۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

اقتصاد امریکا، کسری بودجه و بحران جهانی

تا پایان ریاست جمهوری بوش پسر مدت زمان زیادی نمانده است ولی میراث نامیمون اقتصادی اش با بازنشستگی اش به پایان نرسیده و تداوم خواهد یافت. گذشته از هرچه های دیگر، یکی از پی آمدهای سیاست اقتصادی امریکا در 8 سال گذشته این بود که کسری بودجه بطور نگران کننده ای افزایش یافت. تامین مالی « جنگ بر علیه ترور» در دو جبهه، به بازنشستگی رسیدن « نوزادان سالهای رشد زایمان»، کاستن از مالیات ها برای ثروتمندان و در ماههای اخیر، برنامه های نجات مالی باعث افزایش چشمگیر کسری بودجه دولت شد که در دوره کلینتون با مهارت کنترل شده بود

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

اقتصاد زالو پرور ایران!

وقتی این نوشته را خواندم، با خودم گفتم، خوب است آدم در زندگی « شانس» بیاورد! درمملکت گل و بلبل ایران، دمش به جائی وصل باشد که 84 نفر بتوانند 8500 میلیاردتومان- یعنی نزدیک به 9000 میلیون دلار از بانکها وام بگیرند، نه وثیقه معتبر برایش بگذارند و نه این مبلغ را با بهره یا کارمزد به بانک بر گردانند و آن طور که از قرائن بر می آید نه خیال پرداخت داشته باشند! و تازه در مملکت فخیمه راست راست راه بروند و به زمین و زمان هم فخر بفروشند و حتما اتوموبیل های 200 میلیونی هم سوار بشوند!
من کاری به سیاست مملکت ندارم ولی خواهش می کنم آقای رئیس جمهور که دائم تهدید می کند که می خواهد مفسدان اقتصادی را افشا کند، برای آخرت خودش هم که شده، تنها یک بار به وعده عمل کند! آقای احمدی نژاد، دست و بازوئی که می خواستید با چاقوی زنجان قطع کنید که یادتان هست! باور کنید، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
اگرهم دم این 84 تن به مراکز قدرت بسته است و این مراکزقدرت نمی گذارند قدمی برعلیه این متجاوزان به اموال عمومی برداشته شود، همین را به مردم گزارش کنید.
اقتصادی که در آن 84 تن بتوانند این حجم عظیم کلاه برداری کنند و آبی از آبی هم تکان نخورد، این اقتصاد نه سرمایه داری است و نه اسلامی و نه هیچ چیز دیگر بلکه مردابی است برای پرورش زالو....

۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

بن بست انتخاب بین دولت و بازار

درسایت تحلیلی البرز- نقد اقتصاد سیاسی یادداشتی نوشته ام تحت عنوان: بن بست انتخاب بین دولت و بازار که دیدم درروزنامه اعتماد ملی هم منتشر شده است.

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

دولت شیریا خطی!

ممکن است آقای احمدی نژاد خیلی هم « کارآمد» باشد و شعارهای قشنگ بدهد ولی شیوه مملکت داری اش بی تعارف به درد عمه جان مرحوم من می خورد که چند سالی است که عمر مبارکش را داده به شما!
به آن چه که در نطق هایش می گویدویا دارد بازو قطع می کند یا چاقوی زنجان به دست گرفته کار ندارم ولی آن چه را که خود رئیس جمهور و بسیاری از مدافعانش خیلی هم جدی گرفته اند سفرهای استانی اوست. همین جا لطفا این قطعه را از تازه ترین سفر استانی هیئت دولت بخوانید:
«در چهل و نهمين جلسه استان هيات دولت در خوزستان که به روایت برخی رسانه‌ها حدود 5.5 ساعت و به روایت برخی دیگر از رسانه‌ها حدود 7 ساعت طول کشید؛ 275 مصوبه براي «عمران و آباداني استان» به تصويب رسيد»
اگراین جلسه 5.5 ساعت طول کشیده باشد یعنی این که هر 72 ثانیه یک مصوبه به تصویب رسیده است و اگر هم 7 ساعت طول کشیده باشد یعنی هر 92 ثانیه یک مصوبه را تصویب کرده اند.
من حرفم این است که برای تصویب این مصوبه ها اگرقراربود شیر یا خط هم بکنید بیشتر وقت می گیرد تا چه رسد به این که در هیئت دولت درباره اش بحث و مباحثه هم کرده باشند .... راستی چه طوری می شود دراین مدت کم این همه مصوبه را به تصویب رساند؟

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

یک بام و دوهوا!

الن گرینسپن در کنگره امریکا گفت که هرکس برای درک دنیای دوروبر خود ایدئولوژی دارد و ادامه داد که آن چه که براو روشن شده این که « ایدئولوژی» او درباره قابلیت و کاردهی نظام بازار آ زاد، « معیوب» بود. عکس العمل به این اعتراف گرینسپن به شکل و صورت های مختلف درآمد. شماری از نئولیبرالها خودشان را به کوچه علی چپ زده و ادعا کردند که او حرف تازه ای نزده است. درراستای مخالف، بعضی از مخالفان نئولیبرالیسم هم به گمان من، درباره اهمیت این اعتراف مبالغه کردندو با تکیه برگفته های گریسنپن در کنگره، « پایان نئولیبرالیسم» را اعلام کردند. من که معمولا هیچ چیزم به آدمیزاد نرفته است با هیچ کدام ا زاین دو نظر موافق نیستم .

علم بی علم!

آیت الله خامنه ای در دانشگاه علم و صنعت می گوید
«ایران به همت دانشمندان و دانشجویان مرجع علمی جهان خواهد شد»
و من هم می گویم انشاالله!
ولی به تصادف می رسم به این خبر:
«مديرکل امور پژوهشي وزارت علوم:
برنامه خاصي براي پژوهش نداريم»
اگربرنامه ای برای پژوهش نداریم پس علم هم بی علم.

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

چه کسی این « تیمارستان» را کنترل می کند؟

یک عبارتی داریم درانگلیسی که ریشه این عبارت را نمی دانم فقط می دانم هروقت که حرفهای عجیب و غریب می شنوند و یا کارهای عجیب و غریب مشاهده می کنند می گویند که که انگار« دیوانگان کنترل تیمارستان رادر دست گرفته اند». این چند خبر را که خواندم دیدم مثل این که من ایرانی هم باید از این عبارت استفاده بکنم!
آقای حسینیان می گوید که "یک کشور نمی‌تواند هم پیشرفت کند و هم تورم را کاملاً مهار کند". پس بیخود گیر ندهید به دولت آقای احمدی نژاد و تورم نمی دانم چندین درصدی اش- پیشرفت ها را نگاه کنید و خیال تان راحت باشد که این پیشرفت ها بی هزینه نیست. حرف مرا قبول نکنید، گزارش وزیر بازرگانی را بخوانید تامشاهده کنید که ما دراقتصاد به چه مرحله ای رسیده ایم! روایت پیشرفت های صنعت فولاد را می توانید در اینجا مطالعه بفرمائید.
آقای شعله سعدی که از قراردردانشگاه تهران درس می دهد، مدعی است که درانتخابات قبلی 50درصد مردم درانتخابات شرکت نکرده اند و اگرایشان نامزد بشوند اینها شرکت کرده وهمه هم به او رای خواهند داد. ازبقیه هم اگر15 یا 20 درصد به ایشان رای بدهند لذا ایشان با 60 یا 70% برنده انتخابات خواهند شد. انشاالله مبارک است. ایشان می فرمایند « می خواهد طرح نوینی در اندازد و مردم را از دست اصلاح طلبان و محافظه کاران خلاص کند». البته نگفته است که پس از خلاصی گرفتار کی خواهیم شد!
مدیرعامل سابق بورس که تا همین چند هفته پیش برسرکار بود می گوید « نقدی شدن یارانه‌ها مزیت نسبی در صنایع را از بین می‌برد. ریسک تولید در کشور ما آنقدر پایین نیست که بتوان ضربه‌ای این چنینی به آن وارد آورد»
این هم لطیفه این چند خط، آقای ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما « برضرورت حفظ بی طرفی این رسانه در انتخابات ریاست جمهوری تاکید کرد»
حاضران درهمایش هم به آقای ضرغامی اطمینان خاطر دادند که با سابقه ای که ایشان دراین امور دارند اصلا لازم به تاکید نبود. ایشان واقعا چوبکاری می فرمایند!

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

بدهی های دولت و استخاره!

نمی دانم چه حکمتی است که دولت جمهوری اسلامی به غیر از من و خواجه حافظ شیرازی به بقیه بدهکاری دارد و حالا که این چنین است به جای این خاصی خرجی هائی که این جا و آنجا می کند چرا این بدهی هایش را کارسازی نمی کند تا گشایشی دراقتصاد ایران بشود.
در اینجا خواندم که بدهی دولت به آستان قدس رضوی بیش از 500 میلیارد تومان است.
دراینجا می خوانیم که «شرکت های خصوصی ایرانی که پنج هزار میلیارد تومان (معادل پنج و نیم میلیارد دلار) از دولت طلب دارند، از مقامات دولتی خواسته اند برای جلوگیری از ورشکستگی و بروز مشکلات کارگری، بدهی آنها را بپردازند»
دراینجا خواندم که دولت اقلام زیر را به طلبکاران خود پرداخت نکرده است. بدهی دولت به صندوق های بیمه و بازنشستگی که در کل 43976 میلیارد ریال است. دولت هم چنین به بانک کشاورزی هم 7959میلیاردریال بدهی معوقه دارد. قراربود که در طول 1386-87 د ر کل 32373 میلیاردریال از بدهی های خارجی دولت پرداخت شود که تنها 7322 میلیارد ریال پرداخت شد. شرکت هواپیماسازی هم 1020 میلیارد ریال از دولت طلب دارد که هم چنان باقی است.
دراینجا خواندم که دولت به « شرکت فرودگاههای کشور» هم 40 میلیاردتومان بدهکار است./ البته بدهی های شرکت های هواپیمائی هم 62 میلیاردتومان است که نمی دانم چه میزانش بدهی دولتی است و چه میزان بدهی شرکت های خصوصی.
دراینجا هم می خوانیم که بانک ملی که یک بانک دولتی است به بانک مرکزی که آنهم یک بانک دولتی است، 33000 میلیاردریال بدهی دارد که به خاطر هزینه دیرکرد سالی یک میلیارددلار به آن اضافه می شود.
همین طور سردستی این را جمع که کردم ( به استثنای بدهی شرکت های هواپیمائی) شد، 166406 میلیارد ریال که به حساب بهای دلار در بازارامروز تهران می شود نزدیک به 16.3 میلیارددلار. با وضعیت بازار نفت، که دلارهای نفتی هم دارند کش می روند و نمی شود آنها را دزبازار نقد کرد. درکشوری که اکثریت مردمش هر روزه فقیرتر می شوند نمی توان بر این اکثریتی که هرروز مستمند تر می شود، مالیات های زیاد بست. اقلیتی هم که اندکی زیادی دارند قدرتمند تر و بانفوذتر از آن هستند که کسی بتواند از آنها مالیات بگیرد. تازه این جماعت درایران کی مالیات دادند که حالا بدهند.
فقط می ماند که یک کسی استخاره ای بکند ببینیم که برای رفع این مشکل چه باید کرد؟

۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

بازگشت....

گفت، شنيدي! بهروز و عباس چند روزيست كه گم شده اند!
- به حق چيزهاي نشنيده! آخه آدم تو اين شهر گم ميشه! توي اين خيابان هاي آشنا، كوچه هاي خودموني و مردم مهربون ....
- گم شدن ديگه....
- يعني چي كه گم شدن ديگه.... آدم ها تو اين سن و سال كه توي كوچه و خيابون شهر خودشون گم نمي شن...!
- عباس از خونه اومده بود بيرون، بره سر كوچه ماست بخره و بهروز هم رفته بود يك پاكت پُست كنه. مث اين كه آب شدن ورفتن توي زمين..... هيچ كس نمي دونه كه كجا رفتن و يا چي شدن......
این قصه کوتاه را 9 سال پیش نوشتم. دوست داشتید متن کاملش را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

اهدای زمین جهت ایجاد فضای « تروریستی»!

نماینده آستارا در مجلس کنونی نماینده پیشین را به زمین خواری و ثروت اندوزی متهم کرده است. راست و دروغش را خبر ندارم ولی نماینده پیشین آستارا در نامه ای به مجلس شورای اسلامی نوشته است:
«وی در خصوص اتهام زدوبند برخی از مسئولین درباره زمین آموزش و پرورش که از سوی دلق‌پوش عنوان شده بود، گفت: «این زمین که به نام زمین شریعتی در ساحل آستارا قرار دارد در دوره ششم مجلس از طرف شورای شهر جهت احداث فضای تفریحی و تروریستی واگذار شد»
نمی دانم این گاف سایت آفتاب است یا این که منظور نماینده پیشین به واقع همین بوده است؟

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

باز هم در باره بحران مالی بین المللی

برای مجله آرش شماره 102 که به همت عزیزم پرویز جان قلیچخانی منتشر می شود مقاله ای نوشته ام در باره بحران مالی بین المللی که اندکی طولانی است. چند صفحه ای از این مقاله را می گذارم اینجا
پیشاپیش از راهنمائی های خوانندگان این وبلاگ سپاسگزاری می کنم.

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

درباره مشروطیت!

داشتم ایمیل های قدیمی را پاک می کردم رسیدم به یک مصاحبه قدیمی دراوت 2006 در باره صد سالگی مشروطیت. اگردوست داشتید می توانید مصاحبه را در اینجا بشنوید.

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

یادداشتهای پراکنده در باره بحران مالی کنونی

درکنفرانسی که در آخر ماه اوت 2007 در بانک فدرال رزروکانزاس سیتی بر گزار شد، بن برنانکه - رئیس کل بانک مرکزی امریکا نکته بسیار جالبی گفت که «این مسئولیت بانک فدرال رزرو نیست و درست هم نیست که از وام دهندگان و سرمایه گذاران درپیوند با پی آمدهای تصمیم های مالی شان حمایت بکند» (ص5) ولی چند هفته بعد، نمی دانم چه پیش آمد که همین آقای برنانکه یکی از مدافعان طرح 700 میلیارد دلاری شد؟
پروفسور الن ملتزرهم که درباره مقاله یکی ازهمکارانش در این کنفرانس نظر می داد، به نکته خیلی ظریفی اشاره کرد که « من فکر می کنم بیل وایت( ارائه دهنده مقاله مورد نظر) به یک نکته خیلی مهم که کمتر مورد بحث قرار می گیرد اشاره کرده است..... او گفت که ریسک از نظام بانکی ما حذف شده است که از نقطه نظرهای مختلف خیلی هم کار خوبی است. ولی کسی نمی داند که این ریسک الان در کجا قراردارد....» ( ص86) (1)
تریستان اوینز هم درمقاله ای که در زد نت منتشر کرده است، نکته سنجی جالبی دارد که « درامریکا در حالیکه 11-12 میلیون خانه خالی وجود دارد، ولی 20 درصد جمعیت امریکا درخیابانها زندگی می کنند»
درفاصله 2004 -2006 مصرف کنندگان امریکائی برمبنای ارزش خانه های خود سالی 840 میلیارددلار وام گرفتند که معادل 10%کل درآمدهای قابل مصرف آنها بود. بخشی از مشکل از آنجا پیش آمد که در 2007 این منبع خشکید و در سه ماه سوم سال 2008، هزینه های مصرفی بیش از 3% کاهش یافت. این را هم بگویم و بگذرم که در دوره ای که بازار مسکن رونق داشت، تورم بهای مسکن 8 تریلیون دلار ثروت کاغذی برای صاحبان این خانه ها ایجاد کرد و بخشی از مشکلی که پیش آمده این است که با سقوط بهای مسکن این ثروت کاغذی دارد دود می شود. اگرهمه این ثروت ایجاد شده دود شود، میزان کاهش هزینه های مصرفی سالی 320 تا 480 میلیارددلار خواهد بود که معادل 5 % کل هزینه های مصرفی در اقتصاد است. برآورد شده است که پی آمد این کاهش، اگر این چنین بشود، رشد منفی اقتصاد به میزان 3.1 تا 7% خواهد بود.
این را هم خبر داریم که میزان سرمایه گذاری هم در سه ماه اول 2008 یک درصد کاهش داشته است. یکی از دلایلش این است که رونق بر اساس قرض در سالهای 1991-2000 و 2001-2007 موجب پیدایش ظرفیت مازاد تولیدی در اقتصاد شده است. درسال 2001 رشد بادکنکی بهای مسکن به داد اقتصاد رسید. ولی در حال حاضر، رشد حبابی دیگر به نظر غیر محتمل می آید. علاوه برکاهش بهای مسکن، و اثرش بر میزان مصرف، بازار سهام هم هم چنان سقوط می کند- دیروز به کمتر از 8000 رسید- و اثری مشابه سقوط بهای مسکن برمصرف خواهد داشت. با توجه به رکود اقتصاد بقیه کشورهای جهان، به رشد صادرات امریکا هم امیدی نیست.
بطور کلی، باید گفت وقتی که اقتصاد بازار گرای کلاسیک گرفتار بحران شد- بحران بزرگ 1929- الگوی سرمایه داری نظارتی و مداخله کینزی به جایش نشست. این الگو پس از چندین دهه رشد سرانجام درسالهای اواسط 1970 به دست انداز افتاد و به صورت الگوی سرمایه داری نئولیبرالی- با دخالت محدود دولت دگرسان شد. آن چه در حال حاضر با آن روبرو هستیم، بحران این الگوی تازه است و حداقل برای دو مشکل اساسی در این الگو راه حلی دردرون آن وجود ندارد:
- نابرابری روزافزون درآمد و ثروت که باعث می شود تا اکثریت جمعیت برای مصرف آن چه که ظرفیت تولیدی اش ایجاد شده است، قدرت خرید کافی نداشته باشند ( مگر این که بیشتر و بیشتر وام بگیرند) – به اصطلاح مشکل کینز.
- بازارهای مالی نظارت نشده بطور ذاتی بی ثبات اند و سراز بحران در می آورند ( نگاه کنید به شواهدی که در 25 سال گذشته داریم) ( مشکل مینسکی).
اجازه بدهید یک شمای کلی از ساختار اقتصاد در دو دوره به دست بدهم.
اول: 1945-1973

دولت بزرگ
نظارت بر تجارت و مالیه
مدیریت اقتصاد ( مدیریت تقاضا)
برنامه های رفاه اجتماعی
صلح اجتماعی
رقابت کنترل شده و قابل تحمل
نظارت بر حرکت سرمایه و کالا از سوی دولت ها و موسسات بین المللی

دوم:1973-2008

وقتی الگوی بالا گرفتار بحران شد، الگوی نئولیبرالی به جایش نشست. در این الگو:
تاکید اصلی بر کاستن از نقش اقتصادی دولت به نفع اکثریت
کنترل زدائی از بازار و از مالیه
مدیریت رقیق اقتصاد کلان
تغییر هدف اقتصادی دراز مدت، کنترل تورم به جای کنترل بیکاری
کاستن از برنامه های اجتماعی
زیر ضرب قرار گرفتن اتحادیه های کارگری
رقابت روزافزون و از کنترل خارج شده
تحرک زیاد کالا و سرمایه و خدمات
اکنون کشتی این الگوی تازه به گل نشسته است. این که بازسازی اش به چه شکلی در می آید، در حال حاضر روشن نیست. با این که به ظاهر این چنین به نظر می آید، ولی به گمان من بازسازی الگوی کینزی غیر ممکن است. آن چه تا به همین جا روشن شد برنامه های نجات بخش مالی به ایجاد تمرکز بیشتر و درنهایت رقابت کمتر در این بازار در آمده است.
(1) Housing, Housing Finance and Monetary Policy, FRBKC, 2008
بخش عمده ای از اطلاعات آمده در این یادداشت را از مقاله دیوید کوتز در سایت Global Research گرفته ام

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

چی می شه اگه كه من یه مدتی خدا بشم؟


اون قدیما، خیلی خیلی قدیما
كه نه بوق بود نه ماشین، نه قطارو كامیون….
هیچ كسی تفنگ نداش
كامپیوتر هم نبود، نه تلفن بود نه طیاره
زندگی ساده بود و بی غل و غش
توی یه شهر غریب
پای یه كوه بلن، كنار یه دریای بزرگ
یه مردی بود تن اش بلور
با سپاس از محمود جان کویر

۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

مسئولیت گریزی تا کی و تا کجا؟

وقتی این خبر را در تابناک خواندم دروغ چرا، به واقع فشار خونم بالا رفت و کمی حرص خوردم که این مردم را چه می شود که حتی به منافع خودشان هم این گونه بی توجه و دربرابرش مسئولیت گریزند. البته که می توان یقه رئیس جمهور را گرفت و یا اگر آدم مقیم خارج باشد، می تواند دق و دلش را سرجمهوری اسلامی هم خالی بکند. ولی این مشکل نه رفع می شود و نه سرشکستگی ناشی از آن کمتر می شود. داستان ساده است، در طول 7 ماه، 1.355.463 تخلف رانندگی در بزرگ راههای ایران از سوی پلیس ثبت شده است. از تعدادی که ثبت نشده است می گذرم چون اگر بخواهم فرض کنم که مثلا از هر دو تخلف، یکی فقط ثبت می شود، فشار خونم بیشتر بالا می رود. پس فرض می کنم که هیچ اتفاق دیگری نمی افتد- یعنی همین است و بیش از این نیست. رشوه ای داده نمی شود که تخلف ثبت نشود! بیهوده برای من خط و نشان نکشید، منهم می دانم که این پیش گزاره ام شکمی است، ولی آرزو برما جوانان قدیم عیب نیست.
باری، این می شود، روزی 6454 و ساعتی 269 و دقیقه ای 5 تخلف ثبت شده.
در همین خبر می خوانیم که در 6 ماه گذشته، 13068 نفر در تصادف رانندگی کشته شده اند، این هم می شود روزی 73 نفر و اگر همین تعداد در 6 ماه دوم هم اتفاق بیفتد، مرگ و میر سالیانه می شود 26136 نفر- همین طور سردستی درانگلیس که حداقل 5 برابر ایران اتوموبیل در آن است، سالی 2500 نفر در جاده ها تلف می شوند و روزو هفته ای نیست که رانندگان را به خاطر این اتلاف بیهوده زندگی ملامت و سرزنش نکنند و برای کاستن از آن سیاست پردازی نشود! تلفات جاده های ایران، بیش از ده برابر است و اگر تعداد تلفات را به نسبت تعداد اتوموبیل بسنجیم، وضعیت درایران به واقع خیلی بیشتر آبروریزانه می شود.
درسال گذشته، درایران، 417000 تصادف داشتیم که این هم می شود، روزی 1158 فقره و بالاخره، در 7 ماه گذشته، 99000 اتوموبیل به خاطر تخلفات رانندگی در جاده ها توقیف شده اند که این هم می شودر روزی 471 اتوموبیل. درباره ترکیب سنی کسانی که در این تصادفات کشته می شوند اطلاعی نداریم ازهزینه های انسانی و درد ورنجی که خیلی ها می برند، می گذرم ولی اگرارزش آن چه که یک نفر در طول سال تولید می کند، مثلا معاذل 6000 دلار باشد و بطور متوسط هم، فرض کنیم که نصف این تعداد کسانی که به خاطر هیچ و پوچ تلف می شوند، برای 20 سال دیگر توان کاری داشته باشند و ارزش تولیدات سالانه شان هم درهمین حد بماند، می دانید هزینه « اقتصادی» این تعدادی که کشته می شوند، حدودا چه میزان می شود!
1568160000 دلار یا به حساب دلار در بازارامروز تهران،
1594818700000 تومان- یعنی
یک تریلیون و پانصد و نود و چهار میلیارد و هشتصد و هیجده میلیون و هفتصد هزار تومان....
هزینه کفن و دفن و قبرهای چندین میلیونی- در جائی خواندم که برای دفن شاعر درگذشته طاهره صفارزاده، 400 میلیون تومان پول قبر طلب کرده بودند!- را هم اضافه کنید تا شناخت بهتری از میزان هزینه داشته باشیم!
یعنی شما می فرمائید با همه ادعاهای بیخودی و به واقع خنده داری که در باره خودمان داریم، از دست ما هیچ کاری بر نمی آید که برای کاستن از این هزینه بکنیم! یا این که آ.آ.آ. تا قبر فقط چارقدم فاصله ....همه چیز زیر سر انگلیسی هاست!!!

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

خانه مان، دیگر زیبا نیست.

مثل خرس قطبی
خواب بودم مست
زنگ بی موقع در بیدارم کرد.
پست چی بود،
بسته ای داشت که از خاک وطن آمده بود
بسته اش... بوی غربت می داد
بوی تنهائی من
و به همراهش... بوی لیمو عمانی
بوی.... کوکو
بسته از خواهر من بود که از بی کسی اش نامه نوشت
نیستی تو... نیستی تو که ببینی
خانه مان....
دیگر زیبا نیست
آن درخت سیبی که خودم کاشته بودم
یادت هست!
چند سالی ست که هنگام بهار
گل باران نیست
و درخت نارنج ات ...
خشکیده ست....
خانه کودکی ات... دیگر آن نیست که بود
از در ودیوارش...
سایه ی بی کسی ماست که می رقصد هر شب
سایه ی تو.... ولی گم شده است.
اثری از آن نیست...
خانه... دیگر زیبا نیست...
و دماوند .... که یادت هست!
آن غول سفید...
باز منزل گه دیوان شده است..
دیو سیاه
رستمی هم که نمانده ست به جا
باری...
روزهایم بد نیست...
روزگارم اما بی تعریف
یک هفته پیش... باز سیل آمده بود
همه جا...
کوچه ی کودکی ات.... و دبیرستانت...
زیر سیلاب لجن مدفون اند...
پل شهر... سیل آن را برده است... تا میان دریا
و عمویت.... خاله هایت...
همه شان .... گم شده اند...آن ورپل...
شاید هم سیل آنها را برده است.
از چه بنویسم... دیگر؟
خبر قابل عرضی نیست..
هستیم...
غیر از بودن...نفسی می آید....
دوستان می گویند...یک کسی خواهد آمد……
و من اما می دانم
آن که باید می آمد، رفته ست... دیگر نیست
شاید هم .... دیو او را برده ست تا غار سیاه.
خودمان باید کاری بکنیم...
بچه ها صورت دائی جان را می بوسند
از خودت چیزی بنویس
بیش از این بی خبر م نگذار..
خواهرت... ریحانه

دوم مارچ 2004

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

سقوط قیمت نفت واقتصاد ایران

ازسقوط بازار سهام تهران که بگذرم، خوف دارم که بحران بزرگتری درراه باشد. دریکی دو سال گذشته، سیاست پردازان اقتصادی دولت مهرورز آمدند زیر ابروی « تورم» را درایران بردارند، زدند « چشم» اقتصاد ایران را کور کرده اند . چون دلارهای نفتی می رسید، از کنترل به در رفتن واردات هم به ظاهر مسئله ای نبود. به همین خاطر هم که درسال گذشته اگر حافظه ام خطا نکند کسری تراز پرداختهای ایران- بدون محاسبه دلارهای نفتی- از 40 میلیارددلار هم بیشتر شد. حالا با زمزمه هائی که می شود احتمال می دهند که نفت به بشکه ای 30 دلار برسد آن وقت، تکلیف ایران کمی نامشخص می شود. از سوئی،از تولید داخلی که خودش قبل از این خرابکاری علنی تعریفی نداشت تقریبا چیزی باقی نمانده است و در ثانی، اگرشماری از حدس و گمان ها راست باشد ایران با یک کسری 30 میلیارددلاری روبرو خواهد شد.
این هم شاید به خودی خود مسئله ای نباشد. ولی گذشته از وضعیت نابسامان مالی بین المللی، انزوای سیاسی دولت جمهوری اسلامی هم هست که بعید است بتواند مثلا از صندوق بین المللی پول وامی بگیرد.
نتیجه چه می شود؟ نمی دانم. فقط امیدوارم همان بلائی که در 2001 برسر آرژانتین آمد برسرایران نیاید
غیر از دعاچه کار دیگری از دست من بر می آید؟

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

دلار« تقلبی» و ریال « واقعی»!

آقای احمدی نژاد درخرم آباد فرموده اند که «بدهي دولت فدرال آمريكا را 10 هزار و 570 ميليارد دلار عنوان كرد و گفت: معناي اين حرف اين است كه دلار تقلبي و بدون پشتوانه چاپ و در دنيا توزيع كرده اند» و اما یک سئوال ساده از آقای رئیس جمهور:
درهفته اول فروردین 1372 که نرخ ارز درایران « شناور» شد، ارزش دلار دربازار سیاه 1600 ریال و در بانک مرکزی جمهوری اسلامی 1585 ریال بود. ممکن است برای مردم توضیح بدهید که چه شد که نرخ این دلارهای « تقلبی» به قول شما دربازار امروز تهران به 10200 ریال رسیده است، یعنی ریال « واقعی» شما نزدیک به 85% ارزش خود را دربرابر این دلارهای « تقلبی» از دست داده است؟
پ.ن: برپدر پیری لعنت: داشت یادم می رفت، راستی آقای رئیس جمهور از 1973 به این سو هیچ واحد پولی در جهان پشتوانه طلا ندارد.

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

مستضعفین وال استریت و بازارمالی لندن

درسی سال گذشته، کم پیش نیامده است که وقتی صحبت از هزینه های اجتماعی وبهداشتی و آموزشی شد، مدافعان بازارآزاد درانگلیس و امریکا و دیگر کشورها به شکوه برآمدند که بابام جان، دولت نمی تواند دراین موارد هزینه کند. دردیزی باز است حیای گربه کجا رفته است؟
حالا رسیده ایم به این بحران سراسری، و نمی دانم چه کسی جادوگری کرده است که به ناگهان، همین آقای براون که به خاطر ده میلیون پوند و حتی کمتر، بیمارستانها بسته است، به ناگهان بیش از یک تریلیون پوند ( 1000 میلیاردپوند) پول پیداکرده است تا به « اقشار آسیب پذیر» بازارمالی که به قول خودش، مسبب این بدبختی اقتصادی هستند، « یارانه» بدهد!
البته از وضعیت امریکا هم غفلت نکنیم. وقتی ایالت نئوارلئان از طوفان کاترانیا منهدم شد، برای ماهها، حتی اجساد مردگان را هم جمع نکرده بودند. چون شهرداری منطقه « پول» نداشت و دولت فدرال هم که از این « بودجه ها» ندارد.
حدس می زنم دراین چند هفته گذشته، آقای بوش هم باید خواب نماشده باشد که درطول یک مدت کوتاه ( تا این لحظه) توانست 1800 میلیارددلار برای کمک به « مستضعفین وال استریت» هزینه نماید!
واما جدی باشیم. نتیجه گیری اخلاقی این تجربه تلخ این است که دیدگاه اقتصادی حاکم در سی سال گذشته، درموارد متعدد دروغ و ناراستی تحویل مردم داد. پول بود و هست. منتهی، آن چه که نبود، مستضعفین وال استریت « محتاج» نشده بودند.
آیا مردم عادی بازهم این دروغها را باورخواهند کرد؟

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

بحران مالی بین المللی!

روزشنبه گذشته با مسئولان رادیو همبستگی مصاحبه ای داشتم در باره بحران مالی بین المللی که می توانید آن را دراینجا بشنوید.
دراین مصاحبه گذشته از خبط و خطاهائی که حتما هست چند تا اشتباه لپی هم دارم که به خاطرشان پوزش می طلبم. مثلا منظورم از « انقلاب دهه 20» به واقع « بحران دهه 20» است و یکی دو تا اشتباه شبیه دیگر.
به بزرگی خودتان می بخشید.
عزیز نادیده ام رضا باز به دادم رسید. فعلا اگررادیو همبستگی فیلتربود اینجا را امتحان کنید لطفا! ( با تشکردوباره از رضا)

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

نقدی کردن یارانه ها و دوسه نکته کم اهمیت!

آقای رئیس جمهور می گوید که «طبق بررسي اوليه ما به ‌٥٣ تا ‌٥٤ ميليون نفر يارانه اختصاص داده مي‌شود،» و بعد ادامه داد که «حدود تقريبي يارانه‌ها از نزديك به ‌٥٠ تا ‌٧٠ هزار تومان براي هر نفر است.»
سه نکته: اگر توجه داشته باشید که 63 میلیون نفر درطرح جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوارشرکت کرده اند، درصد کسانی که وضع شان طوری است که باید به آنها « یارانه نقدی» داد، می شود، بین 84 تا 86درصد. جا دارد به آقای احمدی نژاد به خاطر این دستاورد بزرگ « تبریک» و به ملت عزیر ایران هم به خاطر این مصیبت تسلیت عرض بکنم.
واما نکته دوم، همین طور سردستی حساب کردم هزینه این طرح می شود، سالی 38.520.000.000.000 تومان. این را هم می دانیم که دولت سالی 30هزار میلیاردتومان کسری بودجه دارد. بعید می دانم که همه این کسری به خاطر، یارانه ها باشد، حتی اگر فرض کنیم که تنها نیمی از آن به خاطر پرداخت یارانه هاست که پس از حذف یارانه ها دیگر مورد نخواهد داشت ولی هنوزنیمی دیگر به واقع کسری بین هزینه های دیگر و درآمدهای دولت است، یعنی نیاز مالی دولت می شود سالی 53.5 هزار میلیاردتومان که براساس نرخ ارز در بازارامروز تهران، می شود سالی 54 میلیارددلار. اگرچه نمی دانم رقم واقعی درآمدهای ایران از نفت چه میزان است ولی می دانم که سالی نزدیک به 50 میلیارددلار هم کسری تراز پرداختها داریم که اگر این گمان من راست باشد، نیازهای مالی دولت فقط برای همین دو فقره می شود سالی حدودا 100 میلیارد دلار. با کاهش بهای قیمت، دلارهای نفتی که مراد نمی دهد. بازارهای مالی جهانی هم که این روزها دست کسی نیستند، آقای رئیس جمهور، ممکن است برای مردم روشن بفرمائید که از کدام منبع قرار است این طرحها را اجرا و تامین مالی بفرمائید؟
پ.ن. آقای رئیس جمهور هم چنین فرمودند که چک کرده ایم و 99.34 درصد مردم در این فرمها درباره وضعیت اقتصادی خود راست گفته اند. خدمت مردم ایران جسارت نمی کنم ولی یادم هست درقدیم که درکشورهائی که حکومت های مستبد داشتند و انتخابات برگزارمی کردند و نزدیک به 100 درصد مردم هم به دیکتاتورحاکم رای می دادند دوست خدا بیامرزما که از ما چند سالی بزرگتر بود و دنیا دیده بود می گفت تردید نکنید که دروغ می گویند. حالا من هم فکر نمی کنم که مردم دروغ می گویند ولی یکی دارد دروغ میگوید!

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

« سوسیالیسم» برای ثروتمندان و قمارخانه وال استریت

متاسفانه حال وروز خوشی ندارم و درضمن، بیشتر از همیشه هم گرفتاری های دیگری دارم و به همین خاطردربروز کردن این وبلاگ کمی زیادی تنبلی کرده ام. شرمنده ام. ولی دوستی خواسته است که درباره بحران چیزی بنویسم. با وجود این که دراین باره دانش دندان گیری ندارم این یادداشت را نوشته ام که شاید آگاهان و آنان که حتما بیشتر می دانند از سرلج هم که شده در این باره بنویسند. بهرحال
«.....من با اجتماعی کردن زیان های بخش خصوصی مخالفم ولی شاید برای اولین بار پیش آمده است که با آقای بوش موافقم که وضعیت را به جائی رسانده اند که به غیر از این، راه دیگری نیست. ....»
پ.ن: درباره این موضوع و بطور کلی اقتصاد، نوشته های این وبلاگ را حتما بخوانید
پ.ن.2.امشب ( شب جمعه) در تلویزیون از زبان ویل هتن- یکی از محترم ترین اقتصاددانان این ولایت - شنیدم که دولت فخیمه انگلیس تا کنون بیش از 250 میلیارد پوند برای کنترل بحران مالی هزینه کرده با تعهد به گردن گرفته است که باز به گفته او، حدودا 30% تولید ناخالص داخلی این ولایت است. درباره ضمانت دولت ایرلند هم به نکته جالبی اشاره کرد که مبلغی که از سوی دولت ایرلند « ضمانت» شده است، دو یا سه برابر تولید ناخالص آن کشور است (دربرنامه« یک هفته در سیاست» بی بی سی یک)

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

شتر درخواب بیند پنبه دانه!!

امیدوارم Alibi گرامی با خواندن این سه روایت کوتاه از «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» به « هوس» نیفتد، همان گونه که با روایت پیشین در باره « کباب دزدی» به سختی « منقلب» شد و کلی هم به خرج افتاد!
باری، بگذریم:
« شنیدم شخصی به زنی عاشق شده بود و ضعیفه راضی نمی شد زوجه او شود. آن شخص دوسه شب عمامه سبزی سر می گذارد، نقابی بصورت می اندازد. دوری پلوئی دردست گرفته خانه ضعیفه می رود، با یک اشرفی به ضعیفه می دهد، می گوید من مرتضی علی هستم! شب چهارم که آنجا می رود می خوابد. نصف شب به ضغیفه می گوید تو می خواهی زن مرتضی علی شوی؟ می گوید آری.... شب دیگر که مرتضی علی دروغی می آید اقوام ضعیفه مطلع شده او را می گیرند می برند نزد نائب السلطنه. نائب السلطنه هم او را چوب زد. بعد سی تومان انعام داده است که ضعیفه را بگیرد» ( ص 304)

«... از حوادث دیگر طفل امردی برای استجابت دعا به بقعه امام زاده جفعر ورامین پناه می برد. متولی امام زاده که مرد لاطی بوده به آن طفل می گوید که وضع التجا و ارتجاء این نیست. می باید دست و پای خودت را محکم با طناب ببندی و طنابی را هم به گردن استوار کنی و سرطناب را به ضریح بسته، آن وقت تنبانش را هم در می آورد به او می سپوزد. طفل در تقلا که خود را از دست آخوند رها کند طنابی که بگردنش بسته بود او را خفه می کند. آخوند بعد از اتمام عمل می بیند هم لواطی کرده و هم قتل نفسی! متولیان دیگر از اطراف خبرشده آخوند را می گیرند و حالا در حبس است....این مرتبه به خلاف واقع شده. بجای این که ظالم لاطی فاسق را بکشد، طفل مظلوم ملوط را کشت» ( ص 875، افتادگی در اصل)
«شب با طلوزان درمیدان جلو مهمان خانه گردش می کردیم [درشهر کاسل آلمان] دودختر بسیار خوشگل پیداشد. طلوزان هفتاد ساله به هوس افتاد، مراهم با دردپا پشت سر این دخترها با خودش کشانید. بیشتر از دو هزار قدم راه رفتیم. به دکان عطر فروش رسیدیم. دخترها آنجا واردشدند. ما هم ورود کردیم. ده امپریال تمام گوش مارابریده عطر خریدند. چون طلوزان پول همراه نداشت من دادم. یقین داشتم امشب با آنها به سرخواهیم برد. از دکان که بیرون آمدیم کالسله بسیار معتبری دم درایستاده بود. هردو خانمها به کالسکه نشسته با سربه ماها خداحافظ کردند رفتند. راه رفته ضرر بی خود به من ماند. چرا که طلوزان پول مرا نداد»(648)

۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

خلق و خوی ما ایرانی ها


تاریخ امروز، 20 رمضان 1429 هجری:
محل: عودلاجان: تاریخ 28 رمضان 1305 هجری
« دیشب سه ساعت از شب گذشته شخص طراری درب دکان چلوکبابی بازار پای منار رفته می گوید دو هزار چلوکباب بده چلوکباب را گرفته با مجموعه به سر شاگرد چلوکبابی گذارده می گوید پول آن را به طرف می دهم بیاورد. قدری راه رفته به شاگرد چلوکبابی می گوید من ده شاهی کباب خالی لازم دارم فراموش نمودم. مجموعه را بگذار برو زود کباب را بیاور. مشارالیه مجموعه را گذارده می رود. او هم مجموعه را برداشته مفقود می شود. شاگرد هر قدر تفحص کرده او را ندیده است. به اجزای پلیس اطلاع داده اند. پلیس ها درجستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند مجازات شود» ( گزارشهای نظمیه از محلات طهران، به کوشش انسیه شیخ رضائی و شهلا آذری، تهران 1377، دو جلد، جلد دوم صص 708-09)
محل: سنگلج، تاریخ 17 رمضان 1305 هجری
« دیشب شخص طراری به دکان حاجی علی عطار رفته یک شیشه آب لیمو قیمت کرده می گوید بده به شاگردت همراه من بیاورد پولش را بگیرد. مشارالیه هم شیشه را به توسط شاگرد خود همراه او فرستاد. می برد درب خانه ای داخل شده بیرون آمده می گوید باید پول سیاه بدهم برو به استادت بگو اگر راضی می شود بیا بگیر. پسره می رود از استادش سئوال کند. مشارالیه شیشه را به آسودگی برداشته می برد. خبر به اجزای پلیس دادند پلیسها در جستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند» ( همان ص 667)
محل عودلاجان، تاریخ 4 ذیحجه 1304 قمری
« شخص طراری نزد آخوند محلاتی مکتب دار در حوالی مسجد حوض است رفته با کمال چرب زبانی می گوید پسری دارم می خواهم خدمت شما بیاورم درس بخواند و از او مواظبت نمائید. آخوند قبول کرده آن شخص یکی از شاگردهای مکتب خانه را برداشته می برد که طفل را همراه او نزد آخوند بفرستد. نزد یکی از سربازهای جمعی شجاع السلطنه رفته به زبان بازی پنج هزاردینار از سرباز قرض می کند و شاگرد آخوند را آنجا می گذارد که برود گرو برای سرباز بیاورد. بعد از مدتی طفل می خواهد برود سرباز مانع شد مطلب مکشوف شده اجزای پلیس مستحضر گردیدند و آن شخص را تعاقب نمودند که دستگیرش کنند» ( همان ص 539)

۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

درآینه تاریخ!

دم توپ گذاشتن:
حتما خبر دارید که درقرن نوزدهم درایران، کم پیش نمی آمده است که بعضی کسان را با « دم توپ گذاشتن» اعدام می کرده اند. من همیشه گفته و نوشته ام که بیچاره ملتی که یکی از « سرگرمی هایش» تماشای مراسم اعدام باشد. متاسفانه آن موقع این گونه بود و حتی الان هم همین است. برای این که فکر نکنید دارم پیش خود به این ملت بزرگ که « هنر تنها نزد اوست» تهمت می زنم به این عکس نگاه کنید. من به واقع نمی دانم این همه آدم عوضی برای چی شاهد این نوع بربریت هستند!
و اما:
« دیگر آن که روز دوازدهم شهرحال یک نفر از اهل سروستان که تهمت بابی گری به او می دادند دم توپ گذاشتند، ولی فارس به این چیزها دیگر نظم نخواهد گرفت. تمام کارهای داخله و خارجه معوق است» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 415)
« احمد خان لشنی که یکی از اشرار بود او را گرفته با چند نفر از بستگان مشارالیه به شهرآوردند. احمد خان و برادرش را سربریدند و شقه کردند درب دروازه ها آویختند و چند نفر دیگر را دست بریدند» ( ص 417)
« دیگر آن که رحیم حنائی پدرزن رضا خان که از دزدها و اشرار معروف بود او را دم توپ گذاردند» ( ص 438)
« دیگر آن که یک نفر قاتل که درخشت آدم کشته بود و از آنجا آورده بودند دهن توپ گذاردند و دو سه نفر دزد را دست بریدند» ( 516)
«دیگر آن که غریب نام برادر ابوالقاسم لشنی که پارسال سرکار موید الدوله او را زنده شقه کردند مشارالیه محض یاغی گری که پارسال کرده بود مقصر دیوان بود. حکومت او را از امیر آقا خان خواسته بودند، امیر آقا خان او را گرفته به شهر فرستاد. امروز حکومت حکم کردکه غریب را دهن توپ گذاردند» ( ص 651)
« اول حرمله نام که از اشرار و اراذل شهر بود و سابق هم آدم کشته بود و قبل از ورود ایشان او را گرفته حبس کرده بودن حکم کرده دهن توپ گذاردند» ( ص702)
« دیگر آن که یکی از سارقین عرب را نصرالدوله گرفته فرستاده بود. دو سه روز قبل ایالت حکم کرده او را دهن توپ گذاردند» ( ص 712)
این عکس را هم از همین کتاب « کش» رفته ام.

برای کنترل تورم چه کنیم؟

شیراز را مجسم کنید در 113 سال پیش، در اوت 1895 که ناخوشی تب و نوبه شدت دارد و« روزی پنجاه شصت نفر می میرند، مردم خیلی فقیر وبی پاو بی چیزشده اند» و قیمت ها هم هرروزه بالا تر می رود.حاجی سید علی اکبر فال اسیری، پیشنماز شهر چه می کند، « جمعیتی از مرد و زن را جمع کرده روزجمعه بیست وسیم به مصلا رفتند جهت دعا درآنجا پس از گریه و زاری زیاد روضه موعظه خوانده اند و استغاثه کرده اند که این ناخوشی از شیراز برطرف شود و این گرانی مبدل به ارزانی شود» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362ص491)
خبر ندارم برای چه مدت گریه وزاری کردند ولی از قرار، گرانی مبدل به ارزانی نشد، درآوریل 1897 خبرداریم از شیراز که « بواسطه گرانی و ناخوشی شبها سرگذر و بازارها روضه خوانی می کنند مگر خداوند رحم کند» (همان، 524)
ای بخشکی شانس! 5 سال دیگر گذشت ولی مثل این که خداوند رحم نکرد و درگزارش ماه مه 1902 می خوانیم که « دو سه روز است که اغلب دکاکین خبازی محض نبودن گندم بسته شده فقط چند دکان بازاست که نان می پزد. درب هر دکان قریب دویست نفر از زن و مرد و بچه مسلمان و یهودی اجماع می شود و خیلی بسختی نان عاید بعضی مردم می شود آنهم یک من سه قران زیادتر بیرون می آید. بسیاری هم بکلی نان عایدشان نمی شود. درب یک دکان نان پزی از بسکه جمعیت بوده یک بچه بیچاره بروی تاوه افتاده و سوخته است. یک نفر زن زیردست و پای مردم خفه شده است. مگر خداوند ترحم به مخلوق بیچاره فرماید و الا خیلی مردم بواسطه بی نانی تلف می شوند» ( همان، 672)
الان دیگر، بیش از 106 سال ا زآن کمبود گندم و کمبود نان و گرانی گذشته است، حالا هم به همان سنت مرضیه، آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مردم خواست «در شب های قدر از خداوند بخواهند تا با نزول رحمت خود، تنگناهای اقتصادی، گرانی و تورم را رفع کند».به گزارش مرکز خبر حوزه این مرجع تقلید در سلسله مباحث تفسیری قرآن در حرم مطهر حضرت معصومه(س) با اشاره به جایگاه دعا در شب های قدر گفت؛«دعا کنید گرانی رفع شود زیرا مسائل اقتصادی به مسائل سیاسی تبدیل می شود و مسائل سیاسی به مسائل خطرناک تر.»
البته خبر ندارم که منظور حضرت آیت الله از این مسائل خطرناک تر کدام است، ولی درضمن، می گویم اگر گرانی با دعا رفع می شد، خوب شیرازی های صد سال پیش که چشم و دلشان پاک تر بود!

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

مصرف انرژی درایران و ژاپن!


آقای کاتوزیان رئیس کمیسیون انرژی مجلس می گوید که «ايران 11 برابر ژاپن و 5/3 برابر چين (با جمعيت بالاي 3/1 ميليارد نفر) مصرف انرژي دارد كه اين امر براي اقتصاد كشور غم انگيز است»
و بنده عرض می کنم که از آن « غم انگیز تر» این است که این مسئولان محترم دانسته یا ندانسته خاک در چشم مردم می پاشند و هم چنان به مردم دروغ می گویند. به اینجا مراجعه بفرمائید تا مشاهده بفرمائید که مصرف سرانه انرژی درژاپن اندکی کمتر از دوبرابر مصرف سرانه درایران است و جمعیت ژاپن هم که اندکی کمتر از دوبرابرجمعیت ایران است ( 128 میلیون) آن وقت چه طور می شود که مصرف انرژی درایران 11 برابر ژاپن می شود!
آقاجان: می خواهی قیمت نفت و بنزین و گاز را ببری بالا، خوب ببربالا دیگر چرا به مردم دروغ هم می گوئی؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

مرگ و میر درجاده های ایران!

وقتی این خبررا خواندم، دیدم در 4 ماه اول امسال (1387)، 8188 نفر در تصادفات رانندگی درایران کشته شده و 93 هزار نفردیگر هم به درجات گوناگون مجروح شده اند. اگروضعیت همین 4 ماه برای بقیه سال هم تکرارشود، درآن صورت، اندکی کمتر از 25000 نفر- یا اگردقیق تر گفته باشم، 24564 نفر درجاده کشته و حدودا 279000 نفر هم به درجات مختلف مجروح خواهند شد. همه چیز به کنار، نمی دانم آیا کسی به هزینه های چشمگیر اقتصادی این همه مرگ نابهنگام می اندیشد یا نه! البته حتی وجود همان تعداد کثیر مجروحان هم بدون هزینه اقتصادی نیست. کاش کسانی که قابلیت فن آورانه اش را دارند درخصوص تخمین این هزینه ها کاری می کردند. بد نیست اشاره کنم که از جای دیگر می دانیم که تعداد اتوموبیل هائی که درجاده های ایران رفت و آمد می کنند هم حدودا 7 میلیون است. این رقم هم وقتی که خواستند بنزین را کارتی بکنند، عیان شد. همین طور بیخودی داشتم این ارقام مرگ و میر را مقایسه می کردم با انگلیس که در سال 2007- برای تمام سال، 2943 نفر در جاده هایش کشته شدند- از شمارمجروحان خبر ندارم، آنهم درکشوری که براساس آمارهای رسمی اداره نظارت درپایان سال 2006، نزدیک به 33 میلیون اتوموبیل در این کشور وجود داشته است. یعنی اگر مرگ و میر 4 ماهه درایران، نزدیک به 3 برابر مرگ و میر سالانه در انگلیس است ولی تعداد اتوموبیل های موجود درجاده های انگلیس اندکی کمتر از 5 برابر اتوموبیل های موجود درایران است. به قول معروف، پیدا کنید پرتقال فروش را.....

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

واردات آبجو، ویسکی به ایران درزمان ناصرالدین شاه

داشتم گزارش های خفیه نویسان انگلیس درولایات جنوبی ایران که به همت زنده یاد سعیدی سیرجانی ( تهران 1362) منتشر شده است را یک بار دیگر می خواندم که رسیدم به این قسمت که در اگوست 1899 گزارش شده است:
« دیگر آن که چهاروقر برندی که معادل بیست و چهارصندوق بوده به جهت خواجه اوانس تاجرمسیحی از بوشهر وارد شیراز می کردند، حاجی سید علی اکبر پیشنماز می فرستد درکاروانسرائی که حجره خواجه اوانس است درمیان کاروانسرا تماما را می شکنند. تقریبا قیمت آنها قریب ششصد تومان می شود. به حکومت عارض شده اند تا بحال که اقدامی نشده است و نخواهد هم شد. از قرار مذکور برندی ها مال همشیره زاده حاجی سید محمود تاجرکازرونی می باشد و محض این که میانه حاجی سید علی اکبر با او بد است اینکار را کرده است»....

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

قحطی بشر ساخته:

نوشته: جورج مونبیه
موج تازه ای از استعمار غذائی غذا را از دهان فقرامی قاپد.....

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

لعنت بر آمارهای تجارت خارجی!

دارم به تازه ترین شماره Economic Trends نشریه فصلی بانک مرکزی (شماره 51) نگاه می کنم. مثل همیشه آمارهای تجارت خارجی ایران برای من هراس آورند. درطول چهارسال، 86-1383 کل صادرات غیر نفتی ایران 47765 میلیون دلار بود ولی در طول همین مدت، نیز187776 میلیون دلار واردات داشته ایم. یعنی اگرفرض کنیم که صادرات غیرنفتی تمامش غیر نفتی بود که بعید است، با این وصف، برای همین 4 سال کسری تراز پرداخت های ایران ( بدون محاسبه نفت) 140121 میلیون دلار می شود که متوسط سالیانه اش هم بیش از 35000 میلیون دلار است. دراین فاصله اگرچه میزان صادرات غیر نفتی، 8100 میلیون دلار افزایش یافته و از 7537 میلیون دلار به 15637 میلیون دلار رسیده است ولی در طول همین مدت، میزان واردات با افزایشی معادل 18383 میلیون دلار روبروبود و از 38199 میلیون دلار به 56582 میلیون دلار افزایش یافت.
با این حساب، می گویم باید دعا کنیم که قیمت نفت بیشتر کاهش پیدا نکند چون اگر این روند نزولی قیمت نفت ادامه یابد، روشن نیست که تکلیف اقتصاد ایران چه خواهد شد؟ میزان کسری تراز پرداختها در 1386 به گفته بانک فخیمه مرکزی 40945 میلیون دلار بود که به نسبت سال 1383 که میزان کسری تراز 30662 میلیون دلار بود، نشانه رشدی بیش از 33 درصد است.
پی نوشت:
اگراین خبردریک پایگاه انترنتی شدیدا هوادار دولت آقای احمدی نژاد راست باشد، 7 میلیارددلار از صادرات غیر نفتی درواقع صادرات مشتقات گازی و نفتی است و اگر بخواهیم این مبلغ را از رقم کل کسر کنیم وضعیت از آن چه که دربالا نوشته ام بسیار خرابتر و هراس آورتر می شود. مگر این که از «عالم غیب» کسی کمک کند!.

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

عجب حکایتی است!

با جنگ و دعواهائی که درگرفته ظاهرا وزیر کشور دولت فخیمه هم « اکابری» از کار درآمد. ولی درجای دیگر می خوانیم که سرتیب ذوالفقاری جانشین فرمانده ناجا گفت:
«26 درصد قتلها به وسیله سلاح گرم ، 40 درصد وسیله سلاح سرد، 50 درصد در اثر ضرب و جرح ، 10 درصد در اثر خفه کردن، 5/5 درصد سایر موارد و 3 درصد نامعلوم بوده است»
من حساب وهندسه ام خیلی خرابه، جمع کردم شد 134.5%. یکی که جمع کردن بلده لطفا این ارقام را جمع کنه!

عقب ماندگی ایران و آفت زدگی فرهنگی ما

«....در حوزه مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی، ایراد های بسیار اساسی به ما وارد است. نمود برجسته مسئولیت گریزی تاریخی ما، مقبولیت گسترده تئوری های رنگارنگ توطئه در اندیشه ما ایرانیان است. در این كه در جهان توطئه وجود دارد، تردیدی نیست ولی در عین حال، این كه هیچ تغییر و تحولی درایران یا دردیگر نقاط جهان بدون توطئه دیگران عملی نیست، نیز حرف پرت و بی ربطی است. اسف انگیز این که در دویست سال گذشته، هیچ تحول منفی ای در ایران وجود نداشته است كه در وجه عمده گناه خود ما بوده باشد. همیشه این دیگران- واین دیگران در موارد مختلف تفاوت می كنند- هستند كه برای ما تصمیم می گیرند و ما هم- اگر چه تا دلتان بخواهد ادعا داریم- ولی مثل بز اخوش به دنبالشان راه می افتیم و نتیجه، البته كه همین وضعیت دلگیر كننده كنونی ما می شود.در عرصه های فرهنگی نیز قضا و قدری، منفعل و غیر فعال، كار امروز به فردا بیانداز، پیرو فلسفة از این ستون به آن ستون فرج است، مخالف برنامه ریزی و نظم ستیز، و بسیار چیزهای دیگر هستیم...»

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

بیچاره ایران خانوم و نابغه هاش

براساس خبرها و اطلاعاتی که از گوشه و کنار مملکت می رسد، الان به غیر از خواجه حافظ شیرازی که حدودا 600 سال پیش درگذشت و اعلیحضرت نادرشاه افشار که 261 سال پیش به دست کسی که عقاید «چپی» داشت، ترورشد، بقیه سرانجام قبول کرده اند که تورم تقریبا از کنترل خارج شده و گسترش اختلاف طبقاتی در کنار هزار و یک مشکل دیگر، از مسایلی است که به راستی توجه خاص و ویژه می طلبد. خوب، حالا این شما و این هم چندتا از نظرات نابغه های دولتی: ....

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

التماس دعا! و چه علی خواجه، چه خواجه علی!

آقای مولانا فرمودند، « طرح شعار گفت و گوي تمدن ها فريب خوردگي بود، بايد "تمدن گفت وگو ها " را مطرح کنيم » و بعد، « در مدت 50 سال تدريس در دانشگاههاي آمريکا متوجه اين مسئله شدم که در فرهنگ آنها حکمت و فضيلت معنا ندارد و تنها به مسايل تئوريک و آکادمي مي پردازند»
به احتمال زیاد باید « آکادمیک» باشد نه « آکادمی» ولی خواهش می کنم کسانی که حرفهای آقای مولانا را درک می کنند لطفا بنده را راهنمائی بفرمایند.
دراینجا خواندم که ایشان در 1337 برای تحصیل به امریکا رفته اند و اگربخواهم 50 سال را ملاک قرار بدهم یعنی درواقع ایشان به محض ورود به امریکا به تدریس دعوت شده اند که حتما هم همین گونه بود!
چه علی خواجه چه خواجه علی:
دروغ چرا من که نمی فهمم درعرصه سیاست خارجی امریکا، آقای اوباما با بوش و یا مک کین چه تفاوتی دارد! داشتم نطق آقای اوباما را مرور می کردم، دیدم ایشان نه فقط همانند آقای بوش « جنگ جهانی برعلیه تروریسم» را پذیرفته است، بلکه همانند او می خواهد هزینه های نظامی را هم افزایش بدهد. از مسایل داخلی امریکا خبر دست اول ندارم ولی به نظرم می رسد که برای تضمین انتخاب خویش، وعده هزینه بیشتر در آموزش و بهداشت را هم می دهد ولی آن چه که روشن نیست این که با وعده افزایش هزینه های نظامی، این هزینه های بیشتر اجتماعی از کدام منبع باید تامین مالی بشود.
درخصوص خاورمیانه، اگر چه آقای اوباما با ادامه اشغال عراق موافق نیست و می خواهد به اشغال پایان بدهد ولی نظرش این است که باید، سربازان بیشتری به افغانستان فرستاده شود. اگرچه معتقد بود که یورش به عراق « جنگ عادلانه» نبود ولی چنین باوری در باره افغانستان ندارد. اگردرخصوص روسیه آقای بوش از « تجاوز» سخن نمی گوید آقای اوباما می خواهد جلوی « تجاوز روسیه» را بگیرد و در مورد ایران هم اگرچه سندی تا کنون از برنامه های هسته ای ایران ارایه نکرده اند ولی اوباما هم چنان نگران « ایران هسته ای» است، یعنی ایرانی که می خواهد بمب اتمی داشته باشد! البته جو بایدن، که در صورت پیروزی دموکراتها معاون رئیس جمهور خواهد بود، « هندوستان و چین» را خطر عمده ای برای امنیت ملی امریکا می داند.
با این حساب، اگر آقای اوباما پیروز انتخابات نوامبر باشد، از« جنگ سرد تازه» هم گریزی نخواهد بود. پی آمدهای جنگ گرم در افغانستان و به احتمال زیاد پاکستان، بخورد توی فرق سرشان....

۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

نقدی بربادبادک باز

نوشته: ماتیو توماس میلر
«...هرآن کسی که درباره خاورمیانه پژوهش کرده باشد می داند که این روایت ها، تحریف ناجوانمردانه واقعیت ها در این منطقه است. البته که مشکلی نیست که کسی درباره کمبودهای یک کشور؛ مذهب و یا ایدئولوژی بنویسد ولی این نادرست و فریبکارانه است که به خاطر فعالیت گروهی افراطی نویسنده ای بطور منظم و سیستماتیک کلیت یک فرهنگ و مذهب را تقلیل داده از آن انسان زدائی بکند....»

۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

درآینه تاریخ!

یادش بخیر اون قدیما که حوصله بیشتری بود، گاه و بیگاه مطالبی می نوشتم تحت عنوان « اخلاق الرجال» که البته چیزی نبود به غیر از بازخوانی اخلاق رجال ما درطول تاریخ. یعنی هرجا که به روایتی یا داستانی بر می خوردم که به نظرم جالب می آمد، آنها را در این سری نوشته ها می آوردم و چند تائی را هم در شماره های اولیه نشریه وزین آرش منتشر کرده بودم. اگرچه مثل سابق دیگر حوصله ندارم ولی آن داستهانها هنوزهست. مثل ملاحظه بفرمائید این در1908 اتفاق افتاد
« از اردو خبر رسید اسمعیل خان صارم الممالک یک نفر بچه سربازی را به عنوان مالیدن پای خود توی چادر برده خواست با او لواط نماید. سرباز میل نداشت. چند نفر آدمهای خودرا صدا نموده سرباز را نگاه داشته مشارالیه مقصود خود را حاصل می نماید. صبح سرباز به نایب خود عارض شده عریضه خدمت سپهدارداده عارض شدند. محض اسکات سربازی قدری فحش به صارم الممالک و قول داده زمان مراجعت اردو دیه گرفته شود» ( ص 38 مخابرات استرآباد، جلد اول، به کوشش ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت، تهران 1363)
اگرادعای خفیه نویس انگلیس راست باشد درماه رمضان 1298 قمری ( که می شود سال 1260 شمسی) یکی از کلیمی های شیراز ظرف عرقی دردست داشته به خانه یکی از مسلمانان می برده، آقاسید علی اکبر فال اسیری که « یکی از علمای شیراز» است، در کوچه به آن شخص می رسد ظرف اورا می شکند ور زلفهای او را می برد. جالب آن که همان شب، « اعلامیه ای در خانه فال اسیری می چسبانند به این مضمون:
« چرا منع شرابفروشی مارا می کنی. ملاهای خودتان را منع کنید که متصل از ما شراب می خرند. اگربخواهی بعدازاین از این کارها بکنی، تورا خواهیم کشت»
روزبعد آقا سید علی اکبر در مسجد وکیل می رود بالای منبر و اعلامیه را خوانده و می گوید:
« موعد قتل یهود رسیده باید آنها را قتل کرد. بعد از قتل رمضان کفن به گردن می اندازم و جمیع یهود را قتل خواهم کرد.»
این خبر به حکومت می رسد، سعی می کنند جلوی این دیوانه را بگیرند و البته که شیراز ناامن و شلوغ می شود به قول خفیه نویس:
« چنان شورشی در محله یهود پیدا شده که تحریری نیست. جمیع اسبابهای خود را در زیرزمین و خانه های مسمانان پنهان کرده اند»
البته مدتی بعد آقا سید علی اکبر بالا منبر گفته است « از قتل یهود گذشتم و آنها را بخشیدم» و تا جائی که خبر دارم هیچ کس هم از او نپرسید که تو آخر چه کاره ای که ببخشی یا نه!( وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 139-140)

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

فساداقتصادی درایران: زمینه ها و پی آمدها

درنشریه وزین آرش شماره 101 که به همت عزیزم پرویز جان قلیچخانی منتشر می شود مقاله ای منتشرکرده ام تحت این عنوان که تنها چند صفحه ازآن را می گذارم اینجا که لابد می خوانید و اگر نظری دارید لطف کرده و مرادرجریان خواهید گذاشت. مثل اغلب پرحرفی های من این مقاله هم بسیار طولانی است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

مسلخ

فیلسوف های آخرین مدل
با ترمزهای دوبل
صددرصد بی خطر
جدیدترین محصول كارخانجاتِ مام بی مثال وطن
به ارزان ترین قیمت
به اقساط 5 ساله
در سرزمین افشین و حاج میرزا آغاسی
به مزایده گذاشته شده است
بشتابید....بشتابید
غفلت موجب پشیمانی است

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

ازکردار ملایان درایران قدیم!2

دریادداشت پیشین چند نمونه داده بودم از کردار ملایان به زمان ناصرالدین شاه قاجار و حالا دنباله همین روایت را می گیرم با دو روایت دیگر:

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

اخلاق الرجال: درباب ادب

دیروز درهمین جا یادی از جوانی های خودم کردم که یادداشتهائی می نوشتم تحت عنوان اخلاق الرجال و امروز به تصادف، یکی شان را لابلای پرونده های دیگر پیدا کرده ام. می گذارمش اینجا. مسئولیت آن چه که بطور مستقیم نقل شده است با نویسندگان است نه با من
اگر پدرومادرید که لابد تا به حال چندین بار پیش آمده است که به فرزند خود گفته اید که « بچه عزیز است ولی ادب عزیزتر..». یا اگر هم بچه ندارید و یا خودتان بچه اید و یا کارهای بچه گانه می کنید لابد به شما گفته اند که « ادب داشته باش». به هررو، این مبحث شیرین ادب، مبحثی نیست که با بالا رفتن سن اهمیت خود را از دست بدهد. خلاصه، برای یک لحظه خودتان را به جای مرحوم اعتمادالسلطنه بگذارید و به سال 1302 هجری (1885 میلادی) برگردید که دارید شانه به شانه مرحوم امین السلطان، نخست وزیر قبل وبعداز مشروطه قدم می زنید. در همین موقع، جهانشاه خان سرتیپ افشار خمسه از راه می رسد و سلام می کند. امین السلطان بدون مقدمه می گوید:
« زن قحبه، پدرسوخته، اسبت خوب.... نقره ساخته ای بسیار خوب. خراسان خدمت کرده ای، آفرین. اما بی خود در تهران معطلی چرا؟ و با نائب السلطنه ی مادرقحبه که فلان تو بفلان زن او، فلان زن او بفلان زن تو، فضله ی تو بکله پدر او وفضله ی او بکله ی پدر تومراوده می کنی؟ زن هر دورا.... ای خدا! ای داد! ای فریاد! نائب السلطنه مادرقحبه از من چه می خواهد؟ حالا به تو می گویم راهت را بکش، برو. و الا زنت را به خر می کشم...» ( روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 362)
حال اعتمادالسلطنه را مجسم کنید! یک جفت پا داشت، یک جفت دیگر قرض می گیرد و نفس نفس زنان خودش را می رساند خدمت ظل السلطان که از بی ادبی امین السلطان شکایت کند چون هر چه باشد وزیر عزیز است ولی ادب عزیزتر. با هم کلی صحبت کردند. بعد وضو گرفتند و نماز خواندند. بعد از نماز اعتمادالسلطنه مشاهده می کند که ظل السلطان به خودش می پیچد ولی از جایش تکان نمی خورد. کمی نگران می شود. درهمین حین، « پیشخدمتی گلدان دردست» وارد شد. « دگمه شلوار را در حضور من باز کردند، پیش خدمت باشی که ابراهیم خان موسوم است، احلیل شاهزاده را گرفته در گلدان نهادند. شاهزاده ادرار کردند». برای این که خواندن نماز بعدی با مسایل شرعی مواجه نشود، « همان پیشخدمت باشی آب ریخت، طهارت گرفته»( همان، ص 562)
اعتمادالسلطنه که با کنجکاوی تمام ناظر جریان بود اذن خروج می گیرد که برود خدمت شاه و از دست امین السلطان و ظل السلطان هر دو شکایت کند. می بیند سفره ای پهن است و می خواهند نهار نوش جان کنند. در این بین ملیجک ادرارش گرفت، « گلدان مخصوص همایونی که در آن ادرار می فرمایند را آوردند. با دست مبارک، آلت [ نامبارک] ملیجک را بیرون آوردند، میان گلدان گذاشت که بشاشد» ( همان ص 406). اعتمادالسلطنه سرخورده و ناامید می خواهد از قصر فرار کرده به حسن آباد برگردد که « سه نفر نوکر و یک کنیز را » چوب بزند، « مدتی بود می خواستم این ها را بزنم، امروز مجال کردم» ( همان، ص 303 ) ولی شاه می گوید بمان با تو فرمایش داریم. و ادامه داد که دیشب خواب غریبی دیدم، « دیدم که تو در حضور من نشسته ای وروزنامه می خوانی و من میل کردم با تو جماع بکنم». اعتماد السلطنه می خواهد زبان باز کرده بگوید آن دفعه که درحضور وزرا بلکه سفرا.... که شاه حرفش را قطع می کند، « دیدم مثل زنها فرج داری و از آن طرف هم خیالی برای من آمد که باید فردا صبح نماز بخوانم» با خودم گفتم که نماز را پس فردا هم می شود خواند، این بود که « بالاخره با توجماع کردم» و بیچاره اعتمادالسلطنه، « عرض کردم که تعبیر این خواب خیلی بزرگ است... می خواهید به من التفاتی بکنید باز هم موانع پیدا می شود» ( همان ص 910).
اعتمادالسلطنه اجازه مرخصی می گیرد و سلانه سلانه به طرف حسن آباد راه می افتد و دائما در این فکر است که سرپیری اگر شاه به راستی بخواهد با او « جماع» کند، چه باید کرد؟ در همین افکار غوطه ور است که در بین راه به عبدالله خان امین الدوله می رسد. سلام و علیکی می کنند و اعتماد السلطنه می گوید عبدالله خان خیلی گرفته وپکرم بیا برویم جائی و جرعه ای شراب بنوشیم... عبدالله خان می گوید استغفرالله! من وشراب
-اذیت نکن. تو که شراب زیاد می نوشیدی! حالا به ما که رسید، ترک کرده ای!
- حق با شماست... انکار نمی کنم. پدرم هر چه سعی کرد جلوی شراب خواری مرا بگیرد نشد. تا این که « شبی که شراب زیاد خورده بودم و مست بودم، مستی مراواداشت که شاگرد آشپز خود را که کاکا سیاه بود، آوردم ماست به تمام بدن او مالیده، با زبان لیسیدم. صبح که ملتفت شدم فی الفور ترک شراب نمودم» ( همان ص 83)
همان طور دلخور، اعتماد السلطنه به خانه می رود. چون اوقاتش به راستی تلخ بود، « گبر ومسلمان را کتک زدم»( همان ص 230)

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

ازکردار ملایان در ایران قدیم

تاکنون چندین بار نوشتم که یکی از تفریحات من، خواندن سفرنامه و بطور کلی متون قدیمی است. کم اتفاق نمی افتد که این متون را بیش از یک بار می خوانم. چون آدم نظر تنگی نیستم گاه البته سعی می کنم که بخشی از این لذت را با دیگران شریک شوم. یادش بخیر در گذشته که حوصله بیشتری داشتم، یادداشتهائی می نوشتم تحت عنون « اخلاق الرجال» که چیزی نبود مگر بازنوشت بعضی از آن چه که در این منابع می خواندم. حالا هم فکر کردم بد نیست، چند نمونه ای به دست بدهم از کردار ملایان در ایران به زمان ناصرالدین شاه قاجار

۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

خودکشی درتهران در فاصله 1886-1888،

دنبال مطلبی می گشتم در کتاب « گزارشهای نظمیه از محلات تهران 1303-1305 هجری» که از سوی سازمان اسناد ملی ایران در 1377 در دو جلد چاپ شده است. این کتاب همان گونه که از عنوانش برمی آید گزارش های نظمیه تهران است در این دوره و درباره رویدادهای محلات 5 گانه تهران گزارش مختصر نوشته است. روال کار براین بوده است که درباره آنچه در محلات مختلف تهران می گذشت، گزارش مختصری نوشته شود. این گزارش ها دراین کتاب جمع آوری شده و منتشر شده است. کاری که کرده ام این که من موارد خودکشی دربین تهرانی ها را در اینجا جمع آوری کرده ام. خلاصه این اطلاعات به این قرار است.
- در کل، برای مدتی اندکی بیش از 2 سال، 70 مورد خودکشی درمحلات مختلف گزارش شده است.
- درمیان محلات 5 گانه تهران، چالمیدان با 19 مورد بیشترین و محله دولت با 9 مورد کمترین تعداد خودکشی را داشته است. عودلاجان با 17 مورد خودکشی در مقام دوم قرارگرفت.
- حدودا 69 درصدخودکشی ها بین زنان و 31 درصد دربین مردان بوده است.
- در8 مورد از این 70 مورد کوشش برای نجات کسی که دست به خودکشی زده بود، موفقیت آمیز نبود و شخص درگذشت.
- دربیش از نصف این موارد، علت خودکشی، نزاع زن و شوهر گزارش شده است.
- درسه مورد، علت خودکشی زن گرفتن مجدد شوهربود.
- درهفت مورد، که همه شان هم مرد بوده اند، از زور پریشانی و استیصال و قرض زیاد، افراد دست به خودکشی زده بودند.
- در سه مورد هم، دعوای بین هووها موجب شد که یکی از زنها اقدام به خودکشی بنماید.
- دریک مورد کوشش مرد برای گرفتن فرزند از مادر موجب خودکشی مادر شد.
این هم دو تا از این گزارشها:
محله بازار: آقارضا سرباز به واسطه رابطه ای که با ضعیفه بدکاره داشته با عیالش نزاعشان شده ضعیفه مقداری تریاک می خورد. کسانش هر قدر معالجه و مداوا می کنند، سودی نکرده هلاک می شود.» ( جلداول 4)
1. « محله دولت: حبیب الله نام پسر میرزا تقی مازندرانی که به سن بیست سال داشت از مادرخود زن می خواسته، مادرش به مسامحه و طفره می گذراند تاروز گذشته در این خصوص مجددا باز با مادرش گفتگو کرده چون جواب یاس شنیده بود، سرشب مقداری تریاک خورده، صبح اهل خانه ملتفت شدند که مرده است»(جلد اول 6)

اگر به خواندن جزئیات دیگر موارد هم علاقمندید، اینجا را کلیک کنید.

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

مشروطه به روایت آقای هاشمی رفسنجانی!

«آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در گردهمایی ائمه جماعات سراسر کشور با اشاره به سالروز انقلاب مشروطیت گفت: در انقلاب مشروطه سه طیف مؤثر بودند.وی ادامه داد: گروه اول فرنگ ‌رفته‌ها و گروه دوم توده ‌ای‌ها و کمونیست‌های تحت تأثیر روسیه بودند که عده هردوی آنها بسیار کم بود، اما گروه اصلی و بدنه اصلی مشروطه، علما وجمعی از مردم متدین و تعدادی از عشایر بودند که به خواست رؤسای قبیله خود به صحنه آمده بودند، لذا مشروطه به دست علما و روحانیت ایرانی شکل گرفت»
چندیادآوری:
انقلاب مشروطه 11 سال قبل از انقلاب اکتبر رخ داد.
حزب توده هم دربعد از سقوط رضاشاه در 1320 شمسی- یعنی حداقل 35 سال بعد از انقلاب مشروطه- تشکیل شد
البته تعداد قابل توجهی از علما هم بودند که هرروزه می رفتند خدمت محمد علی شاه، چه در قصر ملوکانه و چه هم زمان با به توپ بستن مجلس در باغ شاه و چه بعد از آن.
و اما بااین حرفشان نمی شود مخالفت کرد:
«اگر مردم راضی نباشند و بخواهیم به زور مردم را تحت حاکمیت نظام نگاه داریم، دیگر حکومت اسلامی نبوده و حکومت قاجاری تشکیل داده‌ایم، »
این تکه را بهتر است بدون تفسیر رها کنم!

۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

مشروطه به روایت استاد علی اکبر دهخدا

می خواستم یک هفته ای تنبلی و تن پروری کنم تا کمی کله ام باد بخورد. به تصادف فهمیدم که امروز روز 14 مرداد است، یعنی صد ودومین سالی است که از مشروطیت ایران گذشته است. وقت و توانی برای نوشتن مطلب تازه ای در بزرگداشت مشروطه نبود،زیر سبیلی که ندارم هم نمی شد درکرد. فکر کردم بد نیست فصلی از کتاب « درانکار خودکامگی» که درباره استاد استادانم، علی اکبر دهخدا نوشته بودم را در اینجا بگذارم برای دوستانی که احتمالا آن را نخوانده اند. به امروز می خورد یا من فکر می کنم که می خورد.
یاد همه عزیزانی که درراه مشروطه زحمت کشیده و جانفشانی کردند، گرامی باد. به احترامشان از جایم بر می خیزم و به همه شان تعظیم می کنم.

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

شیراز درطول قحطی 1872-1870

وعده داده بودم فصل دیگری از کتاب « درسرزمین شیرو خورشید» را در اینجا بگذارم که می خوانید. درجواب عزیزانی که درباره نسخه فارسی کتاب و یا ناشر از من پرسیده اند، با شرمندگی باید بگویم که این کتاب به نسبت طولانی است- 35 فصل دارد- و من تا کنون فقط 3 فصلش را به فارسی نوشته ام و بعید می دانم که وقت و حوصله ترجمه کل کتاب و انتشارش را به فارسی داشته باشم. دیگر وعده ای نمی دهم ولی اگر وقت و حوصله باشد شاید باز هم در آینده فصلی را ترجمه کردم و گذاشتم در نیاک. از حق نباید گذشت که کتاب بسیار خواندنی و جالبی است. بهرحال این شما و این هم ترجمه این فصل

۱۳۸۷ مرداد ۱۱, جمعه

سرطان رشد

نوشته: گوستاوو ایسته وا
«...تبلیغات 50 ساله، باورهای تعصب آلود اقتصاددانان را به صورت یک پیش داوری در آورده است. بدون گفتگو، می پذیریم که رشد اقتصادی روزافزون بسیار مطلوب است. ولی اکنون دیگر زمانش فرارسیده است تا این وسواس مهلک را کنار بگذاریم....»

۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 4

افسانه 10: کمک بیشتر امریکا گرسنگی را تخفیف خواهد داد.
واقعیت، بخش عمده کمک های امریکا مستقیما به ضرر گرسنگی عمل می کند. کمک های خارجی نه این که چیزی را تغییر بدهد بلکه شرایط موجود را بیشتر تثبیت می کند. درجوامعی که دولتها تنها به نخبگان پاسخ گوئی دارند، نه فقط کمک های ما به گرسنگان نمی رسد، بلکه دقیقا به نفع نیروهائی است که برعلیه همین مردم عمل می کنند. کمک های ما برای تحمیل سیاست های تجارت آزادوبازارآزاد، تشویق صادرات به زیان تولید مواد اصلی غذائی و هم چنین تامین اسلحه برای دولت های سرکوبگر به کار گرفته می شود تا در قدرت باقی بمانند. حتی کمک های اضطراری، یعنی کمک های نوع دوستانه که تنها 8% کل کمک هاست، عملا موجب ثروتمند تر شدن شرکت های غلات امریکائی می شود در حالی که به گرسنگان نمی رسد. و حتی بخشی که می رسد، بطور خطرناکی ارزان تر از تولید موادغذائی داخلی در کشورهای دریافت کننده کمک است. بهتر است تا از کمک های خارجی برای کاستن از سنگینی بدون قید و شرط بدهی خارجی استفاده کنیم. چون درواقع، سنگینی بازپرداخت بدهی خارجی است که اغلب کشورهای جهان سوم را مجبور کرده است تا ازهزینه های اساسی بهداشت، آموزش، و دیگر برنامه ها برای کاستن از فقر بکاهند.
افسانه 11: ما از فقر آنها استفاده می بریم.
واقعیت: بزرگترین خطری که رفاه اکثریت امریکائی ها را تهدید می کند نه پیشرفت بلکه تداوم نداری گرسنگان است. مزدهای پائین- چه د رکشورهای دیگر و چه درشهرهای بزرگ خودمان- ممکن است باعث شود که موز، پیراهن، کامپیوتر و غذاهای آماده برای اغلب مصرف کنندگان ارزان تر باشد، ولی به شکل و صورت های متفاوتی ما داریم هزینه گرسنگی و فقر را می پردازیم. فقر تحمیل شده برجهان سوم، درواقع بزرگترین خطری است که اشتغال، مزد و شرایط کاری امریکائی ها را تهدید می کند. چون شرکت های بزرگ می کوشند درخارج از امریکا کارگران ارزان تری را بکار بگیرند. دریک اقتصاد جهانی شده، آن چه که کارگران امریکائی درخصوص اشتغال، مزد، و شرایط کاری به دست آورده اند تنها در صورتی می تواند ادامه یابد که کارگران در همه کشورها از وضعیت لاعلاجی اقتصادی رها شده باشند.
دراینجا- در اقتصاد امریکا- اصلاحات نظام رفاهی تعداد بسیاربیشتری از مردم را وارد بازار کار می کند که بازار توان جذب شان را ندارد- درخصوص برنامه های اشتغال آفرینی، یعنی کارکردن با مزدی کمتر از میزان حداقل مزد- که روی میزان مزد کسانی که اندکی بیشتر مزد می گیرند فشار می آورد. شماره روزافزونی از کسانی که درحال اشتغال هم، هم چنان فقیرند آنهائی هستند که با مزدهای خیلی پائین شغل تمام یا نیمه وقت دارند و نمی توانند برای اعضای خانواده خود غذای کافی و یا سرپناهی تهیه نمایند. اگربه خودمان درباره منافع مشترک مان با فقرای جهان سوم و با فقرائی که در کشورخودمان زندگی می کنند، آموزش بدهیم می توانیم بدون این که به آنها ترحم نشان بدهیم با آنها همدردی کنیم. درکوشش برای آزاد کردن فقرااز فشارهای اقتصادی ما در واقع، خودمان را هم آزاد می کنیم.
افسانه 12: برای پایان بخشیدن به گرسنگی باید از آزادی مان مایه بگذاریم.
واقعیت، هیج دلیل نظری و یا عملی وجود ندارد که بین آزادی، به معنای آزادی مدنی و پایان بخشیدن به گرسنگی تناقضی وجود داشته باشد. اگربه جهان بنگریم ما هیچ رابطه ای بین آزادی های مدنی و گرسنگی نمی بینیم. و اما یک تعریف بسیار محدود از آزادی، یعنی آزادی انباشت نامحدود اموال ثروت افزا و بکار گیری آن دارائی به هر شکل وصورتی که می پسندیم، با پایان بخشیدن به گرسنگی تناقض اساسی دارد. ولی تعریف دیگری از آزادی که با دورنمای اساسی که اساس این جامعه مارا ساخته است، یعنی، امنیت اقتصادی برای همه، به واقع تضمین کننده آزادی ماست. این درک از آزادی برای پایان بخشیدن به گرسنگی اهمیت اساسی دارد.

۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 3

افسانه 7: بازارآزاد به گرسنگی پایان خواهد داد.
واقعیت، متاسفانه این دیدگاه « بازارخوب است و دولت بد» هیچ گاه نمی تواند به علل ریشه ای گرسنگی بپردازد. این موضع گیری قشری باعث گمراهی ما می شود که فکر کنیم یک جامعه می تواند بین این دو انتخاب کند در حالی که همه اقتصادی های روی زمین ترکیبی از بازار و دولت را برای تخصیص منابع و توزیع کالاها به کار می گیرند.
کارآئی بی نظیر بازار فقط درشرایطی می تواند به حذف گرسنگی منجر شود که قدرت خرید به گسترده ترین حالت بین مردم توزیع شده باشد.
درنتیجه همه کسانی که به مفید بودن بازار باوردارند و در ضمن ضرورت پایان بخشیدن به گرسنگی را هم می پذیرند باید به جای تشویق بازار برروی مصرف کنندگان تمرکز نمایند. دراین مهم دولت نقش مهمی دارد تا از تمایل به تمرکز اقتصادی از طریق نظام مالیاتی، اعتبارات، اصلاحات ارضی برای توزیع قدرت خرید به نفع فقرا، جلوگیری نماید. روندهای کنونی درراستای خصوصی سازی و کنترل زدائی بدون شک، پاسخ این مشکل نیستند.
افسانه 8: تجارت آزاد جواب این مشکل است.
واقعیت: این فرمول بندی که تشویق تجارت از گرسنگی می کاهد به وضوح شکست خورده است. در اغلب کشورهای جهان سوم درحالی که صادرات رشد یافته، گرسنگی نه فقط ادامه یافت بلکه بیشتر شده است. درحالی که صادرات لوبیای سویا از برزیل بسیار بیشتر شد- برای تغذیه حیوانات در اروپا و ژاپن- گرسنگی به جائی رسید که به جای یک سوم جمعیت، اکنون دو سوم جمعیت برزیل گرسنه اند. درشرایطی که اکثریت مردم به حدی مستمند شده اند که برای خرید آنچه که برروی زمین های کشورشان تولید می شود پول به اندازه کافی ندارند، تعجبی ندارد که کسانی که منابع تولیدی را در این جوامع کنترل می کنند، این منابع را درراستای برآوردن نیازهای بازارهای پرسود خارجی بکار بگیرند. تولید محصولات برای صادرات، امکانات تولید مواد اساسی غذائی را کمتر می کند. به اصطلاح قراردادهای تجارت آزاد، از جمله نفتا و سازمان تجارت جهانی، کارگران و تولید کنندگان کشورهای مختلف را دربرابر یک دیگر قرار می دهند تا در یک رقابت « مرگ و زندگی» با هم رقابت کنند. درشرایطی که اساس اصلی رقابت هم این است که چه کسی حاضر است برای حقوق کمتر کار بکند، و یا شرایط بهداشتی کمتری داشته باشد، و یا درشرایطی با حداقل استانداردهای بهداشت محیط زیستی کار بکند. یک نمونه روشن این وضعیت امریکا و مکزیک اند. از زمان تشکیل نفتا، در امریکا، ما با از دست رفتن یک میلیون فرصت شغلی روبرو شده ایم درحالی که مکزیک هم 1.3 میلیون فرصت شغلی درکشاورزی را از دست داده است، و بعلاوه گرسنگی در هردوکشور افزایش یافته است.
افسانه 9: گرسنه تر از آن هستند که برای حقوق شان مبارزه کنند.
واقعیت، وقتی باتصاویر مردم فقیر که ضعیف و گرسنه اند بمباران می شویم ما از درک بدیهیات وا می مانیم که برای کسانی که منابع کمی دارند، حتی بقا هم به واقع کوشش زیادی می طلبد. اگرفقرا به واقع منفعل بودند، تعداد کمی ازآنها قادر به بقا می شدند. درسرتاسر جهان، از زاپاتیستا در چیاپاس مزیک، تا نهضت مردم بی زمین در افریقای جنوبی، یعنی هرجا که مردم بدون دلیل عذاب می کشند، نهضت هائی برای تغییر وجود دارد. مردم می توانند اگر به آنها امکان داده شود، شکمشان را سیر کنند. این وظیفه ما نیست که « همه چیز را برای دیگران مهیا کنیم». وظیفه ما این است که موانع را از سر راهشان بر داریم. موانعی که معمولا بوسیله شرکت های غول پیکر و دولت امریکا، و سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ایجاد می شوند.

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

درباره حافظ

این هم برای گل جمال عبدالقادر جان بلوچ

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 2

افسانه 4: بهداشت محیط زیست یا غذای بیشتر
واقعیت، البته که ما باید هشدار باشیم چون یک بحران محیط زیستی باعث کاهش منابع تولید مواد غذائی ما شده است ولی وجود یک بده بستان بین بهداشت محیط زیست و نیازجهان به غذا اجتناب ناپذیر نیست. آنچه که موجب بحران در بهداشت محیط زیست شده کوشش برای سیر کردن گرسنگان نیست. شرکت های غول پیکر مسئول جنگل زدائی هستند، چون با ایجاد تقاضا برای چوب های خوش رنگ و جذاب مناطق گرمسیری درکشورهای غنی پس آن گاه ازبرآوردن همین تقاضا سود می برند. بخش عمده ای از سموم دفع آفات که در جهان سوم بکار گرفته می شود، عمدتا روی محصولاتی است که برای صادرات تولید می شوند که نقش زیادی درسیرکردن گرسنگان ندارند درحالی که در امریکا استفاده از این سموم فقط برای این است که ظاهر این محصولات را رها از مضرات نشان بدهد بدون این که هیچ گونه اثر مثبتی برروی کیفیت تغذیه ای این محصولات داشته باشند.
بدیل وجود دارد و بدیل های زیادی هم ممکن اند. موفقیت کشت ارگانیک در امریکا نشان می دهد که چه امکاناتی هست. موفقیت کوبا درمقابله با بحران غذائی با تکیه برخود اتکائی و پایداری یک کشاورزی تقریبا رها از سموم دفع آفات نمونه خوب دیگری است. درواقع، شیوه های کشتی که بهداشت محیط زیست را رعایت نمایند در مقایسه با شیوه های که منهدم کننده محیط زیست اند، بازدهی بیشتری دارد.
افسانه 5: انقلاب سبز حلال همه مشکلات است.
واقعیت پیشرفت هائی که از طریق انقلاب سبز اتفاق افتاد افسانه نیست. به خاطر استفاده از بذرهای جدید میلیون ها تن غلات هرساله بیشتر تولید می شود. ولی تمرکز انحصاری برروی افزایش تولید نمی تواند پاسخگوی گرسنگی باشد چون این کار نمی تواند نظام شدیدا متمرکز توزیع قدرت اقتصادی که خریداران مواد غذائی را تعیین می کند، را تغییر بدهد. به همین خاطر است که در چند کشور که نمونه موفقیت انقلاب سبز هستند، برای مثال هندوستان، مکزیک، و فیلی پین، تولید غلات و حتی در مواردی صادرات غلات افزایش یافته ولی گرسنگی هم هم چنان وجود دارد و ظرفیت تولیدی درازمدت خاک کاهش یافته است. ما اکنون باید با یک « انقلاب تازه سبز» براساس بیو فن آوری مقابله کنیم چون این کار، موجب افزایش نابرابری خواهد شد.
افسانه 6: ما به واحدهای تولیدی خیلی بزرگ نیازمندیم.
واقعیت، زمین داران بزرگ که اغلب بهترین زمین ها را کنترل می کنند، بخش عمده این زمین ها را عاطل می گذارند. نظام های کشاورزی غیر منصفانه زمین های کشاورزی را در اختیار غیر کارآمد ترین تولید کنندگان باقی می گذارد. بعکس، تولید کنندگان کوچک، بطور نمونه وار از هر هکتار حداقل 4 یا 5 برابر محصول برداشت می کنند، از جمله به این خاطر که زمین شان را بطور فشرده تری مورد استفاده قرار می دهند و بعلاوه از نظام های تولیدی پایدار و بهم پیوسته استفاده می کنند. بدون امنیت مالکیت، چندین میلیون کشاورزان اجاره نشین درجهان سوم، انگیزه ای برای سرمایه گذاری برای بهبود کیفیت زمین، آیش گذاشتن زمین برای حفظ بازدهی آن در درازمدت و کشت محصولات گوناگون، ندارند. به همین خاطر، تولید مواد غذائی در آینده با خطر روبروست. از طرف دیگر، بازتوزیع زمین به نفع تولید است. به استناد تاریخ، پی آمداصلاحات ارضی کامل و هم جانبه افزایش چشمگیر تولید درکشورهائی چون ژاپن، زیمبابوه و تایوان بود. یک بررسی بانک جهانی برآورد می کند که اگر زمین های شمال برزیل را به واحدهای کوچکتر بین کشاورزان تقسیم کنند، تولید 80 درصد افزایش خواهد یافت.

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی (1)

افسانه 1- غذا به اندازه کافی وجود ندارد.
واقعیت: فراوانی و نه کمیابی، بهترین توصیف برای عرضه مواد غذائی در جهان است. به اندازه کافی گندم، و برنج و دیگر غلات تولید می شود که به هر انسان روزی 3200 کالری بدهیم. واین تازه شامل شماری دیگر از مواد غذائی که در طول روز می خوریم نمی شود، مثل سبزیجات، نخود ولوبیا، محصولات ریشه ای، انواع بادامها، میوه، حیوانات علف خوار، ماهی. درجهان به اندازه کافی غذا داریم که هر انسان بتواند روزی 4.3 پوند غذا داشته باشد، 2.5 پوند غلات، نخود و لوبیا و بادام، یک پوند میوه و سبزیجات، و تقریبا یک پوند دیگر هم گوشت، شیر و تخم مرغ- که حتی برای چاق کردن مردم کافی خواهد بود. مشکل اصلی این است که تعداد زیادی از آدمها فقیرترازآن هستند که بتوانند موادغذائی موجود را خریداری نمایند. حتی بسیاری از « کشورهای گرسنه» برای سیرکردن شکم جمعیت خود مواد غذائی دارند، ولی خیلی هاشان، صادر کننده مواد غذائی و محصولات کشاورزی هستند.
افسانه 2: قحطی همیشه تقصیر طبیعت است.
واقعیت: سرزنش کردن طبیعت خیلی آسان است. واقعیت این است که نیروهای بشر ساخته، انسانها را بطور روزافزونی در برابر ناملایملات طبیعی آسیب پذیرتر کرده است. برای کسانی که پول داشته باشند، غذا همیشه هست. گرسنگی درزمانی که شرایط دشوار می شود همیشه به سراغ فقیرترین آدمها می رود. میلیونها انسان درآسیای جنوب شرقی، افریقا و در نقاط دیگر، درمرز فاجعه زندگی می کنند چون بوسیله یک اقلیتی قدرتمند از مالکیت زمین محروم شده اند ودرتله قرض گرفتارند و یا درآمد بسیار ناچیزی دارند. حوادث طبیعی به دشواری توضیح دهنده مرگ اند بلکه در مورد کسانی که به مرگ نزدیک شده اند آنها به واقع آن فشار نهائی هستند. نهادها و سیاست های انسان هاست که تعیین می کند دروقتی که وضعیت دشوار می شود، کی غذا می خوردوچه کسی گرسنگی خواهد کشید. به همین نحو، درامریکا، تعداد زیادی از بی خانمان ها ازسرمای زمستان می میرند ولی مسئولیت نهائی به گردن هوا و طبیعت نیست. مقصرواقعی، اقتصادی است که نتوانسته به همگان فرصت بدهدو مقصرواقعی جامعه ای است که درآن کارآئی اقتصادی از شفقت و دلسوزی انسانی مهم تر است.
افسانه 3: تعدادمان زیاد است.
واقعیت: نرخ زادوولد درجهان به شدت کاهش یافته است و بخش های باقی مانده کشورهای جهان سوم هم دگرسانی جمعیتی شان را آغاز کرده اند، یعنی زمانی که نرخ زاد وولد به کاهش در نرخ مرگ و میر عمل العمل نشان خواهد داد. اگرچه در بسیاری از کشورها رشد سریع جمعیت هنوز یک مسئله جدی است، ولی در هیچ کشوری غلظت جمعیتی گرسنگی را توضیح نمی دهد. برای هر بنگلادشی که داریم- جائی که غلظت جمعیت زیاد است -، ما نیجریه، برزیل و بولیوی را هم داریم که درآنها منابع عظیم مواد غذائی با گرسنگی همزیستی دارد. یا کشوری چون هلند را داریم که با زمین سرانه بسیار ناچیز نه فقط گرسنگی را ریشه کن کرده بلکه یک صادر کننده مواد غذائی است. رشد سریع جمعیت نیز علت ریشه ای گرسنگی نیست. همانند گرسنگی، رشد سریع جمعیت هم نتیجه نابرابری های موجود است که به مردم به خصوص به زنهای فقیر فرصت های اقتصادی و امنیت کافی نمی دهد. رشد سریع جمعیت و گرسنگی در جوامعی بومی شده است که در آن مالکیت زمین، شغل، آموزش، خدمات بهداشتی، و امنیت در کهن سالی دردسترس اغلب مردمان نیست. کشورهای جهان سوم، که در کاستن از نرخ افزایش جمعیت موفق شده اند- چین، سیریلانکا، کلمبیا، کوبا، و ایالت کرالا در هندوستان- نشان داده اند که زندگی فقرا بخصوص زنان فقیر باید ابتدا بهبود یابد یا کمتر بچه دار بشوند
بقیه دارد...
(1) اصلش را در اینجا بخوانید که متاسفانه نام نویسنده ندارد.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

رابطه آقای گودرزی با آقای شقایقی!

من واقعا نمی فهمم که این آقای احمدی نژاد این آدمها را از کجا پیدا کرده و آورده و ریش و قیچی اقتصاد و سیاست مملکت راداده دست این جماعت!
داستان این است که برخی از صاحبان صنایع فولاد در جلسه ای که با مدیران ووزیر نیرو داشتند، مدعی شده اند که در سه ماه اول امسال « 230 میلیارد تومان زیان ناشی از خاموشی برق داشته اند». اگرگزارش این خاموشی ها را درروزنامه ها و نشریات داخلی خوانده باشید، دراین تردیدی نیست که این خاموشی ها ضررو زیان اقتصادی قابل توجهی دارد. درروزنامه اعتماد ازقول معاون وزیر نیرو می خوانیم که « هزينه خاموشي برق بسيار بالاتر از تأمين برق است به طوري که اگر بخواهيم اين هزينه را محاسبه کنيم عدد آن يک عدد نجومي مي شود.وي مي افزايد؛ خاموشي برق هزينه هاي سنگين را به صنايع و ساير بخش ها تحميل مي کند». البته بگویم و بگذرم که بنده شرمنده از دلیل این خاموشی ها خبرندارم فقط خبر دارم که حتی از آن چه که درمطبوعات منعکس می شود، بیشتر و درازتر است. حالا این دو سه نکته را داشته باشید. معاون وزیر نیرو، یعنی همین آقای محمد احمدیان که از هزینه های « نجومی» سخن گفته بود، در جای دیگر، به خیال خودش می خواهد به صاحبان صنایع فولاد جواب بدهد می گوید، « به اعتقاد ما نمي‌توان ضرر و زيان230 ميليارد توماني صنايع فولاد را تماما بر اثر خاموشي برق دانست». ممکن است راست بگوید ولی بدیهی است آدم منتظر می ماند تا دلیل معاون وزیر را بخواند. واقعا آدم یخ می کند چون آقای احمدیان ادامه می دهد، « چرا كه كل فروش برق به بخش خانگي و صنعت در سال بالغ بر 2700 ميليارد تومان است». نمی دانم یا من عقلم خراب شده و یا عقل معاون وزیر اشکال دارد! خوب این دو چه ربطی به یک دیگر دارند! فرض کنیم که کل فروش برق مثلا دو برابر این رقم بود یا نصف این رقم بود و یاهرچه دیگر، ولی واقعیت این است که این خاموشی ها وقت و بی وقت دروغ نیست و حتی کش هم آمده است و باز خود حضرتعالی درجای دیگر این « مژده» را داده اید که اگرچنین و چنان نشود، خاموشی ها بیشتر می شود. ووقتی هم که برق نباشد، خوب زندگی مختل می شود. تولید کارخانه می خوابد و ارزش تولیدی هم که می خوابد به این که چه مقداربرای برق و چه میزان برای آب می پردازند، ربطی ندارد. البته آقای احمدیان ادامه می دهند که « معاون وزير نيرو در امور برق و انرژي افزود: پس نتيجه مي‌گيريم اين مبلغ چندان صحيح نيست چرا كه سهم استفاده بخش صنعت از انرژي 23 درصد است»
بنده هم اگر اجازه بدهید « نتیجه می گیرم» که کارمان از آنچه که به نظر می رسد خیلی خراب تر است. مگر این که خداوند تبارک و تعالی خودش کمک کند....
عجب گیری افتادیم آ!

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

بحران موادغذائی، نشانه آزاد سازی مشکوک

با شرمندگی باید اعتراف کنم که نوشتن در باره اقتصاد ایران، افسرده ترم می کنم و بهتر دیدم که فعلا چیزی در این باره ننویسم تا بعد
مقاله کوتاهی خواندم نوشته ایلین کوا در باره بحران مواد غذائی که فارسی اش می گذارمش این جا که امیدوارم خوشتان بیاید. اگر هم نیامد، هم می توانید فحش بدهید، و هم این که ضربدر گوشه راست را کلیک کنید.

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

شراب سازی درشیراز-بخش پایانی

برای اطلاع دوستانی که برای باراول به این وبلاگ سر می زنند، آن چه می خوانید بخشی از سفرنامه/خاطرات یک طبیب انگلیسی است به نام دکتر ویلز که در طول 1866-1881 درنقاط مختلف ایران زیسته و خاطرات اش را درکتاب « درسرزمین شیروخورشید» نوشته و در1893 درلندن چاپ کرده است. ا.س.
«....یکی از ویژگی های شیرازی ها این است که کلمه را با تغییر حرف اول تکرار می کنند. یک موردی از آن که در باره مرحوم قوام الدوله روایت می شود این است که یک روز در محضر شاه، شاه از او پرسید:
« این چیست قوام، که شیرازی ها همیشه می گویند کباب مباب و از این قبیل؟ تو همیشه یک کلمه بی معنی هم اضافه می کنی، آیا می خواهی قافیه اش جور باشد؟
« اوه قبله عالم، من فدای شما، هیچ آدم محترمی درشیراز این گونه سخن نمی گوید به غیر از لوطی پوطی ها!...»

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

شراب سازی درشیراز

وعده داده بودم که فصل دیگری از این سفرنامه خواندنی را دراینجا بگذارم که فعلا بخش اولش را می خوانید. تنها نکته ای که به گمانم جالب است همراهی یکی از روحانیون شیراز- حاج علی اکبر- با این دکتر فرنگی درشراب انداختن است.تنها نکته ای که خیلی جالب است این که اگر این « حاج علی اکبر» همان حاج علی اکبر فال اسیری معروف باشد، داستان خیلی جالب می شود چون اگر این گمانه زنی من درست باشد این آدم در 1881 درشیراز درمسجد وکیل می رود بالای منبر و اعلام می کند « موعد قتل یهود رسیده باید آنها را قتل کرد» ووقتی که مورد پرسش حکومت قرار می گیرد می گوید «باید شرابفروشی و مطربی را موقوف کنند. حتی زلفهای خود را بتراشتند ولباس فاخر نپوشند. اگر نکردند من آنچه باید بکنم خواهم کرد» ( به نقل ازوقایع اتفاقیه، ص 139) بهرحال این شما و این هم ترجمه قسمت اول

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

اندیشیدن استراتژیک6- رقابت درمیان رقبا

....سه چهار سالی پیشتر در یکی از نشریات داخلی خوانده بودم که در باره صنایع نساجی ایران نوشته بود که « ماشین آلاتی که در این صنایع مورد استفاده قرار می گیرد، تنها در موزه علوم در لندن وجود دارند» ( نقل به معنی). دیگر مسایل به کنار، بدیهی است که در این صورت، آن چه که با این ماشین های عهد دقیانوسی تولید می شوند دربازار قدرت رقابت نخواهد داشت. و باز اشاره بکنم که اگر حوصله و مسئولیت پذیری کافی برای تغییر این وضعیت وجود نداشته باشد، تنها دو راه باقی می ماند. یا از کیسه مصرف کنندگان به این تولید کنندگان حمایت نامحدود می دهی و بازار را به روی کالاهای مشابه می بندی و یا تعرفه های بالا وضع می کنی و یا از آن ور بام می افتی و به یک باره بازار را باز می کنی و احتمالا شرایط را برای ورشکستگی این واحدها آماده خواهی کرد.....

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

آیا کسی است تا که کند یاری حقیر؟

دراین چند روز گذشته دودل بودم که این چند کلمه را بنویسم و یا این که به قول معروف جا خالی بدهم. ولی می بینم نمی شود.
یادتان هست که مدتی پیش، آقای رئیس جمهور ادعا کرد که توطئه ترور ایشان در طول سفر به عراق خنثی شد و حتی وقتی که عراقی ها وجود چنین توطئه ای را ردکردند، خود آقای رئیس جمهور یا یکی دیگر گفته بود که به عراقی ها هم گفتیم که امریکائی ها می خواستند این کار را بکنند! ( اندکی گشتم که لینک مطلب را بگذارم ولی موفق نشدم وبه همین خاطر دارم از حافظه می نویسم)
درچند روز گذشته حتما خوانده اید که باز به ادعای همین آقای رئیس جمهور، فرماندهان ارشد ارتش امریکا در عراق برای عکس گرفتن با آقای رئیس جمهور خودشان را به آب و آتش زده بودند وحتی از زبان آنها ادعا شده است که آنها دستور بوش را برای بمب افکنی محدود درایران نادیده گرفتند وآن قدر هم به آقای احمدی نژاد علاقه دارند که نگو ونپرس....
خوب، و اما سئوال بنده:
آیا کسی می داند که بالاخره امریکائی ها در عراق می خواستند با رئیس جمهور« محبوب» جمهوری اسلامی چه بکنند؟
با او عکس بگیرند
یا او را دزدیده و به نیویورک ببرند و یا احتمالا ترورکنند؟
من عقلم نمی رسد، شما چی؟

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

استعاره ای برای اقتصاد ایران!

عزیزی ازایران این عکس را برای من فرستاد. من هم می گذارمش اینجا. من فکر می کنم به اندازه یک کتاب در باره اقتصاد ایران به آدم چیز یاد می دهد! شما چی فکر می کنید؟

۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

عوامل برون بنگاهی-5

«...پدیدارشدن کالای جدید یعنی ورود بنگاهی تازه با ساختار هزینه متفاوت به دایره رقابت ها و حضور بنگاههای جدید، موجب بیشتر شدن قدرت خریداران و کاهش قدرت فروشندگان می شود. معترضه بگویم و بگذرم که درایران کوشیده اند که از طریق واردات به این مهم دست یابند که به ویژه با نظام غیر کارآمد توزیع، چنین هدفی دست آمدنی نیست و تنها باعث ازبین رفتن تتمه توان تولیدی در اقتصاد می شود و همان موقعیت انحصاری را این بار، به جای تولید کنندگان داخلی به واردکنندگان می دهد...»

۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

یک نامه!

نامه گرانت داف به سرادوارد گری
تاریخ: تهران 30 مارچ 1906
در13 مارچ اطلاعاتی به من رسیده مبنی بر این که تصمیم گرفته شد تا شعاع السلطنه دوباره به حکومت فارس منصوب شود و
شاهزاده هم تهران را درجهت قم ترک کرده است. بلافاصله عباس قلی خان را با یک نامه خصوصی- که نسخه ای از آن را ضمیمه می کنم- به سراغ اتابک اعظم که بیمار و درمنزل بستری است فرستادم.
عمل من نتیجه رضایت بخشی به بار آورد چون وزیر دربار و موثق السلطنه را به سرعت به دنبال شاهزاده فرستادند که در قم به او رسیدندو او را به تهران بازگرداندند. درعین حال، قوام الملک زمین دار عمده فارس که در خانه وزیر اعظم « بست» نشسته است برای فامیلانش در شیراز پیام فرستاده که شاهزاده به طرف فارس حرکت کرده است. شورو هیجان زیادی برانگیخته شد و تجارشیراز مغازه های شان را بستندو مردم هم به طرف مسجد بزرگ هجوم بردند. من براین گمانم که خبر بازگشت شاهزاده به تهران متعاقبا به شیراز مخابره شد چون شهر بلافاصله آرام شدو اکنون حالت اش طبیعی است.امضا گرانت داف
منبعFurther Correspondence respecting the Affairs of Persia
Confidential, 8775
یادداشت: البته متن نامه ای که به اتابک نوشته دراین اسناد نیامده است ولی جالب این که هرچه که نوشته بود، کافی بود که بلافاصله دو تا مامور دولتی را به دنبال شعاع السلطنه بفرستندو او را به تهران باز گردانند! حکومت « مستقل» یعنی این!!
ا.س

۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

فرایند طرح ریزی استراتژیک-4

اگرچه درباره مصائب پیچیده بودن و درنتیجه غیرقابل اجرابودن طرحها زیاد صحبت شده و تاکید برسادگی طرح است ولی درعین حال، دراین که فرایند طرح ریزی بسیار هم مهم است تردیدی نیست. یک بنگاه باید چارچوبی داشته باشد تا در آن چارچوب بتواند طرح استراتژیک خود را تدوین نماید. به این منظور محققان زیادی دراین حوزه، یعنی درراستای رسیدن به یک برخورد منظم و سیستماتیک به فرایند طرح ریزی پژوهش کرده ومی کنند. ازاین جهت، می توان گفت که الگوهای متعددی برای فرایند طرح ریزی وجود دارد که ازنظر سادگی یا پیچیدگی متنوع اند. همین جا بگویم که همان طور که طرح « درست» و « راست» وجود ندارد، به همین شکل، شیوه « درست» و « راست» طرح ریزی هم نیست. به همین خاطر، بهترین شیوه کار این است که با توجه به خصوصیات یک بنگاه، الگوهای مختلف را بررسی کرده و ازهرالگو آن چه را که با توجه به این خصوصیات، مناسب به نظر می آید، مورد توجه بیشتر قراربدهیم.
یک طرح دراز مدت برای یک بنگاه، با یک سکان دریک قایق ویا کشتی قابل مقایسه است. اگریک کشتی سکان نداشته باشد باد آن را به هر سو خواهد برد. دراین وضعیت تنها دانستن جهت باد وحتی شدت وضعف باد کافی نیست. در نبود یک سکان، یک کشتی کماکان در تحت کنترل نخواهد بود. وقتی یک سکان هست، همه آنچه که تا کنون بی ثمر به نظر می رسید، مفید می شود. دانستن جهت وشدت وضعف باد به همراه یک ناخدائی که کارش را بلد باشد موجب می شود تا کشتی درجهتی که قرار است حرکت نماید. عملکرد یک کشتی دربود یک سکان، دانسته و کنترل شده است.
اگربخواهیم همین استعاره را بکارببریم برای این که یک طرح استراتژیک منطقی باشد ضروری است تا سکان به صورتی و درجائی که باید باشد، قرارداشته باشد. پیش از پیش نگری، بودجه بندی و فعالیت های کنترلی باید تضمین شود که سکان همان گونه که لازم است در سرجایش قرار دارد.
یک طرح خوب چه خصوصیات و عملکردی باید داشته باشد؟
1- یک طرح باید به عنوان یک ابزار ووسیله استراتژیک قابل استفاده باشد، بعنی به عنوان یک وسیله برای ارزیابی موقعیت واقعی و توانائی های یک بنگاه. باید به بنگاه امکان شناخت فرصت ها را بدهد. باید برای بنگاه یک موقعیت از نظر رقابتی مناسب و دلپسند ایجاد نماید. دریک طرح خوب، زمینه های اجرای یک استراتژی نیز باید مشخص شود.
2- یک طرح باید درعرصه سیاست پردازی مسائل درازمدت را در نظر داشته باشد. و باید به گونه ای این کار انجام بگیرد که اجرای پروژه هائی که به زمان بیشتری نیازمندند امکان پذیر شود. این شیوه کار پیش شرایط بقا در رشته هائی است که وضعیت منابع را 10 یا 20 و حتی برای 50 سال باید از پیش دانست و درباره اش برنامه ریزی کرد. یک نمونه افراطی این موقعیت، یک کارخانه کاغذ سازی است که باید برای 30 یا 40 سال آینده در نظر گرفت که آیا عرضه کافی چوب مورد نیاز دردسترس خواهد بود و یا برای این که دردسترس باشد، چه باید کرد؟
3- یک طرح باید یک چارچوب و یا نقطه تمرکز برای همه فعالیت های بنگاه به دست بدهد. باید بتواند صدها کارمند و دهها شاخه و همین تعداد زیاد مدیران شاخه ها را متحد کند تا بتوانند همه با هم در یک جهت برای رسیدن به اهداف مشخص وتعریف شده بنگاه برسند. و البته گفتن دارد که رسیدن به این اهداف تعریف شده، بی دردسر و بدون مشکل نیست. یعنی، این چارچوب باید این توانائی را داشته باشد که این مشکلات را نیز برطرف نماید.
4- احتمالا از بقیه موارد مهم تر، یک طرح باید به مدیران بیاموزد که بدانند که یک بنگاه به واقع چیست، و به کجا می تواند و یا باید برود، و چه تصمیمات و یا حتی فداکاری هائی برای رسیدن به آنچه که می خواهد برسد، لازم وضروری است. معمولا فرض براین است که مدیران دارای این صفات و خصایل هستند ولی درعمل، به ندرت اتفاق می افتد که این گونه باشد.
اگرچه هیچ گونه الگوی از پیش ساخته برای یک طرح« خوب» وجود ندارد ولی برای رسیدن به یک طرح خوب باید قدمهائی برداشته شود. ولی قبل از آن، باید بتوان به این پرسش ها جواب داد.
- چه عوامل محیطی وجود دارند که می توانند برروی بنگاه تاثیر بگذارند؟
- عوامل تعیین کننده در درون بنگاه کدام اند، آیا این عوامل فرهنگی اند، مالی اند، یا به منابع انسانی و فیزیکی مربوط می شوند که برامکان موفقیت بنگاه تاثیر می گذارند؟
- ماموریت و یا اهداف بنگاه چه باید باشد؟ یعنی استراتژی کلی بنگاه را چگونه می توان به صورت اهداف درسطوح مختلف از فعالیت بنگاه دگرسان کرد.
وقتی به این پرسش ها، پاسخ شایسته داده شد، تازه می رسیم به تعدادی پرسش دیگر:
- چه انتخاب های استراتژیکی دربرابر بنگاه وجود دارد و مقایسه سود وزیان شان چگونه است؟
- چه مکانیسم های کنترل، وارسی وبازنگری لازم است تا اجرای موفقیت آمیز طرح تضمین شود؟
درصفحات بعدی، سعی می کنم به بعضی از این پرسش ها اندکی مفصل تر پاسخ بدهم.
بقیه دارد...

۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

مبحث شیرین آمار درایران!

درحالی که روزی نیست که آمارهائی از « بهبود» وضع درایران منتشر نشود، ولی در ضمن، رئیس سازمان بهزیستی هم از دیگران می خواهد که به این آمارها توجه نکنند. خودتان بخوانید ایشان از جمله گفته اند که ««مسئولان حوزه اجرا نباید به آمارها اهمیت دهند، چرا که برخی با استفاده از آمارها، سعی بر بزرگنمایی و بدین ترتیب خارج کردن موضوع از مسیر اصلی را دارند» و این در حالی است که وزیر بهداشت و درمان ادعا می کند که « امید به زندگی در كشور به 74 سال افزایش یافته است». دراینجا می خوانیم که اختراعات ثبت شده در دو ماه اول سال 26% رشد داشته است. دراینجا هم با خبر می شویم که درآمد اداره گمرک اصفهان در سه ماه اول سال 125% افزایش یافته است. دراینجا هم رئیس مرکز آمار ایران از تک رقمی شدن بیکاری مژده داد.
این خبر هم برای این که روحیه تان خوب بشود، « مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران گفت: در ده سال آینده حدود 7 میلیارد بشکه نفت خام و بیش از 1500 میلیارد متر مکعب گاز کشف خواهد شد» . زنده باد.... پس هنوز می توانیم از جان آدم تا شیرمرغ را از چین وماچین وارد بکنیم!
پیشنهاد می کنم حالا که این خبرها را خواندید مجددا برگردید به فرمایش رئیس سازمان بهزیستی تا منظور او را بهتر متوجه بشوید...

۱۳۸۷ تیر ۸, شنبه

درسرزمین شیروخورشید

فکرمی کردم که همین که بخش دوم این فصل را در اینجا بگذارم می توانم بروم سر کار دیگر. ولی نع.... اشتباه کرده بودم! کی نمی دانم ولی دوفصل دیگر این کتاب به واقع خواندنی را هم ترجمه خواهم کرد. یکی فصلی است در باره « شراب سازی درشیراز» که دوست دکتر ویلز « ملا حاجی علی اکبر» پیش قدم شده و برای این دکتر فرنگی شراب سازی می کند و دیگری هم فصلی است که نویسنده مشاهدات خودرا درباره قحطی بزرگ سال 1870-72 به دست داده است. فعلا طلب شما تا فرصت بکنم. اینهم تصویر دیگری از قحطی زدگان از این کتاب







۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

درسرزمین شیر وخورشید....


دکتر ویلز یک طبیب انگلیسی است که در سالهای 1866-1881 در مناطق گوناگون ایران زیسته و طبابت کرده است. تجربه زندگی اش را در این سالها نوشته و در1893 در لندن منتشر کرده است: درسرزمین شیرو خورشید یا ایران مدرن، عنوان کتاب اوست که یک فصل آن را برای شما ترجمه کرده ام. این هم تصویر روضه خانه از این کتاب




۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

بازکردن تازه ترین پپسی کولا برای خودم!


به لطف ناشران گرامی، کمی زیادی طول کشید، ولی خوشی اش دراین است که قبل از وفات بنده، از چاپ درآمد!
با تشکر از همه دوستانی که لطف کرده و کامنت گذاشتند، فکر می کنم حق به جانب جعفر جان خیرخواهان است. پس:
مقدمه کتاب را این جا بخوانید که درباره فصول کتاب توضیح می دهد.
فصل نتیجه گیری اش هم دراینجاست.

۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

کشاورزی درایالت فارس در1879-1878 ( بخش پایانی)

مالکیت زمین درکازرون خصوصی است. اگر خود مالک بخواهد زمین را کشت کند باید برای یک گاو زمین، 1000 پوند [ تقریبا 450 کیلوگرم] بذرگندم و 1000 پوند هم بذر جو تدارک ببیند و برای شخم و بذر پاشی هم 14 قران هزینه کند. او باید 11درصد محصول را به دولت بپردازد و 20 درصد دیگر هم به خرمن کار که باید همه کارهای برداشت محصول و حمل آن به انبارهای مالک را انجام بدهد. برای خرمن کوبی و برای جداکردن دانه ذرت هم به ترتیب 2 درصد و 4 درصد بپردازد. اگر کسی غیر از مالک، زمین را کشت کند باید 9 درصد محصول را به جای رانت به او بپردازد و 14 درصد دیگر هم سهم مالیات دولت است . دیگر هزینه ها نیز به قراری است که در بالا آمده است.
کشتکاران کازرون دو گروه اند. یعنی رعیت پادشاه و غیر رعیت ها. رعیت پادشاه همیشه از سوی دیگران تحقیر شده و در مقایسه با دیگران از سوی دولت مورد بهره کشی بیشتر قرار می گیرد. کشتکاران رعیت نه فقط به دولت مالیات بیشتری می پردازند بلکه باید مالیات را نه به صورت جنسی بلکه نقدی بپردازند و قیمت گذاری هم معمولا 30 درصد بیشتر از قیمت بازار است. او هم چنین مجبور است هرگاه که ضروری باشد مقدار مشخصی کاه هم به ماموران دولتی بدهد.
یک رعیت وقتی زمینی را می کارد که متعلق به خود اوست، باید 15.5 درصد محصولا را به نقد آنهم باهمان اضافه بهائی که به آن اشاره شد به دولت بپردازد. رعیت بیچاره حدودا سالی 60 قران به دولت می پردازد. گروه دیگری از رعایا هستند که مجبورند بخشی از محصولاتی که دولت به عنوان مالیات جمع می کند را به 30 درصد بیشتر از قیمت بازار خریداری نمایند. یک رعیت ثروتمند هم کاملا در سلطه دولت است و سالی حدودا 1000 قران از او می گیرند. برحست موقعیت قیمت یک گاو زمین 100 تا 600 قران است. برای شروع کشت هزینه ای معادل 15 تومان ضروری است.
یک گاونر 50 قران
بذر 60 قران
کارگر 14 قران
کاه و تخم پنبه 16 قران
دیگر نیازها 10 قران
وقتی 4 گاو زمین یا بیشتر کشت شود، رعیت یک الاغ هم دارد. در منطقه کازرون برای کشت یک گاو زمین، 2000 پوند بذر گندم ( حدودا 900 کیلوگرم) لازم است.
درپیوند با کشت بهاره، دولت بین رعیت و غیر رعیت تفاوتی نمی گذارد. کشت بهاره همیشه با مشارکت مالکین آب و کشتکاران صورت می گیرد که در آن آب و زمین از آن مالک است و کشتگر هم ابزارها، بذر و نیروی کار را تدارک می بیند.
اگرمالک آب، مالک زمین نباشد، مالکان زمین با میل و اشتیاق اجازه می دهند تا برروی زمین شان بطور مجانی کشت بهاره بشود چون کشت بهاره به کود زیادی نیازمند است و استفاده از کود حاصل خیزی زمین را افزایش می دهد. زمان لازم برای کشت بهاره حدودا 7 ماه است و این اقلام کشت می شود. تنباکو، هندوانه، خربزه، سبزیجات، پنبه، کنجد، حبوبات، برنج، باقلا. از این محصولات دولت 20 درصد ارزش را مالیات می گیرد. 12 درصدش را صاحب آب می پردازد و 8 درصدش نیز سهم تولید کننده است. آن چه می ماند بین مالک و تولید کننده به تساوی تقسیم می شود.
شرابط کشت برنج و باقلا با بقیه تفاوت دارد و این گونه است.
پس از برداشت محصول، تولید کننده به اندازه بذری که استفاده کرده از خرمن کنار می گذارد. بقیه به تساوی بین او و مالک آب تقسیم می شود و مالیات دولت به وسیله مالک آب پرداخت می شود. اگر مالک آب، رعیت باشد که سه پنجم سهمش را به دولت می پردازد و اگر رعیت نباشد، که نصف محصول سهم دولت است. تولید کننده از سهم خویش چیزی به عنوان مالیات دولتی نمی پردازد. درهمه موارد سهم دولتی باید به هزینه تولیدکننده به انبارهای دولتی حمل شوند.
بهای محصولات در کازرون به این قرار است.
گندم 40-60 سنت به ازای هر من کازرون
جو 25-30 سنت به ازای هر من کازرون
باقلا 50-80 سنت به ازای هر من کازرون
کنجد 70-100 سنت به ازای هر من کازرون
لپه هندی 15-20 سنت به ازای هر من کازرون
پنبه 2.5-3 قران به ازای هر من کازرون
برنج 50-80 سنت به ازای هر من کازرون
هزینه زندگی یک تولید کننده رعیت در کازرون که یک زن و دو فرزند داشته باشد در سال ده تومان است. محصول گندم و جو در سالهای خوب 10 تا 12 برابر بذر و در سالهای بد 3 یا 4 برابر بذر است. دریک سال بد، محصول برنج 25 برابر بذر و در سالهای خوب 60 برابر بذر است. پنبه نیز 10 برابر بذر در سال خوب و 5 برابر بذر در سالهای بد محصول می دهد.
آبیاری در کازرون عمدتا بوسیله قنات انجام می گیرد و آبی که به دست می آید حتی از زمین هائی که درتملک مالک قنات نباشد هم حق عبور مجانی دارد. حتی اگر صاحب قنات نخواهد کشت بهاره انجام بدهد، هم چنان از سوی دولت موظف به پرداخت مالیات هائی است که از کشتگران بهاره اخذ می شود.
زمین در کازرون یک سال درمیان کشت می شود. بخشی که به صورت آیش باقی می ماند را شخم می زنند. باغات در کازرون هیچ مالیاتی به دولت نمی پردازند.
در تولید تریاک در کازرون، مالک زمین بذر و هزینه های کشت را تامین می کند و رعیت هم همه کارها را تا برداشت محصول انجام می دهد. برای برداشت محصول، مالک برای تیغ زدن به پاپی و گرفتن شیره تریاک به هر کارگر روزی یک قران مزد می دهد. پس آن گاه محصول به تساوی بین رعیت و زمین دار تقسیم می شود. دولت از کشت تریاک در کازرون اصلا مالیات نمی گیرد.درفارس زمین های زیادی وجود دارد با آب فراوان که به خاطر رشد دائمی علف های انبوه ولی به بهای بیچاره شدن رعیت و مالک که مجبور به اقامت دائمی در این مناطق هستند، کشت نمی شود. بخش قابل توجهی از آب درایران تلف می شود چون آب برای این که به زمینی امن برسد باید مسافت طولانی طی نماید و به خاطر خرابی راه آب که به خاطر شرایط اجتماعی موجود اغلب از دسترس رعیت به دور است، و نمی تواند از محدوده روستا برای تعمیر این خرابی ها بیرون برود.
زمین های حاصل خیز زیادی وجود دارد که به خاطر نزدیکی به جاده اصلی کشت نمی شود. چون هیچ روستائی دراین وضعیت روی خوش نخواهد دید و نمی تواند پیشرفت کند. چون از مسافرت های آزاردهنده ماموران دولتی در امان نخواهدماند. بعلاوه، سرقت و راهزنی ایل ها هم در طول سفرشان از این شاهراهها هم هست.

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

لاف درغریبی!

گفتم مرشد شنیدی آقای احمدی نژاد شکوه می کند، «تئوری های اقتصادی دولت تا کنون مورد نقد علمی واقع نشده است»
گفت بچه مرشد حرفهایش را زیاد جدی نگیر. آن چه که وجود ندارد که نمی تواند مورد نقد علمی و یا غیرعلمی قرار بگیرد.

۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

طرح ریزی استراتژک: بایدها و نباید ها-3

عدم موفقیت طرح ریزی استراتژیک موضوع بدیع و ناشناخته ای نیست و حتی می توان گفت که اندکی زیادی اتفاق می افتد. همین جابگویم و بگذرم که دلیل اصلی نه یک کمبود ذاتی و ساختاری طرح ریزی استراتژیک بلکه به واقع استفاده نادرست و ناصحیح از آ« است.
یکی از وظایفی که باید در انجامش کوشید کوشش برای شناخت دلایل عدم توفیق طرح ریز ی استراتزیک است. درس گرفتن از تجربه ها چه در سطح شخصی و جه در سطح بنگاه عادت بسیار پسندیده ای است که اتفاقا منافع مشخص اقتصادی هم دارد.
کمبود و مشکلات درطرح ریزی در یک بنگاه
- درک ناکافی از طرح ریزی
- کژفهمی و معادل دانستن پیش نگری های مالی با طرح ریزی
- کوشش مدیریت ارشد درانتقال وظایف طرح ریزی به یک طرح ریز و کنار کشیدن خود از مشارکت سازنده در این فرایند.
- درگیری بیش از حد مدیریت ارشد به مسایل روزمره و غفلت از طرح ریزی به شکلی که موجب بی اعتبارشدن کل فرایند طرح ریزی می شود.
- عدم توفیق درتدارک اطلاعات لازم و کافی برای طرح ریزی
دربرخورد به این مسایل باید به این نکات توجه شود.
1- برای بنگاه باید یک فرایند طرح ریزی مطلوب و مناسب انتخاب شود/
2- مقوله و مفهوم طرح ریزی باید خوب درک شده باشد.
3- طرح ریزی باید براساس اطلاعات قابل وثوق و شبکه ارتباطی گسترده استوار باشد.
4- فرایند طرح ریزی باید همه بخش های بنگاه را در بر بگیرد.
5- طرح ریزی نباید و نمی تواند یک سویه و جانبدارانه باشد. برای نمونه نمی توان به بهانه اهمیت امور در دراز مدت از وارسیدن اموردرکوتاه مدت و در میان مدت غفلت شود و بالعکس.
6- مدیران ارشد باید به فرایند طرح ریزی متعهد بوده و این تعهد را به اطلاع دیگران برسانند.
7- مدیران در همه سطوح باید به طرح ریزی متعهد بوده و از همان ابتدای امر، در این فرایند درگیر باشند. نقش مدیران دراجرای ثمربخش طرحها بسیار مهم است. اگر مدیران درهمه سطوح به طرح ریزی متعهد باشند از دیگر کارمندان هم با سهولت بیشتری می توان همین میزان تعهد را انتظارداشت و به دست آورد.
8- پذیرش این واقعیت که پی آمدها به صورت آنی به دست نمی آیند. منافع یک طرح ریزی منطقی درگذر زمان روشن خواهد شد. باید به طرح ریزی امکان و فرصت داد تا نتایج پیش بینی شده به دست آید.
9- از بکارگیری طرح های بسیار پیچیده باید به جد اجتناب شود.
10- از همه عواملی که در واقعیت یک واحد تجاری را تشکیل می دهند باید در فرایند طرح ریزی مورد بررسی قراربگیرد.
11- نظامات و شیوه کار بنگاه و سازمان باید با اهداف طرح سازگار و هم خوان باشد. برای نمونه، اگر هدف رشد بنگاه است باید نظامات بنگاه به گونه ای باشد که تسهیل کننده رشد باشد و باید منابع کافی برای رشد تهیه شده باشد یا شیوه تدارکش پیش نگرانه مشخص شده باشد. از همه مهم تر بنگاه/سازمان باید منابع کافی برای واقعیت بخشیدن به رشد دراختیار داشته باشد.
12- پیوسته با مثال قبلی، مدیران در همه سطوح باید نه فقط مشوق رشد باشند بلکه به همه فعالیت های مشوق رشد پاداش بدهند.
13- تصمیم گیری های استراتژیک مقوله ای به شدت سیاسی است. درنتیجه مدیران کلیدی باید بخشی از این فرایند سیاسی باشند تا بتوانند درفرایند طرح ریزی تاثیرات لازم را داشته باشند.
14- استراتژی باید همیشه به مشکلات و مسایل عمده ای که دربرابر یک بنگاه و سازمان قراردارد بپردازد. لازمه این کار داشتن یک « دورنما» و یک « جهان بینی» کارساز است که براساس بررسی های منطقی شکل گرفته و سرشار از اندیشه های نوآورانه باشد. ترکیبی از بررسی های منطقی با اندیشه های نوآورانه اهمیت بسیار زیادی در این فرایند دارند.