اگرچه درباره مصائب پیچیده بودن و درنتیجه غیرقابل اجرابودن طرحها زیاد صحبت شده و تاکید برسادگی طرح است ولی درعین حال، دراین که فرایند طرح ریزی بسیار هم مهم است تردیدی نیست. یک بنگاه باید چارچوبی داشته باشد تا در آن چارچوب بتواند طرح استراتژیک خود را تدوین نماید. به این منظور محققان زیادی دراین حوزه، یعنی درراستای رسیدن به یک برخورد منظم و سیستماتیک به فرایند طرح ریزی پژوهش کرده ومی کنند. ازاین جهت، می توان گفت که الگوهای متعددی برای فرایند طرح ریزی وجود دارد که ازنظر سادگی یا پیچیدگی متنوع اند. همین جا بگویم که همان طور که طرح « درست» و « راست» وجود ندارد، به همین شکل، شیوه « درست» و « راست» طرح ریزی هم نیست. به همین خاطر، بهترین شیوه کار این است که با توجه به خصوصیات یک بنگاه، الگوهای مختلف را بررسی کرده و ازهرالگو آن چه را که با توجه به این خصوصیات، مناسب به نظر می آید، مورد توجه بیشتر قراربدهیم.
یک طرح دراز مدت برای یک بنگاه، با یک سکان دریک قایق ویا کشتی قابل مقایسه است. اگریک کشتی سکان نداشته باشد باد آن را به هر سو خواهد برد. دراین وضعیت تنها دانستن جهت باد وحتی شدت وضعف باد کافی نیست. در نبود یک سکان، یک کشتی کماکان در تحت کنترل نخواهد بود. وقتی یک سکان هست، همه آنچه که تا کنون بی ثمر به نظر می رسید، مفید می شود. دانستن جهت وشدت وضعف باد به همراه یک ناخدائی که کارش را بلد باشد موجب می شود تا کشتی درجهتی که قرار است حرکت نماید. عملکرد یک کشتی دربود یک سکان، دانسته و کنترل شده است.
اگربخواهیم همین استعاره را بکارببریم برای این که یک طرح استراتژیک منطقی باشد ضروری است تا سکان به صورتی و درجائی که باید باشد، قرارداشته باشد. پیش از پیش نگری، بودجه بندی و فعالیت های کنترلی باید تضمین شود که سکان همان گونه که لازم است در سرجایش قرار دارد.
یک طرح خوب چه خصوصیات و عملکردی باید داشته باشد؟
1- یک طرح باید به عنوان یک ابزار ووسیله استراتژیک قابل استفاده باشد، بعنی به عنوان یک وسیله برای ارزیابی موقعیت واقعی و توانائی های یک بنگاه. باید به بنگاه امکان شناخت فرصت ها را بدهد. باید برای بنگاه یک موقعیت از نظر رقابتی مناسب و دلپسند ایجاد نماید. دریک طرح خوب، زمینه های اجرای یک استراتژی نیز باید مشخص شود.
2- یک طرح باید درعرصه سیاست پردازی مسائل درازمدت را در نظر داشته باشد. و باید به گونه ای این کار انجام بگیرد که اجرای پروژه هائی که به زمان بیشتری نیازمندند امکان پذیر شود. این شیوه کار پیش شرایط بقا در رشته هائی است که وضعیت منابع را 10 یا 20 و حتی برای 50 سال باید از پیش دانست و درباره اش برنامه ریزی کرد. یک نمونه افراطی این موقعیت، یک کارخانه کاغذ سازی است که باید برای 30 یا 40 سال آینده در نظر گرفت که آیا عرضه کافی چوب مورد نیاز دردسترس خواهد بود و یا برای این که دردسترس باشد، چه باید کرد؟
3- یک طرح باید یک چارچوب و یا نقطه تمرکز برای همه فعالیت های بنگاه به دست بدهد. باید بتواند صدها کارمند و دهها شاخه و همین تعداد زیاد مدیران شاخه ها را متحد کند تا بتوانند همه با هم در یک جهت برای رسیدن به اهداف مشخص وتعریف شده بنگاه برسند. و البته گفتن دارد که رسیدن به این اهداف تعریف شده، بی دردسر و بدون مشکل نیست. یعنی، این چارچوب باید این توانائی را داشته باشد که این مشکلات را نیز برطرف نماید.
4- احتمالا از بقیه موارد مهم تر، یک طرح باید به مدیران بیاموزد که بدانند که یک بنگاه به واقع چیست، و به کجا می تواند و یا باید برود، و چه تصمیمات و یا حتی فداکاری هائی برای رسیدن به آنچه که می خواهد برسد، لازم وضروری است. معمولا فرض براین است که مدیران دارای این صفات و خصایل هستند ولی درعمل، به ندرت اتفاق می افتد که این گونه باشد.
اگرچه هیچ گونه الگوی از پیش ساخته برای یک طرح« خوب» وجود ندارد ولی برای رسیدن به یک طرح خوب باید قدمهائی برداشته شود. ولی قبل از آن، باید بتوان به این پرسش ها جواب داد.
- چه عوامل محیطی وجود دارند که می توانند برروی بنگاه تاثیر بگذارند؟
- عوامل تعیین کننده در درون بنگاه کدام اند، آیا این عوامل فرهنگی اند، مالی اند، یا به منابع انسانی و فیزیکی مربوط می شوند که برامکان موفقیت بنگاه تاثیر می گذارند؟
- ماموریت و یا اهداف بنگاه چه باید باشد؟ یعنی استراتژی کلی بنگاه را چگونه می توان به صورت اهداف درسطوح مختلف از فعالیت بنگاه دگرسان کرد.
وقتی به این پرسش ها، پاسخ شایسته داده شد، تازه می رسیم به تعدادی پرسش دیگر:
- چه انتخاب های استراتژیکی دربرابر بنگاه وجود دارد و مقایسه سود وزیان شان چگونه است؟
- چه مکانیسم های کنترل، وارسی وبازنگری لازم است تا اجرای موفقیت آمیز طرح تضمین شود؟
درصفحات بعدی، سعی می کنم به بعضی از این پرسش ها اندکی مفصل تر پاسخ بدهم.
بقیه دارد...
یک طرح دراز مدت برای یک بنگاه، با یک سکان دریک قایق ویا کشتی قابل مقایسه است. اگریک کشتی سکان نداشته باشد باد آن را به هر سو خواهد برد. دراین وضعیت تنها دانستن جهت باد وحتی شدت وضعف باد کافی نیست. در نبود یک سکان، یک کشتی کماکان در تحت کنترل نخواهد بود. وقتی یک سکان هست، همه آنچه که تا کنون بی ثمر به نظر می رسید، مفید می شود. دانستن جهت وشدت وضعف باد به همراه یک ناخدائی که کارش را بلد باشد موجب می شود تا کشتی درجهتی که قرار است حرکت نماید. عملکرد یک کشتی دربود یک سکان، دانسته و کنترل شده است.
اگربخواهیم همین استعاره را بکارببریم برای این که یک طرح استراتژیک منطقی باشد ضروری است تا سکان به صورتی و درجائی که باید باشد، قرارداشته باشد. پیش از پیش نگری، بودجه بندی و فعالیت های کنترلی باید تضمین شود که سکان همان گونه که لازم است در سرجایش قرار دارد.
یک طرح خوب چه خصوصیات و عملکردی باید داشته باشد؟
1- یک طرح باید به عنوان یک ابزار ووسیله استراتژیک قابل استفاده باشد، بعنی به عنوان یک وسیله برای ارزیابی موقعیت واقعی و توانائی های یک بنگاه. باید به بنگاه امکان شناخت فرصت ها را بدهد. باید برای بنگاه یک موقعیت از نظر رقابتی مناسب و دلپسند ایجاد نماید. دریک طرح خوب، زمینه های اجرای یک استراتژی نیز باید مشخص شود.
2- یک طرح باید درعرصه سیاست پردازی مسائل درازمدت را در نظر داشته باشد. و باید به گونه ای این کار انجام بگیرد که اجرای پروژه هائی که به زمان بیشتری نیازمندند امکان پذیر شود. این شیوه کار پیش شرایط بقا در رشته هائی است که وضعیت منابع را 10 یا 20 و حتی برای 50 سال باید از پیش دانست و درباره اش برنامه ریزی کرد. یک نمونه افراطی این موقعیت، یک کارخانه کاغذ سازی است که باید برای 30 یا 40 سال آینده در نظر گرفت که آیا عرضه کافی چوب مورد نیاز دردسترس خواهد بود و یا برای این که دردسترس باشد، چه باید کرد؟
3- یک طرح باید یک چارچوب و یا نقطه تمرکز برای همه فعالیت های بنگاه به دست بدهد. باید بتواند صدها کارمند و دهها شاخه و همین تعداد زیاد مدیران شاخه ها را متحد کند تا بتوانند همه با هم در یک جهت برای رسیدن به اهداف مشخص وتعریف شده بنگاه برسند. و البته گفتن دارد که رسیدن به این اهداف تعریف شده، بی دردسر و بدون مشکل نیست. یعنی، این چارچوب باید این توانائی را داشته باشد که این مشکلات را نیز برطرف نماید.
4- احتمالا از بقیه موارد مهم تر، یک طرح باید به مدیران بیاموزد که بدانند که یک بنگاه به واقع چیست، و به کجا می تواند و یا باید برود، و چه تصمیمات و یا حتی فداکاری هائی برای رسیدن به آنچه که می خواهد برسد، لازم وضروری است. معمولا فرض براین است که مدیران دارای این صفات و خصایل هستند ولی درعمل، به ندرت اتفاق می افتد که این گونه باشد.
اگرچه هیچ گونه الگوی از پیش ساخته برای یک طرح« خوب» وجود ندارد ولی برای رسیدن به یک طرح خوب باید قدمهائی برداشته شود. ولی قبل از آن، باید بتوان به این پرسش ها جواب داد.
- چه عوامل محیطی وجود دارند که می توانند برروی بنگاه تاثیر بگذارند؟
- عوامل تعیین کننده در درون بنگاه کدام اند، آیا این عوامل فرهنگی اند، مالی اند، یا به منابع انسانی و فیزیکی مربوط می شوند که برامکان موفقیت بنگاه تاثیر می گذارند؟
- ماموریت و یا اهداف بنگاه چه باید باشد؟ یعنی استراتژی کلی بنگاه را چگونه می توان به صورت اهداف درسطوح مختلف از فعالیت بنگاه دگرسان کرد.
وقتی به این پرسش ها، پاسخ شایسته داده شد، تازه می رسیم به تعدادی پرسش دیگر:
- چه انتخاب های استراتژیکی دربرابر بنگاه وجود دارد و مقایسه سود وزیان شان چگونه است؟
- چه مکانیسم های کنترل، وارسی وبازنگری لازم است تا اجرای موفقیت آمیز طرح تضمین شود؟
درصفحات بعدی، سعی می کنم به بعضی از این پرسش ها اندکی مفصل تر پاسخ بدهم.
بقیه دارد...
0 نظر:
ارسال یک نظر