به گمان من، نهضت مشروطه طلبی نقطة اوج بحران استبداد سالاری حاكم بر ایران بودولی این بحران تاریخچه ای دراز دامن تر داشت.
اولین ضربه ای كه در قرن نوزدهم به استبدادسالاری حاكم وارد آمد پس از اعطای امتیاز نامة رویتر اتفاق افتاد. هرچه كه ادعای مورخین در باره منافع احتمالی این قرارداد باشد - دراین نوشتار به نادرستی چنین ادعاهائی نخواهم پرداخت - واقعیت این است كه شاه مستبد قاجار نه فقط ناچار به عزل میرزا حسین خان سپهسالار - مبتكر این امتیازنامه- می شود بلكه مدتی بعد به كمك همان سپهسالار و عمدتا با بهانه جوئی، آن امتیاز نامه را لغو می كند. و این همه در شرایطی اتفاق می افتدكه اندكی پیشتر، شاه بی خبر قاجار بر این ادعا بود كه آن قرارنامه راه آهن، « بسیار خوب و بقاعده بود» و « بطور وضوح هیچ عیب و نقصی ندارد بلكه همه محسنات است»[1] و بعلاوه، « منفعت این كار را درست فهمیده ام. سفارت روس هر قدر می خواهد دلخور بشود چه حقی دارد. البته قدرت این كمپانی از كنار بحر خزر و رشت الی دریای فارس بهیچوجه خوبی برای روس ندارد اما برای ایران انشاالله خوب است وخوب باشد». چیزی نمی گذرد كه ناصرالدین شاه از میرزا حسین خان می خواهد كه به وزیرمختار روس اطلاع بدهد كه « در فقرة راه آهن كه در پطرزبورغ گفتگو شد وبشما وعده دادم كه قرارنامه را با كمپانی امتداد نمی دهم بوعده خود وفا كرده بعلاوه آن در صدد ابطال آن هستم»[2]. حالا بماند كه لردكرزن معروف برخلاف سیاست پردازان بی قابلیت ایران و شماری از مفسران امروزین این قرارداد استعماری، از آن ارزیابی كاملا متفاوتی داشت و معتقد بود كه « قرارنامه رویتر از لحظة تولد محكوم به شكست بود» و عمده ترین عامل شكست آن هم این بود كه شامل « تسلیم كامل موجودیت یك ملت به نفع سفته بازان و سوداگران خارجی» بودو چنین محموعه ای قابلیت اجرائی نداشت. با این حساب، « از دیدگاه منافع ایران، لغو آن نمی تواند موجب تاسف باشد»[3].
این ضربه برای مدتی امتیاز طلبان را از تهران فراری می دهدولی «با فشارهای دوستانه حكومت بریتانیا» - به قول كرزن- امتیازاتی چون امتیاز كشتی رانی رود كارون و از آن مهم تر امتیاز بانك شاهنشاهی اعطاء می شود ووقتی كه شاه از آخرین سفرش به اروپا باز می گردد، امیتازطلبان هم « مثل هجوم ملخ» به تهران سرازیر می شوند[4]. و درست در بحبوبة همین بذل وبخشش هاست كه ضربه دوم و مهمتر وارد می آید. شاه مستبد قاجار كه بهمراه سیاست مداران كیسه گشادش امیتاز انحصاری تنباكو را به تالبوت بخشیده بود برای مقابله با یكی از بزرگترین جنبش های مقاومت منفی امتیاز را لغو می كندو بخاطر همین كار،500 هزار لیره غرامت به كمپانی می پردازد.[5]
پی آمدهای بحران:
شكست حكومت خودكامه در مسائل داخلی پی آمد های متعددی داشت. از سوئی، یك دورة جدید در حیات اقتصادی كشور، یعنی دورة وام و استقراض از فرنگیان آغاز شد و از سوی دیگر، نكته ای كه در ذهنیت ایرانیان كه همیشه با خودكامگی حكومت و اعوان وانصارش روبرو بودند، نقش می بندد این كه، پس می شود « قبلة عالم» و « ظل الله» را نیز به عقب نشینی واداشت. دوسه سالی پس از این جریان است كه شاه مستبد قاجار به دست میرزا رضا كرمانی به قتل می رسد و به قول احتشام السلطنه« بچة لوس و ننر شصت سالة» او مظفرالدین شاه به سلطنت می رسد.[6] درساختاری قانونمند و حساب و كتاب دار، نقش شخصیت نمی تواند تعیین كننده ویا حتی مهم باشد. ولی در نظام استبداد آسیائی ایران كه مستبد اعظم عملا همه كارة این ساختار سیاسی بود، مسئله به صورت دیگری در می آید و نقش شخصیتی كه بر تارك این ساختار نشسته است با اهمیت می شود. اقتصاد و جامعه كه گرفتار بحران، حاكمیت سیاسی كه هم چنان قائم به شخص است و اما شخصی كه بقول خواهرش این گونه بر مملكت فرمان می راند:
« صدراعظمی ووزارت در دوره ی سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود كه دقیقه به دقیقه تعزیه خوان رفته، لباس عوض كرده، بر می گردد. هیچ مطمئن نبود كسی از صدارت یا وزارت یا حكومت. این برادر عزیز من، به حرف یك بجه ی دو ساله، یك صدراعظمی را فوری معزول و به حرف یك مقلدی، یك وزیری را سرنگون می كرد. ازجمله قوام الدوله ی بدبخت را سوار الاغ وارونه كرده، از شهر به شمیران بردند. برای این كه اتابك با او بد بود ومیل داشت اورامعزول كند و ازوزارت مالیه. وزیر مالیه كه سوار خروارونه بشود و از شهر به شمیران برود، خوب مقیاسی است برای وضع امورات و برای فهم ترتیبات دربار هرج [و] مرج، بی قانونی»[7]. به روایت سفر شاه خودكامه به فرنگ خواهم پرداخت ولی سوقات سفر به فرنگ، به غیر از قرض وگروگذاری مملكت، اسباب بازی است: [مظفرالدین شاه] « یك گردی از فرنگستان با خود آورده كه به قدر بال مگسی اگر در بدن كسی یا رختخواب كسی می ریختند، تا صبح نمی خوابید و مجبور بود [ به طور] اتصال بدن خودش را بخاراند. دو من از این گرد را آورده، اتصال در رختخواب عمله ی خلوت می ریخت. آن ها به حركت آمده، حركات مضحك می كردند و او می خندید»[8].
البته باید بدون تامل افزود كه اگر چه نقش شخصیت در ساختار سیاسی استبداد آسیائی مهم است، ولی نباید در بارة این نقش و اهمیت آن اغراق كرد. شماری در بررسی اوضاع ایران در این دوره، برای نمونه، از جمله ادعا كرده اند كه اگر ناصرالدین شاه را نكشته بودند، در ایران هم نهضت مشروطیت نمی داشتیم. این ادعا از دیدگاه تاریخی حرف پرتی است كه ریشه در واقعیت ایران ندارد. محمدعلی شاه پس از آن كه شكست سختی به نهضت مشروطه خواهی وارد آورد و علاوه بر توپ بستن مجلس و كشتار شماری از بهترین مبارزان مشروطیت، كوشید هم چون پدربزرگ خویش رفتار كند، ولی به پناه جوئی در سفارت روسیة تزاری وادار شد. از سوی دیگر، برخلاف آن چه كه مظفرالدین شاه در فرمان مشروطیت ادعا می كند، حتی او هم به جان كوشید تا با مشروطه طلبی مقابله نماید كه به گوشه هائی از آن خواهم پرداخت. ولی واقعیت این است كه جامعة ایران گرفتار بحران همه جانبه ای بود و این بحران در درون نظام خودكامه راه حل نداشت.
اولین ضربه ای كه در قرن نوزدهم به استبدادسالاری حاكم وارد آمد پس از اعطای امتیاز نامة رویتر اتفاق افتاد. هرچه كه ادعای مورخین در باره منافع احتمالی این قرارداد باشد - دراین نوشتار به نادرستی چنین ادعاهائی نخواهم پرداخت - واقعیت این است كه شاه مستبد قاجار نه فقط ناچار به عزل میرزا حسین خان سپهسالار - مبتكر این امتیازنامه- می شود بلكه مدتی بعد به كمك همان سپهسالار و عمدتا با بهانه جوئی، آن امتیاز نامه را لغو می كند. و این همه در شرایطی اتفاق می افتدكه اندكی پیشتر، شاه بی خبر قاجار بر این ادعا بود كه آن قرارنامه راه آهن، « بسیار خوب و بقاعده بود» و « بطور وضوح هیچ عیب و نقصی ندارد بلكه همه محسنات است»[1] و بعلاوه، « منفعت این كار را درست فهمیده ام. سفارت روس هر قدر می خواهد دلخور بشود چه حقی دارد. البته قدرت این كمپانی از كنار بحر خزر و رشت الی دریای فارس بهیچوجه خوبی برای روس ندارد اما برای ایران انشاالله خوب است وخوب باشد». چیزی نمی گذرد كه ناصرالدین شاه از میرزا حسین خان می خواهد كه به وزیرمختار روس اطلاع بدهد كه « در فقرة راه آهن كه در پطرزبورغ گفتگو شد وبشما وعده دادم كه قرارنامه را با كمپانی امتداد نمی دهم بوعده خود وفا كرده بعلاوه آن در صدد ابطال آن هستم»[2]. حالا بماند كه لردكرزن معروف برخلاف سیاست پردازان بی قابلیت ایران و شماری از مفسران امروزین این قرارداد استعماری، از آن ارزیابی كاملا متفاوتی داشت و معتقد بود كه « قرارنامه رویتر از لحظة تولد محكوم به شكست بود» و عمده ترین عامل شكست آن هم این بود كه شامل « تسلیم كامل موجودیت یك ملت به نفع سفته بازان و سوداگران خارجی» بودو چنین محموعه ای قابلیت اجرائی نداشت. با این حساب، « از دیدگاه منافع ایران، لغو آن نمی تواند موجب تاسف باشد»[3].
این ضربه برای مدتی امتیاز طلبان را از تهران فراری می دهدولی «با فشارهای دوستانه حكومت بریتانیا» - به قول كرزن- امتیازاتی چون امتیاز كشتی رانی رود كارون و از آن مهم تر امتیاز بانك شاهنشاهی اعطاء می شود ووقتی كه شاه از آخرین سفرش به اروپا باز می گردد، امیتازطلبان هم « مثل هجوم ملخ» به تهران سرازیر می شوند[4]. و درست در بحبوبة همین بذل وبخشش هاست كه ضربه دوم و مهمتر وارد می آید. شاه مستبد قاجار كه بهمراه سیاست مداران كیسه گشادش امیتاز انحصاری تنباكو را به تالبوت بخشیده بود برای مقابله با یكی از بزرگترین جنبش های مقاومت منفی امتیاز را لغو می كندو بخاطر همین كار،500 هزار لیره غرامت به كمپانی می پردازد.[5]
پی آمدهای بحران:
شكست حكومت خودكامه در مسائل داخلی پی آمد های متعددی داشت. از سوئی، یك دورة جدید در حیات اقتصادی كشور، یعنی دورة وام و استقراض از فرنگیان آغاز شد و از سوی دیگر، نكته ای كه در ذهنیت ایرانیان كه همیشه با خودكامگی حكومت و اعوان وانصارش روبرو بودند، نقش می بندد این كه، پس می شود « قبلة عالم» و « ظل الله» را نیز به عقب نشینی واداشت. دوسه سالی پس از این جریان است كه شاه مستبد قاجار به دست میرزا رضا كرمانی به قتل می رسد و به قول احتشام السلطنه« بچة لوس و ننر شصت سالة» او مظفرالدین شاه به سلطنت می رسد.[6] درساختاری قانونمند و حساب و كتاب دار، نقش شخصیت نمی تواند تعیین كننده ویا حتی مهم باشد. ولی در نظام استبداد آسیائی ایران كه مستبد اعظم عملا همه كارة این ساختار سیاسی بود، مسئله به صورت دیگری در می آید و نقش شخصیتی كه بر تارك این ساختار نشسته است با اهمیت می شود. اقتصاد و جامعه كه گرفتار بحران، حاكمیت سیاسی كه هم چنان قائم به شخص است و اما شخصی كه بقول خواهرش این گونه بر مملكت فرمان می راند:
« صدراعظمی ووزارت در دوره ی سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود كه دقیقه به دقیقه تعزیه خوان رفته، لباس عوض كرده، بر می گردد. هیچ مطمئن نبود كسی از صدارت یا وزارت یا حكومت. این برادر عزیز من، به حرف یك بجه ی دو ساله، یك صدراعظمی را فوری معزول و به حرف یك مقلدی، یك وزیری را سرنگون می كرد. ازجمله قوام الدوله ی بدبخت را سوار الاغ وارونه كرده، از شهر به شمیران بردند. برای این كه اتابك با او بد بود ومیل داشت اورامعزول كند و ازوزارت مالیه. وزیر مالیه كه سوار خروارونه بشود و از شهر به شمیران برود، خوب مقیاسی است برای وضع امورات و برای فهم ترتیبات دربار هرج [و] مرج، بی قانونی»[7]. به روایت سفر شاه خودكامه به فرنگ خواهم پرداخت ولی سوقات سفر به فرنگ، به غیر از قرض وگروگذاری مملكت، اسباب بازی است: [مظفرالدین شاه] « یك گردی از فرنگستان با خود آورده كه به قدر بال مگسی اگر در بدن كسی یا رختخواب كسی می ریختند، تا صبح نمی خوابید و مجبور بود [ به طور] اتصال بدن خودش را بخاراند. دو من از این گرد را آورده، اتصال در رختخواب عمله ی خلوت می ریخت. آن ها به حركت آمده، حركات مضحك می كردند و او می خندید»[8].
البته باید بدون تامل افزود كه اگر چه نقش شخصیت در ساختار سیاسی استبداد آسیائی مهم است، ولی نباید در بارة این نقش و اهمیت آن اغراق كرد. شماری در بررسی اوضاع ایران در این دوره، برای نمونه، از جمله ادعا كرده اند كه اگر ناصرالدین شاه را نكشته بودند، در ایران هم نهضت مشروطیت نمی داشتیم. این ادعا از دیدگاه تاریخی حرف پرتی است كه ریشه در واقعیت ایران ندارد. محمدعلی شاه پس از آن كه شكست سختی به نهضت مشروطه خواهی وارد آورد و علاوه بر توپ بستن مجلس و كشتار شماری از بهترین مبارزان مشروطیت، كوشید هم چون پدربزرگ خویش رفتار كند، ولی به پناه جوئی در سفارت روسیة تزاری وادار شد. از سوی دیگر، برخلاف آن چه كه مظفرالدین شاه در فرمان مشروطیت ادعا می كند، حتی او هم به جان كوشید تا با مشروطه طلبی مقابله نماید كه به گوشه هائی از آن خواهم پرداخت. ولی واقعیت این است كه جامعة ایران گرفتار بحران همه جانبه ای بود و این بحران در درون نظام خودكامه راه حل نداشت.
دنباله دارد....
[1] حاشيه نويسي ناصرالدين شاه بر نامة سپهسالار، به نقل از ابراهيم تيموري، عصر بي خبري يا تاريخ اميتازات درايران، 1332، ص 108
[2] حاشيه نويسي ناصرالدين شاه بر نامة سپهسالار، به نقل از ابراهيم تيموري، عصر بي خبري يا تاريخ اميتازات درايران، 1332، ص 114 و ص 122
[3] كرزن: ايران و قضيه ايران، لندن 1892، چاپ تازه 1966، جلداول، صص 83-482، به انگليسي
[4] همان، ص 483
[5] براي بحث مبسوطي در بارة رژي بنگريد به خسرومعتضد: حاج امين الضرب:تاريخ تجارت و سرمايه گذاري صنعتي در ايران، تهران، 1366، فصل هفدهم.
[6] به نقل از محسن خليلي: « پادشاهي ناتوان و پيروزي انقلاب مشروطيت. نگاهي به شخصيت مظفرالدين شاه،» در، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، « نهضت مشروطيت ايران»، جلد اول، 1378، ص 68
[7] خاطرات تاج السلطنه، به كوشش منصورة اتحاديه و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، 1361، ص 88
[8] همان، ص 93
[1] حاشيه نويسي ناصرالدين شاه بر نامة سپهسالار، به نقل از ابراهيم تيموري، عصر بي خبري يا تاريخ اميتازات درايران، 1332، ص 108
[2] حاشيه نويسي ناصرالدين شاه بر نامة سپهسالار، به نقل از ابراهيم تيموري، عصر بي خبري يا تاريخ اميتازات درايران، 1332، ص 114 و ص 122
[3] كرزن: ايران و قضيه ايران، لندن 1892، چاپ تازه 1966، جلداول، صص 83-482، به انگليسي
[4] همان، ص 483
[5] براي بحث مبسوطي در بارة رژي بنگريد به خسرومعتضد: حاج امين الضرب:تاريخ تجارت و سرمايه گذاري صنعتي در ايران، تهران، 1366، فصل هفدهم.
[6] به نقل از محسن خليلي: « پادشاهي ناتوان و پيروزي انقلاب مشروطيت. نگاهي به شخصيت مظفرالدين شاه،» در، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، « نهضت مشروطيت ايران»، جلد اول، 1378، ص 68
[7] خاطرات تاج السلطنه، به كوشش منصورة اتحاديه و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، 1361، ص 88
[8] همان، ص 93
0 نظر:
ارسال یک نظر