دیوید بکهام ( بکم) که درواقع یکی از فوتبالیست های محبوب من است، اخیرا با یک باشگاه امریکائی قرارداد 5 ساله ای بسته است و قرار شد به ازای آن 275 میلیون دلار یعنی سالی 55میلیون دلار به او بپردازند که می شود حدودا هفته ای بیشتر از یک میلیون دلار که به حساب قیمت کنونی دلار می شود هفته ای نزدیک به یک میلیارد تومان. یا دقیقه ای نزدیک به 100 هزارتومان!
تا اینجا، مسئله ای نیست. نوش جانش. ولی در عین حال، این را هم می دانیم که درآمد سرانه درامریکا و انگلیس به ترتیب، 41400 دلار و 33940 دلار است. یعنی اگر بخواهید به کشوری که در آن بازی می کند بنگرید، درآمد بکهام می شود معادل درآمد 6642 نفر و اگر بخواهید انگلیس را مبنا قرار بدهید درآمد بکهام می شود معادل درآمد 8102 نفر.
البته این را می دانیم که بکهام تنها کسی نیست که در این کشورها، بسی بیشتر از میزان متوسط یا درآمد سرانه، درآمد دارد، ولی پرسش من این است که به نظر شما، این میزان « نابرابری» توجیه پذیر است! از آن گذشته، آیا وجود کسانی چون همین بکهام که گفتم یکی از ورزشکاران محبوب من است، باعث نمی شود که « درآمد سرانه» به عنوان یک معیار اقتصادی، اگرنه کاملا بی معنی ولی حداقل گمراه کننده باشد؟
تا اینجا، مسئله ای نیست. نوش جانش. ولی در عین حال، این را هم می دانیم که درآمد سرانه درامریکا و انگلیس به ترتیب، 41400 دلار و 33940 دلار است. یعنی اگر بخواهید به کشوری که در آن بازی می کند بنگرید، درآمد بکهام می شود معادل درآمد 6642 نفر و اگر بخواهید انگلیس را مبنا قرار بدهید درآمد بکهام می شود معادل درآمد 8102 نفر.
البته این را می دانیم که بکهام تنها کسی نیست که در این کشورها، بسی بیشتر از میزان متوسط یا درآمد سرانه، درآمد دارد، ولی پرسش من این است که به نظر شما، این میزان « نابرابری» توجیه پذیر است! از آن گذشته، آیا وجود کسانی چون همین بکهام که گفتم یکی از ورزشکاران محبوب من است، باعث نمی شود که « درآمد سرانه» به عنوان یک معیار اقتصادی، اگرنه کاملا بی معنی ولی حداقل گمراه کننده باشد؟
0 نظر:
ارسال یک نظر