دم توپ گذاشتن:
حتما خبر دارید که درقرن نوزدهم درایران، کم پیش نمی آمده است که بعضی کسان را با « دم توپ گذاشتن» اعدام می کرده اند. من همیشه گفته و نوشته ام که بیچاره ملتی که یکی از « سرگرمی هایش» تماشای مراسم اعدام باشد. متاسفانه آن موقع این گونه بود و حتی الان هم همین است. برای این که فکر نکنید دارم پیش خود به این ملت بزرگ که « هنر تنها نزد اوست» تهمت می زنم به این عکس نگاه کنید. من به واقع نمی دانم این همه آدم عوضی برای چی شاهد این نوع بربریت هستند!
و اما:
« دیگر آن که روز دوازدهم شهرحال یک نفر از اهل سروستان که تهمت بابی گری به او می دادند دم توپ گذاشتند، ولی فارس به این چیزها دیگر نظم نخواهد گرفت. تمام کارهای داخله و خارجه معوق است» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 415)
« احمد خان لشنی که یکی از اشرار بود او را گرفته با چند نفر از بستگان مشارالیه به شهرآوردند. احمد خان و برادرش را سربریدند و شقه کردند درب دروازه ها آویختند و چند نفر دیگر را دست بریدند» ( ص 417)
« دیگر آن که رحیم حنائی پدرزن رضا خان که از دزدها و اشرار معروف بود او را دم توپ گذاردند» ( ص 438)
« دیگر آن که یک نفر قاتل که درخشت آدم کشته بود و از آنجا آورده بودند دهن توپ گذاردند و دو سه نفر دزد را دست بریدند» ( 516)
«دیگر آن که غریب نام برادر ابوالقاسم لشنی که پارسال سرکار موید الدوله او را زنده شقه کردند مشارالیه محض یاغی گری که پارسال کرده بود مقصر دیوان بود. حکومت او را از امیر آقا خان خواسته بودند، امیر آقا خان او را گرفته به شهر فرستاد. امروز حکومت حکم کردکه غریب را دهن توپ گذاردند» ( ص 651)
« اول حرمله نام که از اشرار و اراذل شهر بود و سابق هم آدم کشته بود و قبل از ورود ایشان او را گرفته حبس کرده بودن حکم کرده دهن توپ گذاردند» ( ص702)
« دیگر آن که یکی از سارقین عرب را نصرالدوله گرفته فرستاده بود. دو سه روز قبل ایالت حکم کرده او را دهن توپ گذاردند» ( ص 712)
این عکس را هم از همین کتاب « کش» رفته ام.
حتما خبر دارید که درقرن نوزدهم درایران، کم پیش نمی آمده است که بعضی کسان را با « دم توپ گذاشتن» اعدام می کرده اند. من همیشه گفته و نوشته ام که بیچاره ملتی که یکی از « سرگرمی هایش» تماشای مراسم اعدام باشد. متاسفانه آن موقع این گونه بود و حتی الان هم همین است. برای این که فکر نکنید دارم پیش خود به این ملت بزرگ که « هنر تنها نزد اوست» تهمت می زنم به این عکس نگاه کنید. من به واقع نمی دانم این همه آدم عوضی برای چی شاهد این نوع بربریت هستند!
و اما:
« دیگر آن که روز دوازدهم شهرحال یک نفر از اهل سروستان که تهمت بابی گری به او می دادند دم توپ گذاشتند، ولی فارس به این چیزها دیگر نظم نخواهد گرفت. تمام کارهای داخله و خارجه معوق است» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 415)
« احمد خان لشنی که یکی از اشرار بود او را گرفته با چند نفر از بستگان مشارالیه به شهرآوردند. احمد خان و برادرش را سربریدند و شقه کردند درب دروازه ها آویختند و چند نفر دیگر را دست بریدند» ( ص 417)
« دیگر آن که رحیم حنائی پدرزن رضا خان که از دزدها و اشرار معروف بود او را دم توپ گذاردند» ( ص 438)
« دیگر آن که یک نفر قاتل که درخشت آدم کشته بود و از آنجا آورده بودند دهن توپ گذاردند و دو سه نفر دزد را دست بریدند» ( 516)
«دیگر آن که غریب نام برادر ابوالقاسم لشنی که پارسال سرکار موید الدوله او را زنده شقه کردند مشارالیه محض یاغی گری که پارسال کرده بود مقصر دیوان بود. حکومت او را از امیر آقا خان خواسته بودند، امیر آقا خان او را گرفته به شهر فرستاد. امروز حکومت حکم کردکه غریب را دهن توپ گذاردند» ( ص 651)
« اول حرمله نام که از اشرار و اراذل شهر بود و سابق هم آدم کشته بود و قبل از ورود ایشان او را گرفته حبس کرده بودن حکم کرده دهن توپ گذاردند» ( ص702)
« دیگر آن که یکی از سارقین عرب را نصرالدوله گرفته فرستاده بود. دو سه روز قبل ایالت حکم کرده او را دهن توپ گذاردند» ( ص 712)
این عکس را هم از همین کتاب « کش» رفته ام.
0 نظر:
ارسال یک نظر