۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

پرویز قلیچ خانی: کاپیتان تیم ملی فوتبال و سردبیر « آرش»:


چندماه پیش دوست عزیزی از من خواست برای 65 سالگی پرویز قلیچ خانی یادداشتی بنویسم که من این یادداشت را نوشتم. حالا می گذارمش اینجا. به خوبی خودتان ببخشید.


*******
پرویز را خیلی سال است که می شناسم، از سالهای اولیه دهه چهل ولی برای چند سال اول، او مرا نمی شناخت و این آشنائی ما یک سویه و یک طرفه بود. مثل اکثر نوجوانان هم سن و سال خودم درآن سالهای دور، فوتبال را دوست داشتم و به ویژه مسابقات تیم ملی را از دست نمی دادم و پرویز هم کاپیتان تیم ملی فوتبال بود. اگرچه هنوز هم به فوتبال علاقمندم ولی درباره آن دانش خاصی ندارم با این همه می دانم که پرویز اگر نه بهترین بازیک فوتبال ایران در تاریخ، به یقین یکی از بهترین بازیکن های فوتبال ایران بود.
این را گفتم تا برسم به اینجا که مرحله دوم آشنائی من با پرویز، اگرچه ریشه دراین گذشته داشت ولی خیلی سریع از آن گذشت و ماهیتی دگرگونه یافت. اگرچه گاه به مزاح اورا هم چنان « کاپیتان» صدا می کنم ولی پرویزی که درذهن من است، دراین سالها پرویزی است که بارسنگین نشریه « آرش» را به دندان گرفته است و « مدیر مسئول و سردبیر» آن است. اگرچه هربار که دیدمش مثل خودم می لنگد و یک جایش خراب است ولی چه توانی دارد این مرد!
اگرچه از همان شماره های اولیه آرش با نام مستطاب « بهروز امین» با آرش همکاری قلمی کرده ام ولی انصاف حکم می کند شهادت بدهم که پرویز و نجمه جان موسوی با « سردبیر» و« دبیرتحریریه» خواندن خویش برخویش جفا کرده و جفا می کنند. تا جائی که من می دانم « دبیرانی» نیستند تا پرویز « سر» شان باشد و به همین روال هیئت تحریریه ای هم نیست که نجمه دبیر آن باشد. بخش عمده و اساسی کارهای « آرش» را پرویز و نجمه می کنند، همین. به عنوان یکی از خوانندگان « آرش» به صدای بلند می گویم « بچه ها متشکریم». خسته نباشید.
و اما پرویزی که او هم مرا می شناسد، دروغ چرا، فکر نمی کردم این همه جان سخت و پرکار و پرتوان باشد. اگرچه اینجا و آنجا با هم اختلاف نظر هم داریم، ولی از وقت و انرژی و توانی که تقریبا یک تنه برای بر پاماندن «آرش» صرف می کند، هنوز هم چنان حیرت می کنم. اگرچه دردوسه سال اخیر، آرش سالی دو یا سه شماره بیشتر منتشرنمی شود ولی تازه ترین شماره های آرش- مثل من اندکی چاق شده اند- و هرکدام به اندازه یک کتاب 500 صفحه ای مطلب دارند ( حالا بماند که شماره بی نظیر و منحصر به فرد 100 ، حداقل به اندازه 1500 صفحه مطلب برای خواندن دارد) و سازمان دهی این همه مطالب، تماس گرفتن با آدمهائی که هریک در گوشه ای از این چهان پهناور پراکنده اند، دریافت به موقع مطلب، صفحه بندی و تنظیمات دیگر و کوشش برای حفظ روال منطقی نوشته ها کار دشواری است که دروجه عمده- اگر نه بطور کامل- با شایستگی و کاردانی بوسیله پرویز انجام می گیرد. البته این نجمه ی ناقلا هم کم زحمت نمی کشد. آقای من، بانوی بزرگوار نجمه، ممنون از این همه زحمت.
البته که « آرش» مثل هرچه دیگری دردنیا عیب و ایراد خودش را دارد ولی حالا دیگر به عنوان یک نشریه وزین و معتبر و از این دو شاید مهم تر ترقی خواه و رو به آینده جا افتاده است و بخش عمده آن را مدیون زحمات مشترک پرویز و نجمه است. البته که پرویز هم مثل همه ما، گاه حرف کسی را گوش نمی کند – و این البته که خوب نیست- و البته که آرش هنوز هم می تواند خیلی بهتر بشود- و حتما خواهد شد، ولی زحمت های پرویز برای تداوم و بهبود کیفیت « آرش» به عنوان نشریه ای تاثیر گذار قابل کتمان کردن نیست. باشد که پایدار بمانی پرویز جان.
اگرچه در نوشتن – به گمان من- کمی تنبلی می کند ولی درباره مسایل سیاسی- بخصوص سیاست ایران- شناخت و دانش بسیار خوبی دارد. اگرچه دیدگاههای سیاسی خود را دارد ولی تا جائی که من می دانم وابستگی حزبی و سازمانی ندارد و همین خودش خیلی خوب است. تاجائی که خبر دارم هرکس و هر سازمان آزادی خواهی که درمقابل استبداد و خودکامگی حاکم برایران باشد، می تواند روی حمایت پرویز حساب کند و این هم خصلت بسیار پسندیده ای است که قوم گرا نیست و به آزادی برخوردی اخلاقی ندارد.
باراولی که پرویز را درلندن دیدم هیچ وقت از خاطرم نمی رود. پرویزی که در خاطره داشتم کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران بود با آن گل تاریخی اش به تیم فوتبال اسرائیل، نه چندان قد بلند ولی سریع و چالاک، و حالا، پرویزی را می دیدم که مانند خودم به مثل پنگوئن ها راه می رفت و اگرچه با شور وشوق حرف می زد ولی مطمئنم که اگر هم می خواست ، دیگر نمی توانست به کسی گل بزند.
باراولی که پرویز در سفری به لندن به خانه من آمد و با پسر بزرگم که یکی از طرفدارن سینه چاک تیم فوتبال « آرسنال» است روبرو شد با او آن چنان رفیقانه و مهربانانه و با مهرو تواضع سخن گفت که پس از بازگشت پرویز به پاریس، این « پسر انگلیسی» من، با تعجب از من پرسید« بابا تو مطمئنی پرویز که این همه خاکی و بی تکبر است، به واقع کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران بود؟».
دیدم چه جوابی بدهم بهتر از این، گفتم آره بابا جان، ولی این حرفها به کنار، پرویز ، بیست سالی است که سردبیر « آرش» است....
دهم اکتبر 2010- لندن

0 نظر: