۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

خلق و خوی ما ایرانی ها


تاریخ امروز، 20 رمضان 1429 هجری:
محل: عودلاجان: تاریخ 28 رمضان 1305 هجری
« دیشب سه ساعت از شب گذشته شخص طراری درب دکان چلوکبابی بازار پای منار رفته می گوید دو هزار چلوکباب بده چلوکباب را گرفته با مجموعه به سر شاگرد چلوکبابی گذارده می گوید پول آن را به طرف می دهم بیاورد. قدری راه رفته به شاگرد چلوکبابی می گوید من ده شاهی کباب خالی لازم دارم فراموش نمودم. مجموعه را بگذار برو زود کباب را بیاور. مشارالیه مجموعه را گذارده می رود. او هم مجموعه را برداشته مفقود می شود. شاگرد هر قدر تفحص کرده او را ندیده است. به اجزای پلیس اطلاع داده اند. پلیس ها درجستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند مجازات شود» ( گزارشهای نظمیه از محلات طهران، به کوشش انسیه شیخ رضائی و شهلا آذری، تهران 1377، دو جلد، جلد دوم صص 708-09)
محل: سنگلج، تاریخ 17 رمضان 1305 هجری
« دیشب شخص طراری به دکان حاجی علی عطار رفته یک شیشه آب لیمو قیمت کرده می گوید بده به شاگردت همراه من بیاورد پولش را بگیرد. مشارالیه هم شیشه را به توسط شاگرد خود همراه او فرستاد. می برد درب خانه ای داخل شده بیرون آمده می گوید باید پول سیاه بدهم برو به استادت بگو اگر راضی می شود بیا بگیر. پسره می رود از استادش سئوال کند. مشارالیه شیشه را به آسودگی برداشته می برد. خبر به اجزای پلیس دادند پلیسها در جستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند» ( همان ص 667)
محل عودلاجان، تاریخ 4 ذیحجه 1304 قمری
« شخص طراری نزد آخوند محلاتی مکتب دار در حوالی مسجد حوض است رفته با کمال چرب زبانی می گوید پسری دارم می خواهم خدمت شما بیاورم درس بخواند و از او مواظبت نمائید. آخوند قبول کرده آن شخص یکی از شاگردهای مکتب خانه را برداشته می برد که طفل را همراه او نزد آخوند بفرستد. نزد یکی از سربازهای جمعی شجاع السلطنه رفته به زبان بازی پنج هزاردینار از سرباز قرض می کند و شاگرد آخوند را آنجا می گذارد که برود گرو برای سرباز بیاورد. بعد از مدتی طفل می خواهد برود سرباز مانع شد مطلب مکشوف شده اجزای پلیس مستحضر گردیدند و آن شخص را تعاقب نمودند که دستگیرش کنند» ( همان ص 539)

0 نظر: