پست اخیر حامد قدوسی را که خواندم دیدم که این دوست عزیز در حالی که خودش انشاء نوشته است با « انشاء نویسی» مخالفت می کند و این به قول خودش جای نقد دارد.
چرا می گویم حامد انشاء می نویسد؟
اولا حامد و دوستان همفکر او، با درک محدودی که از « علم اقتصاد» دارندو منظورشان البته اقتصاد« جریان اصلی» است، هردیدگاه دیگر را خارج از این محدوده و در نتیجه « غیر علمی» می دانند. حتی در همین پست هم حامد بدون این که اسمش را بیاورد، از « منحنی فیلیپس» سخن می گوید( به واقع انتخاب بین تورم و یا کاهش بیکاری) و در نظر نمی گیرد که اگر به تجربه ژاپن و کشورهای آسیای جنوب شرقی در 40-50 سال گذشته بنگردو یا حتی اگر به اقتصاد کشورهای اروپای غربی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا اوایل سالهای 1970 نگاه کند خواهد دید که می شود هم از تورم کاست و هم شرایطی نزدیک به اشتغال کامل داشت. هم اکنون نیز اقتصاد ژاپن و کره- برای نمونه- نه مشکل تورم دارند و نه گرفتار بیکاری اند.
نکته دوم این که حامد اگرچه از محدودیت منابع سخن می گوید و به ارجحیت ها می رسد ولی در پیوند با کشورهای در حال توسعه که ظاهرا موضوع پست های اخیر اوست- با بدیهی خواندن بخش عمده ای از مشکلات مبتلابه این جوامع، تکلیف قضیه را روشن نمی کند که خوب، چه باید بشود! به سخن دیگر، دارم می پرسم که آیا اقتصاد یک دورنما هم می خواهد یا به قول آن بابا، دردراز مدت، همگان مرده اند! اگر نظرش این باشد که باید برای پرداختن به این مشکلات کار کارشناسی بشود و فقط با ریختن پول، نمی توان، حل شان کرد، من هم با او موافقم. ولی گمان نمی کنم منظور حامد این باشد. البته اگر دیدگاه حامد را وارونه می کنم پیشاپیش عذر می خواهم، ولی این کار کارشناسی – به گمان من- پای دولت- ونه هردولتی- را به میان می کشد و حدس می زنم که حامد با نقش بیشتر گرفتن دولت موافق نباشد. ( حالا بماند که با تصمیماتی که دولت فخیمه می گیرد- به حامد هم خصوصی نوشته ام - به نظرم هم او علاف است و هم من. خداوند تبارک و تعالی باید کمک بکند!)
همین نکاتی که مطرح می کند، سرمایه گذاری در کشاورزی و یا سیستم حمل و نقل- مسئله از این که خوب این سرمایه گذاری ها در توسعه نقش مثبت دارند اندکی بیشتر است. البته حامد وقتی از مقایسه پروژه ها سخن می گوید، خودش هم می داند که همین فرایند برخلاف باوری که او دارد اصلا و ابدا ساده و سرراست نیست و روشن نیست که جوابهای مقتضی به دست آید. یعنی باید دید چه هزینه هائی و چه منافعی با هم مقایسه می شوند؟ منظورم از هزینه ها ومنافع طبیعتا، هزینه ها ومنافع شخصی واجتماعی است. چگونه می شود هزینه اجتماعی را اندازه گیری کرد! استفاده از قیمت های سایه ای چقدر مطلوب است! این که از قبل فرض کنیم که همه این هزینه ها در « قیمت» منعکس می شوند، فرض ساده کننده ولی کارسازی نیست. یعنی می خواهم بگویم که بخشی بر می گردد به دورنمائی که داریم. و لازمه اش هم این است که بدانیم در کجا هستیم و یک تصور کلی هم داشته باشیم که به کجا می خواهیم برسیم.
حامد از سوئی از ذهن عام و خاص سخن می گوید و بعد گمان می کند که می توان همین مسایل پیچیده را به صورتی نوشت که به قول خودش« نویسنده اقتصادی باید مقاله اش را چنان بنویسد که خواننده [حدس می زنم ذهن عام- ا.س] همان طور که مکانیسم کار یک الاگلنگ را می فهمد مکانیسم کار یک سیاست اقتصادی را هم درک کند.». اشتباه حامد در این جا این است که نمی خواهد بپذیرد که مکانیسم های « اقتصاد» ی با مکانیسم کارکردن الاگلنگ تفاوت ماهوی دارند. الاگلنگ امریکائی یا ژاپنی و یا ایرانی با یک مکانیسم کار می کنند. ولی شما بیائید و به یک آدم متوسط امریکائی، ژاپنی، و ایرانی، یک میزان مشخص پول بدهید و بعد پیش بینی کنید که چه پیش می آید! « مصرف بالا می رود" – خوب این انشاء نویسی است! درژاپن به احتمال زیاد بخش عمده اش پس انداز می شود. در امریکا، بخش عمده اش صرف واردات می شود و درایران احتمالا، طرف به زیارت خانه خدا می رود یا می رود مشهد دست بوس امام رضا! پی آمدهای اقتصادی این عکس العمل ها یک سان نیست. با حرفهای حامد در باره الگو سازی و مدل سازی مسئله ای ندارم ولی نظرم این است که یک الگوی « جهان شمول» نداریم. استاد محترمی که نمی پذیرد چیزی به اسم « بومی سازی» هم داریم بد نیست به تاریخ اقتصادی ژاپن و یا کره جنوبی و یا حتی چین کنونی بنگرد تا شاید برایش روشن شود که چرا به قول ایشان کسی انشاء نوشته است که بدون « بومی سازی» کار به سامان نمی رسد!
قبل از این که تمام کنم، پرسشی دارم: حامد از هزینه های رفع تبعیض از زنان سخن می گوید. آیا به نظر او درست است یا امکان دارد که براساس این « هزینه ها» برای رفع تبعیض از زنان کم کاری کنیم؟ اگر درست است که منابع « محدودند»، آیا این محدودیت شامل « منبع کار» هم می شود یاخیر؟ اگر پاسخ مثبت است، آن گاه، چگونه می شود با عاطل گذاشتن بخشی از نیروی کار نصف جمعیت، یک نظام اقتصادی کارآمد داشت؟
بعید نیست حامد و دوستان دیگر بگویند که دارم انشاء می نویسم، خیلی چیزها را می شود وارد کرد ولی « توسعه» وارداتی نیست. اگر به مختصات تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و البته که اقتصادی جامعه مورد نظر، بی توجهی کنیم، ره به توسعه ای نخواهیم برد. البته که شماری در این میان بارشان را خواهند بست ولی نمادهای عقب ماندگی باقی می ماند.
چرا می گویم حامد انشاء می نویسد؟
اولا حامد و دوستان همفکر او، با درک محدودی که از « علم اقتصاد» دارندو منظورشان البته اقتصاد« جریان اصلی» است، هردیدگاه دیگر را خارج از این محدوده و در نتیجه « غیر علمی» می دانند. حتی در همین پست هم حامد بدون این که اسمش را بیاورد، از « منحنی فیلیپس» سخن می گوید( به واقع انتخاب بین تورم و یا کاهش بیکاری) و در نظر نمی گیرد که اگر به تجربه ژاپن و کشورهای آسیای جنوب شرقی در 40-50 سال گذشته بنگردو یا حتی اگر به اقتصاد کشورهای اروپای غربی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا اوایل سالهای 1970 نگاه کند خواهد دید که می شود هم از تورم کاست و هم شرایطی نزدیک به اشتغال کامل داشت. هم اکنون نیز اقتصاد ژاپن و کره- برای نمونه- نه مشکل تورم دارند و نه گرفتار بیکاری اند.
نکته دوم این که حامد اگرچه از محدودیت منابع سخن می گوید و به ارجحیت ها می رسد ولی در پیوند با کشورهای در حال توسعه که ظاهرا موضوع پست های اخیر اوست- با بدیهی خواندن بخش عمده ای از مشکلات مبتلابه این جوامع، تکلیف قضیه را روشن نمی کند که خوب، چه باید بشود! به سخن دیگر، دارم می پرسم که آیا اقتصاد یک دورنما هم می خواهد یا به قول آن بابا، دردراز مدت، همگان مرده اند! اگر نظرش این باشد که باید برای پرداختن به این مشکلات کار کارشناسی بشود و فقط با ریختن پول، نمی توان، حل شان کرد، من هم با او موافقم. ولی گمان نمی کنم منظور حامد این باشد. البته اگر دیدگاه حامد را وارونه می کنم پیشاپیش عذر می خواهم، ولی این کار کارشناسی – به گمان من- پای دولت- ونه هردولتی- را به میان می کشد و حدس می زنم که حامد با نقش بیشتر گرفتن دولت موافق نباشد. ( حالا بماند که با تصمیماتی که دولت فخیمه می گیرد- به حامد هم خصوصی نوشته ام - به نظرم هم او علاف است و هم من. خداوند تبارک و تعالی باید کمک بکند!)
همین نکاتی که مطرح می کند، سرمایه گذاری در کشاورزی و یا سیستم حمل و نقل- مسئله از این که خوب این سرمایه گذاری ها در توسعه نقش مثبت دارند اندکی بیشتر است. البته حامد وقتی از مقایسه پروژه ها سخن می گوید، خودش هم می داند که همین فرایند برخلاف باوری که او دارد اصلا و ابدا ساده و سرراست نیست و روشن نیست که جوابهای مقتضی به دست آید. یعنی باید دید چه هزینه هائی و چه منافعی با هم مقایسه می شوند؟ منظورم از هزینه ها ومنافع طبیعتا، هزینه ها ومنافع شخصی واجتماعی است. چگونه می شود هزینه اجتماعی را اندازه گیری کرد! استفاده از قیمت های سایه ای چقدر مطلوب است! این که از قبل فرض کنیم که همه این هزینه ها در « قیمت» منعکس می شوند، فرض ساده کننده ولی کارسازی نیست. یعنی می خواهم بگویم که بخشی بر می گردد به دورنمائی که داریم. و لازمه اش هم این است که بدانیم در کجا هستیم و یک تصور کلی هم داشته باشیم که به کجا می خواهیم برسیم.
حامد از سوئی از ذهن عام و خاص سخن می گوید و بعد گمان می کند که می توان همین مسایل پیچیده را به صورتی نوشت که به قول خودش« نویسنده اقتصادی باید مقاله اش را چنان بنویسد که خواننده [حدس می زنم ذهن عام- ا.س] همان طور که مکانیسم کار یک الاگلنگ را می فهمد مکانیسم کار یک سیاست اقتصادی را هم درک کند.». اشتباه حامد در این جا این است که نمی خواهد بپذیرد که مکانیسم های « اقتصاد» ی با مکانیسم کارکردن الاگلنگ تفاوت ماهوی دارند. الاگلنگ امریکائی یا ژاپنی و یا ایرانی با یک مکانیسم کار می کنند. ولی شما بیائید و به یک آدم متوسط امریکائی، ژاپنی، و ایرانی، یک میزان مشخص پول بدهید و بعد پیش بینی کنید که چه پیش می آید! « مصرف بالا می رود" – خوب این انشاء نویسی است! درژاپن به احتمال زیاد بخش عمده اش پس انداز می شود. در امریکا، بخش عمده اش صرف واردات می شود و درایران احتمالا، طرف به زیارت خانه خدا می رود یا می رود مشهد دست بوس امام رضا! پی آمدهای اقتصادی این عکس العمل ها یک سان نیست. با حرفهای حامد در باره الگو سازی و مدل سازی مسئله ای ندارم ولی نظرم این است که یک الگوی « جهان شمول» نداریم. استاد محترمی که نمی پذیرد چیزی به اسم « بومی سازی» هم داریم بد نیست به تاریخ اقتصادی ژاپن و یا کره جنوبی و یا حتی چین کنونی بنگرد تا شاید برایش روشن شود که چرا به قول ایشان کسی انشاء نوشته است که بدون « بومی سازی» کار به سامان نمی رسد!
قبل از این که تمام کنم، پرسشی دارم: حامد از هزینه های رفع تبعیض از زنان سخن می گوید. آیا به نظر او درست است یا امکان دارد که براساس این « هزینه ها» برای رفع تبعیض از زنان کم کاری کنیم؟ اگر درست است که منابع « محدودند»، آیا این محدودیت شامل « منبع کار» هم می شود یاخیر؟ اگر پاسخ مثبت است، آن گاه، چگونه می شود با عاطل گذاشتن بخشی از نیروی کار نصف جمعیت، یک نظام اقتصادی کارآمد داشت؟
بعید نیست حامد و دوستان دیگر بگویند که دارم انشاء می نویسم، خیلی چیزها را می شود وارد کرد ولی « توسعه» وارداتی نیست. اگر به مختصات تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و البته که اقتصادی جامعه مورد نظر، بی توجهی کنیم، ره به توسعه ای نخواهیم برد. البته که شماری در این میان بارشان را خواهند بست ولی نمادهای عقب ماندگی باقی می ماند.
0 نظر:
ارسال یک نظر