فلوریان
زولمن
در31 اوت 2014 دولت آلمان
تصمیم گرفت درحمایت از مبارزه شان با داعش برای کردهای شمال عراق اسلحه بفرستد.
این اولین باراست که پس از جنگ جهانی دوم آلمان رسما به یک منطقه ای که در آن
درگیری نظامی وجود دارد اسلحه فرستاده است.
درواقع مردم آلمان درباره
درگیری آلمان در مسائل جهانی به ویژه درپیوند با سیاست های نظامی بسیار محتاط
هستند. براساس نظرسنجی ای که از سوی اداره امورخارجه فدرال همراه با موسسه کوربر
صورت گرفته 60 درصد از مردم آلمان با « درگیری» بیشتر آلمان درمسائل جهانی مخالف اند
و تنها 37 با آن موافق اند. ازآن مهم ترتنها 13 درصد ماموریت نظامی را به عنوان یک
وسیله اعمال سیاست خارجی مطلوب قبول دارند. با این وصف در کنفرانس امنیتی مونیخ در
ژانویه 2014 وزیر دفاع آلمان ارسلا ون درلیون بر« مسئولیت آلمان برای درگیرشدن» درمسائل
بین المللی تاکید کرد. درگیری دواقع اسم رمزی است برای افزودن برظرفیت تهاجمی ارتش
آلمان. به این ترتیب نشریه معروف دار
اشپیگل می نویسد که ون درلیون بطور فعال « به نظر می رسد موضع پیشین آلمان در باره
عدم تمایل به اعزام نیروی نظامی را شل تر کرده است» اضافه می کند که این تغییر سیاست باعث « خشنودی خیلی ها» در آلمان
خواهد شد. آنها که ازتغییر سیاست خارجی آلمان خوشحال اند عمدتا از نخبگان هستند.
وزیر امور خارجه آلمان فرانک والتر حتی به « شکاف عمیقی» که بین مردم آلمان و
نخبگان سیاست خارجی وجود دارد اعتراف کرده و گفت باید این شکاف کمتر شود. تغییر
کنونی سیاست خارجی می تواند با هدف نخبگان آلمان برای پیشبرد منابع اقتصادی و ژئو پولیتیک
خوددرخاورمیانه و جاهای دیگرهم خوانی داشته باشد. اغلب مداخلات نظامی درآینده به
نظر می رسد از این تمایلات امپریالیستی منتج شده باشد. جمعیت آلمان، که از گذشته
نازیسم و طاعون نظامی گری آگاه هستند، با این طرح سیاست پردازی موافق نیستند. این
عدم توافق را پروفسوربازنشسته محسن مسرت از دانشگاه اسنابروک درآلمان در MRZine به این صورت توضیح داده است: « به ویژه از ابتدای امسال نخبگان
سیاسی آلمان خواستار « مسئولیت بیشتر» در سیاست جهانی بودند. به این منظور آنها می
خواهند همه محدودیت های موجود برسرراه انتقال سلاح به مناطق درگیر جنگ و همین طور
موانع پارلمانی برای به اصطلاح مداخلات بشردوستانه کاهش یابد. از آن موقع تا کنون
کوشش زیادی شد تا هرگونه مخالفت اخلاقی از ذهنیت جمعی آلمانی ها حذف شود تا
بتوانند بدون هرگونه محدودیتی در درگیری های نظامی جهانی مشارکت نمایند.
نظامی کردن سیاست خارجی آلمان
به 1990 برمی گردد، یعنی وحدت دو آلمان که حاکمیت کامل آلمان را برقرارکرد. از آن
موقع تا کنون، به نظر می رسد بین احزاب اصلی( به استثنای دای لینک) توافقی صورت
گرفته که باید نیروی نظامی آلمان را بیشتر کرد و همسوو هم خوان با ناتو، سیاست
خارجی تهاجم آمیزی در پیش گرفت.
براساس یک پژوهش که بوسیله
میبریت برهم، کریستین کوخ، وارنرروف و پیتر استروتینسکی انجام گرفت از 1990 ارتش
آلمان در35 « فعالیت» خارجی مشارکت کرده است. برای مثال می توان اشاره کرد به
مشارکت آلمان در جنگ کوسوا در 1999، ( بمباران یوگسلاوی سابق بوسیله ناتو که اولین
ماموریت جنگی ارتش آلمان از جنگ دوم جهانی به این سوبود) و درجنگ افغانستان در
2001 ( پس از 2002 جزو نیروهای کمک های امنیتی بین المللی شد). برخلاف باور عمومی
آلمان در جنگ 2003 عراق هم مشارکت کرد. درحالی که صدراعظم آلمان در آن زمان،
گرهارد شرودر درگیری مستقیم نظامی را درمراحل اولیه « عملیات» رد کرد ولی دولت اش
جنگ را تائید کرده بود. آلمان برای نیروهای امریکائی حمایت های لجستکی زیادی تدارک
دید 80 درصد همه نقل و انتقالات نظامی امریکا از فرودگاههای آلمان آغاز شد که
بوسیله نیروهای آلمان اداره می شدند. بعلاوه، نیروهای امنیتی آلمان به همراه نیروی
نظامی امریکا و آژانس دفاعی امنیتی درعراق همکاری داشتند. پس از جنگ عراق، ارتش
آلمان به پلیس و ارتش عراق آموزش می دادند. به این ترتیب بود که دادگاه فدرال در
لاپزیک در 2005 نتیجه گرفت که دولت آلمان درطول جنگ عراق بی طرف نبوده است. همان
طور که حقوق دان فقید مایکل مندل متذکر شد، جنگ کوسوا در1999، جنگ افغانستان در
2001 و جنگ عراق در 2003 هم علیه قوانین بین المللی انجام گرفتند. آن چه عبرت آموز
است این که آلمانی ها بعید نیست در فعالیت های نظامی مشارکت کرده باشند که بسیار
شبیه به آن چه هائی که نازی ها را به دادگاه نورنبرگ کشانده است.
درمطبوعات رسمی آلمان و در
میان محافل آکادمیک پی آمدهای اخلاقی و حقوقی نظامی گری آلمان و صعود سیاست خارجی
امپریالیستی به اندازه کافی مورد بحث قرارنگرفته است. درواقع سیاست خارجی
امپریالیستی درپوشش انگ های فریب کارانه ای چون « امنیت» و « دفاع» کتمان شده اند.
به یک تعبیر اورولی فعالیت های نظامی در خارج از آلمان اغلب به عنوان « حفظ صلح» و
« ساختن صلح» طبقه بندی می شوند. با این همه میبریت برهم، کریستین کوخ، وارنرروف و
پیتر استروتینسکی دربررسی شان اشاره می
کنند که سیاست « دفاعی» آلمان معنای تازه ای پیدا کرده است. این امنیت درباره
امنیت انرژی و منابع طبیعی و اهداف ژئوپولیتیک و حفظ برتری اقتصادی کشورهای جهان
اول دربرابر رقابت رو به رشد کشورهای نوظهور ( به اصطلاح کشورهای بریکز) است. با
این ترتیب، فریب نباید بخوریم و گمان کنیم که ارسال اسلحه به کردها عمدتا به خاطر
این است که با داعش می جنگند.
اصل مقاله را به انگلیسی در
این لینک بخوانید.
0 نظر:
ارسال یک نظر