ایران یکی از کشورهائی بود که دولتمردانش کوشیدند بین مردم این گونه القا کنند که گلستانی است درمیان آتش بحران جهانی، غافل از این که با ندیدن بحران و با سوء مدیریت مزمن روزهائی را رقم زده اند که حال شاید به تعبیری دیگر « آتشی» باشد که هم زمان با فروکش کردن « آتش» بحران جهانی دردیگر کشورهای جهان، درایران دارد از کنترل خارج می شود.
البته دولتمردان هم چنان داستان دیگری می گویند و حتی اکنون هم واقعیت وجودی « آتش» را نمی پذیرند ولی آمارها وارقام روایت دیگری نقل می کند. یکی از شاخص های آشکاری که از وجود بحران گسترده در اقتصاد کشور خبر می دهد، افزایش ظرفیت تولیدی عاطل دراین اقتصادی است که یکی از عمده ترین مشخصه هایش، وجود کمبود درآن است. اگرچه حتی شماری از کارشناسان هم گناه این مصیبت را به گردن بحران جهانی می اندازند ولی من با چنین نگاهی موافق نیستم. برای این ادعا هم حداقل سه دلیل می توانم ارایه نمایم.
اولا، حتی قبل از بروز بحران جهانی کنونی نیز ایران دربازارهای صادراتی حضور جدی و فعالی نداشته است که حالا با سقوط تقاضای دیگران، با چنین مشکلی روبرو شده باشد.
دوما، درهمین سالها شاهد بوده ایم که واردات به ایران از رشد چشمگیری برخورداربوده است و به نظرمی رسد آن چه درایران اتفاق افتاد- برخلاف دهه 60 قرن گذشته میلادی- که شماری از کشورهای درحال توسعه، الگوی توسعه جانشین کردن واردات را درپیش گرفته بودند، دولت دریک اقدام نسنجیده و مسئولیت گریزانه الگوی جانشین کردن تولیدات داخلی یا یک الگوی واردات سالار را بکار گرفته است. گذشته از مسئولیت گریزی و کوشش برای یافتن راه حل های ساده برای « کنترل تورم» که تازه موفق هم نبود، من براین عقیده ام که نمایندگان بورژوازی تجاری و رانت خوارایران هم دراین چرخش نقش داشته اند. به این ترتیب، آن چه که به احتمال زیاد درست است این که تولید کنندگان داخلی، بخشی از سهم خویش دربازارهای داخلی را به رقبای خارجی باخته اند. سوما، یک مشکل دیگر اقتصاد ایران هم به گمان من این است که سیاست پردازان بین یک اقتصاد دولت سالار و اقتصادی بازارگرا بند بازی می کنند و به همین دلیل، هیچ کدام از دو به درستی عمل نمی کند. یعنی نه دست و بال بازار را باز می گذارند که به ادعای مدافعان آن، علامت دهی بکند و عوامل اقتصادی با توجه به آن علامت ها، تصمیم های معقولانه تری بگیرند و نه به مسئولیت های دولت دریک اقتصاد دولت سالار عمل می کنند که این تصمیم گیری ها به عرصه دولتی کشیده شود و تحت کنترل ونظارت باشد. در پیوند با این نکته آخر، بدنیست توجه شمارا به این گفته مدیرعامل صنایع شیرایران جلب بکنم، « با توجه به صدور مجوزهاي كوچك صنعت از طريق وزارت جهاد كشاورزي و مجوزهاي صنايع بزرگ توسط وزارت صنايع، در مجموع 600 كارخانه فرآوري لبنيات در كشور فعالند، اما به دليل كار با زير 50 درصد ظرفيت از صرفه اقتصادي برخوردار نيستند» (1) البته باید اقرار کنم که خبرندارم که آیا واردات محصولات لبنی هم داریم یا خیرولی روشن است اگرفعالان این صنعت خبر داشتند که فعالیت در این حوزه صرفه اقتصادی ندارد آیا باز هم برای دریافت مجوز اقدام می کرده اند؟ تراکتورسازی تبریز ازواحدهای سود ده بود ه که اکنون به ضرردهی رسیده است و کارخانه قند تبریز نیز اکنون با 10 درصد ظرفیت کار می کند و به گفته نماینده ارومیه « می توان آن را تعطیل شده محسوب کرد»(2). تراکتور سازی تبریز که روزی 130 دستگاه تراکتور تولید می کرد الان 13 واحد درروز تولید می کند و « این درحالی است که همین تعداد اندک هم درانتظار خریدار به سر می برد» (3). همین روایت است درباره کارخانه های آرد سازی درایران و به گفته معاون بازرگاني داخلي شركت بازرگاني دولتي ايران با اذعان به وجود بحران در كارخانههاي آردسازي كشور عنوان میكند که اين كارخانهها با 45 درصد ظرفيت خود كار ميكنند. ناگفته روشن است که وجود 55 درصد ظرفیت عاطل دریک کارخانه موجب بالارفتن هزینه تولید و درنتیجه هزینه سرانه و کاهش رقابت پذیری دربازار خواهد شد.البته این که ادعا شود که این ها « خودشان در مرز 45 درصد كار ميكنند» به گمان من اندکی عجیب می نماید. مشکل در صنعت واگن سازی اندکی جدی تر است و شرکت واگن پارس اراک که یکی از بزرگترین شرکت های واگن سازی خاورمیانه است به علت عدم پرداخت حقوق کارگران برای 2.5 ماه مشکلات کارگری پیدا کرده است که فعلا با وام گرفتن قرار شد بخشی از مطالبات تادیه شود ولی نکته این است که از سوئی « تسهيلات مربوط به خريداران واگن در بخش خصوصي قطع شده» و از جانب دیگر هم « مجوز واردات واگنهاي دست دوم مسافري از اروپا نيز همچنان صادر ميشود» و نتیجه آن که به گفته مدیرعامل این شرکت، با حدود 30 درصد از ظرفیت خود کار می کند. « کفش ملی» در گذشته ای نه چندان دور بین 9 تا 11 هزار کارگر داشت، « درحال حاضر بین 400 تا 500 کارمند آن هم در فروشگاههای خود درسطح کشور دارد». « کفش بلا» که دیگر کفش تولید نمی کند بلکه در فروشگاههای خود کفشهای دیگران را به فروش می رساند. « کفش وین» نیز از 800 کارگر و کارمند خود تنها 70 نفر را حفظ کرده است. کارخانه کفش وین را به گروه خودروسازی بهمن واگذار کردند و این کارخانه نیز دیگر به تولید کفش نمی پردازد. بخشی از آن به صورت سازمان خدمات پس از فروش خودروسازی بهمن درآمده است و بخش دیگر هم به خط تولید خودروی « موسو» تبدیل شده است. همانند دو براند دیگر، کفش وین نیز تولید کفش را متوقف کرده است. از آن غم انگیز تر، وضعیت کارخانه نساجی مازندران است. اگرچه در گذشته منسوجات پرده ای، ملحفه ای، پیراهنی و فاستونی تولید می کرده است ولی اکنون « تنها گونی و کفن» تولید می کند (4). بحران صنایع فولاد ایران ولی به بحران جهانی ارتباط نزدیک تری دارد ولی درعین حال، نقش دولت ایران دراین بحران نباید نادیده گرفته شود. گفته می شود که حدودا 500 هزار تن فولاد- یعنی معادل 300 میلیاردتومان نقدینگی- درانبار کارخانه ها انباشت شده و به فروش نرفته است. به گفته عضو انجمن تولید کنندگان فولاد- ایران تنها کشوری است که تعرفه واردات فولاد به آن صفر است و ادامه می دهد که « همه فولادسازان دنيا دچار بحران شدهاند و محمولههاي شركتهاي بزرگ در آبهاي اطراف ايران سرگردان بوده و شركتها حاضرند محصولات خود را زيرقيمت در بازارهايي مانند ايران كه مانع وارداتي ندارند، بفروشند». صنایع کشتی سازی- برای نمونه شرکت مجتمع کشتی سازی و صنایع فراساحل ایران- هم پول ندارد تا حقوق کارگران و کارمندانش را بپردازد. وضعیت در شرکت صدرا از این هم بدتر است اگرچه چندین بار نیروهای خودرا تعدیل کرده است ولی سرانجام به این نتیجه رسیده است که بخش کشتی سازی خودرا تعطیل نماید. معاون کشتی سازی این شرکت از بدهی 700 میلیاردتومانی این شرکت حرف می زند و معتقد است که تا پرداخت این بدهی، امید به بهبود وضعیت وجود ندارد. درخصوص صنایع تایر هم این نکته قابل بررسی است که « ایجاد بحران مالی در جهان و همچنین ورود لاستیکهای بیکیفیت در چند سال اخیر که عمده آنها چینی است، موجب شده که بسیاری از تولیدکنندگان داخلی از صحنه تولید حذف شوند». مقوله بحران درایران تنها به صنایع محدود نمی شود. عضو هیئت مدیره جامعه تورگردانان ایران از بحران در صنعت گردشگری خبر داد و افزود «از معاون گردشگري سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري درخواست كردهايم، براي اينكه تورگردانان به فعاليت خود ادامه دهند و به تعديل نيرو مجبور نشوند، وام بدون بهره و درازمدت يا كمك بلاعوض پرداخت كنند تا اين بحران، پشت سر گذاشته شود». گفته می شود که « بسياري از آژانسها توان پرداخت حقوق كاركنان خود را ندارند». بگویم و بگذرم که بحران تنها به این موارد محدود نمی شود. « بخش کشاورزی نیز زیانهای غیرقابل جبرانی از بحران اقتصادی کنونی در ایران متحمل شده است. بحران باقی ماندن چای و برنج ایرانی در کارخانهها و جولان دادن محصولات خارجی در بازارهای ایرانی، قطعاتی از پازل بحرانی است که نهایتاً بخش کشاورزی ایران را با مشکلات لاینحلی روبرو خواهد ساخت» (5). سعی خواهم کرد دریادداشتهای دیگر به وارسی بیشتر این ابعاد بپردازم.
(1) http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=74890
(2) http://hamshahrionline.ir/News/?id=94508
(3) http://hamshahrionline.ir/News/?id=91413
(4) http://www.etemaad.ir/Released/88-06-14/133.htm#157970
(5) http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=74890
البته دولتمردان هم چنان داستان دیگری می گویند و حتی اکنون هم واقعیت وجودی « آتش» را نمی پذیرند ولی آمارها وارقام روایت دیگری نقل می کند. یکی از شاخص های آشکاری که از وجود بحران گسترده در اقتصاد کشور خبر می دهد، افزایش ظرفیت تولیدی عاطل دراین اقتصادی است که یکی از عمده ترین مشخصه هایش، وجود کمبود درآن است. اگرچه حتی شماری از کارشناسان هم گناه این مصیبت را به گردن بحران جهانی می اندازند ولی من با چنین نگاهی موافق نیستم. برای این ادعا هم حداقل سه دلیل می توانم ارایه نمایم.
اولا، حتی قبل از بروز بحران جهانی کنونی نیز ایران دربازارهای صادراتی حضور جدی و فعالی نداشته است که حالا با سقوط تقاضای دیگران، با چنین مشکلی روبرو شده باشد.
دوما، درهمین سالها شاهد بوده ایم که واردات به ایران از رشد چشمگیری برخورداربوده است و به نظرمی رسد آن چه درایران اتفاق افتاد- برخلاف دهه 60 قرن گذشته میلادی- که شماری از کشورهای درحال توسعه، الگوی توسعه جانشین کردن واردات را درپیش گرفته بودند، دولت دریک اقدام نسنجیده و مسئولیت گریزانه الگوی جانشین کردن تولیدات داخلی یا یک الگوی واردات سالار را بکار گرفته است. گذشته از مسئولیت گریزی و کوشش برای یافتن راه حل های ساده برای « کنترل تورم» که تازه موفق هم نبود، من براین عقیده ام که نمایندگان بورژوازی تجاری و رانت خوارایران هم دراین چرخش نقش داشته اند. به این ترتیب، آن چه که به احتمال زیاد درست است این که تولید کنندگان داخلی، بخشی از سهم خویش دربازارهای داخلی را به رقبای خارجی باخته اند. سوما، یک مشکل دیگر اقتصاد ایران هم به گمان من این است که سیاست پردازان بین یک اقتصاد دولت سالار و اقتصادی بازارگرا بند بازی می کنند و به همین دلیل، هیچ کدام از دو به درستی عمل نمی کند. یعنی نه دست و بال بازار را باز می گذارند که به ادعای مدافعان آن، علامت دهی بکند و عوامل اقتصادی با توجه به آن علامت ها، تصمیم های معقولانه تری بگیرند و نه به مسئولیت های دولت دریک اقتصاد دولت سالار عمل می کنند که این تصمیم گیری ها به عرصه دولتی کشیده شود و تحت کنترل ونظارت باشد. در پیوند با این نکته آخر، بدنیست توجه شمارا به این گفته مدیرعامل صنایع شیرایران جلب بکنم، « با توجه به صدور مجوزهاي كوچك صنعت از طريق وزارت جهاد كشاورزي و مجوزهاي صنايع بزرگ توسط وزارت صنايع، در مجموع 600 كارخانه فرآوري لبنيات در كشور فعالند، اما به دليل كار با زير 50 درصد ظرفيت از صرفه اقتصادي برخوردار نيستند» (1) البته باید اقرار کنم که خبرندارم که آیا واردات محصولات لبنی هم داریم یا خیرولی روشن است اگرفعالان این صنعت خبر داشتند که فعالیت در این حوزه صرفه اقتصادی ندارد آیا باز هم برای دریافت مجوز اقدام می کرده اند؟ تراکتورسازی تبریز ازواحدهای سود ده بود ه که اکنون به ضرردهی رسیده است و کارخانه قند تبریز نیز اکنون با 10 درصد ظرفیت کار می کند و به گفته نماینده ارومیه « می توان آن را تعطیل شده محسوب کرد»(2). تراکتور سازی تبریز که روزی 130 دستگاه تراکتور تولید می کرد الان 13 واحد درروز تولید می کند و « این درحالی است که همین تعداد اندک هم درانتظار خریدار به سر می برد» (3). همین روایت است درباره کارخانه های آرد سازی درایران و به گفته معاون بازرگاني داخلي شركت بازرگاني دولتي ايران با اذعان به وجود بحران در كارخانههاي آردسازي كشور عنوان میكند که اين كارخانهها با 45 درصد ظرفيت خود كار ميكنند. ناگفته روشن است که وجود 55 درصد ظرفیت عاطل دریک کارخانه موجب بالارفتن هزینه تولید و درنتیجه هزینه سرانه و کاهش رقابت پذیری دربازار خواهد شد.البته این که ادعا شود که این ها « خودشان در مرز 45 درصد كار ميكنند» به گمان من اندکی عجیب می نماید. مشکل در صنعت واگن سازی اندکی جدی تر است و شرکت واگن پارس اراک که یکی از بزرگترین شرکت های واگن سازی خاورمیانه است به علت عدم پرداخت حقوق کارگران برای 2.5 ماه مشکلات کارگری پیدا کرده است که فعلا با وام گرفتن قرار شد بخشی از مطالبات تادیه شود ولی نکته این است که از سوئی « تسهيلات مربوط به خريداران واگن در بخش خصوصي قطع شده» و از جانب دیگر هم « مجوز واردات واگنهاي دست دوم مسافري از اروپا نيز همچنان صادر ميشود» و نتیجه آن که به گفته مدیرعامل این شرکت، با حدود 30 درصد از ظرفیت خود کار می کند. « کفش ملی» در گذشته ای نه چندان دور بین 9 تا 11 هزار کارگر داشت، « درحال حاضر بین 400 تا 500 کارمند آن هم در فروشگاههای خود درسطح کشور دارد». « کفش بلا» که دیگر کفش تولید نمی کند بلکه در فروشگاههای خود کفشهای دیگران را به فروش می رساند. « کفش وین» نیز از 800 کارگر و کارمند خود تنها 70 نفر را حفظ کرده است. کارخانه کفش وین را به گروه خودروسازی بهمن واگذار کردند و این کارخانه نیز دیگر به تولید کفش نمی پردازد. بخشی از آن به صورت سازمان خدمات پس از فروش خودروسازی بهمن درآمده است و بخش دیگر هم به خط تولید خودروی « موسو» تبدیل شده است. همانند دو براند دیگر، کفش وین نیز تولید کفش را متوقف کرده است. از آن غم انگیز تر، وضعیت کارخانه نساجی مازندران است. اگرچه در گذشته منسوجات پرده ای، ملحفه ای، پیراهنی و فاستونی تولید می کرده است ولی اکنون « تنها گونی و کفن» تولید می کند (4). بحران صنایع فولاد ایران ولی به بحران جهانی ارتباط نزدیک تری دارد ولی درعین حال، نقش دولت ایران دراین بحران نباید نادیده گرفته شود. گفته می شود که حدودا 500 هزار تن فولاد- یعنی معادل 300 میلیاردتومان نقدینگی- درانبار کارخانه ها انباشت شده و به فروش نرفته است. به گفته عضو انجمن تولید کنندگان فولاد- ایران تنها کشوری است که تعرفه واردات فولاد به آن صفر است و ادامه می دهد که « همه فولادسازان دنيا دچار بحران شدهاند و محمولههاي شركتهاي بزرگ در آبهاي اطراف ايران سرگردان بوده و شركتها حاضرند محصولات خود را زيرقيمت در بازارهايي مانند ايران كه مانع وارداتي ندارند، بفروشند». صنایع کشتی سازی- برای نمونه شرکت مجتمع کشتی سازی و صنایع فراساحل ایران- هم پول ندارد تا حقوق کارگران و کارمندانش را بپردازد. وضعیت در شرکت صدرا از این هم بدتر است اگرچه چندین بار نیروهای خودرا تعدیل کرده است ولی سرانجام به این نتیجه رسیده است که بخش کشتی سازی خودرا تعطیل نماید. معاون کشتی سازی این شرکت از بدهی 700 میلیاردتومانی این شرکت حرف می زند و معتقد است که تا پرداخت این بدهی، امید به بهبود وضعیت وجود ندارد. درخصوص صنایع تایر هم این نکته قابل بررسی است که « ایجاد بحران مالی در جهان و همچنین ورود لاستیکهای بیکیفیت در چند سال اخیر که عمده آنها چینی است، موجب شده که بسیاری از تولیدکنندگان داخلی از صحنه تولید حذف شوند». مقوله بحران درایران تنها به صنایع محدود نمی شود. عضو هیئت مدیره جامعه تورگردانان ایران از بحران در صنعت گردشگری خبر داد و افزود «از معاون گردشگري سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري درخواست كردهايم، براي اينكه تورگردانان به فعاليت خود ادامه دهند و به تعديل نيرو مجبور نشوند، وام بدون بهره و درازمدت يا كمك بلاعوض پرداخت كنند تا اين بحران، پشت سر گذاشته شود». گفته می شود که « بسياري از آژانسها توان پرداخت حقوق كاركنان خود را ندارند». بگویم و بگذرم که بحران تنها به این موارد محدود نمی شود. « بخش کشاورزی نیز زیانهای غیرقابل جبرانی از بحران اقتصادی کنونی در ایران متحمل شده است. بحران باقی ماندن چای و برنج ایرانی در کارخانهها و جولان دادن محصولات خارجی در بازارهای ایرانی، قطعاتی از پازل بحرانی است که نهایتاً بخش کشاورزی ایران را با مشکلات لاینحلی روبرو خواهد ساخت» (5). سعی خواهم کرد دریادداشتهای دیگر به وارسی بیشتر این ابعاد بپردازم.
(1) http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=74890
(2) http://hamshahrionline.ir/News/?id=94508
(3) http://hamshahrionline.ir/News/?id=91413
(4) http://www.etemaad.ir/Released/88-06-14/133.htm#157970
(5) http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=74890
1 نظر:
با توجه به نزدیک شدن دههٔ فجر یک پیشنهاد به همهٔ مردم. ما همه میتونیم با تهیه بالنهای (بادکنک های) سبز رنگ و پرکردن آنها با گاز هلیوم و فرستادنشون به هوا در یک تاریخ و ساعت مشخص صدای جنبش سبز رو به مسالمت آمیزترین و بی خطرترین وجه نشون بدیم. یکی از تاریخهایی که میتونیم اینکارو انجام بدیم ۲۲ بهمن از ساعت ۱۱ صبح تا ۱۲ ظهر هست. از حالا باید بادکنک هارو آماده کرد تا اون موقع با کمبود مواجه نشیم. میتونید با خرید بادکنکهای به رنگ دیگه با اسپری هم اونارو سبز کنید. فقط مهم اینه که باید با گاز هلیوم پر بشه که بتونه تا ارتفاعی که از همهٔ شهر قابل دیدن باشه بره بالا (نمیدونم با گاز شهری و یا کپسول خانگی هم میشه یا نه) . و اما فوایدش
می تونید اینکارو از پشت بوم خونتون، تراس و یا حیاط هم انجام بدین. بنابراین هیچ خطری متوجه هیچکس نمیشه و اونهایی که نمیتونستن در مواقع دیگه بیرون بیان اینکارو میتونن براحتی از تو خونشون انجام بدن
.حکومت دیگه هیچ بهانهای برای متهم کردن جنبش سبز به خشونت نداره
حکومت همیشه در رسانهها ادعا میکنه که طرفدارهای جنبش سبز تعداد قلیلی هستن. مطمئناً تعداد بادکنکهای سبز در آسمون شهرها اونارو به وحشت میندازه
.این حرکت رو حتی خبرنگارهای خارجی هم میتونن به راحتی پوشش بدن
.اگه خواستید میتونین روی بادکنکها شعار نویسی هم کنین
.یک حرکت اعتراضی بی سروصداست. مثل تظاهرات میلیونی سکوت در بعد از انتخابات
.همه مردم از همهٔ نقاط شهر میتونن شرکت کنن و بخاطر گستردگی مردم، نیروهای حکومتی هیچ کاری نمیتونن انجام بدن
پس وعدهٔ ما ۲۲ بهمن از ساعت ۱۱ صبح تا ۱۲ ظهر
(این ایده رو میشه در مناسبتهای دیگه مثل تقابل با راهپیماییهای نمایشی دولتی و یا نماز جمعه هم اجرا کرد)
!رسانه شمایید
ارسال یک نظر