افسانه 4: بهداشت محیط زیست یا غذای بیشتر
واقعیت، البته که ما باید هشدار باشیم چون یک بحران محیط زیستی باعث کاهش منابع تولید مواد غذائی ما شده است ولی وجود یک بده بستان بین بهداشت محیط زیست و نیازجهان به غذا اجتناب ناپذیر نیست. آنچه که موجب بحران در بهداشت محیط زیست شده کوشش برای سیر کردن گرسنگان نیست. شرکت های غول پیکر مسئول جنگل زدائی هستند، چون با ایجاد تقاضا برای چوب های خوش رنگ و جذاب مناطق گرمسیری درکشورهای غنی پس آن گاه ازبرآوردن همین تقاضا سود می برند. بخش عمده ای از سموم دفع آفات که در جهان سوم بکار گرفته می شود، عمدتا روی محصولاتی است که برای صادرات تولید می شوند که نقش زیادی درسیرکردن گرسنگان ندارند درحالی که در امریکا استفاده از این سموم فقط برای این است که ظاهر این محصولات را رها از مضرات نشان بدهد بدون این که هیچ گونه اثر مثبتی برروی کیفیت تغذیه ای این محصولات داشته باشند.
بدیل وجود دارد و بدیل های زیادی هم ممکن اند. موفقیت کشت ارگانیک در امریکا نشان می دهد که چه امکاناتی هست. موفقیت کوبا درمقابله با بحران غذائی با تکیه برخود اتکائی و پایداری یک کشاورزی تقریبا رها از سموم دفع آفات نمونه خوب دیگری است. درواقع، شیوه های کشتی که بهداشت محیط زیست را رعایت نمایند در مقایسه با شیوه های که منهدم کننده محیط زیست اند، بازدهی بیشتری دارد.
افسانه 5: انقلاب سبز حلال همه مشکلات است.
واقعیت پیشرفت هائی که از طریق انقلاب سبز اتفاق افتاد افسانه نیست. به خاطر استفاده از بذرهای جدید میلیون ها تن غلات هرساله بیشتر تولید می شود. ولی تمرکز انحصاری برروی افزایش تولید نمی تواند پاسخگوی گرسنگی باشد چون این کار نمی تواند نظام شدیدا متمرکز توزیع قدرت اقتصادی که خریداران مواد غذائی را تعیین می کند، را تغییر بدهد. به همین خاطر است که در چند کشور که نمونه موفقیت انقلاب سبز هستند، برای مثال هندوستان، مکزیک، و فیلی پین، تولید غلات و حتی در مواردی صادرات غلات افزایش یافته ولی گرسنگی هم هم چنان وجود دارد و ظرفیت تولیدی درازمدت خاک کاهش یافته است. ما اکنون باید با یک « انقلاب تازه سبز» براساس بیو فن آوری مقابله کنیم چون این کار، موجب افزایش نابرابری خواهد شد.
افسانه 6: ما به واحدهای تولیدی خیلی بزرگ نیازمندیم.
واقعیت، زمین داران بزرگ که اغلب بهترین زمین ها را کنترل می کنند، بخش عمده این زمین ها را عاطل می گذارند. نظام های کشاورزی غیر منصفانه زمین های کشاورزی را در اختیار غیر کارآمد ترین تولید کنندگان باقی می گذارد. بعکس، تولید کنندگان کوچک، بطور نمونه وار از هر هکتار حداقل 4 یا 5 برابر محصول برداشت می کنند، از جمله به این خاطر که زمین شان را بطور فشرده تری مورد استفاده قرار می دهند و بعلاوه از نظام های تولیدی پایدار و بهم پیوسته استفاده می کنند. بدون امنیت مالکیت، چندین میلیون کشاورزان اجاره نشین درجهان سوم، انگیزه ای برای سرمایه گذاری برای بهبود کیفیت زمین، آیش گذاشتن زمین برای حفظ بازدهی آن در درازمدت و کشت محصولات گوناگون، ندارند. به همین خاطر، تولید مواد غذائی در آینده با خطر روبروست. از طرف دیگر، بازتوزیع زمین به نفع تولید است. به استناد تاریخ، پی آمداصلاحات ارضی کامل و هم جانبه افزایش چشمگیر تولید درکشورهائی چون ژاپن، زیمبابوه و تایوان بود. یک بررسی بانک جهانی برآورد می کند که اگر زمین های شمال برزیل را به واحدهای کوچکتر بین کشاورزان تقسیم کنند، تولید 80 درصد افزایش خواهد یافت.
واقعیت، البته که ما باید هشدار باشیم چون یک بحران محیط زیستی باعث کاهش منابع تولید مواد غذائی ما شده است ولی وجود یک بده بستان بین بهداشت محیط زیست و نیازجهان به غذا اجتناب ناپذیر نیست. آنچه که موجب بحران در بهداشت محیط زیست شده کوشش برای سیر کردن گرسنگان نیست. شرکت های غول پیکر مسئول جنگل زدائی هستند، چون با ایجاد تقاضا برای چوب های خوش رنگ و جذاب مناطق گرمسیری درکشورهای غنی پس آن گاه ازبرآوردن همین تقاضا سود می برند. بخش عمده ای از سموم دفع آفات که در جهان سوم بکار گرفته می شود، عمدتا روی محصولاتی است که برای صادرات تولید می شوند که نقش زیادی درسیرکردن گرسنگان ندارند درحالی که در امریکا استفاده از این سموم فقط برای این است که ظاهر این محصولات را رها از مضرات نشان بدهد بدون این که هیچ گونه اثر مثبتی برروی کیفیت تغذیه ای این محصولات داشته باشند.
بدیل وجود دارد و بدیل های زیادی هم ممکن اند. موفقیت کشت ارگانیک در امریکا نشان می دهد که چه امکاناتی هست. موفقیت کوبا درمقابله با بحران غذائی با تکیه برخود اتکائی و پایداری یک کشاورزی تقریبا رها از سموم دفع آفات نمونه خوب دیگری است. درواقع، شیوه های کشتی که بهداشت محیط زیست را رعایت نمایند در مقایسه با شیوه های که منهدم کننده محیط زیست اند، بازدهی بیشتری دارد.
افسانه 5: انقلاب سبز حلال همه مشکلات است.
واقعیت پیشرفت هائی که از طریق انقلاب سبز اتفاق افتاد افسانه نیست. به خاطر استفاده از بذرهای جدید میلیون ها تن غلات هرساله بیشتر تولید می شود. ولی تمرکز انحصاری برروی افزایش تولید نمی تواند پاسخگوی گرسنگی باشد چون این کار نمی تواند نظام شدیدا متمرکز توزیع قدرت اقتصادی که خریداران مواد غذائی را تعیین می کند، را تغییر بدهد. به همین خاطر است که در چند کشور که نمونه موفقیت انقلاب سبز هستند، برای مثال هندوستان، مکزیک، و فیلی پین، تولید غلات و حتی در مواردی صادرات غلات افزایش یافته ولی گرسنگی هم هم چنان وجود دارد و ظرفیت تولیدی درازمدت خاک کاهش یافته است. ما اکنون باید با یک « انقلاب تازه سبز» براساس بیو فن آوری مقابله کنیم چون این کار، موجب افزایش نابرابری خواهد شد.
افسانه 6: ما به واحدهای تولیدی خیلی بزرگ نیازمندیم.
واقعیت، زمین داران بزرگ که اغلب بهترین زمین ها را کنترل می کنند، بخش عمده این زمین ها را عاطل می گذارند. نظام های کشاورزی غیر منصفانه زمین های کشاورزی را در اختیار غیر کارآمد ترین تولید کنندگان باقی می گذارد. بعکس، تولید کنندگان کوچک، بطور نمونه وار از هر هکتار حداقل 4 یا 5 برابر محصول برداشت می کنند، از جمله به این خاطر که زمین شان را بطور فشرده تری مورد استفاده قرار می دهند و بعلاوه از نظام های تولیدی پایدار و بهم پیوسته استفاده می کنند. بدون امنیت مالکیت، چندین میلیون کشاورزان اجاره نشین درجهان سوم، انگیزه ای برای سرمایه گذاری برای بهبود کیفیت زمین، آیش گذاشتن زمین برای حفظ بازدهی آن در درازمدت و کشت محصولات گوناگون، ندارند. به همین خاطر، تولید مواد غذائی در آینده با خطر روبروست. از طرف دیگر، بازتوزیع زمین به نفع تولید است. به استناد تاریخ، پی آمداصلاحات ارضی کامل و هم جانبه افزایش چشمگیر تولید درکشورهائی چون ژاپن، زیمبابوه و تایوان بود. یک بررسی بانک جهانی برآورد می کند که اگر زمین های شمال برزیل را به واحدهای کوچکتر بین کشاورزان تقسیم کنند، تولید 80 درصد افزایش خواهد یافت.
0 نظر:
ارسال یک نظر