یادش بخیر اون قدیما که حوصله بیشتری بود، گاه و بیگاه مطالبی می نوشتم تحت عنوان « اخلاق الرجال» که البته چیزی نبود به غیر از بازخوانی اخلاق رجال ما درطول تاریخ. یعنی هرجا که به روایتی یا داستانی بر می خوردم که به نظرم جالب می آمد، آنها را در این سری نوشته ها می آوردم و چند تائی را هم در شماره های اولیه نشریه وزین آرش منتشر کرده بودم. اگرچه مثل سابق دیگر حوصله ندارم ولی آن داستهانها هنوزهست. مثل ملاحظه بفرمائید این در1908 اتفاق افتاد
« از اردو خبر رسید اسمعیل خان صارم الممالک یک نفر بچه سربازی را به عنوان مالیدن پای خود توی چادر برده خواست با او لواط نماید. سرباز میل نداشت. چند نفر آدمهای خودرا صدا نموده سرباز را نگاه داشته مشارالیه مقصود خود را حاصل می نماید. صبح سرباز به نایب خود عارض شده عریضه خدمت سپهدارداده عارض شدند. محض اسکات سربازی قدری فحش به صارم الممالک و قول داده زمان مراجعت اردو دیه گرفته شود» ( ص 38 مخابرات استرآباد، جلد اول، به کوشش ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت، تهران 1363)
اگرادعای خفیه نویس انگلیس راست باشد درماه رمضان 1298 قمری ( که می شود سال 1260 شمسی) یکی از کلیمی های شیراز ظرف عرقی دردست داشته به خانه یکی از مسلمانان می برده، آقاسید علی اکبر فال اسیری که « یکی از علمای شیراز» است، در کوچه به آن شخص می رسد ظرف اورا می شکند ور زلفهای او را می برد. جالب آن که همان شب، « اعلامیه ای در خانه فال اسیری می چسبانند به این مضمون:
« چرا منع شرابفروشی مارا می کنی. ملاهای خودتان را منع کنید که متصل از ما شراب می خرند. اگربخواهی بعدازاین از این کارها بکنی، تورا خواهیم کشت»
روزبعد آقا سید علی اکبر در مسجد وکیل می رود بالای منبر و اعلامیه را خوانده و می گوید:
« موعد قتل یهود رسیده باید آنها را قتل کرد. بعد از قتل رمضان کفن به گردن می اندازم و جمیع یهود را قتل خواهم کرد.»
این خبر به حکومت می رسد، سعی می کنند جلوی این دیوانه را بگیرند و البته که شیراز ناامن و شلوغ می شود به قول خفیه نویس:
« چنان شورشی در محله یهود پیدا شده که تحریری نیست. جمیع اسبابهای خود را در زیرزمین و خانه های مسمانان پنهان کرده اند»
البته مدتی بعد آقا سید علی اکبر بالا منبر گفته است « از قتل یهود گذشتم و آنها را بخشیدم» و تا جائی که خبر دارم هیچ کس هم از او نپرسید که تو آخر چه کاره ای که ببخشی یا نه!( وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 139-140)
« از اردو خبر رسید اسمعیل خان صارم الممالک یک نفر بچه سربازی را به عنوان مالیدن پای خود توی چادر برده خواست با او لواط نماید. سرباز میل نداشت. چند نفر آدمهای خودرا صدا نموده سرباز را نگاه داشته مشارالیه مقصود خود را حاصل می نماید. صبح سرباز به نایب خود عارض شده عریضه خدمت سپهدارداده عارض شدند. محض اسکات سربازی قدری فحش به صارم الممالک و قول داده زمان مراجعت اردو دیه گرفته شود» ( ص 38 مخابرات استرآباد، جلد اول، به کوشش ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت، تهران 1363)
اگرادعای خفیه نویس انگلیس راست باشد درماه رمضان 1298 قمری ( که می شود سال 1260 شمسی) یکی از کلیمی های شیراز ظرف عرقی دردست داشته به خانه یکی از مسلمانان می برده، آقاسید علی اکبر فال اسیری که « یکی از علمای شیراز» است، در کوچه به آن شخص می رسد ظرف اورا می شکند ور زلفهای او را می برد. جالب آن که همان شب، « اعلامیه ای در خانه فال اسیری می چسبانند به این مضمون:
« چرا منع شرابفروشی مارا می کنی. ملاهای خودتان را منع کنید که متصل از ما شراب می خرند. اگربخواهی بعدازاین از این کارها بکنی، تورا خواهیم کشت»
روزبعد آقا سید علی اکبر در مسجد وکیل می رود بالای منبر و اعلامیه را خوانده و می گوید:
« موعد قتل یهود رسیده باید آنها را قتل کرد. بعد از قتل رمضان کفن به گردن می اندازم و جمیع یهود را قتل خواهم کرد.»
این خبر به حکومت می رسد، سعی می کنند جلوی این دیوانه را بگیرند و البته که شیراز ناامن و شلوغ می شود به قول خفیه نویس:
« چنان شورشی در محله یهود پیدا شده که تحریری نیست. جمیع اسبابهای خود را در زیرزمین و خانه های مسمانان پنهان کرده اند»
البته مدتی بعد آقا سید علی اکبر بالا منبر گفته است « از قتل یهود گذشتم و آنها را بخشیدم» و تا جائی که خبر دارم هیچ کس هم از او نپرسید که تو آخر چه کاره ای که ببخشی یا نه!( وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 139-140)
0 نظر:
ارسال یک نظر