلیون و 200 هزارنفر آنها تحت پوشش کمیته امداد و 300 هزار نفرنیز تحت پوشش بهزیستی قرار دارند و دراین میان 5 میلیون و 500 هزار نفر نیز از مردم تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی نبوده و درفقر مطلق به سر می برنند بدون اینکه از سوی نهادی مورد حمایت قرار بگیرند»
اگر اشتباه می کنم پدر آمرزیده ای راهنمائی ام کند. آن 5 میلیون و 500 هزار نفری که تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی نیستند، « سهام عدالت» هم نمی گیرند. چون انشاالله قبل از ظهور حضرت امام زمان، « سهام عدالت» را برمبنای کسانی که تحت پوشش نهادها هستند توزیع خواهند کرد.

۱۳۸۵ شهریور ۷, سه‌شنبه

باز هم ... اقتصاد عجیب ایران!!

یکی به من ایمیل زدکه از این همه « سیاه نمائی» در باره اقتصاد ایران خسته نشده ای و راهنمائی کرد که یه این سایت برو و بخوان: « دولت نهم تراز تجاري مثبت 23 ميليارد دلار را از آن خود كرد » و خجالت بکش. رفتم وخواندم ولی ای دریغ که دیدم آنی که باید خجالت بکشد من نیستم. نه از آن رو که آدم پر روئی هستم نه. ولی به چند دلیل:
اولا، این گزارش بین بخش نفت و غیر نفتی تفکیک قائل نشده است و این رقم با محاسبه دلارهای نفتی به دست آمده است. پرسش این است که اگر همین فرایند محاسبه ادامه یابد، وقتی که نفت نباشد ولی واردات باشد، تکلیف چه می شود؟
ثانیا، با وجود سرزیر درآمدهای نفتی، روشن نیست که چرا در 9 ماه اول حکومت جدید بدهی خارجی ایران بیش از 2 میلیارد دلار افزایش یافته است! تراز تجارتی کشور که « مثبت» است در آن صورت افزایش بدهی خارجی را چگونه می شود توضیح داد؟
ثالثا آمار تجارتی به نظر اندکی « عجیب» می آیند. یک، این که در طول یک سال دولت کنونی، واردات به ایران از 18 میلیارد دلار به 41.30 میلیارد دلار افزایش یافت. این میزان رشد در طول یک سال، رشد معمولی و سالم نیست. باید پرسید آیا مصرف هم بطور کلی در این مدت به این مقدار بیشتر شده است یا این که مصرف در ایران با محصولات وارداتی به جای تولیدات داخلی تامین می شود. این اگرچه یک احتمال خیلی جدی است ولی در آن صورت با ادعای گزارش در باره کاهش بیکاری جور در نمی آید.
رابعا، گزارش پیش گفته، آمار های 4 ماهه اول سال 1385 را هم منتشر کرده است کل صادرات غیر نفتی ایران در این دوره 1.7 میلیارد دلار و کل واردات هم نزدیک به 13.5 میلیارد دلار بوده است. اگر به همین نسبت حساب کنیم کل صادرات غیر نفتی در سال حدودا 5.1 میلیارد دلارمی شود در حالی که کل واردات از 40 میلیارد دلار هم بیشتر خواهد شد که در آن صورت، کسری تراز تجارتی ایران بدون محاسبه دلارهای نفتی درسال مالی ای که در آن هستیم، 35 میلیارد دلار خواهد شد. فرض این محاسبات این است که در واردات و یا صادرات از ایران تغییرات غیر مترفبه ای اتفاق نیفتد و آن چه در این 4 ماه اتفاق افتاد برای بقیه سال نیز تکرار شود
خامسا، در این گزارش هم چنین می خوانیم که در سال 1385 نزدیک به 13 میلیارددلار از بدهی های خارجی ایران باید پرداخت شوند و یا باید به وام گیری تازه بازپرداخت شان را مجددا زمان بندی کرد. اگرچه چنین کاری غیر ممکن نیست ولی معمولا بدون هزینه نیست و در ثانی، با وضعیت خاص ایران- بخصوص در پیوند با برنامه هسته ای وشورای امنیت سازمان ملل- بعید نیست مشکل آفرین باشد.

کاش حرف مفت، مالیات داشت!

دارم فکر می کنم یکی از راههائی که می شود کسری بودجه دولت را کمتر کرد باز نگری نظام مالیاتی است. پیشنهاد می کنم که برای حرف مفت هم مالیات وضع شود! بخوانید فرمایشات آقای رضائی را:
«دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام با طرح اين پرسش كه متولي آينده منطقه آمريكا يا ملتهاي مسلمان منطقه بايدباشند،اظهار داشت:درشرايط كنوني جمهوري اسلامي ايران از موقعيتي برخوردار است كه مي‌تواند كانون رهبري يك حركت خودجوش در منطقه باشد»
حاجی آقا: اگر ایران « در کانون رهبری» باشد آن دیگر حرکت « خودجوش» نیست! حرکت خودجوش، معنی دارد!

اقتصادِ حق مسلم ماست!!

وزیر بازرگانی ایران مدعی شده است: «امروزه بسيارى از رکودهاى اقتصادى در کشور ناشى از اشباع توليدات داخلى است. لذا بايد با نگاه عملياتى و توجه به بازار مصرف خارجى زمينه صادرات را در کشور رونق بخشيم. »
درهمین شماره روزنامه، هم چنین می خوانیم که «واحد اطلاعات اقتصادى اکونوميست تخمين مى‌زند که پس از افزايش يک‌باره دستمزد کارگران از سوى دولت حدود 35 درصد از کل تعداد شاغلان در صنايع توليدى و کارگاهى ايران بيکار شده‌اند.بر اساس اين گزارش، توليدکنندگان ايرانى با ورود بى‌رويه کالاهاى چينى روبرو هستند که عمده آنها به طور غيرقانونى وارد ايران مى‌شوند که اين امر موجب کاهش توليد داخلى و افزايش فشار بر توليدکنندگان مى‌شود. » معنی « اشباع تولیدات داخلی» را فهمیدید؟ اگر متوجه نشدید یک بار دیگر ادعای وزیر بازرگانی و و خلاصه گزارش اکونومیست را دوباره مطالعه کنید!
نماینده مجلس هم می گوید که ««كنترل و تنظيم بازار از وظايف اوليه وزارت بازرگاني است، اما متاسفانه اين وزارتخانه، همواره، در انجام وظيفهء خود در كنترل بازار، كوتاهي مي‌كند.»
این چند کلمه را هم از رئیس هيات مديره كانون عالي انجمن‌هاي صنفي كارفرمايان ایران داشته باشید که «شايد تصويب پيش نويس اصلاح قانون كار موجب افزايش روند اخراج كارگران شود اما اين امر تقصير كارفرما نيست بلكه ناشي از اقتصاد كشور است»
شما را نمی دانم! ولی خیال من راحت شد.
به ادعای وزیر بازرگانی، مشکل اقتصاد کشور «اشباع» تولیدات داخلی است! یعنی ایران با بقیه دنیا نزدیک به 40 میلیارددلار کسری تراز تجارتی نداشته است! مسخره این که آن آمارها را نیز همین وزارت خانه منتشر می کند!
از سوی دیگر، نه فقط 35 درصد کل شاغلان صنایع تولیدی و کارگاهی « بیکار» شده اند بلکه این روند ممکن است بیشتر شودو این گناهش هم به گردن اقتصاد کشور است!
آقای وزیر اقتصاد هم می فرمایند، هم تورم در حال کاهش است و هم بیکاری!
من نمی توانم سر ودم این ادعاها را جمع کنم . چه شانس عظیمی آورده ام که در یکی از دانشگاههای ایران کار نمی کنم. اگر دانشجوئی از من در باره این ادعاها می پرسید، چه باید جواب می دادم؟
همکاران گرامی: هم دردی مرابپذیرید.!

۱۳۸۵ شهریور ۴, شنبه

ویاگرای اصل!

وقتی می گم ما در ایرون همه چی مون با جاهای دیگه فرق می کنه بعضی ها فکر می کنن که من شوخی می کنم.
بفرمائید این خبر را بخوانید.
دریکی از روستاهای شهرستان آبیک، زن 68 ساله ای از شوهر 90 ساله خودباردارشد و دختری زائید که اسمش را نرگس گذاشتند.

۱۳۸۵ شهریور ۲, پنجشنبه

اقتصاد بی حساب وکتاب ما!

اقتصاد ممکن است حساب و کتاب داشته باشد ولی این به ما چه؟

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

اقتصاد معجزه آسا!!

این اقتصاد ایران هم پدیده جالب و عجیبی است مثل خیلی چیزهای دیگر ما. مثل خود ما. یعنی بیخود خود تان را با مطالعه کتابهای اقتصاد خرد و کلان خسته نکنید تا رمز و راز این دیناسوراقتصادی را بفهمید. نمی شود، منطق اش را فهمید. نه به این خاطر که منطق اش پیچیده است و آدم باید حتما یک « مخ» ریاضی باشد تا بتواند مسئله اش را حل کند. نه، گمان نمی کنم. شما اگرخود خود فیثاغورث هم باشید، به کار این اقتصاد نمی خورید. عرض خود خواهید برد و زحمت مسئولان را زیاد خواهید کرد. این اقتصاد عجیب به تمام معنا، خاص خودمان است.
این یک سال گذشته را در نظر بگیرید.
در حالیکه تولید در مملکت گرفتار رکود بوده است، و میزان نقدینگی هم 37 درصد افزایش یافته ، ولی میزان تورم کاهش چشمگیری پیدا کرده است ( البته این روایت رسمی آن است). البته هیچ کس هم توضیح نمی دهد که چه شده و چه پیش آمده که الان با وجود رکود تولیدی و رشد 37 درصد نقدینگی، تورم هم کمتر شده است! حالا بماند که ازچپ وراست در این چند سال گذشته توی سرمان کوبیده بودند که علت اصلی تورم درایران، « رشد نقدینگی» است! حالا چه شده که این ارتباط قطع شده است؟ تازه آن سالها رشد نقدینگی از این میزان کمتر بود!
پیشاپیش می دانم. دوستان اقتصاد خوانده جوان من خواهند گفت، پیرمرد! به آمار تجارتی نگاه کن. واردات به کشور افزایش یافته و البته که با واردات بیشتر می توان، روی تورم تاثیرات منفی گذاشت. البته ممکن است که واردات زیاد، با ورشکست کردن تولید کنندگان داخلی، بیکاری را بیشتر کند...
منهم می خواستم این داستان را باور کنم ولی دراین شماره دنیای اقتصاد آقای وزیر بازرگانی گفته اند که تنها 20 درصد ازواردات به ایران، کالاهای مصرفی است، بقیه بالمناصفه کالاهای واسطه ای و تجهیزات و ماشین آلات است که به احتمال زیاد در کوتاه مدت، تاثیری برروی قیمت ها ندارد. فعلا برسراین نکته معطل نمی شویم که با رکودی که وجود دارد معلوم نیست که این ماشین آلات و تجهیزات را کدام بخش وارد می کند و تازه برای چی؟
کاش یک اقتصاد دان جوان ما که « مخ» ریاضی دارد می آمد و این رابطه بین رشد نقدینگی و کاهش تورم را کشف می کرد.
من البته ضمانت نمی کنم ولی حدس زیادی می زنم که این اقتصاد دان جوان شانس خوبی برای بردن جایزه نوبل اقتصاد خواهد داشت.

۱۳۸۵ مرداد ۲۹, یکشنبه

به بهانه صدسالگی مشروطه

با رادیو رنگارنگ به مناسبت صد سالگی مشروطیت مصاحبه ای کرده ام که اگر دوست داشتید در اینجا بشنوید.

۱۳۸۵ مرداد ۲۸, شنبه

به یاد مصدق

فرداشنبه 28 مرداد است. 53 سال پیش درچنین روزی کودتای ننگین وخائنانه دربار-کاشانی-امپریالیسم برعلیه حکومت دکتر مصدق به « پیروزی» رسید. کودتاگران با همه تبلیغاتی که برای 25 سال کرده بودند ولی هیچ گاه درچشم اکثریت مردم ایران مشروعیت نداشتند. دولت مصدق بهترین فرصتی بودبرای این که به دنیای واقعا مدرن وارد شویم ولی خائنان کودتاگر این فرصت تاریخی را از ما گرفتند ولی هرچه کرده اند و می کنند نتوانسته اند خاطره تابناک مصدق را از ما بگیرند. نه این کودتای ننگین
رافراموش می کنیم و نه عاملان وطن فروش اش رامی بخشیم.
چرا می گویم دوره حکومت مصدق بهترین فرصت ما بود که از ما گرفتند؟ دركنار آن همه توطئه و جنایت و خیانت پهلوی طلبان و کاشانی ها و بقائی ها و زاهدی ها نه روزنامه ای بسته شد و نه كسی به خاطر بیان عقیده به زندان افتاد. در مملكتی كه فرهنگ سیاسی عهد دقیانوسی اش انتقاد از یك بخشدار و یا یك طلبه را بر نمی تابد و منتقد را به غل و زنجیر می كشد- « بزرگان» كه دیگر جای خود داشتند و دارند- درست 4 روز پس از این که به نخست وزیری می رسد یكی از اولین دستورات او بخش نامه ای است كه در آن به شهربانی كل كشور می نویسد كه:
« در جراید ایران آن چه راجع به شخص این جانب نگاشته می شود، هر چه نوشته باشند و هر كس كه نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد[i].
و ادامه می دهد كه در سایر موارد بروفق مقررات قانون عمل شود و تازه در این مورد هم اخطار می دهد، « به مامورین مربوطه دستور لازم در این باب صادر فرمائید كه مزاحمتی برای اشخاص فراهم نشود»[ii]. در تمام مدت صدارت خویش، به واژه واژه این بخش نامه خویش وفادار ماند. کاری ندارد! خودتان قیاس کنید که بعداز او، بر ماچه رفته است و چه می رود!
[i] نامه دكتر مصدق به شهرباني كل كشور، مورخ 11 اردبيهشت 1330، نامه هاي دكتر مصدق، گردآوري محمد تركمان، تهران،‌ جلداول، تهران 1375، ص 165
[ii] همان، ص 165
دوست داشتید این یادداشت را هم بخوانید.

۱۳۸۵ مرداد ۲۳, دوشنبه

تئوکراسی بی دینان

فصل نتیجه گیری کتاب مظلومم: « قرن گم شده»، که پژوهشی است در باره اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم، که چند سالی است درکوره راه چاپ درایران گردو خاک می خورد.

......دراین ساختار مخرب و زندگی سوز تنها مقامی كه زور نمی شنود ولی همیشه زور می گوید، مستبد اعظم، شاه است كه بر تارك این مخروط خود كامگی نشسته است. برای بقیه لایه های این مخروط، به غیر از تحتاتی ترین لایه كه در ضمن پرشمارترین آن هم هست، زندگی هر روزه تركیبی است از زور شنیدن و در لحظه ای دیگر زور گفتن. كل زندگی اقتصادی و اجتماعی براین مدار اجحاف سالار ی می چرخد........

۱۳۸۵ مرداد ۱۹, پنجشنبه

انقلاب مردانه!

این مطلب را برای تازه ترین شماره زنستان نوشتم و حالا که چندروزی است که زنستان شماره نهم منتشر شده است آن را در این جا هم می گذارم. پیشاپیش از دوستان خواهش می کنم که لطفا لینک این مطلب را در صبحانه نگذارند چون دیگر حوصله آنتیک های مسئولان صبحانه را ندارم. تا کنون دو بار شده است که دوستانی به مطلبی از نیاک لینک داده اند و لحظاتی بعد مسئولان صبحانه لینک را حذف کرده ومطلب مرا سانسورکرده اند. از این حضرات شکوه ای ندارم چون می دانم که نیش عقرب نه از ره کین است.....

۱۳۸۵ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

به بهانه صد سالگی انقلاب مشروطیت

آن چه می خوانیدبخشی است از یک کتاب چاپ نشده من که فعلا دارد میان نوشته های دیگر خاک می خورد تا شاید فرصتی برای نشروچاپ آن به دست آید. دراین بخش شواهدی ارایه داده ام از شرایطی که به بمباران مجلس اول ختم شد وآن چه جالب است این تکه از نامه محمدعلی شاه است درباره سید محمد طباطبائی:
«از طرف من از ایشان [سید محمد طباطبائی] احوال پرسی نمائید و بگوئید قدر زحمات شما را كاملامی دانم و فراموش نخواهم كرد»
اگر این سند قبل از بمباران مجلس تنظیم می شد، تعبیر و تفسیر دیگری داشت. شاید شاه می خواست سید را بدنام كند. شاید می كوشید در میان « رهبران » اختلاف بیاندازد! ولی پس از بمباران و برچیده شدن مجلس و پراكنده شدن انجمن ها و كشت و كشتاری كه در باغشاه صورت گرفت، محتمل است كه ادعای شریف كاشانی به واقعیت نزدیك باشد كه سیدمحمدطباطبائی مثل بسیاری از وكلای مجلس اول « در باطن » با شاه موافقت داشته و اشاره شاه، به واقع قدرشناسی او از آن« زحمات» بوده است برای كمك به بر چیدن بساط مشروطه و مشروطگی.
متن کامل

۱۳۸۵ مرداد ۱۵, یکشنبه

دلتنگی

جای هزار دشنه به پشتم مانده ست
جای هزار زخم به سینه
با این همه،
هنوز
با یاد ویادگار تو،
ای داغ دیده، مادر پیرم،
سرمستم.

۱۳۸۵ مرداد ۹, دوشنبه

تناقض بین سیاست و اقتصاد

به گمان من، مشکل اصلی ایران این است که بین « سیاست» و« اقتصاد» در این کشور باستانی ما تناقض لاینحلی پیش آمده است. در عرصه سیاست می خواهند همه چیز « بسته» باشد و بسته بماندوهمه چیز کنترل شود ولی در عرصه اقتصادمی خواهند به تبعیت از اصول بازار آزاد، به خیال خویش از تصدی گری دولت بکاهند. دولتی که تصدی گری در عرصه های دیگررا از « حقوق ذاتی» خویش می داند، چگونه می تواند از خیر آن در عرصه اقتصادی بگذرد؟

۱۳۸۵ مرداد ۸, یکشنبه

مبحث شیرین تورم درایران

به نقل از وزیر اقتصاد می خوانیم که: « افزايش قيمت چند قلم کالا و خدمات به معناى گرانى نيست.... در ايران براى محاسبه تورم 310 قلم کالا و خدمت از سوى بانک مرکزى استفاده مى شود که هر کدام وزن مخصوص خود را دارند و اگر افزايش در 4 يا 5 قلم کالا صورت گرفت به معناى افزايش تورم يا گرانى نيست.»
دریک سطح خیلی خیلی کلی آقای وزیر درست می گوید. دو نکته: اول این که این افزایش قیمت ها تنهادر 4 یا 5 قلم کالا نبوده است. و دوما، بستگی دارد که اقلامی که قیمت شان در سبد خانوارها افزایش یافته است چه وزن مخصوصی دارند! و اما، از این نکات سرسری من مهم تر، حالا این تکه را از روزنامه شرق بخوانید: « هم اكنون هدف سياسى اعلام كاهش نرخ تورم، موجب مخدوش شدن فرايند علمى محاسبه شاخص هاى اقتصادى در بانك مركزى شده است. وى با اشاره به دو تحريف آشكار در محاسبه نرخ تورم گفت: بانك مركزى در اقدامى بى سابقه، برخى از اقلام موثر در سبد هزينه خانوار را كه رشد شديدى داشته اند، براى پايين نشان دادن نرخ تورم حذف كرده است كه مهم ترين آن هزينه اجاره مسكن بوده كه با رشد ۲۴ درصدى، طى يك سال گذشته و وزن قابل توجه در سبد هزينه خانوار بر نرخ واقعى تورم اثر محسوسى دارد. اين صاحب نظر اقتصادى، تغيير شيوه آمارگيرى از قيمت ها را يكى ديگر از تحريف هاى صورت گرفته در محاسبه شاخص تورم دانسته و افزود: اين تغيير براى كمتر نشان دادن نرخ تورم در حالى صورت مى گيرد كه شرط امكان مقايسه نرخ تورم سال جارى با سال گذشته، يكسانى شيوه آمارگيرى و برداشت قيمت ها است و با اين تغيير اين مقايسه ارزش علمى ندارد. وى به خوددارى از اعلام مطلق افزايش قيمت ها به عنوان شيوه اى ديگر براى كمتر نشان دادن قيمت تورم اشاره كرد و افزود: در حالى كه ممكن است افزايش مطلق قيمت ها بيش از سال هاى گذشته باشد درصد افزايش آن به دليل تقسيم بر قيمت اصلى كالا كاهش مى يابد. براى مثال كالايى كه قيمت آن سال گذشته ۱۰۰ ريال بوده با افزايش قيمت ۵۰ريالى، دچار ۵۰ درصد افزايش در قيمت مى شود و امسال هم همان افزايش قيمت ۵۰ ريال را پيدا مى كند و تورم قيمتى آن ۳۳ درصد اعلام مى شود.وى در پايان گفت: بانك مركزى بايد براى جلوگيرى از پيامدهاى درازمدت اين اقدام در مخدوش شدن اعتبار خود در برابر اعمال نظرات سياسى بايستد و واقعيات را به صورتى شفاف و تحريف نشده به افكار عمومى اعلام كند.»
من هم با این « صاحب نظر اقتصادی» موافقم. شما چی؟

۱۳۸۵ مرداد ۶, جمعه

دیوانگان و کنترل این تیمارستان جهانی ما!

دارم به اخبار گوش می کنم ( عصر چهارشنبه). همان طور که انتظار داشتم اغلب خبرها از لبنان است و سلاخی و انهدام و خرابی. چه فرق می کند که کی دارد کی را سلاخی می کند؟ من هروقت که به این جورقضایا برخورد می کنم می بینم در آن واحد، هم ساکن مناطق شمالی اسرائیل ام و هم روستا نشین جنوب لبنان. می بینم که حتی لباس سربازان سازمان ملل را هم بر تن دارم.....

۱۳۸۵ مرداد ۵, پنجشنبه

ژن های سانسور چی!!!

روزنامه سرمایه که به همت آقای دکتر عبده تبریزی- مدیرکل پیشین بورس تهران- منتشر می شود گاه و بیگاه به بازچاپ یادداشتهائی که در « نیاک» می نویسم مبادرت می کند که فی نفسه خوب است. ظاهرا جان به جان ما ایرانی ها که بکنید ما انگار زندگی مان بدون دستکاری در نوشته های دیگران نمی گذرد. در این جا کاری از دستم برنمی آید. البته به دوستان یادآوری خواهم کرد که اگر می خواهید نوشته مرا به این صورت، « تصحیح» بکنید لطفا از خیر بازچاپش بگذرید و از خوانندگان احتمالی این یادداشتها هم خواهش کنم که یادداشت حقیر رادر خود نیاک بخوانند. تازه ترین یادداشتی که ازمن در این روزنامه آمده است- روزنامه امروز- عنوانش درست است ولی بخش هائی را به دلایلی که اصلا نمی فهمم، چرا، حذف کرده اندو درنتیجه عنوان یادداشت خیلی بیخود و بی معنی شده است. (یادداشت پیشین من هم معیوب بازچاپ شد. آن را زیرسبیلی در کردم ولی ...)
گفتم این را دراین جا بنویسم که روی دلم نماند.

۱۳۸۵ مرداد ۲, دوشنبه

به یک مترجم نیازمندم!!

آقای احمد توکلی در دیدار با دانشجویان گفت:
« که در تحقق سياست‌هاى پيشنهادى اصل 44 مى‌بايست به دنبال عدالت در تقسيم ثروت و نيز کارآيى در اجرا باشيم که تاکيد اصلى در اين سياست‌ها هم بر خصوصى‌سازى مردمى است»
از آن جائی که به علت اقامت طولانی مدت در فرنگ، فارسی ام نم کشیده است خواهش می کنم کسی که منظور آقای توکلی را می فهمد فرمایش ایشان را برای این حقیر سراپاتقصیرترجمه کند! و به ویژه در باره «خصوصی سازی مردمی» کمی توضیح بدهد.

شراب یادتو....

به خنده خنده چو رفتم، به گريه گريه نشستم
اگرچه فولادم من ، زجور اين زمانه شكستم
شكسته بسته و دل خســــته ام چو تب داران
هنوز دل خوشم و شـاد چون به ياد تو مستم
هزار طـــعنه شنيدم ز هر كــــس و ناكــــس
زبــــان به كام كشيدم ز دام كـــــــينه برستم
نگــــــاه خســــــتة من قـــــدكشان به هرسـوئـي
خــــوشم كه آه كشـــــيدم و ليـــك ديده نبستم
چه سود زين همه ديدن؟ به طعــنه مي پرسند
چه حاصـــلي فراتر از اينم كه عشق پرستــم
زمين به مــــهر زراعـــت گر است آبـــادان
خداي عشق، تــرا بــــنده بوده بودم و هستــم
امـــيد عافيتـــــم نيست، با شمـــام هوشياران!
شما به هوشياري خود ناز، من به اينكه اينهمه مســتم
دو روز عمـــر مگر چــيست جز فسانـة عشق
بگو كه كينه بـــورزند من به عشـــق دل بستم
جهان جهان هم بدعت، من عاشق توي پيـرم
مگير خرده كه من بـــا شرابِ يـــاد تو مستم

۱۳۸۵ تیر ۲۹, پنجشنبه

یک حساب سرانگشتی:

درپیوند با یادداشت قبلی ، متوسط سالانه کسری تراز- به تعریفی که به دست داده ام- معادل 16109 میلیون دلار می شود. یعنی هرساله 16109 میلیون دلار از هزینه ها در اقتصادایران تاثیرناچیزی در اشتغال آفرینی در آن دارد چون این کالاها و خدمات در اقتصادهای دیگر تولید و در اقتصاد ایران مصرف می شود. حالا فرض کنید که ما درایران، از سیاستی پیروی می کردیم که این میزان فقط بیست درصد کمتر بشود، یعنی میزان این کسری بطور متوسط سالی 12888 میلیون دلار بشود ، مشاهده می کنید که من از « خودکفائی» و از این حرفها نمی زنم، فقط می گویم ای کاش اقتصاد ما اندکی بهتر اداره می شد، و تفاوت را باتولیدات داخلی- که البته برنامه ریزی لازم دارد- پر می کردیم. ایا می دانید که با همین یک کارچه ها می توانستیم بکنیم؟
دراین اقتصادی که بیکاری به صورت یک معضل لاینحل درآمده است، با این کار
1228311 فرصت شغلی، ماهی 200 هزارتومانی، یا.
818874 فرصت شغلی ماهی 300 هزارتومانی، یا
614155 فرصت شغلی ماهی 400 هزارتومانی ایجاد می شد.
من که نمی دانم چرا این کار را نمی کنیم.
اگر کسی می داند، التماس دعا دارم.

۱۳۸۵ تیر ۲۷, سه‌شنبه

اقتصادایران و اکسیژن نفت!


درروزنامه دیدم که آمار تجارت خارجی ایران رابرای دوره 1368-1384 منتشر کرده اند. به سرم زد که اندکی «شیطنت» بکنم. آمدم درآمدهای ایران از نفت وگاز را گذاشته ام یک طرف و تفاوت کل واردات و صادرات غیر نفتی را هم گذاشته ام در سوی دیگر، نتیجه همین نموداری شد که ملاحظه می کنید. جالب این که از 1378 با یک استثنا، همواره با افزایش درآمدهای نفتی، کسری تجارتی ما- به تعریفی که به دست داده ام- هم هرسال بیشتر شده است. همین طور سردستی، کسری تجارتی ما در 1383 ( یعنی تفاوت بین واردات و صادرات غیر نفتی ما به میزان 30.7میلیارددلار) نزدیک به 3 برابر کل درآمدهای ایران از صدور نفت و گاز در سال 1368 بوده است! من هم می دانم که سال 1368 به عنوان سال پایه سال مناسبی نیست. چون ایران تازه ازجنگ خانمانسور خلاص شده بودولی به گمان من، آن چه که این ارقام نشان می دهد به شدت نگران کننده است. ما فقط در دوسال 1383-84 نزدیک به 60.5 میلیارد دلار کسری تراز تجارتی داشته ایم. البته برای کل این دوره، میزان واردات به ایران نزدیک به 346میلیارددلار بود. در کنارش البته نزدیک به 72 میلیارد دلار هم صادرات غیر نفتی داشتیم و بقیه- 274 میلیارد دلار راهم با نفت خداداد و دلارهای نفتی تامین مالی کردیم. البته می دانم که این روزها بازار نفت داغ است و خیلی هم و ما هم از خیرسر این بازاری که دارد « می سوزد» دلارهای بادآورده نفتی بیشتری داریم که به این ترتیب به آتش بزنیم، ولی آیا کسی اندیشیده است که وقتی افزایش بهای نفت- دیریازرود-به رکود دراقتصاد جهانی بیانجامد- که می انجامد(دیرو زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد) ورکود اقتصاد جهانی بازارنفت را متزلزل کند، آن وقت برای تامین مالی این کسری ترازی که روبه رشد است در این اقتصادی که با اکسیژن نفت نفس می کشد، چه باید بکنیم؟

۱۳۸۵ تیر ۲۵, یکشنبه

خنده های موازی

گفتی بگو، بگو، بگو،
که از چه می سوزی این سان،
بی اختیار
آین آتشی که شعله کشان می سوزد در سینه ی ستبر تو
مانند یک گون خشک،
از چیست؟
مثل جنازه ای مچاله شده در یک تابوت،
در انتظار خاک
لبخند مرده ای به گوشه ی لبهایم رقصید
گفتم:
من از فراق نمی سوزم
با خود،
کنارآئینه با خود،
درون خود،
هزار خاطره دارم
اما
از چشمها و دستهای موازی
از خنده ها و گریه های موازی
از هرچه های موازی
آتش گرفته جان وجهانم....
اکتبر 1998

۱۳۸۵ تیر ۲۳, جمعه

یک قصه ناتمام اقتصادی:

تا کنون بارها پیش آمده است که در همین وبلاگ به روشنی نوشته ام که من سر از رمز و راز « اقتصاد ایران» در نمی آورم. نه فقط مبانی تصمیم گیری رادرآن نمی فهمم بلکه هرچه می کنم از عدد و رقم هم در آن درکی ندارم. می خواهم برای اثبات « نادانی» خودم شواهد بیشتری بیاورم. من که این مجموعه را نمی فهمم، اگر شما می فهمید، الهی بعد از صدوبیست سال بروید به جهنم، اگر به من کمک نکنید!