بدون اينكه بخواهم خود را در گير بحث هاي مربوط به « هويت ملي» بكنم مي خواهم بگويم كه با همة اختلاف نظرها و بگومگو ها، چيزي داريم تحت عنوان «ايراني بودن» . ممكن است هركس ا ز آن تعبيري مشخص داشته باشد وتعبيريك تن با تعبير ديگري با هم نخواند . ولي كار كه بيخ پيدا مي كند، رگهاي گردن در دفاع از همين « ايراني بودن» ماست كه چون ماري خشمگين متورم مي شود.
گرچه زبان يكي از تجليات « هويت ملي» ماست ولي هويت ملي و ايراني را تنها زبان فارسي دانستن، به گمان من فقط به كاركساني مي آيد كه خودشان هم از تمايلات شووينيستي خود با خبر نيستند. اين جماعت به گمان من، يا نادانند و يا فريبكار كه از سوئي ، «هويت ملي» را با زبان فارسي برابر مي دانند و از سوي ديگر دون كيشوت وار بر عليه شووينيسم شمشيرمي كشند. با اين همه «ايراني بودن» بسي بسيار بيشتر از به فارسي سخن گفتن و نوشتن است . چندي است اما كه«ايراني بودن» مقوله بسيار جالبي شده است. در گذشته اي نه چندان دور ،« ايراني بودن» چنگي به دل نمي زد، چون استبداد سلطنتي بد بو د و امروز به گمان اين جماعت، وضع از گذشته بسي بدتر شده است، چون علاوه بر تداوم استبداد، ديگر آن تظاهرات شبه مدرنيستي هم وجود ندارد. مشكل اما اين است كه اين دوستان از تضاد و تنا قض ظريفي كه در گفتار و كردار خويش دارند ، ظاهرا بي خبرند.
اين درست كه در تاريخ دراز دامن ايران، استبداد هميشه بر جامعه حاكم بوده است ، ولي استبداد سالاري حاكم برجامعه را با جا معه يك سان گرفتن نه درست است و نه منصفانه. ولي با خودمان صادق باشيم : آيا تا به حال خود نگفته و يا با گوش هاي مباركمان نشنيديم ( به خصوص در ميان ايرانيان مقيم خارج از كشور و حتي در ميان ايرانيان ساكن ايران كه خود را به هر آب و آتشي مي زنند تا از ايران خارج بشوند) كه «ايران كه جاي زندگي كردن نيست»، يا« ايران گرفتار بحران ارزشي شده است» . «در ايران همه مي دزدند » . «درايران همه دروغ مي گويند»و از ا ين قبيل.
نتيجه اين مي شود كه بسياري از ما در ذهن خود از ايران ، اين سرزمين دوست داشتني و زيبا جهنمي ساخته ا يم كه در آن خشك و تر با هم خواهند سوخت. و چون دروجدان ناخود آگاهمان متقاعد نشده ايم ، و البته كه اين امر طبيعي است ، نتيجه اين شده است كه به جاي مبارزه با هر آنچه كه نفرت انگيز است ( يعني با مدافعان علني و خجالتي استبداد در ايران) از ايران به طور كلي ابراز تنفر مي كنيم. ننيجه اين كه اگر قبيله خاصي داشته باشيم كه خوب، تا آنجاكه هم عقيده گي ادامه مي يابد، به سر يكديگر قسم هم مي خوريم ولي از محدودة قبيله كه خارج مي شويم بد مان نمي آيد كه سر به تن كسي نباشد. اين نگرش هم نه تازه است و نه ابهامي دارد. قرنهاست كه جهان را خير وشري ديده ايم كه نام ديگرش، شايد سفيدو سياه ديدن باشد. مثال مي زنم : شما چند تا ايراني مي شناسيد كه با مواضع سياسي متفاوت با يكد يگر دوستي داشته باشند ؟ چند تا ايراني مي شنا سيد كه به محض بروز اختلاف عقيده به يكديگر فحش هاي چارواداري ندهند ! ممكن است اين رفتار ما بازتاب سلطة دراز دامن استبداد برايران باشد ولي در آن صورت علت وجودي چنان استبداد ريشه داري ماستمالي مي شود. اجازه بدهيد با ذكر نمونه اي بحثم را ادا مه بدهم.
ترديدي نيست كه ايران امروز مثل اغلب جوامع بشري گرفتار بحران همه جانبه ايست . اقتصادش به خرابي فرهنگش و فرهنگش به شكنندگي نظم و نظام اجتماعي آن شده است. كم نيستندكساني كه از ميان انبوه ايراني هاي خارج نشين كه اميدوارند در آينده ،وقتي كه اوضاع بهبود پيدا بكند ( حالا چگونه ؟ البته روشن نمي شود ) به ايران برگردند.
تا اينجايش حرفي نيست خيلي هم خوب است. پرسش اما اين است كه براي رسيدن به آنچه كه مطلوب است چه كرده ايم ؟ و چه مي كنيم ؟ در اين جا با جماعتي كه «آزادي» و «استقلال» ايران را از بمب افكن هاي امريكائي و ماموران مخفي وعلني سازمان سيا گدائي مي كنند و منتظرند تا دري به تخته اي بخورد و به همت سربازان كله خر و آدم كش امريكائي درگورستان ويرانه اي كه برجا خواهد ماند، به قدرت برسند كار ندارم. اين جماعت در بهترين حالت فقط قابل ترحم اند. دعواي اين جماعت با جمهوري اسلامي از قماش دعواي من و ميليون ها ايراني ديگري كه در ايران و بيرون از ايران خانه به دوش و دربدريم، نيست. ما آزادي و برابري مي خواهيم و اين جماعت تشنه امتياز و قدرت اند.
باري اجازه بدهيد اين جماعت ايران ستيز بي وطن و قدرت طلب را به حال خودشان واگذاريم وبرگرديم سر حرف هاي خودمان.
از هر زاويه اي كه به ايران كنوني بنگريد، اقتصادش اين همه خراب است . ولي با اين همه ايراني اقتصاد داني كه در اروپا وامريكا پراكنده اند، چند تا را مي شناسيد كه براي شناخت بهتر از دامنة بحران و راههاي احتمالي برون رفت از آن پژوهش كند ؟ چند تا را مي شناسيد كه براي حال و آيندة اقتصادي ايران خطوط كلي برنامه اي را درذهن داشته با شد و يا در جهت رسيدن به آن كار بكند ؟ اينكه اوضاع اقتصادي ايران بايد بهتر باشدكه صرفا بيان خواسته وآمال آدميزاد است نه سياست و يا برنامه اي براي رسيدن به آن. اختلاف ديدگاه هاي سياسي به جاي خودمحفوظ، بااقتصاد مقروض و بي بنيه اش چه بايد كرد؟
برنامه تان براي نفت چيست ؟
براي كشاورزي ايران چه برنامه اي داريد؟
صنايع مونتاژ را چه بايد كرد ؟
بايد مشّوق سرمايه گذاري خارجي شد يا بايد جلوي آن را گرفت ؟
مناطق آزاد تحارتي مفيدند يا مضر ؟
برنامه هاي نيم بند و تازگي ها تمام بند خصوصي سازي را چه بايد كرد ؟
آيا به يك نظام رفاه اجتماعي نيازمند هستيم ، يا اينكه پيران و معلولين ، بيكاران و فقرا را بايد به امان خدا رها كنيم ؟ اگر به يك نظام رفاه اجتماعي نيازمنديم ، اين نظام از چه منبع يا منابعي بايد تامين مالي شود ؟ نمي شود هم به هزار و يك حيل از پرداخت ماليات در رفت، هم از دولت - مي خواهد هر دولتي باشد- دو قورت و نيم هم طلبكار بود!
استراتژي اقتصادي تان چيست ؟
آيا بايد درون نگر بود و بعد ، وقتي امكان پذير شد ، درهاي اقتصادي مملكت را باز كرد ؟ يا از همان ا بتدا بايد برون نگري كرد ؟
امكا نات بالقوه اقتصادي ايران چيست؟
50در صد جمعيت ايران پا ئين 15 سال سن دارند . براي اين خيل عظيم جوانان چه برنامه اي داريد ؟
آيا استراتژي جا نشيني واردات براي ايران مناسب است يا بايد در راستاي بهره گرفتن از مزيت هاي احتمالي اش براي يك استرا تژي صادرات گرا كوشيد ؟ اگر قرار است ابتدا به اقتصاد داخلي سامان بدهيم، چگونه و اگر مي خواهيم با صادرات بيشتر، خودي در جهان نشان بدهيم، با پرداختن به كدام بخش؟ اين كه شير نفت را بيشتر باز كنيم و يا مس خام و آهن خام بيشترصادر كنيم كه شق القمر
گرچه زبان يكي از تجليات « هويت ملي» ماست ولي هويت ملي و ايراني را تنها زبان فارسي دانستن، به گمان من فقط به كاركساني مي آيد كه خودشان هم از تمايلات شووينيستي خود با خبر نيستند. اين جماعت به گمان من، يا نادانند و يا فريبكار كه از سوئي ، «هويت ملي» را با زبان فارسي برابر مي دانند و از سوي ديگر دون كيشوت وار بر عليه شووينيسم شمشيرمي كشند. با اين همه «ايراني بودن» بسي بسيار بيشتر از به فارسي سخن گفتن و نوشتن است . چندي است اما كه«ايراني بودن» مقوله بسيار جالبي شده است. در گذشته اي نه چندان دور ،« ايراني بودن» چنگي به دل نمي زد، چون استبداد سلطنتي بد بو د و امروز به گمان اين جماعت، وضع از گذشته بسي بدتر شده است، چون علاوه بر تداوم استبداد، ديگر آن تظاهرات شبه مدرنيستي هم وجود ندارد. مشكل اما اين است كه اين دوستان از تضاد و تنا قض ظريفي كه در گفتار و كردار خويش دارند ، ظاهرا بي خبرند.
اين درست كه در تاريخ دراز دامن ايران، استبداد هميشه بر جامعه حاكم بوده است ، ولي استبداد سالاري حاكم برجامعه را با جا معه يك سان گرفتن نه درست است و نه منصفانه. ولي با خودمان صادق باشيم : آيا تا به حال خود نگفته و يا با گوش هاي مباركمان نشنيديم ( به خصوص در ميان ايرانيان مقيم خارج از كشور و حتي در ميان ايرانيان ساكن ايران كه خود را به هر آب و آتشي مي زنند تا از ايران خارج بشوند) كه «ايران كه جاي زندگي كردن نيست»، يا« ايران گرفتار بحران ارزشي شده است» . «در ايران همه مي دزدند » . «درايران همه دروغ مي گويند»و از ا ين قبيل.
نتيجه اين مي شود كه بسياري از ما در ذهن خود از ايران ، اين سرزمين دوست داشتني و زيبا جهنمي ساخته ا يم كه در آن خشك و تر با هم خواهند سوخت. و چون دروجدان ناخود آگاهمان متقاعد نشده ايم ، و البته كه اين امر طبيعي است ، نتيجه اين شده است كه به جاي مبارزه با هر آنچه كه نفرت انگيز است ( يعني با مدافعان علني و خجالتي استبداد در ايران) از ايران به طور كلي ابراز تنفر مي كنيم. ننيجه اين كه اگر قبيله خاصي داشته باشيم كه خوب، تا آنجاكه هم عقيده گي ادامه مي يابد، به سر يكديگر قسم هم مي خوريم ولي از محدودة قبيله كه خارج مي شويم بد مان نمي آيد كه سر به تن كسي نباشد. اين نگرش هم نه تازه است و نه ابهامي دارد. قرنهاست كه جهان را خير وشري ديده ايم كه نام ديگرش، شايد سفيدو سياه ديدن باشد. مثال مي زنم : شما چند تا ايراني مي شناسيد كه با مواضع سياسي متفاوت با يكد يگر دوستي داشته باشند ؟ چند تا ايراني مي شنا سيد كه به محض بروز اختلاف عقيده به يكديگر فحش هاي چارواداري ندهند ! ممكن است اين رفتار ما بازتاب سلطة دراز دامن استبداد برايران باشد ولي در آن صورت علت وجودي چنان استبداد ريشه داري ماستمالي مي شود. اجازه بدهيد با ذكر نمونه اي بحثم را ادا مه بدهم.
ترديدي نيست كه ايران امروز مثل اغلب جوامع بشري گرفتار بحران همه جانبه ايست . اقتصادش به خرابي فرهنگش و فرهنگش به شكنندگي نظم و نظام اجتماعي آن شده است. كم نيستندكساني كه از ميان انبوه ايراني هاي خارج نشين كه اميدوارند در آينده ،وقتي كه اوضاع بهبود پيدا بكند ( حالا چگونه ؟ البته روشن نمي شود ) به ايران برگردند.
تا اينجايش حرفي نيست خيلي هم خوب است. پرسش اما اين است كه براي رسيدن به آنچه كه مطلوب است چه كرده ايم ؟ و چه مي كنيم ؟ در اين جا با جماعتي كه «آزادي» و «استقلال» ايران را از بمب افكن هاي امريكائي و ماموران مخفي وعلني سازمان سيا گدائي مي كنند و منتظرند تا دري به تخته اي بخورد و به همت سربازان كله خر و آدم كش امريكائي درگورستان ويرانه اي كه برجا خواهد ماند، به قدرت برسند كار ندارم. اين جماعت در بهترين حالت فقط قابل ترحم اند. دعواي اين جماعت با جمهوري اسلامي از قماش دعواي من و ميليون ها ايراني ديگري كه در ايران و بيرون از ايران خانه به دوش و دربدريم، نيست. ما آزادي و برابري مي خواهيم و اين جماعت تشنه امتياز و قدرت اند.
باري اجازه بدهيد اين جماعت ايران ستيز بي وطن و قدرت طلب را به حال خودشان واگذاريم وبرگرديم سر حرف هاي خودمان.
از هر زاويه اي كه به ايران كنوني بنگريد، اقتصادش اين همه خراب است . ولي با اين همه ايراني اقتصاد داني كه در اروپا وامريكا پراكنده اند، چند تا را مي شناسيد كه براي شناخت بهتر از دامنة بحران و راههاي احتمالي برون رفت از آن پژوهش كند ؟ چند تا را مي شناسيد كه براي حال و آيندة اقتصادي ايران خطوط كلي برنامه اي را درذهن داشته با شد و يا در جهت رسيدن به آن كار بكند ؟ اينكه اوضاع اقتصادي ايران بايد بهتر باشدكه صرفا بيان خواسته وآمال آدميزاد است نه سياست و يا برنامه اي براي رسيدن به آن. اختلاف ديدگاه هاي سياسي به جاي خودمحفوظ، بااقتصاد مقروض و بي بنيه اش چه بايد كرد؟
برنامه تان براي نفت چيست ؟
براي كشاورزي ايران چه برنامه اي داريد؟
صنايع مونتاژ را چه بايد كرد ؟
بايد مشّوق سرمايه گذاري خارجي شد يا بايد جلوي آن را گرفت ؟
مناطق آزاد تحارتي مفيدند يا مضر ؟
برنامه هاي نيم بند و تازگي ها تمام بند خصوصي سازي را چه بايد كرد ؟
آيا به يك نظام رفاه اجتماعي نيازمند هستيم ، يا اينكه پيران و معلولين ، بيكاران و فقرا را بايد به امان خدا رها كنيم ؟ اگر به يك نظام رفاه اجتماعي نيازمنديم ، اين نظام از چه منبع يا منابعي بايد تامين مالي شود ؟ نمي شود هم به هزار و يك حيل از پرداخت ماليات در رفت، هم از دولت - مي خواهد هر دولتي باشد- دو قورت و نيم هم طلبكار بود!
استراتژي اقتصادي تان چيست ؟
آيا بايد درون نگر بود و بعد ، وقتي امكان پذير شد ، درهاي اقتصادي مملكت را باز كرد ؟ يا از همان ا بتدا بايد برون نگري كرد ؟
امكا نات بالقوه اقتصادي ايران چيست؟
50در صد جمعيت ايران پا ئين 15 سال سن دارند . براي اين خيل عظيم جوانان چه برنامه اي داريد ؟
آيا استراتژي جا نشيني واردات براي ايران مناسب است يا بايد در راستاي بهره گرفتن از مزيت هاي احتمالي اش براي يك استرا تژي صادرات گرا كوشيد ؟ اگر قرار است ابتدا به اقتصاد داخلي سامان بدهيم، چگونه و اگر مي خواهيم با صادرات بيشتر، خودي در جهان نشان بدهيم، با پرداختن به كدام بخش؟ اين كه شير نفت را بيشتر باز كنيم و يا مس خام و آهن خام بيشترصادر كنيم كه شق القمر
نكرده ايم!
0 نظر:
ارسال یک نظر