۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

لعنت بر آمارهای تجارت خارجی!

دارم به تازه ترین شماره Economic Trends نشریه فصلی بانک مرکزی (شماره 51) نگاه می کنم. مثل همیشه آمارهای تجارت خارجی ایران برای من هراس آورند. درطول چهارسال، 86-1383 کل صادرات غیر نفتی ایران 47765 میلیون دلار بود ولی در طول همین مدت، نیز187776 میلیون دلار واردات داشته ایم. یعنی اگرفرض کنیم که صادرات غیرنفتی تمامش غیر نفتی بود که بعید است، با این وصف، برای همین 4 سال کسری تراز پرداخت های ایران ( بدون محاسبه نفت) 140121 میلیون دلار می شود که متوسط سالیانه اش هم بیش از 35000 میلیون دلار است. دراین فاصله اگرچه میزان صادرات غیر نفتی، 8100 میلیون دلار افزایش یافته و از 7537 میلیون دلار به 15637 میلیون دلار رسیده است ولی در طول همین مدت، میزان واردات با افزایشی معادل 18383 میلیون دلار روبروبود و از 38199 میلیون دلار به 56582 میلیون دلار افزایش یافت.
با این حساب، می گویم باید دعا کنیم که قیمت نفت بیشتر کاهش پیدا نکند چون اگر این روند نزولی قیمت نفت ادامه یابد، روشن نیست که تکلیف اقتصاد ایران چه خواهد شد؟ میزان کسری تراز پرداختها در 1386 به گفته بانک فخیمه مرکزی 40945 میلیون دلار بود که به نسبت سال 1383 که میزان کسری تراز 30662 میلیون دلار بود، نشانه رشدی بیش از 33 درصد است.
پی نوشت:
اگراین خبردریک پایگاه انترنتی شدیدا هوادار دولت آقای احمدی نژاد راست باشد، 7 میلیارددلار از صادرات غیر نفتی درواقع صادرات مشتقات گازی و نفتی است و اگر بخواهیم این مبلغ را از رقم کل کسر کنیم وضعیت از آن چه که دربالا نوشته ام بسیار خرابتر و هراس آورتر می شود. مگر این که از «عالم غیب» کسی کمک کند!.

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

عجب حکایتی است!

با جنگ و دعواهائی که درگرفته ظاهرا وزیر کشور دولت فخیمه هم « اکابری» از کار درآمد. ولی درجای دیگر می خوانیم که سرتیب ذوالفقاری جانشین فرمانده ناجا گفت:
«26 درصد قتلها به وسیله سلاح گرم ، 40 درصد وسیله سلاح سرد، 50 درصد در اثر ضرب و جرح ، 10 درصد در اثر خفه کردن، 5/5 درصد سایر موارد و 3 درصد نامعلوم بوده است»
من حساب وهندسه ام خیلی خرابه، جمع کردم شد 134.5%. یکی که جمع کردن بلده لطفا این ارقام را جمع کنه!

عقب ماندگی ایران و آفت زدگی فرهنگی ما

«....در حوزه مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی، ایراد های بسیار اساسی به ما وارد است. نمود برجسته مسئولیت گریزی تاریخی ما، مقبولیت گسترده تئوری های رنگارنگ توطئه در اندیشه ما ایرانیان است. در این كه در جهان توطئه وجود دارد، تردیدی نیست ولی در عین حال، این كه هیچ تغییر و تحولی درایران یا دردیگر نقاط جهان بدون توطئه دیگران عملی نیست، نیز حرف پرت و بی ربطی است. اسف انگیز این که در دویست سال گذشته، هیچ تحول منفی ای در ایران وجود نداشته است كه در وجه عمده گناه خود ما بوده باشد. همیشه این دیگران- واین دیگران در موارد مختلف تفاوت می كنند- هستند كه برای ما تصمیم می گیرند و ما هم- اگر چه تا دلتان بخواهد ادعا داریم- ولی مثل بز اخوش به دنبالشان راه می افتیم و نتیجه، البته كه همین وضعیت دلگیر كننده كنونی ما می شود.در عرصه های فرهنگی نیز قضا و قدری، منفعل و غیر فعال، كار امروز به فردا بیانداز، پیرو فلسفة از این ستون به آن ستون فرج است، مخالف برنامه ریزی و نظم ستیز، و بسیار چیزهای دیگر هستیم...»

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

بیچاره ایران خانوم و نابغه هاش

براساس خبرها و اطلاعاتی که از گوشه و کنار مملکت می رسد، الان به غیر از خواجه حافظ شیرازی که حدودا 600 سال پیش درگذشت و اعلیحضرت نادرشاه افشار که 261 سال پیش به دست کسی که عقاید «چپی» داشت، ترورشد، بقیه سرانجام قبول کرده اند که تورم تقریبا از کنترل خارج شده و گسترش اختلاف طبقاتی در کنار هزار و یک مشکل دیگر، از مسایلی است که به راستی توجه خاص و ویژه می طلبد. خوب، حالا این شما و این هم چندتا از نظرات نابغه های دولتی: ....

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

التماس دعا! و چه علی خواجه، چه خواجه علی!

آقای مولانا فرمودند، « طرح شعار گفت و گوي تمدن ها فريب خوردگي بود، بايد "تمدن گفت وگو ها " را مطرح کنيم » و بعد، « در مدت 50 سال تدريس در دانشگاههاي آمريکا متوجه اين مسئله شدم که در فرهنگ آنها حکمت و فضيلت معنا ندارد و تنها به مسايل تئوريک و آکادمي مي پردازند»
به احتمال زیاد باید « آکادمیک» باشد نه « آکادمی» ولی خواهش می کنم کسانی که حرفهای آقای مولانا را درک می کنند لطفا بنده را راهنمائی بفرمایند.
دراینجا خواندم که ایشان در 1337 برای تحصیل به امریکا رفته اند و اگربخواهم 50 سال را ملاک قرار بدهم یعنی درواقع ایشان به محض ورود به امریکا به تدریس دعوت شده اند که حتما هم همین گونه بود!
چه علی خواجه چه خواجه علی:
دروغ چرا من که نمی فهمم درعرصه سیاست خارجی امریکا، آقای اوباما با بوش و یا مک کین چه تفاوتی دارد! داشتم نطق آقای اوباما را مرور می کردم، دیدم ایشان نه فقط همانند آقای بوش « جنگ جهانی برعلیه تروریسم» را پذیرفته است، بلکه همانند او می خواهد هزینه های نظامی را هم افزایش بدهد. از مسایل داخلی امریکا خبر دست اول ندارم ولی به نظرم می رسد که برای تضمین انتخاب خویش، وعده هزینه بیشتر در آموزش و بهداشت را هم می دهد ولی آن چه که روشن نیست این که با وعده افزایش هزینه های نظامی، این هزینه های بیشتر اجتماعی از کدام منبع باید تامین مالی بشود.
درخصوص خاورمیانه، اگر چه آقای اوباما با ادامه اشغال عراق موافق نیست و می خواهد به اشغال پایان بدهد ولی نظرش این است که باید، سربازان بیشتری به افغانستان فرستاده شود. اگرچه معتقد بود که یورش به عراق « جنگ عادلانه» نبود ولی چنین باوری در باره افغانستان ندارد. اگردرخصوص روسیه آقای بوش از « تجاوز» سخن نمی گوید آقای اوباما می خواهد جلوی « تجاوز روسیه» را بگیرد و در مورد ایران هم اگرچه سندی تا کنون از برنامه های هسته ای ایران ارایه نکرده اند ولی اوباما هم چنان نگران « ایران هسته ای» است، یعنی ایرانی که می خواهد بمب اتمی داشته باشد! البته جو بایدن، که در صورت پیروزی دموکراتها معاون رئیس جمهور خواهد بود، « هندوستان و چین» را خطر عمده ای برای امنیت ملی امریکا می داند.
با این حساب، اگر آقای اوباما پیروز انتخابات نوامبر باشد، از« جنگ سرد تازه» هم گریزی نخواهد بود. پی آمدهای جنگ گرم در افغانستان و به احتمال زیاد پاکستان، بخورد توی فرق سرشان....