باپوزش و شرمندگی از همه عزیزانی که به این وبلاگ سر می زنند راست این که دست و دلم به نوشتن نمی رود. یعنی اگر به کسی خبر نمی دهید دارم روان پریش می شوم. البته بعید نیست شما ایراد بگیرید که « روان پریش تر»... خوب باشد. با آن چه درایران می گذرد می ترسم که آقایان به تبعیت از شاه عباس صفوی چیگیین ها یا گوشت خام خوران را هم بازسازی کنند تا مخالفان حکومت را خام بخورند. فعلا که ظاهرا تنها همین اش را کم داریم! با چنان اعتماد به نفسی دوغ و دوشاب را قاطی کرده و دروغ می گویند که عقل آدم حیران می ماندکه اگر این حضرات « دین» نداشتند چه می کردند و چه می گفتند.
ازیک طرف پریشانم و از طرف دیگر، گرفتاری های زیادی دارم و خلاصه این که نمی رسم دستی به سروروی نیاک بکشم.
شرمنده همه عزیزان هستم....تا فرصتی پیش بیاید.
0 نظر:
ارسال یک نظر