فصلی از کتاب: نئولیبرالیسم ایرانی که فعلا خاک می خورد تا ناشری دلیر پیدا شود. ا.س
در 150 سال پیش چارلز داروین مدعی شد که براساس قانون انتخاب طبیعی، تنها موجوداتی که می توانند در مبارزه و رقابت دائمی برای بقا پیروز شوند باقی می مانندو دیگران از میان می روند.
آن چه را که داروین نمی دانست و نمی توانست بداند این که در سالهای پایانی قرن بیستم و در ابتدای هزاره سوم، آن چه که جهانی کردن نامیده می شود براساس قانون انتخاب طبیعی او عمل خواهد کرد. تفاوت، اگر تفاوتی باشد در این است که پی آمد آن چه داروین می گفت در گذران میلیون ها سال آشکار شد ولی آن چه که جهانی کردن نامیده می شود می تواند دهها هزار تن را در فاصله چند ماه از کار بر کار کند و در فاصله چند سال کشوری را به خاک سیاه بنشاند. اگر هم نمونه می خواهید به آرژانتین بنگرید.
فروپاشی اقتصاد دستوری در شوروی سابق و قدرت گیری ریگان وتاچر در امریکا و انگلیس برسرعت این دگرگونی افزود. «پدر اقتصاد سیاسی"، آدام اسمیت را از گورستان تاریخ نبش قبر کرده و مدعی شدند چیزی به نام جامعه وجود ندارد. آن چه واقعیت دارد و هست بازار است و در این بازار هم تقابل منافع فردی برای همگان نیک بختی و رفاه به ارمغان خواهد آورد.
با تاسف باید گفت که میراث علمی اسمیت در این کارزار ایدئولوژیک به تاراج رفت. نه فقط « ثروت ملل» بازنویسی شد بلکه همه کسانی که « دست های نامرئی» اسمیت را حلال همه مشکلات می دانستند به کتاب دیگر او تحت عنوان : «تئوری احساسات اخلاقی»[1] کار نداشتند. آن چه که اسمیت در راستای کنترل خود پسندی و نفع خود طلبی نوشت، نادیده گرفته شد. آموزش های اقتصادی اسمیت از چارچوب اجتماعی و اخلاقی اش به در آمد و به عوض بر آن لباس دروغینی ازمعادله های ریاضی پوشاندند که اگرچه از نظر تکنیکی پیچیده است ولی از نظر اندیشه و تفکر، ساده اندیشی های بی فایده ای بیش نیستند. هر چه را که نفهمند و یا نخواهند بفهمند یا بهتر باشد که نفهمند، با یک فرض ساده از نظام ریاضی خود کنار می گذارند و در عالم هپروت علمی خویش برای مشکلات مردم راه حل های ریاضی پیدا می کنند. این گونه است که اقتصاد به صورت یک « علم ناب» در آمد که جهت گیری سیاسی ندارد. ولی واقعیت این است که توصیف اسمیت از آزادی اقتصادی و مسئولیت اخلاقی از سوی مدافعان جهانی کردن به بیان تازه ای از داروینیسم بازارگرا دگرسان شد. شرکت ها و کشورها مستقل از میزان فقر، بیکاری، دارائی و نداری، توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی باید در این جنگل بازار جهانی برای بقای خویش به رقابت تا سر حد مرگ بپردازند. آنهم رقابتی که همانند مرگ، تنها برای همسایه خوب است.
بازار جهان پیرامونی باید با دلالی سازمان تجارت جهانی وقوادی سازمان بین المللی پول و بانک جهانی به روی تولید کنندگان جهان ثروتمند باز شود ولی نه اتحادیه اروپا دست از حمایت از تولید کنندگان خویش – به ویژه در بخش کشاورزی – بر می دارد و نه، تنها ابرقدرت مجنون جهان – امریکا- حاضر است به کشاورزان خود دیگر یارانه ( سوبسید) نپردازد و یا بازارهایش را باز کند. شکست اجلاس اخیر در کانکون –مکزیک- هم به واقع بیان بیرونی این داروینیسم مدرن است.
شباهت بین داروینیسم و فرایند جهانی کردن به واقع حیرت آور است.
داروین از دو گانگی- تناقض و تکامل سخن می گفت. دو گانگی از نظرداروین انتی تزی بود بین موجودات و زیستگاه زندگی شان. موجودات بطوردائم برای بقاء، خود را با محیط زیستی خویش تطبیق می دهند. مدافعان جهانی کردن به جای زیستگاه طبیعی داروین، بازار جهانی را گذاشته اند که شرکت ها وملت ها برای بقاء، باید خود را با آن تطبیق بدهند. هرکس، شرکت و ملتی که نتواند – یا به هر دلیلی نخواهد- خود را تطبیق بدهد به تبعیت از قانون داروینی انتخاب طبیعی، سرانجامی غیر از اضمحلال ندارد.
در این نگرش، بازار نه ساخته و پرداخته بشر، بلکه به جای طبیعت می نشیند که:
- خارج از کنترل بشر است.
- دستهایش نامرئی است.
- هیچ گونه جهت گیری اخلاقی ندارد.
و همانند طبیعت در دیدگاه داروین، قانون انتخاب طبیعی خود را دارد و کمپانی ها و ملت های « بازیگوش» را ادب می کند.
تناقض به بیان داروین، حالت عادی و طبیعی زندگی است. موجوداتی که می توانند خود را با محیط دائما در حال تغییر تطبیق بدهند می مانند و بازتولید می کنند. همین «قانون» اکنون بر شرکت ها و اقتصاد ها حاکم است. برای بقاء به رقابت می پردازی، رقابتی تا سرحد مرگ. برنده می ماند و بازنده هم دلیلی ندارد که بماند. هرکه در این رقابت تاسرحد مرگ، پرجوش وخروش تر باشد امکان بیشتری برای پیروزی در رقابت های بعدی دارد. سرمایه سفته باز که اشتغال آفرینی ندارد و تکنولوژی اطلاعات سالار که منهدم کننده فرصت های شغلی است سودهای بیشتری می برندو هرروزه پروارتر می شوند.
این پروار تر شدن اما در عین حال، بدون پی آمد های نگران کننده نیست.
افزودن بر بازدهی و بر توان رقابتی- مستقل از هزینه های اجتماعی- ورد زبان همگان شده است. آن چه اهمیت دارد توان مصرفی و انباشت ثروت مادی است. چرا هزینه های اجتماعی نادیده گرفته می شود؟ دلیل اش روشن است. وقتی چیزی به اسم جامعه وجود نداشته باشد، پس هزینه های اجتماعی هم نیست. این که طبیعت و امکانات طبیعی توان کشیدن این بار مصرفی دیوانه وار را ندارد تقصیر طبیعت است. براساس قانون داروینی جهانی کردن آنها که نمی توانند در این بازی رقابت آمیز مرگ بار دوام بیاورند همانند قانون طبیعی انتخاب داروین که جهت گیری اخلاقی ندارد می میرند و از بین می روند. مشکل ولی از آن جا پیش می آید که برخلاف همه ادعاها، قوانین اقتصادی ساخته بشر که همانند قانون انتخاب طبیعی داروین عمل می کند نمی تواند از نظر اخلاقی خنثی باشد و نیست.
نتیجه این می شود که همه نهادها و همه نیروها به کار گرفته می شود تا هر مانعی برسرراه تحرک کالا و سرمایه برطرف شود. سیاست پردازان و اندیشمندان مغز شوئی می شوند که هر که جز این بگوید، لابد ریگی به کفش و ماری در آستین دارد. ولی در عین حال، همه نهادها و همه نیروها بکار گرفته می شوندتابرسرتحرک کار هرروزه موانع تازه تری بتراشند. کارگر نمی تواند مثل کالا وسرمایه به راحتی در اقتصاد جهانی کرده به دنبال شغل و رقابت بپردازد. به سخن دیگر، دو قرن پس از آدام اسمیت مدعیان پیروی از او بر خلاف ادعاهای تکراری خویش به نظر می رسد جورج ارول را بهتر از اسمیت خوانده باشند. یعنی در این جهانی کردن براساس قانون داروین همه عوامل تولید برابرند ولی بعضی ها « بیشتر برابرند». ترجمان بیرونی داروینیسم مدرن این که، همه عوامل تولید مستحق آزادی اقتصادی پیشنهادی اسمیت نیستند. نتیجه این می شود که اگر چه هرگز کره زمین این هم ثروت مند نبوده است ولی در عین حال، هیچ گاه فقر و فلاکت و نداری و بیچارگی نیز در این مقیاس جهانی نشده بود.
این که بدون اشتغال آفرینی چگونه رشد اقتصادی پایدار امکان پذیر می شود پرسشی است که پاسخ اش پیشاپیش روشن است.
در بیست سال گذشته کشوری در جهان وجود ندارد که در آن فقر و نداری افزایش نیافته باشد. شماره کسانی که در زیر خط فقر زندگی می کنند 5/1 میلیارد نفر است که 200 میلیون نفر آن در کشورهای ثروتمند و در اروپای شرقی زندگی می کنند. در دو کشور چین و هندوستان که 2/2 میلیارد نفر جمعیت دارند حداکثر 500 میلیون نفر « مصرف کننده» اند یعنی آن قدر قدرت خرید دارند که در بازارخواهان کالاها و خدمات تازه باشند. 7/1 میلیارد نفر دیگر تنها در این دو کشور از این دیدگاه به واقع تماشاچی اند.
همین روایت است در برزیل، روسیه، مکزیک، اندونزی، آرژانتین، ایران و به واقع اغلب کشورهای پیرامونی. اقلیتی بارشان را بسته اند و هر روز پروارتر می شوند و اکثریتی برای برآوردن ابتدائی ترین نیازهای انسانی خویش با مشکلات روزافزون روبرو هستند.
نکته ای که باید باز گفته شود این که بین اصول اخلاقی و لیبرالی اقتصادی آدام اسمیت و آن چه امروزه تحت نام او در پوشش جهانی کردن انجام می گیرد هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. به عوض، فرایند جهانی کردن همه مختصات قانون انتخاب طبیعی داروینی را به نمایش می گذارد. به همین خاطر است که در شوروی سابق یاایران و پاکستان اسلامی و در هندوستان و در غنا وموزامبیک مستقل از همه گوناگونی در عرصه های فرهنگی و سیاسی و تاریخی و حتی ساختار اقتصادی، داروینیسم جدید حاکم می شود. یعنی براساس این داروینیسم جدید است که در این جوامع گوناگون همه چیز به صورت کالا در می آید. در کنار ثروت انباشت شده در دست اقلیت، فقر اکثریت انبار می شود. کارگران بیکار می شوند. فحشاء و فساد گسترش می یابد. در این جنگل داروینی که با توحش بیشتری هر روزه ابعاد بیشتری از زندگی انسانی را در بر می گیرد کشورهای پیرامونی تنها قربانیان نیستند. در کشورهای ثروتمند نیز اگر مهارت های مورد نیاز بازار کسب نشود، یا شرکت ها به تازه ترین تکنولوژی ها مجهز نشوند بر آنها همان می رود که بر جهان پیرامونی رفته است و می رود.
گفتن دارد که پاشنه آشیل این داروینیسم جدید همین انباشت توامان فقر وثروت است.
تکنولوژی چدید از سوئی امکان تولید بیشتر را فراهم می کند و در عین حال فرصت های اشتغال را می سوزاند. با این حساب معلوم نیست که این تولیدات بیشتر چگونه باید به مصرف برسد - یعنی نقد شود- تا چرخه تولید سرمایه سالارانه بتواند ادامه یابد. در پی آمد این چرخه تولید است که سود، یعنی خونی که باید در رگهای این نظام به جریان بیافتد، به دست می آید.
این هم قانون طبیعی است که وقتی خون نباشد، موجود زنده می میرد.
ای کاش تنها مشکل همین بود. در کنار این جنگل جهانی کردن عظیم ترین قمارخانه جهانی هم شکل گرفته است.
در عصر جهاني كردن كه يكي ازمشخصه هاي اصلي آن پيدايش و پيشرفت تكنولوژي اطلاعات است، گذشته از سلب قدرت از دولت، شاهد انتقال منابع از توليدات صنعتي به معاملات قماري در بازارهاي مالي هستيم كه براساس ديدگاه تازه بايد از آنها كنترل زدائي هم شده باشد. به عبارت ديگر، خريد وفروش پول براي به دست آوردن پول و سهام و اوراق مالي ديگر. اين خريد و فروش نه فقط در حجمي باور نكردني انجام مي گيرد كه 24 ساعته شده است. علاوه بر حجم معاملات، سرعت انجام آنها هم بطور حيرت انگيزي بيشتر شده است. اين « تجارت» 24 ساعته و اين خريد و فروش پول زير ساخت هاي ويژة خويش را طلب مي كند كه در اين سالها ايجاد شده است.
« جهاني كردن» حراج اموال دولتي و واگذاري شان به سرمايه داران بخش خصوصي كه در پوشش فريبندة بهبود كارآئي انجام مي گيرد بر حجم بازار سهام افزوده و « كالاي» لازم را براي ادامه كار فراهم نموده است. حتي بدهي هاي غير قابل وصول كشورهاي پيراموني در اين بازار بين صاحبان سرماية « كركس گونه» دست به دست مي شود. سرمايه داران لاشخوار[2] كه اين بدهي هاي لاوصول را به قيمت بسيار ارزان مي خرند با كمك موسسات « بي طرف» بين المللي چون صندوق بين المللي پول و بانك جهاني از كشورهاي بدهكار براساس مبلغ اسمي اين بدهي ها، بهره دريافت مي كنند. بازار مشتقات و ديگر ابزارهاي مالي هم در همين سالها رشد چشمگيري داشته است.
تمركز فعاليت ها در عرصه هاي مالي و بين موسسات وشركت هائي كه در اكناف جهان پراكنده اند به شبكه هاي لازم براي تصفيه اين حسابها نيازمند است. يك شبكه يا زيرساخت كه به اختصار CHIP[3] نام دارد در مالكيت یازده بانك نيويورك است و به 142 بانك بين المللي پوشش مي دهد. براي اين كه تصويري از مقياس فعاليت ها داشته باشيم بد نيست اشاره كنم كه ميزان نقل وانتقال پول از طريق اين شبكه دقيقه اي 2 ميليارد دلار يا روزي هزار ميليارد دلار است[4]. زير ساخت ديگر درمالكيت بلژيكي هاست و به اختصار SWIFT[5] ناميده مي شود و 1000 بانك بين المللي را به هم وصل كرده است.
خريد و فروش پول در بازارهاي جهاني كه بطور متوسط روزي 1300 ميليارد دلار مي باشد حدودا 60 برابر ارزش تجارت محصولات صنعتي در جهان است[6]. در این جا، هر معیاری که بکار گرفته شود، ارزشی تولید نمی شود تا برسر توزیع اش بحث وجدلی باشد. حباب هائی است که شکل می گیرد و هر روزه بزرگتر و بزرگتر می شوند و این نیز به یک تعبیر، یک قانون طبیعی است که حبابی که سرانجام نترکد، نفس حباب بودن خود را نفی کرده است. و از همین روست که یک روز آرژانتین به خاک می افتد وروز دیگر، شاهد به خاک افتادن « اژدها ها و ببرهای» آسیای جنوب شرقی هستیم. از ژاپنی که ده سال است زمین گیر شده است و ازحباب های کوچکتری که در بیست سال گذشته ترکیده اند دیگر چیزی نمی گویم.
اگر به ظاهر قضایا نگاه کنیم نظام انسان ستیز سرمایه سالاری هرگز به این گونه « قدرتمند» و بلارقیب نبوده است. ولی ظواهر همیشه فریبنده اند.
زمان به سود سرمایه نیست.
دیر یا زود، آن حباب اعظم هم می ترکدو از این سرانجام گریزی نیست.
[1] The Theory of Moral Sentiments
[2] گمان نكنيد كه دارم به كسي ناسزا مي گويم يكي از معادل هاي انگليسي اش Vulture Capital است.
[3] Clearing House Interbank Payment System
[4] J. Harris: Globalisation and the Technological Transformation of Capitalims, in, Race & Classn, No. 2/3, Vol. 40, March 1999, p. 23
[5] Society of Worldwide Interbank Financial Telecommunications.
[6] هاريس، همان، ص 23
در 150 سال پیش چارلز داروین مدعی شد که براساس قانون انتخاب طبیعی، تنها موجوداتی که می توانند در مبارزه و رقابت دائمی برای بقا پیروز شوند باقی می مانندو دیگران از میان می روند.
آن چه را که داروین نمی دانست و نمی توانست بداند این که در سالهای پایانی قرن بیستم و در ابتدای هزاره سوم، آن چه که جهانی کردن نامیده می شود براساس قانون انتخاب طبیعی او عمل خواهد کرد. تفاوت، اگر تفاوتی باشد در این است که پی آمد آن چه داروین می گفت در گذران میلیون ها سال آشکار شد ولی آن چه که جهانی کردن نامیده می شود می تواند دهها هزار تن را در فاصله چند ماه از کار بر کار کند و در فاصله چند سال کشوری را به خاک سیاه بنشاند. اگر هم نمونه می خواهید به آرژانتین بنگرید.
فروپاشی اقتصاد دستوری در شوروی سابق و قدرت گیری ریگان وتاچر در امریکا و انگلیس برسرعت این دگرگونی افزود. «پدر اقتصاد سیاسی"، آدام اسمیت را از گورستان تاریخ نبش قبر کرده و مدعی شدند چیزی به نام جامعه وجود ندارد. آن چه واقعیت دارد و هست بازار است و در این بازار هم تقابل منافع فردی برای همگان نیک بختی و رفاه به ارمغان خواهد آورد.
با تاسف باید گفت که میراث علمی اسمیت در این کارزار ایدئولوژیک به تاراج رفت. نه فقط « ثروت ملل» بازنویسی شد بلکه همه کسانی که « دست های نامرئی» اسمیت را حلال همه مشکلات می دانستند به کتاب دیگر او تحت عنوان : «تئوری احساسات اخلاقی»[1] کار نداشتند. آن چه که اسمیت در راستای کنترل خود پسندی و نفع خود طلبی نوشت، نادیده گرفته شد. آموزش های اقتصادی اسمیت از چارچوب اجتماعی و اخلاقی اش به در آمد و به عوض بر آن لباس دروغینی ازمعادله های ریاضی پوشاندند که اگرچه از نظر تکنیکی پیچیده است ولی از نظر اندیشه و تفکر، ساده اندیشی های بی فایده ای بیش نیستند. هر چه را که نفهمند و یا نخواهند بفهمند یا بهتر باشد که نفهمند، با یک فرض ساده از نظام ریاضی خود کنار می گذارند و در عالم هپروت علمی خویش برای مشکلات مردم راه حل های ریاضی پیدا می کنند. این گونه است که اقتصاد به صورت یک « علم ناب» در آمد که جهت گیری سیاسی ندارد. ولی واقعیت این است که توصیف اسمیت از آزادی اقتصادی و مسئولیت اخلاقی از سوی مدافعان جهانی کردن به بیان تازه ای از داروینیسم بازارگرا دگرسان شد. شرکت ها و کشورها مستقل از میزان فقر، بیکاری، دارائی و نداری، توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی باید در این جنگل بازار جهانی برای بقای خویش به رقابت تا سر حد مرگ بپردازند. آنهم رقابتی که همانند مرگ، تنها برای همسایه خوب است.
بازار جهان پیرامونی باید با دلالی سازمان تجارت جهانی وقوادی سازمان بین المللی پول و بانک جهانی به روی تولید کنندگان جهان ثروتمند باز شود ولی نه اتحادیه اروپا دست از حمایت از تولید کنندگان خویش – به ویژه در بخش کشاورزی – بر می دارد و نه، تنها ابرقدرت مجنون جهان – امریکا- حاضر است به کشاورزان خود دیگر یارانه ( سوبسید) نپردازد و یا بازارهایش را باز کند. شکست اجلاس اخیر در کانکون –مکزیک- هم به واقع بیان بیرونی این داروینیسم مدرن است.
شباهت بین داروینیسم و فرایند جهانی کردن به واقع حیرت آور است.
داروین از دو گانگی- تناقض و تکامل سخن می گفت. دو گانگی از نظرداروین انتی تزی بود بین موجودات و زیستگاه زندگی شان. موجودات بطوردائم برای بقاء، خود را با محیط زیستی خویش تطبیق می دهند. مدافعان جهانی کردن به جای زیستگاه طبیعی داروین، بازار جهانی را گذاشته اند که شرکت ها وملت ها برای بقاء، باید خود را با آن تطبیق بدهند. هرکس، شرکت و ملتی که نتواند – یا به هر دلیلی نخواهد- خود را تطبیق بدهد به تبعیت از قانون داروینی انتخاب طبیعی، سرانجامی غیر از اضمحلال ندارد.
در این نگرش، بازار نه ساخته و پرداخته بشر، بلکه به جای طبیعت می نشیند که:
- خارج از کنترل بشر است.
- دستهایش نامرئی است.
- هیچ گونه جهت گیری اخلاقی ندارد.
و همانند طبیعت در دیدگاه داروین، قانون انتخاب طبیعی خود را دارد و کمپانی ها و ملت های « بازیگوش» را ادب می کند.
تناقض به بیان داروین، حالت عادی و طبیعی زندگی است. موجوداتی که می توانند خود را با محیط دائما در حال تغییر تطبیق بدهند می مانند و بازتولید می کنند. همین «قانون» اکنون بر شرکت ها و اقتصاد ها حاکم است. برای بقاء به رقابت می پردازی، رقابتی تا سرحد مرگ. برنده می ماند و بازنده هم دلیلی ندارد که بماند. هرکه در این رقابت تاسرحد مرگ، پرجوش وخروش تر باشد امکان بیشتری برای پیروزی در رقابت های بعدی دارد. سرمایه سفته باز که اشتغال آفرینی ندارد و تکنولوژی اطلاعات سالار که منهدم کننده فرصت های شغلی است سودهای بیشتری می برندو هرروزه پروارتر می شوند.
این پروار تر شدن اما در عین حال، بدون پی آمد های نگران کننده نیست.
افزودن بر بازدهی و بر توان رقابتی- مستقل از هزینه های اجتماعی- ورد زبان همگان شده است. آن چه اهمیت دارد توان مصرفی و انباشت ثروت مادی است. چرا هزینه های اجتماعی نادیده گرفته می شود؟ دلیل اش روشن است. وقتی چیزی به اسم جامعه وجود نداشته باشد، پس هزینه های اجتماعی هم نیست. این که طبیعت و امکانات طبیعی توان کشیدن این بار مصرفی دیوانه وار را ندارد تقصیر طبیعت است. براساس قانون داروینی جهانی کردن آنها که نمی توانند در این بازی رقابت آمیز مرگ بار دوام بیاورند همانند قانون طبیعی انتخاب داروین که جهت گیری اخلاقی ندارد می میرند و از بین می روند. مشکل ولی از آن جا پیش می آید که برخلاف همه ادعاها، قوانین اقتصادی ساخته بشر که همانند قانون انتخاب طبیعی داروین عمل می کند نمی تواند از نظر اخلاقی خنثی باشد و نیست.
نتیجه این می شود که همه نهادها و همه نیروها به کار گرفته می شود تا هر مانعی برسرراه تحرک کالا و سرمایه برطرف شود. سیاست پردازان و اندیشمندان مغز شوئی می شوند که هر که جز این بگوید، لابد ریگی به کفش و ماری در آستین دارد. ولی در عین حال، همه نهادها و همه نیروها بکار گرفته می شوندتابرسرتحرک کار هرروزه موانع تازه تری بتراشند. کارگر نمی تواند مثل کالا وسرمایه به راحتی در اقتصاد جهانی کرده به دنبال شغل و رقابت بپردازد. به سخن دیگر، دو قرن پس از آدام اسمیت مدعیان پیروی از او بر خلاف ادعاهای تکراری خویش به نظر می رسد جورج ارول را بهتر از اسمیت خوانده باشند. یعنی در این جهانی کردن براساس قانون داروین همه عوامل تولید برابرند ولی بعضی ها « بیشتر برابرند». ترجمان بیرونی داروینیسم مدرن این که، همه عوامل تولید مستحق آزادی اقتصادی پیشنهادی اسمیت نیستند. نتیجه این می شود که اگر چه هرگز کره زمین این هم ثروت مند نبوده است ولی در عین حال، هیچ گاه فقر و فلاکت و نداری و بیچارگی نیز در این مقیاس جهانی نشده بود.
این که بدون اشتغال آفرینی چگونه رشد اقتصادی پایدار امکان پذیر می شود پرسشی است که پاسخ اش پیشاپیش روشن است.
در بیست سال گذشته کشوری در جهان وجود ندارد که در آن فقر و نداری افزایش نیافته باشد. شماره کسانی که در زیر خط فقر زندگی می کنند 5/1 میلیارد نفر است که 200 میلیون نفر آن در کشورهای ثروتمند و در اروپای شرقی زندگی می کنند. در دو کشور چین و هندوستان که 2/2 میلیارد نفر جمعیت دارند حداکثر 500 میلیون نفر « مصرف کننده» اند یعنی آن قدر قدرت خرید دارند که در بازارخواهان کالاها و خدمات تازه باشند. 7/1 میلیارد نفر دیگر تنها در این دو کشور از این دیدگاه به واقع تماشاچی اند.
همین روایت است در برزیل، روسیه، مکزیک، اندونزی، آرژانتین، ایران و به واقع اغلب کشورهای پیرامونی. اقلیتی بارشان را بسته اند و هر روز پروارتر می شوند و اکثریتی برای برآوردن ابتدائی ترین نیازهای انسانی خویش با مشکلات روزافزون روبرو هستند.
نکته ای که باید باز گفته شود این که بین اصول اخلاقی و لیبرالی اقتصادی آدام اسمیت و آن چه امروزه تحت نام او در پوشش جهانی کردن انجام می گیرد هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. به عوض، فرایند جهانی کردن همه مختصات قانون انتخاب طبیعی داروینی را به نمایش می گذارد. به همین خاطر است که در شوروی سابق یاایران و پاکستان اسلامی و در هندوستان و در غنا وموزامبیک مستقل از همه گوناگونی در عرصه های فرهنگی و سیاسی و تاریخی و حتی ساختار اقتصادی، داروینیسم جدید حاکم می شود. یعنی براساس این داروینیسم جدید است که در این جوامع گوناگون همه چیز به صورت کالا در می آید. در کنار ثروت انباشت شده در دست اقلیت، فقر اکثریت انبار می شود. کارگران بیکار می شوند. فحشاء و فساد گسترش می یابد. در این جنگل داروینی که با توحش بیشتری هر روزه ابعاد بیشتری از زندگی انسانی را در بر می گیرد کشورهای پیرامونی تنها قربانیان نیستند. در کشورهای ثروتمند نیز اگر مهارت های مورد نیاز بازار کسب نشود، یا شرکت ها به تازه ترین تکنولوژی ها مجهز نشوند بر آنها همان می رود که بر جهان پیرامونی رفته است و می رود.
گفتن دارد که پاشنه آشیل این داروینیسم جدید همین انباشت توامان فقر وثروت است.
تکنولوژی چدید از سوئی امکان تولید بیشتر را فراهم می کند و در عین حال فرصت های اشتغال را می سوزاند. با این حساب معلوم نیست که این تولیدات بیشتر چگونه باید به مصرف برسد - یعنی نقد شود- تا چرخه تولید سرمایه سالارانه بتواند ادامه یابد. در پی آمد این چرخه تولید است که سود، یعنی خونی که باید در رگهای این نظام به جریان بیافتد، به دست می آید.
این هم قانون طبیعی است که وقتی خون نباشد، موجود زنده می میرد.
ای کاش تنها مشکل همین بود. در کنار این جنگل جهانی کردن عظیم ترین قمارخانه جهانی هم شکل گرفته است.
در عصر جهاني كردن كه يكي ازمشخصه هاي اصلي آن پيدايش و پيشرفت تكنولوژي اطلاعات است، گذشته از سلب قدرت از دولت، شاهد انتقال منابع از توليدات صنعتي به معاملات قماري در بازارهاي مالي هستيم كه براساس ديدگاه تازه بايد از آنها كنترل زدائي هم شده باشد. به عبارت ديگر، خريد وفروش پول براي به دست آوردن پول و سهام و اوراق مالي ديگر. اين خريد و فروش نه فقط در حجمي باور نكردني انجام مي گيرد كه 24 ساعته شده است. علاوه بر حجم معاملات، سرعت انجام آنها هم بطور حيرت انگيزي بيشتر شده است. اين « تجارت» 24 ساعته و اين خريد و فروش پول زير ساخت هاي ويژة خويش را طلب مي كند كه در اين سالها ايجاد شده است.
« جهاني كردن» حراج اموال دولتي و واگذاري شان به سرمايه داران بخش خصوصي كه در پوشش فريبندة بهبود كارآئي انجام مي گيرد بر حجم بازار سهام افزوده و « كالاي» لازم را براي ادامه كار فراهم نموده است. حتي بدهي هاي غير قابل وصول كشورهاي پيراموني در اين بازار بين صاحبان سرماية « كركس گونه» دست به دست مي شود. سرمايه داران لاشخوار[2] كه اين بدهي هاي لاوصول را به قيمت بسيار ارزان مي خرند با كمك موسسات « بي طرف» بين المللي چون صندوق بين المللي پول و بانك جهاني از كشورهاي بدهكار براساس مبلغ اسمي اين بدهي ها، بهره دريافت مي كنند. بازار مشتقات و ديگر ابزارهاي مالي هم در همين سالها رشد چشمگيري داشته است.
تمركز فعاليت ها در عرصه هاي مالي و بين موسسات وشركت هائي كه در اكناف جهان پراكنده اند به شبكه هاي لازم براي تصفيه اين حسابها نيازمند است. يك شبكه يا زيرساخت كه به اختصار CHIP[3] نام دارد در مالكيت یازده بانك نيويورك است و به 142 بانك بين المللي پوشش مي دهد. براي اين كه تصويري از مقياس فعاليت ها داشته باشيم بد نيست اشاره كنم كه ميزان نقل وانتقال پول از طريق اين شبكه دقيقه اي 2 ميليارد دلار يا روزي هزار ميليارد دلار است[4]. زير ساخت ديگر درمالكيت بلژيكي هاست و به اختصار SWIFT[5] ناميده مي شود و 1000 بانك بين المللي را به هم وصل كرده است.
خريد و فروش پول در بازارهاي جهاني كه بطور متوسط روزي 1300 ميليارد دلار مي باشد حدودا 60 برابر ارزش تجارت محصولات صنعتي در جهان است[6]. در این جا، هر معیاری که بکار گرفته شود، ارزشی تولید نمی شود تا برسر توزیع اش بحث وجدلی باشد. حباب هائی است که شکل می گیرد و هر روزه بزرگتر و بزرگتر می شوند و این نیز به یک تعبیر، یک قانون طبیعی است که حبابی که سرانجام نترکد، نفس حباب بودن خود را نفی کرده است. و از همین روست که یک روز آرژانتین به خاک می افتد وروز دیگر، شاهد به خاک افتادن « اژدها ها و ببرهای» آسیای جنوب شرقی هستیم. از ژاپنی که ده سال است زمین گیر شده است و ازحباب های کوچکتری که در بیست سال گذشته ترکیده اند دیگر چیزی نمی گویم.
اگر به ظاهر قضایا نگاه کنیم نظام انسان ستیز سرمایه سالاری هرگز به این گونه « قدرتمند» و بلارقیب نبوده است. ولی ظواهر همیشه فریبنده اند.
زمان به سود سرمایه نیست.
دیر یا زود، آن حباب اعظم هم می ترکدو از این سرانجام گریزی نیست.
[1] The Theory of Moral Sentiments
[2] گمان نكنيد كه دارم به كسي ناسزا مي گويم يكي از معادل هاي انگليسي اش Vulture Capital است.
[3] Clearing House Interbank Payment System
[4] J. Harris: Globalisation and the Technological Transformation of Capitalims, in, Race & Classn, No. 2/3, Vol. 40, March 1999, p. 23
[5] Society of Worldwide Interbank Financial Telecommunications.
[6] هاريس، همان، ص 23