۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

ادبیات بی ادبانه!


این نوشته را که خواندم یاد این فرمایشات افتادم و بعد یادم آمد که این هم هست که با قیافه ای حق به جانب تفاوت چندانی با آن دو ندارد. و بعد به خودم گفتم متن یک شب نامه را برایت بیاورم که درحول وحوش مشروطه خواهی درتهران پخش شد اگردراواخر 1905 نبوده باشد دراوایل 1906 بود- مثل خیلی چیزهای دیگرمان تاریخ ندارد- یعنی می شود 105 سال پیش- ولی مشاهده می کنید که جان به جان ما که بکنید ما نه چیز تازه یاد می گیریم و نه چیزهائی بدی را که بلدیم فراموش می کنیم. بابام جان با کسی و دیدگاهی مخالفی خوب همین را بگو دیگر به « خواهر و مادر» آدم چکار داری؟ و اما بعد از زمین و زمان شکوه می کنیم چرا اوضاع درایران تغییر نمی کند؟
«به قول داش مشهدی ها: اینها را باش! قریب دوسال است که علماء اعلام، عاجزانه از پادشاه اسلام استدعای یک مجلس عدالت حقه کرده اند. چون ظلم و تعدی از حد گذشته، این حرف هم مابین دوکلمه ی ظلم و عدل است و نمی توانسته که رد کنند. به طفره ووعده ی قریب قریب، به دفع الوقت گذرانیده حالا، تازه اتابک وزرای ریش سفید دل سیاه، اصلاح و ساکت کردن این مردم را به شعاع السلطنه ی مغرور نادان جوان فاسق فاجرمتهورواگذار کرده اند.
تف برعقل آنها! این جوان چه قابل است که شعور این امور را داشته باشد؟ شنیده شد: گفته است "به من رجوع کنید سر سید عبدالله و سید محمد را می برم یا دهن توپ می گذارم یا به زهر می کشم" فی الواقع جای داش علی خالی بوده که یک شیشکی بزند. مسلما این شاهزاده به قدر یک کره الاغ شعور ندارد، والا چنین گهی نمی خورد.
آن شیراز، آن یزد، آن کرمان، آن همدان، آن خراسان، آن اصفهان همه به جوش وخروش و منتظر یک صدا بلندشدن از تهران است.
چنانچه این علماء پیشوایان دین ما هستند، چگونه مردم راضی می شوند که این جسارتها به آنها بشود. اگرمی توانید بسم الله بکنید! ببینید چه می شود.
چند نفر نزد آقای آقا سید عبدالله رفته التماس کرده که اجازه بدهند امیربهادر را به سزای خود برسانند. اذن نداده به خدای احد واحد قسم است: به مجرد این که اجازه و حکم شرعی بدهند بهادر و این سوسمار وحاجب الدوله و ناصر الملک منافق را مثل سگ می کشند. افسوس! که علما حکم نمی دهند.
احمق ها شما از نوکرها و خدمتکارها و آشپزهای خود مطمئن هستید که اگرعلما اشاره کنند دریک روز یا در یک شب همه شماها را در ساعت معین به جهنم بفرستند و اجر از خدا بخواهند.
پدرسوخته ها! شما چه امتیاز به ماها دارید؟ مگر بگوئید ما وزراء و شاهزادگان را از کون زائیده اند، لهذا ممتازیم.
خبیث ها! ظلم می کنید، مال مردم را می چاپید، تفرعن و تکبر به بندگان خدا می فروشید. بعد از این دیگر هرگز ما مردم تحمل این اندازه ظلم را نداریم. بی انصافها! نداریم/ بی دینها! نداریم. بی شرفها! نداریم.»

[ به نقل از واقعات اتفاقیه درروزگار، محمد مهدی کاشانی، جلد اول، ص 60]

0 نظر: