درکنفرانسی که در آخر ماه اوت 2007 در بانک فدرال رزروکانزاس سیتی بر گزار شد، بن برنانکه - رئیس کل بانک مرکزی امریکا نکته بسیار جالبی گفت که «این مسئولیت بانک فدرال رزرو نیست و درست هم نیست که از وام دهندگان و سرمایه گذاران درپیوند با پی آمدهای تصمیم های مالی شان حمایت بکند» (ص5) ولی چند هفته بعد، نمی دانم چه پیش آمد که همین آقای برنانکه یکی از مدافعان طرح 700 میلیارد دلاری شد؟
پروفسور الن ملتزرهم که درباره مقاله یکی ازهمکارانش در این کنفرانس نظر می داد، به نکته خیلی ظریفی اشاره کرد که « من فکر می کنم بیل وایت( ارائه دهنده مقاله مورد نظر) به یک نکته خیلی مهم که کمتر مورد بحث قرار می گیرد اشاره کرده است..... او گفت که ریسک از نظام بانکی ما حذف شده است که از نقطه نظرهای مختلف خیلی هم کار خوبی است. ولی کسی نمی داند که این ریسک الان در کجا قراردارد....» ( ص86) (1)
تریستان اوینز هم درمقاله ای که در زد نت منتشر کرده است، نکته سنجی جالبی دارد که « درامریکا در حالیکه 11-12 میلیون خانه خالی وجود دارد، ولی 20 درصد جمعیت امریکا درخیابانها زندگی می کنند»
درفاصله 2004 -2006 مصرف کنندگان امریکائی برمبنای ارزش خانه های خود سالی 840 میلیارددلار وام گرفتند که معادل 10%کل درآمدهای قابل مصرف آنها بود. بخشی از مشکل از آنجا پیش آمد که در 2007 این منبع خشکید و در سه ماه سوم سال 2008، هزینه های مصرفی بیش از 3% کاهش یافت. این را هم بگویم و بگذرم که در دوره ای که بازار مسکن رونق داشت، تورم بهای مسکن 8 تریلیون دلار ثروت کاغذی برای صاحبان این خانه ها ایجاد کرد و بخشی از مشکلی که پیش آمده این است که با سقوط بهای مسکن این ثروت کاغذی دارد دود می شود. اگرهمه این ثروت ایجاد شده دود شود، میزان کاهش هزینه های مصرفی سالی 320 تا 480 میلیارددلار خواهد بود که معادل 5 % کل هزینه های مصرفی در اقتصاد است. برآورد شده است که پی آمد این کاهش، اگر این چنین بشود، رشد منفی اقتصاد به میزان 3.1 تا 7% خواهد بود.
این را هم خبر داریم که میزان سرمایه گذاری هم در سه ماه اول 2008 یک درصد کاهش داشته است. یکی از دلایلش این است که رونق بر اساس قرض در سالهای 1991-2000 و 2001-2007 موجب پیدایش ظرفیت مازاد تولیدی در اقتصاد شده است. درسال 2001 رشد بادکنکی بهای مسکن به داد اقتصاد رسید. ولی در حال حاضر، رشد حبابی دیگر به نظر غیر محتمل می آید. علاوه برکاهش بهای مسکن، و اثرش بر میزان مصرف، بازار سهام هم هم چنان سقوط می کند- دیروز به کمتر از 8000 رسید- و اثری مشابه سقوط بهای مسکن برمصرف خواهد داشت. با توجه به رکود اقتصاد بقیه کشورهای جهان، به رشد صادرات امریکا هم امیدی نیست.
بطور کلی، باید گفت وقتی که اقتصاد بازار گرای کلاسیک گرفتار بحران شد- بحران بزرگ 1929- الگوی سرمایه داری نظارتی و مداخله کینزی به جایش نشست. این الگو پس از چندین دهه رشد سرانجام درسالهای اواسط 1970 به دست انداز افتاد و به صورت الگوی سرمایه داری نئولیبرالی- با دخالت محدود دولت دگرسان شد. آن چه در حال حاضر با آن روبرو هستیم، بحران این الگوی تازه است و حداقل برای دو مشکل اساسی در این الگو راه حلی دردرون آن وجود ندارد:
- نابرابری روزافزون درآمد و ثروت که باعث می شود تا اکثریت جمعیت برای مصرف آن چه که ظرفیت تولیدی اش ایجاد شده است، قدرت خرید کافی نداشته باشند ( مگر این که بیشتر و بیشتر وام بگیرند) – به اصطلاح مشکل کینز.
- بازارهای مالی نظارت نشده بطور ذاتی بی ثبات اند و سراز بحران در می آورند ( نگاه کنید به شواهدی که در 25 سال گذشته داریم) ( مشکل مینسکی).
اجازه بدهید یک شمای کلی از ساختار اقتصاد در دو دوره به دست بدهم.
اول: 1945-1973
دولت بزرگ
نظارت بر تجارت و مالیه
مدیریت اقتصاد ( مدیریت تقاضا)
برنامه های رفاه اجتماعی
صلح اجتماعی
رقابت کنترل شده و قابل تحمل
نظارت بر حرکت سرمایه و کالا از سوی دولت ها و موسسات بین المللی
دوم:1973-2008
وقتی الگوی بالا گرفتار بحران شد، الگوی نئولیبرالی به جایش نشست. در این الگو:
تاکید اصلی بر کاستن از نقش اقتصادی دولت به نفع اکثریت
کنترل زدائی از بازار و از مالیه
مدیریت رقیق اقتصاد کلان
تغییر هدف اقتصادی دراز مدت، کنترل تورم به جای کنترل بیکاری
کاستن از برنامه های اجتماعی
زیر ضرب قرار گرفتن اتحادیه های کارگری
رقابت روزافزون و از کنترل خارج شده
تحرک زیاد کالا و سرمایه و خدمات
اکنون کشتی این الگوی تازه به گل نشسته است. این که بازسازی اش به چه شکلی در می آید، در حال حاضر روشن نیست. با این که به ظاهر این چنین به نظر می آید، ولی به گمان من بازسازی الگوی کینزی غیر ممکن است. آن چه تا به همین جا روشن شد برنامه های نجات بخش مالی به ایجاد تمرکز بیشتر و درنهایت رقابت کمتر در این بازار در آمده است.
این را هم خبر داریم که میزان سرمایه گذاری هم در سه ماه اول 2008 یک درصد کاهش داشته است. یکی از دلایلش این است که رونق بر اساس قرض در سالهای 1991-2000 و 2001-2007 موجب پیدایش ظرفیت مازاد تولیدی در اقتصاد شده است. درسال 2001 رشد بادکنکی بهای مسکن به داد اقتصاد رسید. ولی در حال حاضر، رشد حبابی دیگر به نظر غیر محتمل می آید. علاوه برکاهش بهای مسکن، و اثرش بر میزان مصرف، بازار سهام هم هم چنان سقوط می کند- دیروز به کمتر از 8000 رسید- و اثری مشابه سقوط بهای مسکن برمصرف خواهد داشت. با توجه به رکود اقتصاد بقیه کشورهای جهان، به رشد صادرات امریکا هم امیدی نیست.
بطور کلی، باید گفت وقتی که اقتصاد بازار گرای کلاسیک گرفتار بحران شد- بحران بزرگ 1929- الگوی سرمایه داری نظارتی و مداخله کینزی به جایش نشست. این الگو پس از چندین دهه رشد سرانجام درسالهای اواسط 1970 به دست انداز افتاد و به صورت الگوی سرمایه داری نئولیبرالی- با دخالت محدود دولت دگرسان شد. آن چه در حال حاضر با آن روبرو هستیم، بحران این الگوی تازه است و حداقل برای دو مشکل اساسی در این الگو راه حلی دردرون آن وجود ندارد:
- نابرابری روزافزون درآمد و ثروت که باعث می شود تا اکثریت جمعیت برای مصرف آن چه که ظرفیت تولیدی اش ایجاد شده است، قدرت خرید کافی نداشته باشند ( مگر این که بیشتر و بیشتر وام بگیرند) – به اصطلاح مشکل کینز.
- بازارهای مالی نظارت نشده بطور ذاتی بی ثبات اند و سراز بحران در می آورند ( نگاه کنید به شواهدی که در 25 سال گذشته داریم) ( مشکل مینسکی).
اجازه بدهید یک شمای کلی از ساختار اقتصاد در دو دوره به دست بدهم.
اول: 1945-1973
دولت بزرگ
نظارت بر تجارت و مالیه
مدیریت اقتصاد ( مدیریت تقاضا)
برنامه های رفاه اجتماعی
صلح اجتماعی
رقابت کنترل شده و قابل تحمل
نظارت بر حرکت سرمایه و کالا از سوی دولت ها و موسسات بین المللی
دوم:1973-2008
وقتی الگوی بالا گرفتار بحران شد، الگوی نئولیبرالی به جایش نشست. در این الگو:
تاکید اصلی بر کاستن از نقش اقتصادی دولت به نفع اکثریت
کنترل زدائی از بازار و از مالیه
مدیریت رقیق اقتصاد کلان
تغییر هدف اقتصادی دراز مدت، کنترل تورم به جای کنترل بیکاری
کاستن از برنامه های اجتماعی
زیر ضرب قرار گرفتن اتحادیه های کارگری
رقابت روزافزون و از کنترل خارج شده
تحرک زیاد کالا و سرمایه و خدمات
اکنون کشتی این الگوی تازه به گل نشسته است. این که بازسازی اش به چه شکلی در می آید، در حال حاضر روشن نیست. با این که به ظاهر این چنین به نظر می آید، ولی به گمان من بازسازی الگوی کینزی غیر ممکن است. آن چه تا به همین جا روشن شد برنامه های نجات بخش مالی به ایجاد تمرکز بیشتر و درنهایت رقابت کمتر در این بازار در آمده است.
(1) Housing, Housing Finance and Monetary Policy, FRBKC, 2008
بخش عمده ای از اطلاعات آمده در این یادداشت را از مقاله دیوید کوتز در سایت Global Research گرفته ام
0 نظر:
ارسال یک نظر