۱۳۸۳ مهر ۱۵, چهارشنبه

بازهم درباره نئولیبرالیسم


بحث و جدل بر سرپی آمدهای جهانی کردن وتجارت آزاد اگرچه در جهان بیرون ازجامعه ایرانیان ادامه دارد ولی در میان ساده اندیشان روستای زرنگ آباد که نام دیگرش ایران است، به نفع جهانی کردن و تجارت آزاد به «پایان» رسیده است. معلوم نیست که از آن چه تاکنون دراین راستا کرده اند چه دسته گلی بر سرمردم ایران زده اند که می خواهند از همین کارها، بیشتر بکنند. در درون ایران شورای مصلحت نظام در تازه ترین تصمیم گیری اش راه را برای واگذاری بانک ها، شرکت های بیمه، حمل ونقل و بسیاری به قول خودشان « دانه درشتها»ی دیگر هموار می کند. از سوئی جنگ و دعوا بر سرفرودگاه بین المللی هنوز ادامه دارد و به برکناری وزیر راه منجر می شود و از سوی دیگر، مجلس هفتم نیز دست و پای دولت را در مذاکره با شرکت های خارجی می بندد. با این همه، گوهر سیاست ها هم چنان واگذاری شرکت های بیشتر به بخش خصوصی و جلب سرمایه گزاری خارجی است. وزیر اقتصاد هم مجبور می شود به سرمایه گزاران ایرانی تبار مقیم خارج، تضمین بدهد، تضمینی که خودش هم می داند با وضعیت موجود درایران نه ضمانت اجرائی دارد و نه وجاهت قانونی. در بیرون از ایران نیز کم نیستند ایرانیانی که برای جهانی کردن و تجارت آزاد غش وریسه می روند و اندر فواید آن مقاله می نویسند و نطق وخطابه صادر می کنند. اگر خوشبین باشیم علت این غش و ریسه رفتن ها به گمان من، درک مغشوش این دوستان از علل استبداد درایران است. اگر ادعای این دوستان درست باشد- که به گمان من نیست- علت استبداد در ایران « دولتی بودن» اقتصاد است، در آن صورت، برای مقابله با استبدادی که ریشه اش در اقتصاد است، می توان دست به دامان بازار آزاد زد. تازگی ها دیدم که دوستان، استبداد ایران را تا پرداخت رانت های نفتی به بخش هائی از جامعه ریشه یابی می کنند و به این ترتیب معتقدند که اگر رانت های نفتی در دست دولت نباشد، لابد، این استبداد هم نخواهد بود. فعلا به این کار ندارم که به این ترتیب، فرهنگ وسیاست درایران به زمان ناصرالدین شاه که رانت نفتی نداشتیم تا دردست کسی باشد، یا استبدادی نبود و یا این که علت های تاریخی و فرهنگی واجتماعی اش ماست مالی می شود.
باری از جمله با این نوع ریشه یابی ها است که شرکت های دولتی را به قیمت یا مفت به بخش خصوصی واگذار کرده اندوبرنامه دارند بیشتر هم از این کارهای «خیر» بکنند. البته مدل های درس نامه ای هم به مدد می رسد. و عرضه و تقاضا در ذهنیت دینی و مذهبی ایرانیان به جای خدا می نشیند. مدیران مُصرف واحدها با قوانین آهنین بازار سرمایه ای که وجود ندارد ادب خواهند شد. وقتی واردات آزاد باشد، تولید کنندگان گران فروش ایرانی متنبه شده یا از بازار حذف می شوند یا این که به راه راست هدایت خواهند شد. واحدهائی که حذف می شوند یا با این خطر روبرو می شوند، در این نظام نکبت که از سرتاپایش خون وکثافت می ریزد، در اولین فرصتی که بتوانند خود را از شر « ارزانترین» و در عین حال « آسان ترین» بخش هزینه تولید- یعنی مزدی که به کارگر می پردازند- خلاص خواهند کرد. کاری ندارد به احبارش در روزنامه ها بنگرید و یا در همین سایت های انترنتی، اندکی دقیق تر شوید. آن کس که بخواهد ببیند، شواهدش را می بیند و آنان که به شواهد کار ندارند، می توانند هم چنان شعارهای زیبای شان را تکرار کنند. اگر فکر می کنید که این هم ازمختصات «جهان سومی» بودن ماست، سخت در اشتباه هستید. در امریکای جهان اول، کمپانی ها « شاهکار» تازه تری می زنند. علاوه بر اخراج کارگران، برای این که حقوق بازنشستگی کارگران قدیمی خودرا- که اغلب نزدیک به 40 سال بابت آن حق بازنشتسگی ماهانه پرداخته اند- نپردازند اعلام ورشکستگی می کنند. درانگلیس هم از این موارد کم نیست. تکرار این شاهکار به جائی رسیده است که در اقتصاد، بخشی تحت عنوان « اقتصاد ورشکستگی» شکل گرفته است. روشن است که هزینه این « شاهکار» بخش خصوصی، مثل همیشه به گردن بخش دولتی « غیر کارآمد» می افتد که ازکیسه مردم، به صاحبان بخش خصوصی «یارانه» بپردازد و هزینه های مدیریت بی قابلیت آن ها را اجتماعی کند. دوستان گرامی نئولیبرال ما که اندر بدی یارانه نان و نفت و وروغن انشاء می نویسند و یقه خود و دیگران را می درند معلوم نیست چرا در باره این یارانه ها حرفی نمی زنند؟
باری، فعلا به این کار ندارم که نه فقط با این کار، استبدادسنتی و دیرپای جامعه ایرانی ما سرجایش باقی می ماند بلکه استبداد مطلقه پول هم به آن استبداد سنتی اضافه خواهد شد. در این جامعه به اصطلاح « آزادشده» هر چیز قیمتی دارد که با عملکرد عرضه و تقاضا دربازار مشخص می شود.اگر پول داری که آش می خوری و اگر هم نداری که سرمایه سالاری که خانه خاله جان آدم نیست.
واما، در بیرون از جامعه ایرانی ما، بحث وجدل ادامه دارد. شماری از مدافعان دو آتشه این فرایند به صف مخالفان می پیوندندو سیاست پردازان- اگرچه هم چنان بر همان طبل پیشین می کوبند- ولی در ضمن می پذیرند که کشتی بان را سیاستی دیگر باید و اندر یافتن راهی برای کاستن فقر جلسه و گردهمائی می گذارند. عبرت آموز است که تا کنون به کشورهای فقیر، همان داروئی را خورانده اند که به واقع، عمده ترین مسبب بیماری کنونی آنهاست. و طبیعی است که آن چه تا کنون از این نوع جلسات و گردهمائی ها نصیب ملل فقیر می شود، چیز دندان گیری نیست. حداکثر فایده اش این است که می تواند برای مدتی مورد استفاده تبلیغاتی قرار بگیرد که « گر صبر کنی....».
دورنیست که طشت رسوائی این سیاست ها نیز از بامها بیفتد و روشن شود که آن چه که لازم و ضروری است نه گریمی تازه بلکه، نگرش و جهت گیری های متفاوتی است که به جای سپردن عنان زندگی بشر به دست نیروهای کور بازاربه اصطلاح آزاد، قابلیت های بشر را برای یافتن راه حل به کار بگیرد. علت وانگیزه فعالیت های بشری نمی تواند و نباید سود و سودآوری در بازار باشد آن هم به صورتی که همه چیز تحت الشعاع سودآوری قرار بگیرد. ممکن است نام این نگرش تازه « پسامدرنیته» باشد ولی در واقعیت زندگی بازگشتی است به سال های اول قرن نوزدهم آن هم در سالهای اولیه قرن بیست و یکم و این البته که تاسف دارد.

1 نظر:

ناشناس گفت...

سلام،خانه نو مبارك، هر دم از اين باغ بري مي رسد،ديروز در تلويزيون برنامه اي پخش شد در ارتباط با فروش بيمارستان بوعلي به دانشگاه آزاد،من كه عقلم قد نمي ده حتما حكمتي داره،جالبه كه شخص معترضي صحبت مي كرد و مي گفت كه او آنجا را وقف بيمارستان كرده بوده، مداركش را هم آورده بود.اوضاع شير تو شيري شده،كم كم تنها راه باقيمانده براي طبقه ضعيف، خودكشي دست جمعي است البته اگر اينكار را هم نكنند به خودي خود خواهند مرد.ف.ر