۱۳۸۴ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

سرمایه سالاری و سوسیالیسم

یادآوری: با تبلیغات کر کننده این سالها، مقاله زیر از جیمز پتراس را بخوانید که از انگلیسی ترجمه کرده ام.
ا.س
نویسنده: جیمز پتراس
بحث و جدل بین سوسیالیسم و سرمایه سالاری هم چنان باقی است. به واقع جنگ بین جهانی بینی ها تشدید شده است. سازمان های بین المللی، از جمله سازمان ملل متحد، سازمان بین المللی کار، سازمان خواروبار جهانی، سازمان بهداشت جهانی و متخصصان اقتصادی درسطح ملی شواهد کافی برای تداوم این بحث و جدل فراهم می کنند.
مقایسه بین کشورها و مناطق قبل و بعداز آغاز سرمایه سالاری در اروپای شرقی، روسیه و اروپای مرکزی، هم چنین مقایسه بین کوبا و کشورهای کمونیستی سابق شرایطی فراهم می آورد که می توانیم از این مباحث نتیجه گیری کنیم. پانزده سال « گذار به سرمایه سالاری» کافی است تا بتوانیم درباره شیوه عملکرد و پی آمد سیاستمداران سرمایه داری، خصوصی سازی، سیاست های بازار « آزاد» و دیگر سیاست های باز سازی سرمایه سالاری بر اقتصاد، جامعه، و رفاه عمومی جمعیت قضاوت کنیم.
عملکرد اقتصادی، رشد، اشتغال و فقر
درتحت نظام کمونیستی تصمیمات اقتصادی و مالکیت عمومی بود. در دوره 15 ساله گذار به سرمایه سالاری تقریبا همه صنایع پایه، انرژی، معادن، ارتباطات، زیرساخت ها و تجارت عمده فروشی یا به مالکیت شرکت های فراملیتی اروپائی و امریکائی و اعضای مافیای میلیاردرها در آمد و یا این که تعطیل شدند. نتیجه این گذار، بیکاری چشمگیر، اشتغال موقت، رکود نسبی، مهاجرت گسترده، فرارسرمایه از اقتصاد ازطریق نقل و انتقال غیر قانونی، پول شوئی و غارت منابع بود.
در لهستان، کشتی سازی گدانسنگ، جائی که سازمان اتحادیه کارگری همبستگی متولد شد، تعطیل شده و به صورت یک موزه در آمده است. بیش از 20 درصد از نیروی کار برای بیشتر از ده سال گذشته، بیکارند( تایمزمالی 22 فوریه 2004). 30% دیگر نیروی کار در کارهای حاشیه ای، مشاغل با درآمد ناچیز( تن فروشی، قاچاق،مواد مخدر، دستفروشی و اقتصاد غیر قانونی) مشغولند. در بلغارستان، رومانی، لتویا و آلمان شرقی، اگر وضعیت بدتر نباشد به همین بدی است. متوسط رشد درآمد سرانه در 15 سال گذاربه سرمایه سالاری از متوسط در 15 سال آخر اقتصاد کمونیستی بسیار بسیار کمتر است( به ویژه اگر منافع دیگر شامل خدمات بهداشتی، آموزش، مسکن با سوبسید و بازنشستگی را نیز در نظر بگیریم). از آن گذشته، نابرابری اقتصادی بطور حیرت آوری افزایش یافته است، 1% اغنیاء 80% اموال خصوصی و بیش از 50% درآمدها را در اختیار دارند و در صد فقرا، 50% و حتی بیشتر شده است. در جمهوری شوروی سابق، بخصوص در جمهوری های آسیای جنوب مرکزی مثل ارمنستان، گرجستان، ازبکستان، سطح زندگی 80% سقوط کرده ، تقریبا یک چهارم جمعیت از این مناطق مهاجرت کرده یا فقیر شده اند، و صنایع، اموال عمومی و منابع انرژی غارت شده اند. نظام های علمی، بهداشتی و آموزشی همه منهدم شده اند. درارمنستان، شماره پژوهشگران علمی از 20000 در 1990 در سال 1995 به 5000 تن کاهش یافت واین روند کاهش یابنده ادامه دارد(National Geographic, March, 2004). ازصورت کشوری که مرکز تکنولوژی سطح بالا در نظام شوروی بود، ارمنستان امروز کشوری است که بوسیله دسته های تبهکار اداره می شود و اکثریت جمعیت فاقد الکتریسته وشوفاژ هستند.
درروسیه، غارت و سقوط اقتصادی حتی بیشتر بود. تا اواسط دهه 1990 بیش از 50% جمعیت ( خارج از مسکو و پتروگراد- لنین گراد قبلی، این درصد بیشتر است) در فقر زندگی می کنند. بی خانمانی به شدت افزایش یافته و نظام بهداشتی و آموزشی سراسری و کلی از بین رفته است. درتاریخ بشر، هرگز کشوری در زمان صلح در این فاصله کم به این میزانی که در روسیه سرمایه داری اتفاق افتاد، از نظر رفاه اقتصادی سقوط نکرده است. اقتصاد را « خصوصی» کردند، یعنی اقتصاد دراختیار یک دسته گانگستری که شامل 8 سوپر میلیاردر است قرارگرفت که بیش از 200 میلیارددلار سرمایه را به خارج ا زروسیه، به بانکهای نیویورک، تل آویو، لندن و سوئیس، فرستادند. قتل و ترور ابزارهای مورد استفاده در « رقابت اقتصادی» بودندونتیجه آن، ویرانی همه بخش های اقتصادی و علوم بود. پژوهشگرانی که اعتبار جهانی داشتند از حداقل درآمد و منابع محروم شدند. برندگان اصلی اجرای این سیاست ها، بورکرات های نظام شوروی سابق، رئوسای مافیا، بانکهای امریکا و اسرائیل، دلالان اروپائی زمین، شرکت های امریکائی، جنگ طلبان و شرکت های فراملیتی بودند. بوش( پدر) و کلینتون نیزحمایت لازم سیاسی و اقتصادی را برای رژیم های گورباچف و یلتسین که به واقع معماران اصلی این غارت و چپاول بودند فراهم کرده بودند غارتی که با کمک اتحادیه اروپا و اسرائیل انجام گرفت. نتیجه این غارت عظیم - بیکاری و فقر ناشی از آن – افسردگی و افزایش چشمگیر در خودکشی، بیماری های روانی، الکلیسم، اعتیاد، و شیوع بیماری هائی بود که در زمان شوروی سابق ریشه کن شده بودند. انتظار زندگی در میان مردان روسی که در آخرین سال سوسیالیسم 64 سال بود در 2003 به 58 سال تنزل یافت( وال استریت جورنال 2 آوریل 2004) که نه فقط از انتطار زندگی در بنگلادش هم کمتر است بلکه در مقایسه با کوبا که متوسط زندگی مردان 74 سال است 16 سال کسری دارد( آمارهای ملی کوبا، 2002). گذار به سرمایه سالاری باعث 15 میلیون مرگ زودس در روسیه شد( مرگهائی که اتفاق نمی افتد اگر انتظار زندگی در همان حدی که در زمان سوسیالیسم بود باقی می ماند). این مرگهای از نظر اجتماعی « تشویق شده» در تحت سرمایه سالاری در حال ظهور، با بدترین کشتار های دوره تصفیه در سالهای 1930 قابل مقایسه است. جمعیت شناسان پیش بینی می کنند که در دردهه های آینده جمعیت روسیه حدودا 30% کاهش خواهد یافت .(WSJ Feb. 4, 2004)
بدترین پی آمدهای این گذار به سرمایه سالاری موردحمایت غرب در سالهای آینده بروز خواهد کرد. گذار به سرمایه سالاری، بطور کامل نظام بهداشت عمومی را منهدم کرده و باعث انفجار بیماری های کشنده ای شده است که در گذشته تحت کنترل بوده اند. برنامه مشترک سازمان ملل متحد در باره HIV/AIDS به نام UNAIDS در گزارش تحقیقاتی که منتشر کرده نشان داد که در اروپای شرقی و آسیای میانه« میزان ابتلا به بیمار از هرکجای دیگر سریع تر رشد می کند و در 2004، بیش از 1.5 میلیون تن به این ویروس ها آلوده اند. در 1995 تعداد کسانی که به ویروس ایدز آلوده بودند تنها 30000 تن بود» ( در دوره سوسیالیسم این تعداد تنها 10000 نفر بود). میزان آلودگی در فدراسیون روسیه حتی بسیار بیشتر است. میزان آلودگی به ایدز در میان جوانان که در دوره گذار به سرمایه سالاری مورد حمایت غرب به جوانی رسیده اند – یعنی در فاصله 1998-2004 از همه جای جهان بیشتر است.
یکی از عوامل عمده گسترش ایدز گروههای تبهکار در روسیه، اروپای شرقی، منطقه بالکان، کشورهای منطقه بالتیک هستند که به تجارت هروئین مشغولندو هرساله حداقل 200000 « برده جنسی» را به فاحشه خانه های سرتاسر جهان تحویل می دهند. مافیای خشونت طلب آلبانیائی که در منطقه « تازه آزاد شده» کوسوا عمل می کند بخش عمده ای از تجارت هروئین و بردگان جنسی دراروپای غربی و امریکا را کنترل می کند. میزان قابل توجهی از هروئین تولیدشده بوسیله اربابان جنگ طلب درافغانستان « آزادشده» با گذر از دولت های کوچک یوگسلاوی سابق به اروپای غربی می رسند. اولیگارشی مافیای کلیمی « تازه آزاد شده» روسیه سهم عمده ای در تجارت مواد مخدر، فروش غیرقانونی اسلحه، زنان و دختران به منظور استفاده جنسی، پول شوئی در امریکا، اروپاوکانادا دارد. ( رابرت فریدمن: مافیای سرخ، 2000). میلیاردرهای مافیا در همبستگی رسمی و غیر رسمی با سازمان های اطلاعاتی امریکاو اروپا اغلب سیاستمداران و احزاب سیاسی را دربه اصطلاح « دموکراسی های شرقی» خریده و به خدمت خویش گرفته اند.
معیارهای اقتصادی و اجتماعی به وضوح نشان می دهند که شرایط در « سرمایه سالاری واقعا موجود» از اشتغال کامل، رشد متوسط، دولت رفاه که در دوره سوسیالیسم وجود داشت، بسیار بدتر شده است. در عرصه های شخصی، در حوزه هائی چون امنیت خصوصی و عمومی زندگی، اشتغال، باز نشستگی، و پس انداز، زندگی در تحت نظام سوسیالیستی به مراتب از نظام سرمایه سالاری تحت کنترل مافیا که به جای آن نشسته امن تر و بهتربود. از نظر سیاسی، نظام کمونیستی به تقاضاهای اجتماعی کارگران، به مراتب بهتر جواب می داد ومانع از افزایش نابرابری درسطح درآمدها می شد. درحالی که منافع سیاست خارجی روسیه را حفط می کرد، بخش عمده اقتصاد را در مالکیت خود داشت و برای صنعتی کردن اقتصاد می کوشید. در تحت نظام سرمایه سالاری، سیاستمداران انتخاب شده، بخش عمده اقتصاد را به قیمت های بسیار نازل به انحصارات داخلی و خارجی فروختندو باعث رشد حیرت انگیز نابرابری شده واز پرداختن به منافع اشتغال و بهداشت کارگران غفلت کردند. د رحوزه وسایل ارتباط عمومی، انحصار دولتی، به صورت انحصار داخلی و یاخارجی درآمد که همان نتایج را در پی دارد. تردیدی وجود ندارد که یک بررسی عینی از آمارهای مقایسه ای در تقریبا همه عرصه های کیفیت زندگی نشان می دهد که 15 سال آخر نظام سوسیالیستی، به مراتب از 15 سال « گذار» به سرمایه سالاری بهتر و انسانی تر بوده است.
اجازه بدهید که سوسیالیسم کوبا را با وضعیت موجود در سرمایه سالاری های در حال ظهور روسیه اروپای شرقی و جنوب مرکزی آسیا مقایسه کنیم.
سوسیالیسم کوبا از گذار شوروی سابق و اروپای شرقی به سرمایه سالاری ضربات سهمگینی خورد. تولیدات صنعتی و تجارت 60% کاهش یافت و کالری مصرفی روزانه کوبائی ها حدودا به نصف تقلیل یافت. با این وصف، نرخ مرگ و میر نوزادان در کوبا به سیر نزولی خود ادامه داد و از 11 به ازای هر 1000 نوزاد در 1989 به 6 در سال 2003( که از مرگ ومیر نوزادان درامریکا کمتر است) رسید. در حالیکه روسیه فقط 3.8 % از تولید ناخالص داخلی را صرف بهداشت عمومی می کندو1.5% هم صرف بهداشت خصوصی می شود، کوبائی ها 16.7% تولید ناخالص داخلی را به مصرف بهداشت عمومی خود می رسانند. در حالیکه انتظار زندگی در میان مردان روسی به 58 سال کاهش یافته است، در کوبا، انتظار زندگی به 74 سال افزایش یافت. در حالی که نرخ بیکاری در لهستان سرمایه سالاری شده به 21 % نیروی کار افزایش یافت، میزان بیکاری در کوبا به 3% کاهش یافته است. در حالی که دسته های تبهکار گانگستری در میان کشورهای سرمایه سالاری شده اروپای شرقی فراوان اند، کوبا برای جوانان بیکار برنامه های آموزشی و کارآموزی در پیش گرفته، به آنها مزد می پردازدو آنها را برای بازگشت به بازار کار تربیت می کند. کوبا به پیشرفت های خود در بیوتکنولوژی ادامه داده و علم پزشگی اش به واقع در سطح جهانی است در حالی که زیر ساخت های علمی کشورهای کمونیستی سابق در روسیه و اروپای شرقی فروریخته و منهدم شده است و بسیاری از پژوهشگرانش اگر مهاجرت نکرده باشند، درحال حاضر فاقد منابع لازم برای انجام پژوهش های خویش اند.
کوبا استقلال سیاسی واقتصادی اش را حفظ کرده است در حالی که سرمایه سالاری های نوظهور به صورت دست نشاندگان نظامی امریکا درآمده برای کمک به امپراتوری امریکا در بالکان، افغانستان و عراق، مزدورمی فرستند. برعکس، شهروندان اروپای شرقی که به صورت مزدوران امریکائی در کشورهای جهان سوم خدمت می کنند، 14000 پزشگ کوبائی در فقیرترین مناطق امریکای لاتین و افریقا در همکاری با دولت های ملی که تقاضای کمک کرده اند، به خدمت مشغولند. بیش از 500 پزشگ کوبائی در هائیتی کار می کنند. در کوبا، اغلب صنایع در مالکیت عمومی است ولی بخش کوچک بازارهای خصوصی و یا واحدهای شراکتی با سرمایه خارجی وجود دارد. در کشورهای کمونیستی سابق، تقریبا همه صنایع اساسی و بخش عمده ابزارهای ارتباط عمومی در مالکیت خارجی ها درآمده اند. در حالیکه کوبا یک شبکه حمایتی اجتماعی در پیونه با غذا، مسکن، بهداشت، آموزش وورزش را برای همگان حفظ کرده است، در کشورهای سرمایه سالاری نوظهور، « بازار» بخش عمده بیکاران و کسانی که درآمد کافی ندارند را از دسترسی داشتن به این خدمات اساسی محروم کرده و آنها را کنار گذاشته است.
آمارهای مقایسه ای در باره اقتصاد وجامعه نشان می دهد که « سوسیالیسم رفرم شده» کوبا، به مراتب بهتر از سرمایه سالاری های نوظهور در اروپای شرقی وروسیه، د رهمه عرصه ها دست آورد داشته است. حتی با وجود پی آمدهای زیان بار بحران سالهای اول 1990، و بخش توریستی رشد یابنده، فضای اخلاقی و فرهنگی کوبا به مراتب از آن چه که در نظام های به اصطلاح انتخابی ولی در تحت سلطه اعضای فاسد مافیا وجود دارد- بی توجهی به گسترش مواد مخدر، بردگی جنسی، و سرسپردگی به امپراتوری امریکا- سالم تر است.
از سوی دیگر، در حالیکه میلیونها تن در اروپای شرقی وروسیه به بیماری ایدزمبتلا شده اند، نظام انسان دوستانه موجود در کوبا برای جلوگیری و کنترل بیماری ایدز در سرتاسرجهان نظیرندارد. اگرچه در پیوند با گسترش صنعت توریسم و درآمد پائین به میزان محدود تن فروشان هستند، ولی داروی مجانی برای مقابله با بیماری های مقاربتی، مداوای انسانی و مجانی، برنامه بهداشت عمومی گسترده، آموزش بهداشتی گسترده موجب شده که میزان آلودگی به ایدزدرکوبا در میان کشورهای در حال توسعه از همه جا کمتر باشد.
بحث و گفتگو در باره ارجحیت داشتن سوسیالیسم بر نظام سرمایه سالاری ادامه خواهد یافت چون آن چه که بعد از سقوط نظام شوروی سابق به جای آن در این کشورها نشسته است، در همه زمینه ها به مراتب بدتر است. این بحث ادامه خواهد یافت، چون دست آوردهای کوبا به مراتب از آن چه در این کشورها شاهدیم بیشتر است. در امریکای لاتین، جنبش های نوظهور اجتماعی درک کرده اند، که برخود حکومت کردن( زاپاتیستها)، دموکراتیزه کردن مالکیت زمین ( ام اس تی در برزیل)، و کنترل منابع طبیعی( بولیوی) به مراتب از آن چه که امپریالیسم امریکا و یا سرمایه سالاری محلی ارایه می دهد، بهتر است.
سوسیالیسم نوظهور ترکیب تازه ای است که دولت رفاه گذشته را با برنامه انسانی اجتماعی و معیارهای امنیت اجتماعی کوبا و تجربه بر خود حکومت کردن زاپاتیستها و ام اس تی، ترکیب می کند.
برای ما آروزی پیروزی کنید.
ژوئن 2004
منبعwww.globalresearch.ca/index.php?context=viewArticle&code=PET20040628&articleId=780

0 نظر: