نامه ای به یک دوست:
لندن شب جمعه ساعت 1.15 بامداد
ای کاش آب بودم
گر می شد آن باشی که خود می خواهی
آدمی بودن
حسرتا!
مشکلی است در مرز ناممکن. نمی بینی؟
( شاملو)
دوست گرانقدرم
با سلام، ممنونم از نامه محبت آمیزی که نوشته ای. مثل همیشه به من لطف داری و من شرمنده احسانت هستم. خوشحالم نوشته ای که نامه های من اندکی از تنهائی هایت را پر می کنند. در این عصر مضحکه و جنایت، همین خودش خیلی خوب است. خبرداری که امروز صبح خیابان های لندن به صورت یک قتل گاه درآمد. تا این لحظه حداقل 38 تن کشته شده اند و بیش از 700 تن هم زخمی که در بیمارستانها بستری اند. هنوز سیستم حمل ونقل درون شهری لندن تعطیل است. اولین عکس العمل من، بدون هیچ تردید محکوم کردن این عمل جنایتکارانه بود. چرا که این مردان وزنان گناهی نداشتند. بخش عمده شان داشتند به سرکار می رفتند و یا درقطارزیرزمینی بودند و یا در اتوبوس دوطبقه ای که هدف یکی از بمب ها بود. ولی الان که چند ساعتی از این ماجرا می گذرد می بینم آن چه را که شاهدیم، به واقع جنگ میان دو نوع بربریت است و من اگر می خواهم منصف باشم باید هر دو نوع اش را محکوم کنم. البته تو هم لابد شنیده ای که حضرت تونی بلر و دیگر رهبران کشورهای صنعتی که در اسکاتلند جمع اند، ضمن محکوم کردن این بمب گذاری ها، از این سخن گفته اند که « اینها نمی توانند مارا وادار کنند که شیوه زندگی مان را عوض کنیم». وهمین جاست که من، طاقتم دیگر از دستم می رود. آخر چرا این قدر دروغ به خورد مردم می دهند! آن چه به نظر من می رسد این است که بربریت مدرن و پسامدرن آقایان بوش وبلربا بربریت پیشا مدرن اسامه بن لادن والقاعده و دیگر بیناد گرایان در برابر هم صف کشیده اند. هزینه اش را نیز آدمهای معمولی می پردازند. آیا به راستی فرقی می کند که این آدمهای معمولی در خیابان های لندن سوار اتوبوس شده اند و یا در بازار دستفروشان بغداد، اجناس بنجل و دست دوم می فروشند! واقعیت این است که کسی نمی خواهد « شیوه زندگی» کسی راعوض کند، بلکه این جا، با عکس العمل دربرابرعمل روبرو هستیم. البته که من این عکس العمل را نمی پسندم و بدون اما و اگر، آن را محکوم می کنم. و البته که به همان شدت، از« عمل» هم خوشم نمی آید و آن نیز از منظری که من به جهان می نگرم، محکوم است. همین امشب یکی از کانال های تلویزیونی این جا می گفت که بن لادن دریکی از اعلامیه هایش گفته است که « وقتی شما شهرهای ما را بمباران می کنید، ما هم شهرهای شما را بمباران می کنیم». خوب، اگر این طوری است آیا بهتر نیست که این آقایان، شهرهای شان را بمباران نکنند! من هم می دانم که از ماتحت دو چیزغلط، یک چیز درست در نمی آید.پس غرضم نه توجیه این وحشی گری است و نه بهانه تراشی برای آن. فقط می گویم اگر به جد می خواهیم با وحشی گری پیشامدرن مقابله کنیم، چنین مقابله ای بدون مبارزه با وحشی گری مدرن وپسامدرن غیر ممکن است. مگر می شود تنها با یک نوع وحشی گری مخالف بود! وقتی می گویم وحشی گری مدرن وپسامدرن، منظورم فقط تجاوزو اشغال نظامی استعماری افغانستان و عراق نیست- اگر چه به جای خویش خیلی مهم است. می خواهم اندکی از آن چه که در این دو سه سال گذشته تیتر خبرها بود فراتر بروم. این وحشی گری پسامدرن، امروزبه شکل و صورت های گوناگونی در می آید. بگذار چندتا نمونه برایت بدهم از آن چه که وحشی گری پسامدرن می نامم. آیا می دانستی که در کشورهای پیرامونی – همان چه که به غلط جهان سوم نامیده می شود- 50% کودکان حداقل از کمبود جدی یکی از نیازهای اساسی زندگی عذاب می کشند؟
یا بگذار برایت اندکی رقم وعدد ردیف کنم از سایت یونیسف که نکته ام اندکی روشن شود:
640 میلیون کودک، سرپناه کافی ندارند.
500 میلیون کودک از ابتدائی ترین خدمات بهداشتی محرومند.
400 میلیون کودک آب آشامیدنی سالم ندارند.
270 میلیون کودک به خدمات درمانی دسترسی ندارند.
140 میلیون کودک هرگز به مدرسه نمی روند.
90 میلیون کودک هم گرسنه اندو غذا به قدر کافی نمی خورند.
حالا که این ارقام را دیده ای، آن وقت توجه کن که چندی پیش یکی از روزنامه های اینجا تیتر زده بود که نتیجه هزینه کردن 180 میلیارد پوند برای حمله واشغال عراق چی بود؟ توجه داری که رهبران کشورهای صنعتی، یعنی گردانندگان اصلی این بربریت پسامدرن، حرف شان این است که ما برای رفع این کمبودها « امکانات» نداریم. خوب، آیا این پرسش به حقی نیست که اگر برای بردن عراق به قرن دوازدهم میلادی می توانید، 180 میلیارد پوند- می دانی به ریال چقدر می شود؟ برای خنده می نویسم 2.872.800.000.000.000 ریال- هزینه کنید، چگونه است که برای تهیه غذا و آب و بهداشت برای این کودکان بودجه ندارید؟ اگر نمی توانی این رقم را بخوانی نگران نباش، اگر اقلیدس هم بودی نمی توانستی آن را بخوانی! و می دانی که هنوز به وعده ای که بیش از سی سال پیش داده بودند- برای تخصیص میزان مشخصی کمک به این کشورها- وفا نکرده اند!
نه این که فکر کنی می گویم این دو- یعنی این دو نوع بربریت- با هم رابطه مستقیم دارند، نه، ولی می گویم وقتی شرایطی ایجاد کنی که شماره بیشتری هر روزه امیدشان را به زندگی ازدست بدهند، خوب بدیهی است که بی ارزش شدن زندگی می تواند سر از خیلی جاهای باریک در بیاورد.
آره دوست عزیز، با تو موافقم که روزهای سختی در پیش داریم. دنیا دارد روز به روز دیوانه خانه پیچیده تری می شود. ولی خیلی نگران نباش، اگر شانه ای می خواهی برای رفع خستگی و شاید اندکی گریستن، شانه های من هست. ممنونم که جریان « کشف» مرا نوشته ای. هیچ کس نداند تو باید تا کنون فهمیده باشی که من در باره هیچ چیز خودم گرفتار هیچ توهمی نیستم. مطمئن باش که « خوش خوشانم» هم نخواهد شد.
نه مگه خل شده ای!
معلم فیزیک یا فقه، مهم این است که دوستی ترا داشته باشم.
.........
ای کاش آب بودم
گر می شد آن باشی که خود می خواهی
آدمی بودن
حسرتا!
مشکلی است در مرز ناممکن. نمی بینی؟
( شاملو)
دوست گرانقدرم
با سلام، ممنونم از نامه محبت آمیزی که نوشته ای. مثل همیشه به من لطف داری و من شرمنده احسانت هستم. خوشحالم نوشته ای که نامه های من اندکی از تنهائی هایت را پر می کنند. در این عصر مضحکه و جنایت، همین خودش خیلی خوب است. خبرداری که امروز صبح خیابان های لندن به صورت یک قتل گاه درآمد. تا این لحظه حداقل 38 تن کشته شده اند و بیش از 700 تن هم زخمی که در بیمارستانها بستری اند. هنوز سیستم حمل ونقل درون شهری لندن تعطیل است. اولین عکس العمل من، بدون هیچ تردید محکوم کردن این عمل جنایتکارانه بود. چرا که این مردان وزنان گناهی نداشتند. بخش عمده شان داشتند به سرکار می رفتند و یا درقطارزیرزمینی بودند و یا در اتوبوس دوطبقه ای که هدف یکی از بمب ها بود. ولی الان که چند ساعتی از این ماجرا می گذرد می بینم آن چه را که شاهدیم، به واقع جنگ میان دو نوع بربریت است و من اگر می خواهم منصف باشم باید هر دو نوع اش را محکوم کنم. البته تو هم لابد شنیده ای که حضرت تونی بلر و دیگر رهبران کشورهای صنعتی که در اسکاتلند جمع اند، ضمن محکوم کردن این بمب گذاری ها، از این سخن گفته اند که « اینها نمی توانند مارا وادار کنند که شیوه زندگی مان را عوض کنیم». وهمین جاست که من، طاقتم دیگر از دستم می رود. آخر چرا این قدر دروغ به خورد مردم می دهند! آن چه به نظر من می رسد این است که بربریت مدرن و پسامدرن آقایان بوش وبلربا بربریت پیشا مدرن اسامه بن لادن والقاعده و دیگر بیناد گرایان در برابر هم صف کشیده اند. هزینه اش را نیز آدمهای معمولی می پردازند. آیا به راستی فرقی می کند که این آدمهای معمولی در خیابان های لندن سوار اتوبوس شده اند و یا در بازار دستفروشان بغداد، اجناس بنجل و دست دوم می فروشند! واقعیت این است که کسی نمی خواهد « شیوه زندگی» کسی راعوض کند، بلکه این جا، با عکس العمل دربرابرعمل روبرو هستیم. البته که من این عکس العمل را نمی پسندم و بدون اما و اگر، آن را محکوم می کنم. و البته که به همان شدت، از« عمل» هم خوشم نمی آید و آن نیز از منظری که من به جهان می نگرم، محکوم است. همین امشب یکی از کانال های تلویزیونی این جا می گفت که بن لادن دریکی از اعلامیه هایش گفته است که « وقتی شما شهرهای ما را بمباران می کنید، ما هم شهرهای شما را بمباران می کنیم». خوب، اگر این طوری است آیا بهتر نیست که این آقایان، شهرهای شان را بمباران نکنند! من هم می دانم که از ماتحت دو چیزغلط، یک چیز درست در نمی آید.پس غرضم نه توجیه این وحشی گری است و نه بهانه تراشی برای آن. فقط می گویم اگر به جد می خواهیم با وحشی گری پیشامدرن مقابله کنیم، چنین مقابله ای بدون مبارزه با وحشی گری مدرن وپسامدرن غیر ممکن است. مگر می شود تنها با یک نوع وحشی گری مخالف بود! وقتی می گویم وحشی گری مدرن وپسامدرن، منظورم فقط تجاوزو اشغال نظامی استعماری افغانستان و عراق نیست- اگر چه به جای خویش خیلی مهم است. می خواهم اندکی از آن چه که در این دو سه سال گذشته تیتر خبرها بود فراتر بروم. این وحشی گری پسامدرن، امروزبه شکل و صورت های گوناگونی در می آید. بگذار چندتا نمونه برایت بدهم از آن چه که وحشی گری پسامدرن می نامم. آیا می دانستی که در کشورهای پیرامونی – همان چه که به غلط جهان سوم نامیده می شود- 50% کودکان حداقل از کمبود جدی یکی از نیازهای اساسی زندگی عذاب می کشند؟
یا بگذار برایت اندکی رقم وعدد ردیف کنم از سایت یونیسف که نکته ام اندکی روشن شود:
640 میلیون کودک، سرپناه کافی ندارند.
500 میلیون کودک از ابتدائی ترین خدمات بهداشتی محرومند.
400 میلیون کودک آب آشامیدنی سالم ندارند.
270 میلیون کودک به خدمات درمانی دسترسی ندارند.
140 میلیون کودک هرگز به مدرسه نمی روند.
90 میلیون کودک هم گرسنه اندو غذا به قدر کافی نمی خورند.
حالا که این ارقام را دیده ای، آن وقت توجه کن که چندی پیش یکی از روزنامه های اینجا تیتر زده بود که نتیجه هزینه کردن 180 میلیارد پوند برای حمله واشغال عراق چی بود؟ توجه داری که رهبران کشورهای صنعتی، یعنی گردانندگان اصلی این بربریت پسامدرن، حرف شان این است که ما برای رفع این کمبودها « امکانات» نداریم. خوب، آیا این پرسش به حقی نیست که اگر برای بردن عراق به قرن دوازدهم میلادی می توانید، 180 میلیارد پوند- می دانی به ریال چقدر می شود؟ برای خنده می نویسم 2.872.800.000.000.000 ریال- هزینه کنید، چگونه است که برای تهیه غذا و آب و بهداشت برای این کودکان بودجه ندارید؟ اگر نمی توانی این رقم را بخوانی نگران نباش، اگر اقلیدس هم بودی نمی توانستی آن را بخوانی! و می دانی که هنوز به وعده ای که بیش از سی سال پیش داده بودند- برای تخصیص میزان مشخصی کمک به این کشورها- وفا نکرده اند!
نه این که فکر کنی می گویم این دو- یعنی این دو نوع بربریت- با هم رابطه مستقیم دارند، نه، ولی می گویم وقتی شرایطی ایجاد کنی که شماره بیشتری هر روزه امیدشان را به زندگی ازدست بدهند، خوب بدیهی است که بی ارزش شدن زندگی می تواند سر از خیلی جاهای باریک در بیاورد.
آره دوست عزیز، با تو موافقم که روزهای سختی در پیش داریم. دنیا دارد روز به روز دیوانه خانه پیچیده تری می شود. ولی خیلی نگران نباش، اگر شانه ای می خواهی برای رفع خستگی و شاید اندکی گریستن، شانه های من هست. ممنونم که جریان « کشف» مرا نوشته ای. هیچ کس نداند تو باید تا کنون فهمیده باشی که من در باره هیچ چیز خودم گرفتار هیچ توهمی نیستم. مطمئن باش که « خوش خوشانم» هم نخواهد شد.
نه مگه خل شده ای!
معلم فیزیک یا فقه، مهم این است که دوستی ترا داشته باشم.
.........
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد....
با مهربانی ودوستی
0 نظر:
ارسال یک نظر