۱۳۸۵ فروردین ۱۲, شنبه
یادگار جوانی!
خودم هم نمی دانم که این چیست؟
ولی در عنفوان خیلی جوانی، چنانچه افتد و دانی که حوصله ای داشتم گاه و بیگاه از این اشکال می کشیدم! و رنگها را قاطی می کردم. نه آن موقع می فهمیدم و نه الان می فهمم که چرا زنگها را مخلوط می کردم؟ دو سه روزی گرفتارم و فرصت ندارم نیاک را بروز کنم. گفتم این یادگارجوانی را بگذارم اینجا.... جای دوری نمی رود...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظر:
ارسال یک نظر