با شیوع وبا درایران، دیدم بد نیست بخشی از یک پژوهش را که قرار است قبل از صد سالگی بنده از سوی نشر نی در کتاب « ایران در قرن گم شده» چاپ شود در این جا درج کنم. 150 سال پیش در ایران وبا داشتیم و الان هم هم چنان وبا داریم!!!نمی دانم باید به این «پشتکار » بالید و یا این که به واقع از این هم سرنوشتی با ایران زمان فتحعلیشاه، اشک خون ریخت! بهتر این که قضاوت را به خودتان واگذارم. بهرحال این شما و این هم بخشی از این پژوهش طولانی بنده:....
........گذشته از انهدام و نابودي سرمايه كه پي آمدش بي گمان كمتر شدن توليد بود، از 1820 به بعد - تا جائي كه شواهد نشان مي دهد - بيماري هاي واگير هم مصيبتي اضافه روي مصيبت هاي ديگر مي شود. امكانات درماني و بهداشتي هم كه نيست و حكومت گران نيز كه به اين كار مردم مثل ديگر كارهاي عام المنفعه كاري ندارندو مسئوليت پذيري نيز نيست. نتيجه روشن تر از آن است كه تفسير پذير هم باشد. در 1821 فارس وبائي شد. برآورد شده است كه 8000 تن از وبا مردند[i]. از شيوع وبا در ايالات ديگر خبر نداريم ولي مي دانيم در همان سال، وبا شماري از جمعيت فعال شهرهاي گيلان را هم كشت و كار به حدي زار شد كه بازار رشت براي مدتي به حالت تعطيل در آمد و فعاليت هاي تجارتي، به ويژه تجارت ابريشم متزلزل شده كاهش يافت[ii]. اگر وبا در شمال و جنوب ايران منشاي واحدي داشته باشد، بي گمان ايالات فيمابين نيز بي نصيب نمانده بودند. يك سال بعد در 1822، وبا از آذربايجان به گيلان رفت ولي از تخمين مرگ و مير بي خبريم[iii]. همان سال، سال طاعوني هم بود. طاهرا شيوع طاعون بسيار گسترده بود وهم شديدو كشنده. گفته شد كه در طول « 5 يا 6 روز در شهر شيراز 6000 تن به طاعون مردند»[iv] . دو سال بعد، در 1824، فارس از زلزله ويران شد و اگرچه در كازرون« صدمات زلزله از شيراز بسيار بيشتر بود» ولي از تعداد كشتگان بي خبريم. مي دانيم كه در شيراز 2000 تن جانشان را از دست دادند.[v] با اين همه ، دولت به فارس تخفيف مالياتي نداد ولي نمي دانيم بر اصفهان و گيلان چه رفته بود كه سلطان پول دوست قاجار به اين دو ايالت 200 هزار تومان و 60 هزار تومان تخفيف مالياتي داد.[vi] هر چه بود بعيد نيست، عواقبش از زلزلة فارس شديدتر بوده باشد. در 1829 باز وبا آمد و تنها در شهر تهران در ظرف 40 روز، 10000 تن به وبا مردند.[vii] يك سال بعد، 1830، سال شروع طاعون بزرگ است كه تقريبا تمام مملكت را پوشاند. از آن طاعون اطلاعات بيشتري داريم چون شاهدان زيادي در بارة آن نوشته اند كه در نوشتاري ديگر به آن پرداختم. به اشاره مي گذرم كه به گفتة فريزر كه دو بار، اول در 1822 و بعد در 1834 در ايران بود، كشتار به حدي بود كه براي نمونه در بارفروش كه در طول سفر اول « خرابه اي در اين شهر وجود ندارد. خانه ها راحت و در وضعيت خوبي هستند... شهر 20 محله و 36000 خانه دارد». جمعيت شهر را حدودا 200000 تن دانست كه بي گمان اغراق آلود است ولي در طول سفر دوم همو نوشت كه در بارفروش، «در مغازه هاي ويران كه زماني تجار در آن مي نشستند، اكنون علف سبز شده است» .و اگر تخمينش را حجت بدانيم، شمارة خانه هايش تنها 12000 عدد است[viii]. خرابي و انهدام به حدي بود كه بيش از 40 سال بعد، ناپير به شكوه بر آمد كه بارفروش از زير بار لطمات طاعون بزرگ هنوز كمر راست نكرده است[ix]. همين روايت بود در بارة رشت، آمل، و فارس و آذربايجان، بوشهر، شوشتر و بسيار جاهاي ديگر. تنها در بارة دو ايالت كرمان وخراسان است، كه من سندي مبني بر شيوع طاعون بزرگ در آنها نيافته ام. در گيلان روايت گري در 1877 از اسب هاي وحشي در جنگل هاي تولم خبر داد و بعد روشن شد كه پس از طاعون بزرگ، چنان آن منطقه از سكنه خالي شد كه اسب ها و ماديان هاي بي صاحب وحشي شده به جنگل پناه بردند[x]. از بررسي بيشتر اثرات طاعون بزرگ در مي گذرم چون در جاي ديگر بررسي مفصلي از آن ارايه داده ام [xi].
در 1835 هنوز كشور از كشتار طاعون بزرگ كمر راست نكرده بود كه باز وبا آمد. اگرچه از جزئيات با خبر نيستيم ولي گفته مي شود كه حداقل 50000 تن از وبا مردند[xii]. بورگز، تاجر انگليسي كه در آن سال مقيم تبريز بود وقتي مدتي بعد خبر شيوع وبا را در لندن شنيد در نامه اي نوشت، «شنيده ام كه بيماري وبا در لندن چندان سخت نبوده و از يك جمعيت يك ميليوني تنها صد مورد وبائي مشاهده شد. در 1835 ولي در تبريز، در طول دو روز و در يك شهري كه 100 هزار نفر هم جمعيت ندارد، روزي 500 نفر از وبا مردند»[xiii]. اگر برآورد بورگز قابل اعتماد باشد كه دليلي ندارد نباشد، جمعيت تبريز در طول دو روز يك درصد كاهش يافت و اين كاهش، كاهش كمي نيست. در 1836، خراسان كه از طاعون بزرگ صدمه زيادي نخورده بود گرفتار طاعون شد. از شدت شيوع بيماري همين بس كه شاه قاجار ناچارشد برنامة حملة به هرات را به تعويق بياندازد[xiv]. يك سال بعد آذربايجان طاعوني شد و نمي دانيم آيا ادامة همان طاعون خراسان بود يا منشاء ديگري داشت. از صدمات جاني آن طاعون خبر نداريم[xv]. سالهاي 1840، دورة «رونق» بازار زلزله بود. در 1843، آذربايجان از زلزله ويران شد و به خصوص در خوي و ماكو «شمارة تلفات بسيار زياد بود» [xvi]. در 1844، گيلان و اصفهان و تبريز و كاشان و ميانه نيز گرفتار همان مصيبت شدند[xvii]. در كاشان و ميانه «خرابي زياد بود.» درمنطقة ميانه، «شهري كه در 100 مايلي جنوب شرقي تبريز واقع است دهات زيادي كاملا منهدم شدندو نيمي از شهر هم ويران شد. تعداد زيادي كشته و مجروح شدند»[xviii]. در 1845، تهران وبائي شد و سال بعد، نوبت شيوع وبا در يزد، كرمان و آذربايجان بود. در طول 40 روز، گفته مي شود كه در تبريز، بيش از 7000 تن از وبا مردند. شمارة وبائي ها در اروميه، شهري كه فقط 25000 تن جمعيت داشت، 5000 نفر بود كه 2000 نفر به اين بيماري در گذشتند.[xix] از جميعت 25000 نفره كرمان هم، 2000 از وبا مردند ولي شمارة كشتگان وبائي در يزد بسيار بيشتر بود. آن را بين 7000 تا 8000 نفر برآورد كرده اند.[xx] در1847 باز آذربايجان وبائي شد و براساس برآورد بورگز در شهر تبريز به تنهائي 3500 تا 4000 نفر از وبا مردند[xxi]. درايالت آذربايجان بين 15 تا 20 هزار تن به هلاكت رسيدندو احتمالا به همين تعداد در ديگر ايالات وبا زده[xxii]. دكتر كاسولاني كه پزشگ كنسولگري بريتانيا در تبريز بود برآورد كرد كه 12/1 جمعيت وبا گرفتند كه از اين تعداد، از هر سه تن وبائي، يك تن درگذشت. بر اين مبنا، رقم كشتگان به تخمين بورگز نزديك مي شود. در اروميه، به گفتة كاسولاني يك سوم جمعيت وبائي شدند و نيمي از وبائي ها جان سالم بدر نبردند[xxiii]. درديگر مناطق نيز، بيماري به همين شدت وجود داشت. در خوي كه حدودا 30000 تن جمعيت داشت، 2000 تن از وبا مردند، يعني كاهشي معادل 7 درصد جمعيت[xxiv]. اگر برآورد دكتر كاسولاني را حجت بدانيم فقط در سالهاي 47-1846 جمعيت تبريز و اروميه به ترتيب 6 و 3 درصد درتبريز و 8 و 17 درصد دراروميه كاهش يافت.
سالهاي 1850 براي اقتصاد و جامعة ايران به راستي فاجعه آميز بود. در اين دوره است كه رگهاي امير را در حمام فين زدند و حركت تجدد طلبي او متوقف شد. طولي نكشيد كه دست آوردهاي امير در عرصه هاي گوناگون محوو نابود شدند. حمايت از صنايع بومي، واكسناسيون اجباري به فراموشي سپرده شد. باز دور، دور همان سياست بازاني شدكه اصول عقيدتي شان از شاهراه جيب هاي گشادشان مي گذشت. گذشته از ترور ناجوانمردانه امير، بيماري و بلاياي ديگر نيز كم نبودند. در 1850، تبريز، مشهد، تربت حيدريه و فوچان گرفتار زلزله شدند كه اگر چه از ميزان خرابي و تلفات اطلاع دقيقي نداريم ولي گفته مي شود كه زلزله بسيار شديد بود. در 1851 نيز تبريز و قوچان از زلزله صدمده ديدند و شاهرود نيز ويران شد[xxv]. كرمانشاه ولي گرفتار وبا گشت[xxvi]. از علتش اطلاع نداريم ولي در اين سال به كرمان و اصفهان بخشودگي مالياتي دادند و با اطلاعي كه از حرص و آز سلاطين بي خبر قاجار داريم، بعيد نيست كه بليه اي طبيعي بر اين ايالات نازل شده باشد. در 1852، شيراز از زلزله ويران شد و 1200 تن كشته شدند[xxvii]. مطابق برآورد ييت، زلزلة 1852 قوچان نيز 2000 تن تلفات داشت[xxviii].گذشته از اين موارد، در همين سال در گيلان، قم، اروميه ، مازندران و اصفهان، كاشان، خلخال و خمسه وبا شيوع يافت كه ا گر چه از جزئيات خبر نداريم ولي كنسول بريتانيا در 15 نوامبر 1852 از تبريز گزارش كرد كه «مرگ و مير روزانه بين 400 تا 700 نفر متغير است و در طول 25 روز اول شيوع بيماري حدودا 12000 تن به اين بيماري مردند»[xxix]. در 28 ژوئيه 1852 گزارش شد كه در اروميه و اطراف، وبا 4000 نفر را كشت[xxx]. وضع به حدي خراب شد كه دولت به اين مناطق تخفيف مالياتي داد، 4000 تومان و 200 خروار به اروميه و 10000 تومان و 1000 خروار ماليات را به تبريزي ها بخشيدند[xxxi] . هم چنين مي دانيم كه شيوع وبا درمازندران نيز بسيار شديد و جدي بود. نمي دانيم در اين سال بر سبزوار چه گذشت ولي مي دانيم كه كل ماليات آن شهر را در آن سال بخشيدند[xxxii]. براساس گزارش دكتر بيكر، در 1853 وبا هم زمان در يزد و كرمان بروز كرد و به تهران رسيد. علاوه بر اين مناطق، استرآباد، همدان، كرمانشاه، قم، كاشان، اصفهان، شيراز و بوشهر نيز وبائي شدند[xxxiii]. در 1853 و 1855 شيراز دو بار گرفتار زلزله شد. در بارة زلزلة 1855 كرزن نوشت، « نيمي از خانه هاي شيراز ويران شد و تقريبا 10000 تن كشته شدند»[xxxiv]. سال 1857 سال طاعوني بود در فارس طاعون آمد ولي در يزد و آذربايجان شيوع مجدد وبا را داشتيم. مي دانيم كه در يزد، وبا 4 ماه شيوع داشت و شهر« از سكنه خالي شد»[xxxv]. سالهاي 1860 و 1861 وبا و قحطي با هم آمدند. روايت قحطي آن سال را در جاي ديگر وارسيده ام ولي هم تهران وبائي شد و هم تبريز. در تبريز در طول 42 روز، حداقل 2500 تن از وبا تلف شدند[xxxvi]. ايستويك كه در آن سال در تهران مي زيست نوشت كه از 15 دسامبر 1860 وبا در تهران شايع شد با اين همه، هنوز « در ژويئه 1861 [ بيش از 7 ماه بعد] شيوع وبا در تهران و حومه بسيار شديد بود»[xxxvii]. در 1861، وبا مجددا در تبريز شايع شدو سه هفته طول كشيد. كل مردگان را 2497 نفر برآورد كرده اند[xxxviii]. اگرچه پس از سه هفته وبا در تبريز متوقف شد ولي در حومه ظاهر شد به خوي و مرند رسيد[xxxix]. گفته شد كه در نتيجة شيوع وبا در آذربايجان، «واردات اروپا 24000 بسته [ 12000 بار قاطر] يا به ارزش 500000 ث كاهش يافت»[xl].
در 1866، آذربايجان باز وبائي شد و گفته مي شود كه از 30 هزار جمعيت اروميه، 4000 تن از وبا مردند[xli]. در شهر تبريز، مطابق برآورد كنسول بريتانيا، نه 20000 يا 30000 نفر كه برآورد محلي هاست، «بلكه 6500 تن از وبا تلف شدند»[xlii]. اگر برآورد كنسول را ملاك كارمان قرار بدهيم، نشانة 5 درصد كاهش جمعيت است. جالب است كه كنسول بريتانيا براي برآورد شمارة كشتگان شيوة بديعي بكار گرفت. او كه از متوسط مرگ و مير در ميان مسيحيان ساكن تبريز خبر داشت، همان را ملاك برآورد مرگ و مير درميان ديگران قرار داد كه به باور من، شيوة ناپسندي بود. اگر توجه داشته باشيم كه مسيحيان ساكن تبريز به خدمات بهداشتي ميسيون هاي مذهبي و كنسول گري ها دسترسي داشتند و به همين خاطر، ميزان مرگ و مير در ميان آنها احتمالا از متوسط مرگ و مير درميان ديگران كمتر بود، در حاليكه براي ديگران اين امكانات وجود نداشت. به اين ترتيب، محتمل است كه تخمين كنسول، ميزان مرگ و مير را در ميان ديگران كمتر از ميزان واقعي نشان بدهد. البته گفتن دارد كه حتي برآورد كنسول نيز خود مقدار قابل توجهي است. اگر در صد مرگ و مير ناخوشي در اروميه را به تبريز هم جاري بدانيم، در آن صورت تخمين مرگ و مير در آن شهر، 17000 تن مي شود. هر چه كه رقم مرگ و مير واقعي باشد، ترديدي نيست كه در نتيجة نبودن امكانات بهداشتي و بيمارستان و بي اطلاعي از طبابت مدرن، شيوع اين بيماري ها درايران معمولا با حداكثر تلفات همراه بوده است.
[i] گزارش مورخ 16 دسامبر 1821، اسنادوزارت امور خارجه بريتانيا، سري 60 مجلد 20
[ii] ناطق: از ماست كه برماست، ص 131
[iii] فريزر: شرح مسافرت ماجراها... صص 17-315
[iv] فسائي: فارس نامه، همان، ص 166
[v] موني: شرح مسافرت... صص 37-36
[vi] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 31-130
[vii] همان، ص 146
[viii] فريزر: مسافرت زمستاني.. ص 486. فريزر: شرح مسافرت و ماجراها... صص 85-83. هولمز: يادداشت هاي سفر به سواحل بحر خزر... ص 181
[ix]ناپير: گزارش مسافرت به ايران... ص 96
[x] رابينو: ولايت دارالمرز... صص 26-225
[xi] بنگريد به احمد سيف: «طاعون بزرگ 1209-1210 (31-1839 ميلادي) و اقتصاد ايران»، در اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، نشرچشمه 1373
[xii] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، ص 164
[xiii] شوارتز: نامه هائي از ايران... ص 106
[xiv] فسائي: فارس نامه.. ص 251
[xv] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، ص 186
[xvi] كيث ابوت: گزارش مورخ 3 ماه مه 1843، در اسناد وزارت امور خارجه انگلستان، سري 60 مجلد 100
[xvii] زابينو: ولايت دارالمرز، ص 70
[xviii] شوارتز: نامه هائي... ص 59
[xix] كاسولاني: گزارش هاي پزشگي، در اسناد وزارت امور خارجه بريتانيا، سري 60 مجلد، 140.
[xx] كيث ابوت: گزارشي در باره توليدات و صنايع ايران..، اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60 مجلد 165.
[xxi] شوارتز: نامه هائي... ص 106
[xxii] همان، ص 93
[xxiii] كاسولاني: پيشين، همان جا
[xxiv] مككولوچ: يك ديكشنري آماري... جلد دوم، ص 108، لندن 1841.
[xxv] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 213و215و 219
[xxvi] همان، ص 213
[xxvii] همان، ص 225. هم چنين بنگريد به كتاب بريتلبنك: ايران در طول قحطي، لندن، ص 143 كه همين برآورد را به دست مي دهد.
[xxviii] ييت:خراسان و سيستان، ص 176
[xxix] گزارش تاريخ 15 نوامبر 1852، اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60، مجلد 174
[xxx] گزارش تاريخ 28 ژوئيه 1852،اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60، مجلد 174
[xxxi] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 25-224
[xxxii] همان، ص 225
[xxxiii] بيكر: گزارشي در بارة اوضاع بهداشتي،ضميمه گزارش كنسولي « ايران»، در اسناد و مدارك پارلماني، 1886، جلد 67.
[xxxiv] كرزن: ايران ومسئلة ايران، جلد دوم، ص 110
[xxxv] گزارش مورخ 28 نوامبر 1860، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 253
[xxxvi] گزارش هائي در بارة اذربايجان، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 286
[xxxvii] ايستويك: خاطرات سه سال اقامت...جلد اول ص 276و جلد دوم، ص 103
[xxxviii] گزارش مورخ 31 دسامبر 1861، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 259
[xxxix] همان جا
[xl] همان جا
[xli] گزارش مورخ 31 اوت 1866، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 300
[xlii] گزارش مورخ 28 دسامبر 1866، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 300
در 1835 هنوز كشور از كشتار طاعون بزرگ كمر راست نكرده بود كه باز وبا آمد. اگرچه از جزئيات با خبر نيستيم ولي گفته مي شود كه حداقل 50000 تن از وبا مردند[xii]. بورگز، تاجر انگليسي كه در آن سال مقيم تبريز بود وقتي مدتي بعد خبر شيوع وبا را در لندن شنيد در نامه اي نوشت، «شنيده ام كه بيماري وبا در لندن چندان سخت نبوده و از يك جمعيت يك ميليوني تنها صد مورد وبائي مشاهده شد. در 1835 ولي در تبريز، در طول دو روز و در يك شهري كه 100 هزار نفر هم جمعيت ندارد، روزي 500 نفر از وبا مردند»[xiii]. اگر برآورد بورگز قابل اعتماد باشد كه دليلي ندارد نباشد، جمعيت تبريز در طول دو روز يك درصد كاهش يافت و اين كاهش، كاهش كمي نيست. در 1836، خراسان كه از طاعون بزرگ صدمه زيادي نخورده بود گرفتار طاعون شد. از شدت شيوع بيماري همين بس كه شاه قاجار ناچارشد برنامة حملة به هرات را به تعويق بياندازد[xiv]. يك سال بعد آذربايجان طاعوني شد و نمي دانيم آيا ادامة همان طاعون خراسان بود يا منشاء ديگري داشت. از صدمات جاني آن طاعون خبر نداريم[xv]. سالهاي 1840، دورة «رونق» بازار زلزله بود. در 1843، آذربايجان از زلزله ويران شد و به خصوص در خوي و ماكو «شمارة تلفات بسيار زياد بود» [xvi]. در 1844، گيلان و اصفهان و تبريز و كاشان و ميانه نيز گرفتار همان مصيبت شدند[xvii]. در كاشان و ميانه «خرابي زياد بود.» درمنطقة ميانه، «شهري كه در 100 مايلي جنوب شرقي تبريز واقع است دهات زيادي كاملا منهدم شدندو نيمي از شهر هم ويران شد. تعداد زيادي كشته و مجروح شدند»[xviii]. در 1845، تهران وبائي شد و سال بعد، نوبت شيوع وبا در يزد، كرمان و آذربايجان بود. در طول 40 روز، گفته مي شود كه در تبريز، بيش از 7000 تن از وبا مردند. شمارة وبائي ها در اروميه، شهري كه فقط 25000 تن جمعيت داشت، 5000 نفر بود كه 2000 نفر به اين بيماري در گذشتند.[xix] از جميعت 25000 نفره كرمان هم، 2000 از وبا مردند ولي شمارة كشتگان وبائي در يزد بسيار بيشتر بود. آن را بين 7000 تا 8000 نفر برآورد كرده اند.[xx] در1847 باز آذربايجان وبائي شد و براساس برآورد بورگز در شهر تبريز به تنهائي 3500 تا 4000 نفر از وبا مردند[xxi]. درايالت آذربايجان بين 15 تا 20 هزار تن به هلاكت رسيدندو احتمالا به همين تعداد در ديگر ايالات وبا زده[xxii]. دكتر كاسولاني كه پزشگ كنسولگري بريتانيا در تبريز بود برآورد كرد كه 12/1 جمعيت وبا گرفتند كه از اين تعداد، از هر سه تن وبائي، يك تن درگذشت. بر اين مبنا، رقم كشتگان به تخمين بورگز نزديك مي شود. در اروميه، به گفتة كاسولاني يك سوم جمعيت وبائي شدند و نيمي از وبائي ها جان سالم بدر نبردند[xxiii]. درديگر مناطق نيز، بيماري به همين شدت وجود داشت. در خوي كه حدودا 30000 تن جمعيت داشت، 2000 تن از وبا مردند، يعني كاهشي معادل 7 درصد جمعيت[xxiv]. اگر برآورد دكتر كاسولاني را حجت بدانيم فقط در سالهاي 47-1846 جمعيت تبريز و اروميه به ترتيب 6 و 3 درصد درتبريز و 8 و 17 درصد دراروميه كاهش يافت.
سالهاي 1850 براي اقتصاد و جامعة ايران به راستي فاجعه آميز بود. در اين دوره است كه رگهاي امير را در حمام فين زدند و حركت تجدد طلبي او متوقف شد. طولي نكشيد كه دست آوردهاي امير در عرصه هاي گوناگون محوو نابود شدند. حمايت از صنايع بومي، واكسناسيون اجباري به فراموشي سپرده شد. باز دور، دور همان سياست بازاني شدكه اصول عقيدتي شان از شاهراه جيب هاي گشادشان مي گذشت. گذشته از ترور ناجوانمردانه امير، بيماري و بلاياي ديگر نيز كم نبودند. در 1850، تبريز، مشهد، تربت حيدريه و فوچان گرفتار زلزله شدند كه اگر چه از ميزان خرابي و تلفات اطلاع دقيقي نداريم ولي گفته مي شود كه زلزله بسيار شديد بود. در 1851 نيز تبريز و قوچان از زلزله صدمده ديدند و شاهرود نيز ويران شد[xxv]. كرمانشاه ولي گرفتار وبا گشت[xxvi]. از علتش اطلاع نداريم ولي در اين سال به كرمان و اصفهان بخشودگي مالياتي دادند و با اطلاعي كه از حرص و آز سلاطين بي خبر قاجار داريم، بعيد نيست كه بليه اي طبيعي بر اين ايالات نازل شده باشد. در 1852، شيراز از زلزله ويران شد و 1200 تن كشته شدند[xxvii]. مطابق برآورد ييت، زلزلة 1852 قوچان نيز 2000 تن تلفات داشت[xxviii].گذشته از اين موارد، در همين سال در گيلان، قم، اروميه ، مازندران و اصفهان، كاشان، خلخال و خمسه وبا شيوع يافت كه ا گر چه از جزئيات خبر نداريم ولي كنسول بريتانيا در 15 نوامبر 1852 از تبريز گزارش كرد كه «مرگ و مير روزانه بين 400 تا 700 نفر متغير است و در طول 25 روز اول شيوع بيماري حدودا 12000 تن به اين بيماري مردند»[xxix]. در 28 ژوئيه 1852 گزارش شد كه در اروميه و اطراف، وبا 4000 نفر را كشت[xxx]. وضع به حدي خراب شد كه دولت به اين مناطق تخفيف مالياتي داد، 4000 تومان و 200 خروار به اروميه و 10000 تومان و 1000 خروار ماليات را به تبريزي ها بخشيدند[xxxi] . هم چنين مي دانيم كه شيوع وبا درمازندران نيز بسيار شديد و جدي بود. نمي دانيم در اين سال بر سبزوار چه گذشت ولي مي دانيم كه كل ماليات آن شهر را در آن سال بخشيدند[xxxii]. براساس گزارش دكتر بيكر، در 1853 وبا هم زمان در يزد و كرمان بروز كرد و به تهران رسيد. علاوه بر اين مناطق، استرآباد، همدان، كرمانشاه، قم، كاشان، اصفهان، شيراز و بوشهر نيز وبائي شدند[xxxiii]. در 1853 و 1855 شيراز دو بار گرفتار زلزله شد. در بارة زلزلة 1855 كرزن نوشت، « نيمي از خانه هاي شيراز ويران شد و تقريبا 10000 تن كشته شدند»[xxxiv]. سال 1857 سال طاعوني بود در فارس طاعون آمد ولي در يزد و آذربايجان شيوع مجدد وبا را داشتيم. مي دانيم كه در يزد، وبا 4 ماه شيوع داشت و شهر« از سكنه خالي شد»[xxxv]. سالهاي 1860 و 1861 وبا و قحطي با هم آمدند. روايت قحطي آن سال را در جاي ديگر وارسيده ام ولي هم تهران وبائي شد و هم تبريز. در تبريز در طول 42 روز، حداقل 2500 تن از وبا تلف شدند[xxxvi]. ايستويك كه در آن سال در تهران مي زيست نوشت كه از 15 دسامبر 1860 وبا در تهران شايع شد با اين همه، هنوز « در ژويئه 1861 [ بيش از 7 ماه بعد] شيوع وبا در تهران و حومه بسيار شديد بود»[xxxvii]. در 1861، وبا مجددا در تبريز شايع شدو سه هفته طول كشيد. كل مردگان را 2497 نفر برآورد كرده اند[xxxviii]. اگرچه پس از سه هفته وبا در تبريز متوقف شد ولي در حومه ظاهر شد به خوي و مرند رسيد[xxxix]. گفته شد كه در نتيجة شيوع وبا در آذربايجان، «واردات اروپا 24000 بسته [ 12000 بار قاطر] يا به ارزش 500000 ث كاهش يافت»[xl].
در 1866، آذربايجان باز وبائي شد و گفته مي شود كه از 30 هزار جمعيت اروميه، 4000 تن از وبا مردند[xli]. در شهر تبريز، مطابق برآورد كنسول بريتانيا، نه 20000 يا 30000 نفر كه برآورد محلي هاست، «بلكه 6500 تن از وبا تلف شدند»[xlii]. اگر برآورد كنسول را ملاك كارمان قرار بدهيم، نشانة 5 درصد كاهش جمعيت است. جالب است كه كنسول بريتانيا براي برآورد شمارة كشتگان شيوة بديعي بكار گرفت. او كه از متوسط مرگ و مير در ميان مسيحيان ساكن تبريز خبر داشت، همان را ملاك برآورد مرگ و مير درميان ديگران قرار داد كه به باور من، شيوة ناپسندي بود. اگر توجه داشته باشيم كه مسيحيان ساكن تبريز به خدمات بهداشتي ميسيون هاي مذهبي و كنسول گري ها دسترسي داشتند و به همين خاطر، ميزان مرگ و مير در ميان آنها احتمالا از متوسط مرگ و مير درميان ديگران كمتر بود، در حاليكه براي ديگران اين امكانات وجود نداشت. به اين ترتيب، محتمل است كه تخمين كنسول، ميزان مرگ و مير را در ميان ديگران كمتر از ميزان واقعي نشان بدهد. البته گفتن دارد كه حتي برآورد كنسول نيز خود مقدار قابل توجهي است. اگر در صد مرگ و مير ناخوشي در اروميه را به تبريز هم جاري بدانيم، در آن صورت تخمين مرگ و مير در آن شهر، 17000 تن مي شود. هر چه كه رقم مرگ و مير واقعي باشد، ترديدي نيست كه در نتيجة نبودن امكانات بهداشتي و بيمارستان و بي اطلاعي از طبابت مدرن، شيوع اين بيماري ها درايران معمولا با حداكثر تلفات همراه بوده است.
[i] گزارش مورخ 16 دسامبر 1821، اسنادوزارت امور خارجه بريتانيا، سري 60 مجلد 20
[ii] ناطق: از ماست كه برماست، ص 131
[iii] فريزر: شرح مسافرت ماجراها... صص 17-315
[iv] فسائي: فارس نامه، همان، ص 166
[v] موني: شرح مسافرت... صص 37-36
[vi] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 31-130
[vii] همان، ص 146
[viii] فريزر: مسافرت زمستاني.. ص 486. فريزر: شرح مسافرت و ماجراها... صص 85-83. هولمز: يادداشت هاي سفر به سواحل بحر خزر... ص 181
[ix]ناپير: گزارش مسافرت به ايران... ص 96
[x] رابينو: ولايت دارالمرز... صص 26-225
[xi] بنگريد به احمد سيف: «طاعون بزرگ 1209-1210 (31-1839 ميلادي) و اقتصاد ايران»، در اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، نشرچشمه 1373
[xii] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، ص 164
[xiii] شوارتز: نامه هائي از ايران... ص 106
[xiv] فسائي: فارس نامه.. ص 251
[xv] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، ص 186
[xvi] كيث ابوت: گزارش مورخ 3 ماه مه 1843، در اسناد وزارت امور خارجه انگلستان، سري 60 مجلد 100
[xvii] زابينو: ولايت دارالمرز، ص 70
[xviii] شوارتز: نامه هائي... ص 59
[xix] كاسولاني: گزارش هاي پزشگي، در اسناد وزارت امور خارجه بريتانيا، سري 60 مجلد، 140.
[xx] كيث ابوت: گزارشي در باره توليدات و صنايع ايران..، اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60 مجلد 165.
[xxi] شوارتز: نامه هائي... ص 106
[xxii] همان، ص 93
[xxiii] كاسولاني: پيشين، همان جا
[xxiv] مككولوچ: يك ديكشنري آماري... جلد دوم، ص 108، لندن 1841.
[xxv] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 213و215و 219
[xxvi] همان، ص 213
[xxvii] همان، ص 225. هم چنين بنگريد به كتاب بريتلبنك: ايران در طول قحطي، لندن، ص 143 كه همين برآورد را به دست مي دهد.
[xxviii] ييت:خراسان و سيستان، ص 176
[xxix] گزارش تاريخ 15 نوامبر 1852، اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60، مجلد 174
[xxx] گزارش تاريخ 28 ژوئيه 1852،اسناد وزارت امور خارجة بريتانيا، سري 60، مجلد 174
[xxxi] اعتمادالسلطنه: منتظم ناصري، صص 25-224
[xxxii] همان، ص 225
[xxxiii] بيكر: گزارشي در بارة اوضاع بهداشتي،ضميمه گزارش كنسولي « ايران»، در اسناد و مدارك پارلماني، 1886، جلد 67.
[xxxiv] كرزن: ايران ومسئلة ايران، جلد دوم، ص 110
[xxxv] گزارش مورخ 28 نوامبر 1860، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 253
[xxxvi] گزارش هائي در بارة اذربايجان، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 286
[xxxvii] ايستويك: خاطرات سه سال اقامت...جلد اول ص 276و جلد دوم، ص 103
[xxxviii] گزارش مورخ 31 دسامبر 1861، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 259
[xxxix] همان جا
[xl] همان جا
[xli] گزارش مورخ 31 اوت 1866، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 300
[xlii] گزارش مورخ 28 دسامبر 1866، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 300
0 نظر:
ارسال یک نظر