« ناخنک دیگری به تاریخ اقتصادی ایران»
»...فریزركه در نیمة اول قرن نوزدهم به ایران سفر كرده بود، نوشت كه پس از چندصباحی اقامت متوجه می شود كه ازخانه ای در همسایگی محل اقامت او صدای كتك زدن مستمر می آید و شخصی دائما فریاد می زند، « امان، امان، خدا شاهد است كه من چیزی ندارم» . كنحكاوی او تحریك می شود وپس از پرس وجو در می یابدكه شخص همسایه تاجر ثروتمندی است كه از افراد دوروبر حاكم فهمیده است كه حاكم برای دست اندازی به ثروت او نقشه كشیده است. به این لحاظ، تاجر شخصی را استخدام كرده است كه اورا هر روز كتك می زند تاشاید او عادت كند و بتواند از پس شكنجه های حاكم برآمده و محل اختفای نقدینه های خودرا لو ندهد.[1] روشن است و حتی می گویم « عقلائی» است كه در این چنین فضائی، صاحبان ثروت دست به سرمایه گزاری نزنند چرا كه عیان شدن ثروت، عملا به معنای مصادره آن از سوی صاحبان قدرت در جامعه است.
[1] فريزر، ج.ب:گزارشي توصيفي و تاريخي از ايران، نيويورك 1833، صص 227-226«
[1] فريزر، ج.ب:گزارشي توصيفي و تاريخي از ايران، نيويورك 1833، صص 227-226«
0 نظر:
ارسال یک نظر