توضیح ضروری:
باعرض سلام خدمت شما، پیشاپیش بگویم که می دانم وبلاگ جای مناسبی برای نشر آن چه که می خواهم در این جا منتشر کنم نیست. و بعید نیست که این کار من، شماری از دوستان و مهمانان را برماندو از سرزدن به « نیاک» پشیمان کند. ولی در عین حال، آن چه که در زیر می آورم بخشی از پژوهشی است که چند سالی است روی دست من مانده است. اگردرداخل ایران با بحران جدی نشر روبرو نبودیم می کوشیدم آن را در داخل ایران به صورت یک کتاب چاپ کنم. ولی ناشران داخل ایران، بی تعارف آن قدر اذیت و آزارم کرده اند که دیگر حوصله و توان کارکردن با آنها را ندارم. همین سه چهار سال پیش بود که ناشر محترمی سه کتاب مرا عملا سوزاند. اگرچه با من برای چاپ آنها « قرارداد» امضاء کرد واگرچه من برای مساعدت به ناشر از او خواستم که « حق تالیف» مرا از آن چه که خود مشخص کرده بود، کمتر بنویسد ولی پس از گذشت بیش از سه سال، سرانجام با تهدید به شکایت توانستم متون کتابهایم را که چاپ نکرده بود، پس بگیرم. اگرچه یکی از آن کتابها قرار است در ایران چاپ شود- اگر بشود- ولی آن دو کتاب دیگر که نتیجه سالها زحمت ومرارت فکری و جسمی من بودند از بین رفتند. درخارج از ایران نیز امکاناتی برای چاپ و نشر ندارم و نتیجتا، تنها کانالی که برای من باقی می ماند، همین وبلاگ فکسنی شخصی من است. می دانم در وبلاگ نباید طولانی نوشت. آگاه هستم که بخش قابل توجهی از کسانی که به وبلاگ ها سر می زنند، ترجیح می دهند به قول معروف « مطالب سنگین» نخوانند. ولی در عین حال، من هم خیره سری های خودم را دارم. فکر می کنم که روایت انقلاب مشروطیت را باید گفت و دو باره گفت و باز گفت. به همین خاطر، این « کتاب» را به مرور به شما ارایه می دهم. از دوستانی که سر می زنند تمنامی کنم که اندکی کمتر تنبلی کنند و انتقادات و راهنمائی شان را به هر زبانی که دوست می دارند، از من دریغ نکنند. اگردوست دارند کامنت بگذارند و اگر نه که می توانند ازطریق ایمیل من مرا از نظریات وانتقادات خویش با خبر کنند. بهرتقدیر، پیشاپیش از عزیزانی که لطف می کنند سپاسگزاری می کنم.
I.Seyf@Staffs.ac.uk
استوک 24 اگوست 2005
متن پژوهش:
« اینجا ها الحمدالله ارزانی و فراوانی است، اگر مرگ و میر نباشد یك لقمه نان رعیتی داریم می خوریم، می پلكیم، مستبد هم میانمان كم است، همه مان مشروطه ایم.»
علی اكبر دهخدا: مكتوب از یزد، صور اسرافیل، شمارة 23،
زمینه:
جامعة ایرانی اگرچه به كندی ولی در گذر زمان تغییر كرد و به خصوص از قرن های پانزدهم و شانزدهم میلادی كه در ارتباط نزدیك تر با اروپا قرار گرفت این فراگشت تحول اگرچه هنوز كند، ولی سریع تر از گذشته ادامه یافت. از زمان صفویه سوداگران اروپائی نیز به دریا می زنند و اگر در جائی به دنبال طلا می گردند، در جای دیگر ممكن است به دنبال بازار مصرف باشند. گسیختگی فرایند تحولی در جوامع مختلف كه تا این مرحله اساسا درنتیجة عوامل داخلی اتفاق می افتد درنتیجة عوامل برون ساختاری - مداخلات مستقیم و غیر مستقیم اروپائیان در امور كشورهائی چون ایران- تشدید می شود.[1] عهدنامه ها و قرارنامه های زیادی امضاء می شوند كه در پوشش توسعه و تكامل اقتصادی، به واقع، راهگشای مداخلات بیشتر این سوداگران در امورات داخلی جوامعی چون ایران اند. در نتیجة تحولات دوران ساز در اروپا و ایستائی نسبی تاریخی در جوامعی چون ایران، زمینه برای باز شدن بیشتر درها و دروازه های كشور به روی كالاها و فرآورده های فرنگی فراهم می شود. مشكل اصلی از آن جا پیش می آید كه این كالاها و فرآورده ها با شیوه های تازه تری تولید می شوند و اگر چه ممكن است كیفیت زربفت یاپارچة دست باف ایران یا هندوستان از كیفیت فلان زربفت و یا پارچه بافته شده در كارخانه تازه پا گرفته منچستر بهتر بوده باشد كه اغلب این چنین بود ولی همان پارچه با كیفیت پائین تر نشان از شیوة تولیدی تازه ای داشت كه پرتوان تر بود و قابلیت بیشتری برای انهدام همة ساختارهای پیشتر از خود را داشت[2].
وقتی به قرن های هیجدهم و نوزدهم می رسیم این ارتباطات بسیار بیشتر می شود. از سوئی تحولات كند درون ساختاری و از سوی دیگر این مناسبات گسترده رفته رفته زیر بنای اقتصادی جوامعی چون ایران را دگرگون می سازد. اگرچه به كندی ولی - اگر خودمان را به بررسی از اوضاع ایران محدود نمائیم - اقتصاد طبیعی ایران دستخوش تحول و دگرگونی می شود. با همة این تغییرات، شیوة حاكمیت سیاسی ولی دست نخورده می ماند. به عنوان مثال، ساختار سیاسی حاكمیت ایران در زمان ناصرالدین شاه با زمان شاه عباس - با اختلافی نزدیك به سه قرن - تفاوت چشمگیری ندارد. ولی این حاكمیت مشابه بر جامعه و اقتصادی متفاوت حكم می رانند. از آن مهمتر، شرایط تاریخی كاملا به گونه ای دیگر شده است. به زمانة ناصرالدین شاه، سرمایه سالاری تازه نفس اروپا را داریم كه هر روز بیشتر از روز پیش به « انقلاب صنعتی» خود سامان می دهد و به طور منظم و با برنامه به دنبال بازار بیشتر و گسترده تر است. كارخانه های رشد یابنده اش به مواد اولیه بیشتری نیازمندند. در این مرحله است كه « جهانگردی» اش نه از روی كنجكاوی است و نه بی برنامه. طبیعی است كه در این دوره، دیگر آن پرده های حمایتی روزگاران گذشته وجود ندارد. اگر هم حمایتی باشد، حمایتی ناشی از به دور ماندن از این فراگشت ارتباطات گسترش یابنده است. اگرچه ابداعات دوران ساز هنوز ظهور نیافته است ولی چهرة جهان و منطق و امكانات زیر ساخت اقتصادی به قدر كقایت دگرگون شده است. به همین دلیل، پی آمدهای دست نخورده ماندن حاكمیت سیاسی در كشورهائی چون ایران در قرن نوزدهم در مقایسه با قرن پانزدهم بسیار جدی و مهم می شود.
اولین و مهم ترین پی آمد این تحولات، دوصورت پیداكردن حاكمیت سیاسی است . صورتی كه ریشه درگذشته تاریخی این جوامع دارد و خارا صفت است و پایدار به نظر می آید و صورتی كه شیشه را می ماند و به اندك ضربه ای - اگر كه نشكند- ترك بر می دارد. نگاهی مختصر به رویدادهای قرن نوزدهم این دو چهره گی را نشان می دهد. حكومت گران ایرانی اگرچه در برابر مردم، خدا را هم بنده نیستند ولی در برابرقدرت های خارجی به هر خفت و ذلتی تن می دهند. از سوی دیگر، خودكامگان حكومت گر برایران، اگر چه این جا و آن جا ژست تحول طلبی می گیرند ولی هم چنان با تغییر و تحولی ریشه دار و جدی جمع شدنی نیستند. می خواهم بر این نكته دست بگذارم كه همة امكانات نظام حاكم بر ایران برای مقابله با جریان و اندیشه ای كه خواهان این دگرگونی و تغییر باشد وحدت كرده و در برابرش می ایستد. نمونه فراوان است. به عنوان مثال، تصادفی نبود كه در برخورد به میرزاشفیع ها و آقاخان نوری ها كه مدافعان سنتی نظام حاكم بودند، تنها به خلع مقام بسنده كردند ولی وقتی كار به تصفیه حساب با قائم مقام وامیركبیر می رسدكه به همان شیوة سنتی رفتار نمی كردند، تا خفه كردن قائم مقام و گردن زدن امیر كبیر پیش رفتند. مسئله تنها این نبود كه مادر ناصرالدین شاه با امیركبیر «چپ» افتاده بود، نكته این است كه اغلب قدرتمندان زمانة ناصر الدین شاه نیز با آن چه كه از رفتار وكردارشان می دانیم با امیركبیر جمع شدنی نبودند. روایتی كه صد سال بعد به زمانة دكتر مصدق تكرار می شود[3].
پس، بر گردیم به قرن نوزدهم و زمینه ای به دست بدهیم از آن چه كه در سالهای اولیه قرن بیستم به صورت نهضت مشروطه خواهی درآمد.
باعرض سلام خدمت شما، پیشاپیش بگویم که می دانم وبلاگ جای مناسبی برای نشر آن چه که می خواهم در این جا منتشر کنم نیست. و بعید نیست که این کار من، شماری از دوستان و مهمانان را برماندو از سرزدن به « نیاک» پشیمان کند. ولی در عین حال، آن چه که در زیر می آورم بخشی از پژوهشی است که چند سالی است روی دست من مانده است. اگردرداخل ایران با بحران جدی نشر روبرو نبودیم می کوشیدم آن را در داخل ایران به صورت یک کتاب چاپ کنم. ولی ناشران داخل ایران، بی تعارف آن قدر اذیت و آزارم کرده اند که دیگر حوصله و توان کارکردن با آنها را ندارم. همین سه چهار سال پیش بود که ناشر محترمی سه کتاب مرا عملا سوزاند. اگرچه با من برای چاپ آنها « قرارداد» امضاء کرد واگرچه من برای مساعدت به ناشر از او خواستم که « حق تالیف» مرا از آن چه که خود مشخص کرده بود، کمتر بنویسد ولی پس از گذشت بیش از سه سال، سرانجام با تهدید به شکایت توانستم متون کتابهایم را که چاپ نکرده بود، پس بگیرم. اگرچه یکی از آن کتابها قرار است در ایران چاپ شود- اگر بشود- ولی آن دو کتاب دیگر که نتیجه سالها زحمت ومرارت فکری و جسمی من بودند از بین رفتند. درخارج از ایران نیز امکاناتی برای چاپ و نشر ندارم و نتیجتا، تنها کانالی که برای من باقی می ماند، همین وبلاگ فکسنی شخصی من است. می دانم در وبلاگ نباید طولانی نوشت. آگاه هستم که بخش قابل توجهی از کسانی که به وبلاگ ها سر می زنند، ترجیح می دهند به قول معروف « مطالب سنگین» نخوانند. ولی در عین حال، من هم خیره سری های خودم را دارم. فکر می کنم که روایت انقلاب مشروطیت را باید گفت و دو باره گفت و باز گفت. به همین خاطر، این « کتاب» را به مرور به شما ارایه می دهم. از دوستانی که سر می زنند تمنامی کنم که اندکی کمتر تنبلی کنند و انتقادات و راهنمائی شان را به هر زبانی که دوست می دارند، از من دریغ نکنند. اگردوست دارند کامنت بگذارند و اگر نه که می توانند ازطریق ایمیل من مرا از نظریات وانتقادات خویش با خبر کنند. بهرتقدیر، پیشاپیش از عزیزانی که لطف می کنند سپاسگزاری می کنم.
I.Seyf@Staffs.ac.uk
استوک 24 اگوست 2005
متن پژوهش:
« اینجا ها الحمدالله ارزانی و فراوانی است، اگر مرگ و میر نباشد یك لقمه نان رعیتی داریم می خوریم، می پلكیم، مستبد هم میانمان كم است، همه مان مشروطه ایم.»
علی اكبر دهخدا: مكتوب از یزد، صور اسرافیل، شمارة 23،
زمینه:
جامعة ایرانی اگرچه به كندی ولی در گذر زمان تغییر كرد و به خصوص از قرن های پانزدهم و شانزدهم میلادی كه در ارتباط نزدیك تر با اروپا قرار گرفت این فراگشت تحول اگرچه هنوز كند، ولی سریع تر از گذشته ادامه یافت. از زمان صفویه سوداگران اروپائی نیز به دریا می زنند و اگر در جائی به دنبال طلا می گردند، در جای دیگر ممكن است به دنبال بازار مصرف باشند. گسیختگی فرایند تحولی در جوامع مختلف كه تا این مرحله اساسا درنتیجة عوامل داخلی اتفاق می افتد درنتیجة عوامل برون ساختاری - مداخلات مستقیم و غیر مستقیم اروپائیان در امور كشورهائی چون ایران- تشدید می شود.[1] عهدنامه ها و قرارنامه های زیادی امضاء می شوند كه در پوشش توسعه و تكامل اقتصادی، به واقع، راهگشای مداخلات بیشتر این سوداگران در امورات داخلی جوامعی چون ایران اند. در نتیجة تحولات دوران ساز در اروپا و ایستائی نسبی تاریخی در جوامعی چون ایران، زمینه برای باز شدن بیشتر درها و دروازه های كشور به روی كالاها و فرآورده های فرنگی فراهم می شود. مشكل اصلی از آن جا پیش می آید كه این كالاها و فرآورده ها با شیوه های تازه تری تولید می شوند و اگر چه ممكن است كیفیت زربفت یاپارچة دست باف ایران یا هندوستان از كیفیت فلان زربفت و یا پارچه بافته شده در كارخانه تازه پا گرفته منچستر بهتر بوده باشد كه اغلب این چنین بود ولی همان پارچه با كیفیت پائین تر نشان از شیوة تولیدی تازه ای داشت كه پرتوان تر بود و قابلیت بیشتری برای انهدام همة ساختارهای پیشتر از خود را داشت[2].
وقتی به قرن های هیجدهم و نوزدهم می رسیم این ارتباطات بسیار بیشتر می شود. از سوئی تحولات كند درون ساختاری و از سوی دیگر این مناسبات گسترده رفته رفته زیر بنای اقتصادی جوامعی چون ایران را دگرگون می سازد. اگرچه به كندی ولی - اگر خودمان را به بررسی از اوضاع ایران محدود نمائیم - اقتصاد طبیعی ایران دستخوش تحول و دگرگونی می شود. با همة این تغییرات، شیوة حاكمیت سیاسی ولی دست نخورده می ماند. به عنوان مثال، ساختار سیاسی حاكمیت ایران در زمان ناصرالدین شاه با زمان شاه عباس - با اختلافی نزدیك به سه قرن - تفاوت چشمگیری ندارد. ولی این حاكمیت مشابه بر جامعه و اقتصادی متفاوت حكم می رانند. از آن مهمتر، شرایط تاریخی كاملا به گونه ای دیگر شده است. به زمانة ناصرالدین شاه، سرمایه سالاری تازه نفس اروپا را داریم كه هر روز بیشتر از روز پیش به « انقلاب صنعتی» خود سامان می دهد و به طور منظم و با برنامه به دنبال بازار بیشتر و گسترده تر است. كارخانه های رشد یابنده اش به مواد اولیه بیشتری نیازمندند. در این مرحله است كه « جهانگردی» اش نه از روی كنجكاوی است و نه بی برنامه. طبیعی است كه در این دوره، دیگر آن پرده های حمایتی روزگاران گذشته وجود ندارد. اگر هم حمایتی باشد، حمایتی ناشی از به دور ماندن از این فراگشت ارتباطات گسترش یابنده است. اگرچه ابداعات دوران ساز هنوز ظهور نیافته است ولی چهرة جهان و منطق و امكانات زیر ساخت اقتصادی به قدر كقایت دگرگون شده است. به همین دلیل، پی آمدهای دست نخورده ماندن حاكمیت سیاسی در كشورهائی چون ایران در قرن نوزدهم در مقایسه با قرن پانزدهم بسیار جدی و مهم می شود.
اولین و مهم ترین پی آمد این تحولات، دوصورت پیداكردن حاكمیت سیاسی است . صورتی كه ریشه درگذشته تاریخی این جوامع دارد و خارا صفت است و پایدار به نظر می آید و صورتی كه شیشه را می ماند و به اندك ضربه ای - اگر كه نشكند- ترك بر می دارد. نگاهی مختصر به رویدادهای قرن نوزدهم این دو چهره گی را نشان می دهد. حكومت گران ایرانی اگرچه در برابر مردم، خدا را هم بنده نیستند ولی در برابرقدرت های خارجی به هر خفت و ذلتی تن می دهند. از سوی دیگر، خودكامگان حكومت گر برایران، اگر چه این جا و آن جا ژست تحول طلبی می گیرند ولی هم چنان با تغییر و تحولی ریشه دار و جدی جمع شدنی نیستند. می خواهم بر این نكته دست بگذارم كه همة امكانات نظام حاكم بر ایران برای مقابله با جریان و اندیشه ای كه خواهان این دگرگونی و تغییر باشد وحدت كرده و در برابرش می ایستد. نمونه فراوان است. به عنوان مثال، تصادفی نبود كه در برخورد به میرزاشفیع ها و آقاخان نوری ها كه مدافعان سنتی نظام حاكم بودند، تنها به خلع مقام بسنده كردند ولی وقتی كار به تصفیه حساب با قائم مقام وامیركبیر می رسدكه به همان شیوة سنتی رفتار نمی كردند، تا خفه كردن قائم مقام و گردن زدن امیر كبیر پیش رفتند. مسئله تنها این نبود كه مادر ناصرالدین شاه با امیركبیر «چپ» افتاده بود، نكته این است كه اغلب قدرتمندان زمانة ناصر الدین شاه نیز با آن چه كه از رفتار وكردارشان می دانیم با امیركبیر جمع شدنی نبودند. روایتی كه صد سال بعد به زمانة دكتر مصدق تكرار می شود[3].
پس، بر گردیم به قرن نوزدهم و زمینه ای به دست بدهیم از آن چه كه در سالهای اولیه قرن بیستم به صورت نهضت مشروطه خواهی درآمد.
دنباله دارد.....
[1] بنگريد به احمدسيف: استبداد ومسئلة مالكيت و انباشت سرمايه درايران، تهران، نشر رسانش، 1380. هم چنين: قرن گم شده : اقتصاد و جامعةايران در قرن نوزدهم، نشر نی، در دست چاپ.
[2] بنگريد به احمد سيف:
"Free Trade, Competition, and Industrial Decline: The case of Iran in the nineteenth Century", in, Middle Eastern Studies, vol.40, No. 3, May 2004.
[3] غرض اصلا و ابدا ناديده گرفتن نقش عوامل برون ساختاري نيست كه به ويژه در سرنگون كردن مصدق نقش موثري ايفاء كرد. بلكه مي خواهم توجه به اين نكته جلب شود كه بررسي نقش عوامل خارجي نبايد به شيوه اي در آيد كه عوامل مرتجع داخلي از نقش خيانت باري كه ايفاءنمودند تبرئه شوند.
[1] بنگريد به احمدسيف: استبداد ومسئلة مالكيت و انباشت سرمايه درايران، تهران، نشر رسانش، 1380. هم چنين: قرن گم شده : اقتصاد و جامعةايران در قرن نوزدهم، نشر نی، در دست چاپ.
[2] بنگريد به احمد سيف:
"Free Trade, Competition, and Industrial Decline: The case of Iran in the nineteenth Century", in, Middle Eastern Studies, vol.40, No. 3, May 2004.
[3] غرض اصلا و ابدا ناديده گرفتن نقش عوامل برون ساختاري نيست كه به ويژه در سرنگون كردن مصدق نقش موثري ايفاء كرد. بلكه مي خواهم توجه به اين نكته جلب شود كه بررسي نقش عوامل خارجي نبايد به شيوه اي در آيد كه عوامل مرتجع داخلي از نقش خيانت باري كه ايفاءنمودند تبرئه شوند.
0 نظر:
ارسال یک نظر