۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

آه ای ستاره ها!

نشسته ام تنها،
و مرغ بی قرار خاطره ام
پر می زندتاسرزمین خوب رفاقت ها
می بینم
«بت های» نازنین نوجوانی من،
هر یك ستاره اند، نه یك بت...
یك ستارة نورانی
و آسمان، آن گونه پرتلاطو و زیباست
كه در روزگار كودكیم حتی، این سان، زیبا نبود، هرگز..
از عمق سینه،
سینة لبریز كینه ام، فریاد می كشم...
بت، باید كه بشكند...
خواهد شكست..
اما ستاره ها، هرگز...
با آن كه آسمان
لبریز از ستارة رخشان است
اما زمین هنوز،
منزل گه مقدس این پاره های نورانی است
اما زمین هنوز...
آه ای ستاره ها...
ای ستاره های سحر
آغاز صبحدم....
مباركمان باد...

0 نظر: