مدتی است که دارم یکی می زنم توی سرخودم و یکی هم توی سر این کامپیوتر گازوئیلی ام تا شاید بتوانم متنی را « سرهم» بکنم که شاید با اندکی تسامح بشود آن را « اقتصادسیاسی دولت نهم» خواند. قرار نیست کشفی بکنم و یا حرفی بزنم که کس دیگری نزده است، اصلا وابدا، این متن هیچ پیچیدگی نظری و غیر نظری هم ندارد. کوشیده ام براساس منابعی که درانترنت در دسترس هست، به بحرانی که به نظرمن براقتصاد ایران حاکم است بپردازم.باور کنید امیدوارم همه آن چه که خواهم نوشت درست نباشند و آقای احمدی نژاد و دیگران راست بگویند و بنده نه این که دروغ بگویم بلکه اشتباه کنم و یک مو از سر کسی کم نشود. ولی واقعیت این است که برای اولین بار، به شدت ار دورنمای اقتصادی ایران می ترسم. اگرچه درایران نیستم و اگرزبانم لال این حرفهایم درست باشد نه شرکتی دارم که ورشکست بشود و نه سرمایه ای که نابود شود- این هم از مزایای زندگی دانشجوئی من است- ولی اگرنصف آن چه که درتحت این عنوان خواهم نوشت و به مروز دراین وبلاگ خواهم گذاشت، راست باشد دودش به چشم مردمی می رود که اگرچه از آنها دورم و سالهاست که دورم ولی هم چنان عاشقانه دوشتشان دارم.
حالا هم این شما و این اولین بخش این یادداشتهای پراکنده
0 نظر:
ارسال یک نظر