۱۳۸۵ آبان ۱۵, دوشنبه

بی نهایت حیرانی

با وعده ی بهشت
با وعده ی رها شدن از بندهای کهنه ی تاریخی
با وعده ی جوانه و روئیدن
اما
درجهنم سوزانی
این شوره زار داغ و تفته زنفرت
تمام پیکر ما سوخت
دل سوخت
سینه سوخت
ما.... مانده ایم وسوز جهنم1
ازما چه مانده ست؟
بیهوده پرسشی ست، بیهوده
خاکستری که زمامانده ست
سرگشته، گیج
بابادهای تفرقه
درشوره زار جهل
تا بی نهایت حیرانی..
1369

0 نظر: