الکس نانس
مرا خودخواه بدانید ولی من
دوست ندارم دریک حمله تروریستی به یک کنسرت کشته شوم. احتمالا ما باید سیاستی
متفاوت از مارپیچ جنگ با ترور را امتحان کنیم؟ همه چیز به کنار به نظرنمی آید این
جنگ موثربوده است. در 2001 وقتی 11 سپتامبر اتفاق افتاد، جهادگرایان یک گروه کوچکی
از شهروندان عربستان سعودی بودند که درکوههای افغانستان زندگی می کردند. امروزه
جهادگرایان بیش از نیمی از سوریه را درکنترل خوددارند، یک سوم عراق و بخش بزرگی از
لیبی را. آنهادر یمن، درافغانستان ( هنوز)، پاکستان، سومالی ودرنیجریه می جنگند. درهمین یک سال گذشته، دو
بار به پاریس حمله کردند، همین طور در سوس، شرم الشیخ، بیروت، و جاهای دیگر. اگر
غرب ازسپتامبر 11 به این سو کوشیده است جهادگرایان را متوقف کند، به وضوع این هدف
به دست نیامده است.
ولی واقعیت از این هم بسیار
وخیم تر است. هدف جهادگرایان این است که مسلمانها را تکان بدهند تا – آن گونه که
ادعا می کنند- بیدارشوند و به مبارزه آنها بپیوندند. بن لادن دراین باره به وضوح
سخن می گفت. یک تاکتیک برای رسیدن به این هدف این است که غرب را به عکس العمل شدید
تحریک بکنی و غرب هم ظاهرا بدش نمی آید این کاررابکند.
حمله واشغال عراق واضح ترین
مثال این مدعاست که بطور مستقیم به ایجاد دولت اسلامی عراق در 2007 منجر شد. از
طرف دیگر حمله های تروریستی موجب می شود که نظارت و بازرسی زندگی ما از سوی دولت
ها هم بیشتر می شود، هدف قراردادن جوامع مسلمان
نشین و تقسیم احتماعی بیشتر.
بزرگترین متحد جهادگرایان
سیاست مداران وروزنامه نگارانی هستند که از هرکوششی برای درک این وضعیت جلوگیری می
کنند. فضای رسانه ای ما امروز پراز آدمهای سحطی نگری است که می گویند آنچه درپاریس
اتفاق افتاد حمله ای بود به آزادی و فرهنگ غرب، درنتیجه لازم نیست بیشتر برای درک
علل آن فکر و اندیشه کنیم. ولی درپنجشنیه داعش 43 نفر را دربیروت با دو تروریست
انتهاری کشت. یعنی آنها از فرهنگ اعراب هم متنفرند؟
فکر می کنم که ما به همان چرخه
ایکه از 2001 با موفقیت به نفع جهادگرایان کارکرده است ادامه خواهیم داد. ولی شخصا
و به خاطر منافع شخصی خود ترجیح می دهم که ما شیوه متفاوتی را تجربه کنیم. برای
نمونه به مشکل عربستان سعودی بپردازیم جائی که ایدئولوژی جهادی از آنجا می آید و
ترجیح می دهد تا داعش و دیگر گروه های جهادگرا موفق بشوند حتی اگر این پیروزی به
این معنا باشد که مسلمانان شیعه نمی توانند زندگی کنند.
یا مثلا دست از حمایت ترکیه
برداریم که سازمان های امنیتی اش به جبهه النصرت کمک می کنند و دربرخورد به داعش
خودشان را به کوری می زنند چون از کردها بیشتر از جهادگرایان متفرند و درحالی که
ناتو هم می داند کردها را بمباران می کنند. یا مثلا سعی کنیم از انهدام کشورهائی
چون عراق و لیبی دست بر داریم دو کشوری که اکنون بطور عمده در کنترل جهادگراها
هستند.
با مثلا بطور جدی وواقعی برای
پایان بخشیدن به جنگ در سوریه کوشش کنیم که هم دشوار است و هم پیچیده ولی انگلیس
حداقل کاری که می تواند بکند این که مثل مذاکرات صلح در ژنو یک و ژنو 2 در 2012 و
در 2014 مانع
این مذاکرات نشود و آن را بلوک نکند. انگلیسی ها، فرانسوی ها و امریکائی برای
چندسال براین باور بودند که منافع استراتژیک شان دراین است که جنگ سوریه هم تداوم
یابد. یعنی با تضعیف سوریه که متحد ایران است و در نتیجه دشمن اسرائیل را ناک اوت می
کنند. ولی این سیاست درراستای منافع ما، مردم و به یقین هزاران سوری که در این
میان کشته شدند نبود. مثلا به پناه جویان که می کوشند از این زندگی وحشتناک
بگریزند کمک کنیم چون ما باید به کسانی که نیازمندند کمک کنیم و هم چنین به این
دلیل که این عاقلانه نیست که بگذاریم میلیونها انسان دراین شرایط وحشتناک در این
کمپ ها زندگی کنند تنها کاری که می کند نارضایتی انباشت می شود.
می دانم هروقت که یک حمله
تروریستی اتفاق می افتد اولین عکس العمل مردم این است که بطور مستقیم به آنها حمله
شود، کسانی که دست به این حملات می زنند را تنبیه کنیم تا دیگران درس بگیرند. ولی
این نوع عکس العمل ها از 2001 با نتایج منهدم کننده ای دنبال شده اند و جهادگرایان
درواقع تنها برندگان آن بودند و درواقع بخش مرکزی استراتژی آنهاست. من نمی دانم
چرا ما همیشه با این نگاه همراهی می کنیم. فکر می کنم بهتر است دست به کارهائی
بزنیم که احتمال دارد بهتر کار بکند.
http://www.redpepper.org.uk/the-one-thing-that-wont-stop-terror-is-more-war/
0 نظر:
ارسال یک نظر