این یادداشت را پارسال همین موقع ها نوشتم. ا.س.
لابد در روزنامه حيات نو اقتصادی (حیات نو اقتصادی، 20 خرداد 1383) خوانده ايد که به گفته سرپرست سازمان هواپيمائی کشور« مديران صنعتی کشور برای در امان ماندن از تصادفات جاده ای می توانند هواپيمای شخصی داشته باشند». قرار هم براين است که هواپيمای دست دوم MD83 برای اين منظور ابتياع شود. علاوه بر حفظ جان مديران که شماری در يکی دو سال گذشته در تصادفات درگذشتند فرودگاههای کوچک شهرستانی هم درآمدبالائی خواهند داشت ولابد به اين ترتيب؛ کلی کار هم برای متقاضيان ايجاد خواهد شد. خنده دار يا گريه آور اين که در دنباله همين خبر؛ گزارش نسبتا کاملی آمده است از مواردی که در ده سال گذشته چه تعداد هواپيما در ايران سقوط کرده و در اغلب موارد چه تعداد هم تلفات داشته است.
دروغ چرا؛ من نفهميدم که اين آقای سرپرست آيا دارد سربسر مديران می گذارد يا اين که به واقع فکر می کند؛ خريد هواپيمای شخصی می تواند برطول عمرشان بيفزايد!
آن چه که ناروشن باقی می ماند اين که اکثريت مردم ايران که توانائی خريد هواپيماهای شخصی را ندارند چگونه بايد از اين تصادفات در امان بمانند؟ لابد خبرداريد که مرگ و مير در خيابانها؛ جزو معدود حوزه هائی است که ما در جهان به« مقام قهرماني» رسيده ايم! حالا که دارم از مقام قهرمانی ايران حرف می زنم؛ حوزه ديگری که ما در مقام بسيار بالائی هستيم ( به احتمال زياد اين جا نيز به قهرمانی رسيده ايم)؛ به فرار مغزها مربوط می شود. تازگی ها در جائی که الان يادم نمی آيد کجا خواندم که ارزش پولی مغزهائی که از ايران فرار کرده اند؛ رقمی معادل ۱۰۰۰ ميليارد دلار می شود. برای اين که معياری از اين زيان برای اقتصاد ايران به دست داده باشم:
- اين مبلغ بيش از ۹ برابر توليد ناخالص داخلی ايران در يک سال است.
- اين مبلغ؛ حدودا معادل کل درآمدايران از نفت برای ۵۰ سال است. البته بگويم و بگذرم که اين عرض بنده يک اشکال جدی دارد يعنی اگر متوسط درآمد ايران از نفت را سالی ۲۰ ميليارد دلار فرض کنيم؛ اين رقم به دست می آيد و اگر متوسط درآمد سالانه به اين ميزان نباشد؛ طول مدت بيشتر می شود.
- اگر توجه داشته باشيم که صادرات غير نفتی ما الان؛ سالی ۴ تا ۵ ميليارد دلار است. اين مبلغ معادل کل صادرات غير نفتی ايران برای ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال می شود.
- به حساب ارزش امروزه دلار در بازار تهران؛ ميلغ ريالی اين زيان: ۸.۶۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ريال می شود. اگر توانستيد اين رقم را بخوانيد؟ ( مبادا ناراحت بشويد؛ من هم که فکر می کنم پاسکال پسرعموی پدربزرگم بود نمی توانم اين رقم را بخوانم!)
- اگرکل صادرات غير نفتی ايران را در آخرين سال حکومت شاه در نظر بگيريد؛ اگر گفتيد که ضرر فرارمغزها از ايران معادل صادرات غير نفتی ايران برای چند سال می شود؟
بهتر است نه خودم را اذیت کنم و نه شما را. صادرات غیر نفتی ایران در سال 1356 حدودا 500 میلیون دلار بود. به این حساب، زیان اقتصادی ناشی از فرار مغزها، معادل صادرات غیر نفتی ایران، برای 2000 سال ، یعنی بیست قرن می شود!
البته می دانم، بعضی از خوانندگان گرامی احتمالا ایراد خواهند گرفت که زبان این نوشته« دانشگاهی» نیست و یا بنده به زبان « آکادمیک» حرف نمی زنم. خوب حرف نزنم. ولی مشکل ما سر جایش می ماند.نه این ارقام وآمار دروغ است و نه مسئله بسیار بسیار جدی فرار مغزها از ایران. البته اگر در عصر وزمانه سلطان محمود غزنوی بودیم شاید فرار مغزها این همه تعیین کننده نبود ولی این سالها، دنیا به شکل و صورت دیگری در آمده است. حتی اگر تمایل نداشته باشیم، ناچاریم بکوشیم تا درعرصه های تولید و توزیع و طرح ریزی آن چه که در اقتصاد ایران تولید می شود علم و دانش را بکار بگیریم و علم و دانش امروزین را هم بدون این مغزهائی که از ایران گریزانده می شوند نه می توان آموخت و از آن بدتر نه می شود بکار گرفت. تا بیش از این دیر نشده، باید برای تخفیف این مصیبت راه برون رفتی یافت. کم توجهی و مسئولیت گریزی در برخورد به این مصیبت جدی، خطائی است که آیندگان بر ما نخواهند بخشید.
لابد در روزنامه حيات نو اقتصادی (حیات نو اقتصادی، 20 خرداد 1383) خوانده ايد که به گفته سرپرست سازمان هواپيمائی کشور« مديران صنعتی کشور برای در امان ماندن از تصادفات جاده ای می توانند هواپيمای شخصی داشته باشند». قرار هم براين است که هواپيمای دست دوم MD83 برای اين منظور ابتياع شود. علاوه بر حفظ جان مديران که شماری در يکی دو سال گذشته در تصادفات درگذشتند فرودگاههای کوچک شهرستانی هم درآمدبالائی خواهند داشت ولابد به اين ترتيب؛ کلی کار هم برای متقاضيان ايجاد خواهد شد. خنده دار يا گريه آور اين که در دنباله همين خبر؛ گزارش نسبتا کاملی آمده است از مواردی که در ده سال گذشته چه تعداد هواپيما در ايران سقوط کرده و در اغلب موارد چه تعداد هم تلفات داشته است.
دروغ چرا؛ من نفهميدم که اين آقای سرپرست آيا دارد سربسر مديران می گذارد يا اين که به واقع فکر می کند؛ خريد هواپيمای شخصی می تواند برطول عمرشان بيفزايد!
آن چه که ناروشن باقی می ماند اين که اکثريت مردم ايران که توانائی خريد هواپيماهای شخصی را ندارند چگونه بايد از اين تصادفات در امان بمانند؟ لابد خبرداريد که مرگ و مير در خيابانها؛ جزو معدود حوزه هائی است که ما در جهان به« مقام قهرماني» رسيده ايم! حالا که دارم از مقام قهرمانی ايران حرف می زنم؛ حوزه ديگری که ما در مقام بسيار بالائی هستيم ( به احتمال زياد اين جا نيز به قهرمانی رسيده ايم)؛ به فرار مغزها مربوط می شود. تازگی ها در جائی که الان يادم نمی آيد کجا خواندم که ارزش پولی مغزهائی که از ايران فرار کرده اند؛ رقمی معادل ۱۰۰۰ ميليارد دلار می شود. برای اين که معياری از اين زيان برای اقتصاد ايران به دست داده باشم:
- اين مبلغ بيش از ۹ برابر توليد ناخالص داخلی ايران در يک سال است.
- اين مبلغ؛ حدودا معادل کل درآمدايران از نفت برای ۵۰ سال است. البته بگويم و بگذرم که اين عرض بنده يک اشکال جدی دارد يعنی اگر متوسط درآمد ايران از نفت را سالی ۲۰ ميليارد دلار فرض کنيم؛ اين رقم به دست می آيد و اگر متوسط درآمد سالانه به اين ميزان نباشد؛ طول مدت بيشتر می شود.
- اگر توجه داشته باشيم که صادرات غير نفتی ما الان؛ سالی ۴ تا ۵ ميليارد دلار است. اين مبلغ معادل کل صادرات غير نفتی ايران برای ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال می شود.
- به حساب ارزش امروزه دلار در بازار تهران؛ ميلغ ريالی اين زيان: ۸.۶۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ريال می شود. اگر توانستيد اين رقم را بخوانيد؟ ( مبادا ناراحت بشويد؛ من هم که فکر می کنم پاسکال پسرعموی پدربزرگم بود نمی توانم اين رقم را بخوانم!)
- اگرکل صادرات غير نفتی ايران را در آخرين سال حکومت شاه در نظر بگيريد؛ اگر گفتيد که ضرر فرارمغزها از ايران معادل صادرات غير نفتی ايران برای چند سال می شود؟
بهتر است نه خودم را اذیت کنم و نه شما را. صادرات غیر نفتی ایران در سال 1356 حدودا 500 میلیون دلار بود. به این حساب، زیان اقتصادی ناشی از فرار مغزها، معادل صادرات غیر نفتی ایران، برای 2000 سال ، یعنی بیست قرن می شود!
البته می دانم، بعضی از خوانندگان گرامی احتمالا ایراد خواهند گرفت که زبان این نوشته« دانشگاهی» نیست و یا بنده به زبان « آکادمیک» حرف نمی زنم. خوب حرف نزنم. ولی مشکل ما سر جایش می ماند.نه این ارقام وآمار دروغ است و نه مسئله بسیار بسیار جدی فرار مغزها از ایران. البته اگر در عصر وزمانه سلطان محمود غزنوی بودیم شاید فرار مغزها این همه تعیین کننده نبود ولی این سالها، دنیا به شکل و صورت دیگری در آمده است. حتی اگر تمایل نداشته باشیم، ناچاریم بکوشیم تا درعرصه های تولید و توزیع و طرح ریزی آن چه که در اقتصاد ایران تولید می شود علم و دانش را بکار بگیریم و علم و دانش امروزین را هم بدون این مغزهائی که از ایران گریزانده می شوند نه می توان آموخت و از آن بدتر نه می شود بکار گرفت. تا بیش از این دیر نشده، باید برای تخفیف این مصیبت راه برون رفتی یافت. کم توجهی و مسئولیت گریزی در برخورد به این مصیبت جدی، خطائی است که آیندگان بر ما نخواهند بخشید.
0 نظر:
ارسال یک نظر