۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

«فئودالیسم» ایرانی!


یکی از مصائب کمبود آمارهای قابل وثوق این است که درباره بسیاری از پدیده ها و حتی رویدادها باید به حدس و گمان سخن گفت. البته برای کسانی که به واقع مسبب این « بلبشوی آماری» هستند این کار بدون فایده نیست. چون درشرایطی که باید به حدس و گمان سخن گفت، آنها هم عملا می توانند هرکاری که دوست دارند را انجام بدهند و کسی هم نباشد که به آنها بگوید بالای جشمشان ابروست. یا اگر هم کسی چیزی بگوید که مقبول صاحبان قدرت نباشد، گذشته از بگیر و ببند و زندان و شکنجه، آن سخن و گفته به سهولت نوشیدن آب از سوی دولتمردان « تکذیب» می شود و اتفاق خاصی هم نمی افتد. نمونه می خواهید! جریان بگومگوی آقای پورمحمدی و آقای محرابیان- وزیر صنایع- را دنبال کنید.
دراین مختصر برآن سرم که درباره ساختار اقتصاد ایران یادداشتهای پراکنده ام را ارایه بکنم ولی قبل از آن باید مثل همیشه مقدمه چینی بکنم.
آیا هیچ وقت برای شما این پرسش پیش آمده است که به واقع ساختار اقتصاد ایران چیست؟
بسته به این که وابسته به کدام مکتب نظری باشید، طبیعتا پاسخ شما به این پرسش متفاوت می شود.
از یک دیدگاه، می شود پرسید آیا اقتصاد ایران صنعتی است یا کشاورزی و یا خدماتی!
از دیدگاه دیگر، آیا این اقتصاد به واقع یک اقتصاد سرمایه داری است؟ یا باید برای وارسیدنش الگوی دیگری- احتمالا ویژه که صددرصد « ایرانی» باشد، ابداع کرد؟
و باز درهمین راستا، آیا ایران مدرن است یا پیشامدرن و سنتی- من یکی با کشاندن پای ایران به مباحث پسامدرنیته موافق نیستم. این کار به این می ماند که شما به طفل تازه متولد شده خودتان چلوکباب بدهید. آن هم به این دلیل که چلوکباب غذای خوشمزه ای است. خوب این کار، نوزاد شما را خواهد کشت. جامعه ای که هنوز حق و حقوق فردی را در هیچ عرصه ای به رسمیت نمی شناسد، به مدرنیته هم نرسیده است تا چه رسد به این که از آن گذشته باشد. به گمان من، اصرار بعضی ها برای بکاربردن معیارهای پسا مدرنیته برای وارسیدن مسایل مبتلابه ایران، به این می ماند که شما به یک «گروهبان» ارتش برای خوش آمدنش بگوئید « جناب سرهنگ ». باید اعتراف کنم که اگرچه این پرسش ها به تکرار در ذهن من شکل می گیرد ولی از پاسخگوئی به آنها عاجزم. هرچه می کنم جواب این پرسش را نمی دانم که ساختار اقتصاد ایران چیست؟ بیش از سی سال هم می شود که برای یافتن جواب این پرسش، دود چراغ خورده ام. ولی نع، جوابش را نمی دانم.
اندکی که دقت می کنم می بینم اقتصاد ایران نه صنعتی است و نه کشاورزی و حتی برخلاف ادعائی که گاه می شود، خدماتی هم نیست. شما دلالی و رانت خواری را از آن حذف کنید، از آن چه می ماند؟
آیا این اقتصاد سرمایه داری است؟ من فکر نمی کنم. یا درست تر گفته باشم، گرچه به شهادت همه آن چه که در گذر سالیان نوشته ام من کشته مرده نظام سرمایه داری نیستم، ولی این نظام برای خودش حساب و کتاب دارد و نظام اقتصادی ایران هرچه داشته باشد، حساب و کتاب ندارد. بی میل نیستم نظام اقتصادی ایران را « فئودالیسم ایرانی» یا « فئودالیسم شهری» بنامم. آن هم نه فقط به این دلیل که « فئودال» هایش شهر نشین اند و ایرانی اند، و رانت خواری می کنند و ادای سرمایه دارها را در می آورند، بلکه از جمله به این خاطر که « سرف» هایش هم در وجه عمده کار کشاورزی نمی کنند. به همین دلیل هم هست که اگر یک ماه دلارهای بادآورده نفتی نباشد تا صرف واردات ازجان آدم تا شیرمرغ بشود-به ویژه واردات موادغذائی- بعید نیست همان طور که در طول قحطی 1870 به زمان « شاه شهید» اتفاق افتاد باز « آدمخواری» درایران عزیر ما مد بشود. داشتم می گفتم که «سرف های شهر نشین» این « فئودالیسم شهری» را معمولا کارگر می نامند ولی مصیبت این است که این « کارگران» با « سرفها»ی روستا نشین قدیمی نقاط مشترک وهمسوئی بیشتری دارند تا با کارگران و دلیل من هم ساده است و سرراست.
« کارگرانی» که در این « فئودالیسم شهری» کارمی کنند نه تنها گرفتار همه نوع فشارهای غیر اقتصادی هستند بلکه در بی حق و حقوقی عمومی نیز با « سرفها» تفاوت زیادی ندارند. « فئودال های شهری» که به نادرستی « سرمایه دار» خوانده می شوند، همانند فئودال های قلعه نشین اروپائی در عصر فئودالیسم با رانت خواری زندگی کرده و حتی مشتاق تر از آنان رانت طلب اند. از آن گذشته، رابطه شان با مقامات بالاتردقیقا نعل به نعل از جنس رابطه فئودال ها با شاه دراقصارگذشته است. یعنی رابطه اقتصادی شان هم چنان از کانال سیاست می گذرد. یا اگر به گونه ای دیگر همین نکته را بیان بکنم، روایت اش این است که اگرشاه زمین، روستا، منطقه ای را به « فئودالی» می بخشد تا از آن باج بستاند، همین داستان است در « فئودالیسم شهری» ایران. یعنی کم اتفاق نمی افتد که در تبانی با دولت، اموال عمومی را برای رانت خواری تصاحب می کنند. تازگی ها البته عنوان این نوع « بالا کشیدن ها» را « خصوصی سازی» نامیده اند....
بازنگ ساعت از خواب می پرم....و می بینم هنوز جواب این پرسش را نمی دانم.

0 نظر: