اندکی بیات است ولی برای عزیزانی که این یادداشت را نخوانده اند می گذارمش این جا. ا.س..
هیج دقت کرده اید که نئولیبرالهای وطنی چقدر اندر فواید اقتصاد دیجیتالی شعار می دهند. تازگی ها دیدم که خود را تا سخن گفتن از اقتصاد فراصنعتی هم بالا کشیده اند. بسیاراتفاق می افتد که از « انقلاب انفورماتیک»، از « نابودی فاصله» « اقتصاد براساس دانش» « تجارت الکترونیکی» « اقتصاد بی وزن» وواژه های دلچسب دیگر سخن می گویند. به همین خاطر است که با التماس و زاری نه فقط خواستارو مدافع پیوستن به سازمان تجارت جهانی هستند بلکه از سوی دیگر، اندر فواید « گلوبال» کردن اقتصاد ایران انشاء می نویسندو نطق و خطابه صادر می کنند.
بگذارید بدون مقدمه آب پاکی رابریزم روی دستهای مبارک شما که با همه ادعاها، درنوشته های نئولیبرال ها شما با بیان بیرونی یک قشریت ایدئولوژیک روبرو هستید نه بیان چیزی که ربطی به دنیای واقعی و خاکی ما داشته باشد. به همین خاطر هم هست که اگر خود را به دادن شاهدی هم مجبور ببینند معمولا در باره واقعیت زندگی دروغ می گویندو ارقام و آمار جعل می کنند.
و باز اجازه بدهید عریان بگویم که نئولیبرال های گرامی از دنیای عجیبی سخن می گویند. با این که مرگ فاصله را خبر می دهند ولی ازحغرافیا سخن می گویند. از تاریخ حرف می زنند ولی تاریخ شان تقویم ندارد. از ارزش می گویند ولی ارزش شان بی وزن است و سرانجام از مبادله در تحت نظام سرمایه سالاری سخن می گویند ولی استبداد مطلق پول را انکار می کنند. به گمان این جماعت، تنها منبع ارزش دانش است و اطلاعات و جهانی کردن هم فرایندی که به اندازه قانون جاذبه زمین گریز ناپذیر است و هرکس هم که چیزی به غیر از این دنیای قلابی این جماعت را بخواهد بطرز ناامید کننده ای از زمانه عقب مانده است. اگر پیشامدرن نباشد حتما چپ اندیش است و چپ اندیشی نیز که در دنیای والت دیزنی گونه نئولیبرالها، چیزی به زشتی جذام در آن دوردست تاریخ است.
اگر چه خود را همه چیزدان روزگار می دانند ولی با تاریخ سرمایه سالاری یا بیگانه اندو یا ادعای بیگانگی می کنند. آن چه را جامعه فراصنعتی می نامند به واقع نام دیگرش، پیدایش تقسیم کار تازه تری در نظام اقتصاد جهانی است. به سلیکان ولی اشاره می کنند، از بیشتر شدن سهم بخش خدمات- به اصطلاح ماده زدائی از تولید- در اقتصاد های غربی هم گاه وبیگاه آماربه دست می دهند. ادعای اصلی بر این است که بطورروزافزونی خدمات لمس نشدنی جای محصولات لمس شدنی را گرفته اند و منبع اصلی ارزش نیز همین خدمات لمس ناشدنی است. این ادعای بی وزن شدن اقتصادنیز از این جامی آید که خدمات لمس نشدنی و بی وزن جای محصولات لمس شدنی و وزین را گرفته اند.
البته آن چه که واقعا اتفاق افتاده این که تغییرات تکنولوژیک تقسیم کار تازه تری را برجامعه بشری تحمیل کرده و فعالیت های اقتصادی را تجدید سازمان نموده است. اجازه بدهید نمونه ای بدهم.
اغلب می خوانیم که از کاهش اشتغال در کشاورزی سخن می گویند که به یک معنا، اگر بخواهیم خودمان را به کسانی که به طور مستقیم برروی زمین کار می کنند محدود کنیم، ادعای درستی است. تازه برای درست در آمدن این ادعا باید از مکانیزه کردن تولید کشاورزی و کالاشدن تولید مواد غذائی چشم پوشی کنیم. البته اگر بخواهیم همه کسانی را که در تولید تراکتور وکمباین و دیگر ماشین آلات کشاورزی کار می کنندو همه کسانی که در توزیع و فروش و تعمیر آنها مشارکت دارند، به همراه همه کسانی که به تولید کود شیمیائی و سموم دفع آفات فعالیت دارند و هم چنین همه کارمندانی که در صنعت تهیه و توزیع غذاهای کنسروی و غیر کنسروی، در سوپرمارکت ها که عمدتا محل فروش موادغذائی اند کار می کنند، جزو کارگران « بخش کشاورزی» حساب بکنیم احتمالا به نتیجه متفاوتی خواهیم رسید.
به همین ترتیب، البته که درست است شماره کسانی که در اروپا یا در امریکا در بخش صنایع کار می کنند کاهش یافته است ولی نکته ای که مورد عنایت نئولیبرال های همه چیز دان ما قرار نمی گیرد این که، برای نمونه، آن چه در گذشته در کالیفرنیا تولید می شد اکنون در مکزیک یا در چین تولید می شود و همین روایت است در باره کاهش اشتغال در صنایع دراروپا. اتوموبیلی که سابق در کاونتری انگلیس تولید می شد حالا در مالزی یا در کره تولید می شود.
نکته دیگری که مورد توجه قرار نمی گیرد به واقع، خصلت اساسی نظام سرمایه سالاری در کالاکردن همه نیازمندی های بشر است. به سخن دیگر آن چه که از دید نئولیبرالها گسترش بخش خدمات ویا بی وزن شدن اقتصاد نام گرفته است به واقع چیزی جز این فرایند نیست که دست بر قضا موجب می شود تا این فعالیت ها عینیت پیدامی کنند. برای مثال وقتی به کاری مثل شستن لباس نگاه می کنیم. درابتدا این کار به صورت کالا در نیامده بود بلکه در درون خانوار یا به صورت کار بی مزد خانگی انجام می گرفت و یااین که انجامش به گردن خدمتکاران بود. در مرحله بعدی با پیدایش مغازه های لباس شوئی، همین کار به صورت کالا در آمد و باز مدتی بعد، مجددا به صورت کاری که در خانواربدون مزد انجام می گیرد دگرسان شد. تفاوت در این است که در این مرحله با زنجیره ای از تکنولوژی پیشرفته به صورت ماشین لباس شوئی، خشک کن و اطو بخار توام شده است . ناگفته روشن است که همه این ماشین آلات باید در جائی تولید شده و با طی مسافتی به خانه ای که قرار است مورد استفاده قرار بگیرند منتقل شوند و این فرایند نه تنها در اقتصاد های پیشرفته سرمایه سالاری بلکه با سرعت های متفاوت در اغلب جوامع بشری شکل گرفته است. البته شستشو تنها حوزه ای نیست که با این تغییرات در آن مواجه هستیم. بگذارید نمونه دست به نقد دیگری بدهم. با پیشرفت انترنت کم نیستند کسانی که گمان می کنند به واقع ماهیت اقتصاد سرمایه سالاری دستخوش یک دگرگونی اساسی شده است که البته این چنین نیست. تردیدی نیست که تحقیق و تفحص مصرف کننده ساده تر و کم هزینه تر شده است. به همین نحو، فروشنده هم می تواند با هزینه کمتر و سرعت به مراتب بیشتری با مصرف کنندگان احتمالی محصولات خود تماس بگیرد. نوآوری آن چه که دارد اتفاق می افتد در همین جا به پایان می رسد. وقتی شما از طریق انترنت کتابی را خریداری می کنید. بدیهی است که همانند همیشه این کتاب باید در چاپخانه ای تکثیر شود و در جائی انبار شده باشد و بعد کسی نسخه ای را به آدرس شما به اداره پست برساند. و بعد در شهر و وولایت شما، کسی آن را به شما برساند و همین وضعیت است در باره همه خرید هائی که از طریق این تکنولوژی تازه صورت می گیرد. نمی دانم پیچیدگی این بدیهیات در کجاست که از دید « تیزبین» نئولیبرالهای گرامی پنهان می ماند؟
بگذارید این وجیزه را با گزارش گونه ای از زندگی روزانه کسی که در این اقتصاد دیجیتالی کار می کند تمام کنم.
آقای ایکس که ساعت اش را- ساخت ژاپن- سرساعت 6 صبح کوک کرده بودصبح زود از خواب برخاست. در حالی دستگاه قهوه درست کنی اش- ساخت چین- قل قل می کرد،اوریش اش را باریش تراش برقی- ساخت هنک کنگ- تراشد. بعد پیراهن تازه اش را - ساخت بنگلادش- و جین اش را - ساخت سنگاپور- پوشید و بعد کفش های ورزشی اش را - ساخت کره- به پا کرد
پس از صرف صبحانه شامل تخم مرغ نیمرو و گوشت خوک-تولید استرالیا- که روی اجاق برقی- ساخت هندوستان- پخته بود،ماشین برنامه ریزی اش –ساخت مکزیک- را از جیب درآورد، بعد ساعت مچی اش- ساخت تایوان- را با رادیو – ساخت هندوستان- میزان کرد و بعد سوار اتوموبیل بنزش - ساخت آلمان-.شد. درتمام روز، هم در اداره اش به تولید خدمات دیجیتالی مشغول بود و عصر که خسته و کوفته به منزل بازگشت، صندل اش- ساخت برزیل- را بپاکرد که راحت تر باشد و بعد پیژامه اش را- ساخت ال سالوادور- به تن کرد و برای خودش یک گیلاس شراب- ساخت فرانسه- ریخت و دراطاق نشیمن به نگاه کردن تلویزیون- ساخت اندونزی- مشغول شد و متعجب که چرا دوستان نئولیبرال ما هم چنان از از بین رفتن فاصله و بی وزنی اقتصاد مدرن سخن می گویند!
بگذارید بدون مقدمه آب پاکی رابریزم روی دستهای مبارک شما که با همه ادعاها، درنوشته های نئولیبرال ها شما با بیان بیرونی یک قشریت ایدئولوژیک روبرو هستید نه بیان چیزی که ربطی به دنیای واقعی و خاکی ما داشته باشد. به همین خاطر هم هست که اگر خود را به دادن شاهدی هم مجبور ببینند معمولا در باره واقعیت زندگی دروغ می گویندو ارقام و آمار جعل می کنند.
و باز اجازه بدهید عریان بگویم که نئولیبرال های گرامی از دنیای عجیبی سخن می گویند. با این که مرگ فاصله را خبر می دهند ولی ازحغرافیا سخن می گویند. از تاریخ حرف می زنند ولی تاریخ شان تقویم ندارد. از ارزش می گویند ولی ارزش شان بی وزن است و سرانجام از مبادله در تحت نظام سرمایه سالاری سخن می گویند ولی استبداد مطلق پول را انکار می کنند. به گمان این جماعت، تنها منبع ارزش دانش است و اطلاعات و جهانی کردن هم فرایندی که به اندازه قانون جاذبه زمین گریز ناپذیر است و هرکس هم که چیزی به غیر از این دنیای قلابی این جماعت را بخواهد بطرز ناامید کننده ای از زمانه عقب مانده است. اگر پیشامدرن نباشد حتما چپ اندیش است و چپ اندیشی نیز که در دنیای والت دیزنی گونه نئولیبرالها، چیزی به زشتی جذام در آن دوردست تاریخ است.
اگر چه خود را همه چیزدان روزگار می دانند ولی با تاریخ سرمایه سالاری یا بیگانه اندو یا ادعای بیگانگی می کنند. آن چه را جامعه فراصنعتی می نامند به واقع نام دیگرش، پیدایش تقسیم کار تازه تری در نظام اقتصاد جهانی است. به سلیکان ولی اشاره می کنند، از بیشتر شدن سهم بخش خدمات- به اصطلاح ماده زدائی از تولید- در اقتصاد های غربی هم گاه وبیگاه آماربه دست می دهند. ادعای اصلی بر این است که بطورروزافزونی خدمات لمس نشدنی جای محصولات لمس شدنی را گرفته اند و منبع اصلی ارزش نیز همین خدمات لمس ناشدنی است. این ادعای بی وزن شدن اقتصادنیز از این جامی آید که خدمات لمس نشدنی و بی وزن جای محصولات لمس شدنی و وزین را گرفته اند.
البته آن چه که واقعا اتفاق افتاده این که تغییرات تکنولوژیک تقسیم کار تازه تری را برجامعه بشری تحمیل کرده و فعالیت های اقتصادی را تجدید سازمان نموده است. اجازه بدهید نمونه ای بدهم.
اغلب می خوانیم که از کاهش اشتغال در کشاورزی سخن می گویند که به یک معنا، اگر بخواهیم خودمان را به کسانی که به طور مستقیم برروی زمین کار می کنند محدود کنیم، ادعای درستی است. تازه برای درست در آمدن این ادعا باید از مکانیزه کردن تولید کشاورزی و کالاشدن تولید مواد غذائی چشم پوشی کنیم. البته اگر بخواهیم همه کسانی را که در تولید تراکتور وکمباین و دیگر ماشین آلات کشاورزی کار می کنندو همه کسانی که در توزیع و فروش و تعمیر آنها مشارکت دارند، به همراه همه کسانی که به تولید کود شیمیائی و سموم دفع آفات فعالیت دارند و هم چنین همه کارمندانی که در صنعت تهیه و توزیع غذاهای کنسروی و غیر کنسروی، در سوپرمارکت ها که عمدتا محل فروش موادغذائی اند کار می کنند، جزو کارگران « بخش کشاورزی» حساب بکنیم احتمالا به نتیجه متفاوتی خواهیم رسید.
به همین ترتیب، البته که درست است شماره کسانی که در اروپا یا در امریکا در بخش صنایع کار می کنند کاهش یافته است ولی نکته ای که مورد عنایت نئولیبرال های همه چیز دان ما قرار نمی گیرد این که، برای نمونه، آن چه در گذشته در کالیفرنیا تولید می شد اکنون در مکزیک یا در چین تولید می شود و همین روایت است در باره کاهش اشتغال در صنایع دراروپا. اتوموبیلی که سابق در کاونتری انگلیس تولید می شد حالا در مالزی یا در کره تولید می شود.
نکته دیگری که مورد توجه قرار نمی گیرد به واقع، خصلت اساسی نظام سرمایه سالاری در کالاکردن همه نیازمندی های بشر است. به سخن دیگر آن چه که از دید نئولیبرالها گسترش بخش خدمات ویا بی وزن شدن اقتصاد نام گرفته است به واقع چیزی جز این فرایند نیست که دست بر قضا موجب می شود تا این فعالیت ها عینیت پیدامی کنند. برای مثال وقتی به کاری مثل شستن لباس نگاه می کنیم. درابتدا این کار به صورت کالا در نیامده بود بلکه در درون خانوار یا به صورت کار بی مزد خانگی انجام می گرفت و یااین که انجامش به گردن خدمتکاران بود. در مرحله بعدی با پیدایش مغازه های لباس شوئی، همین کار به صورت کالا در آمد و باز مدتی بعد، مجددا به صورت کاری که در خانواربدون مزد انجام می گیرد دگرسان شد. تفاوت در این است که در این مرحله با زنجیره ای از تکنولوژی پیشرفته به صورت ماشین لباس شوئی، خشک کن و اطو بخار توام شده است . ناگفته روشن است که همه این ماشین آلات باید در جائی تولید شده و با طی مسافتی به خانه ای که قرار است مورد استفاده قرار بگیرند منتقل شوند و این فرایند نه تنها در اقتصاد های پیشرفته سرمایه سالاری بلکه با سرعت های متفاوت در اغلب جوامع بشری شکل گرفته است. البته شستشو تنها حوزه ای نیست که با این تغییرات در آن مواجه هستیم. بگذارید نمونه دست به نقد دیگری بدهم. با پیشرفت انترنت کم نیستند کسانی که گمان می کنند به واقع ماهیت اقتصاد سرمایه سالاری دستخوش یک دگرگونی اساسی شده است که البته این چنین نیست. تردیدی نیست که تحقیق و تفحص مصرف کننده ساده تر و کم هزینه تر شده است. به همین نحو، فروشنده هم می تواند با هزینه کمتر و سرعت به مراتب بیشتری با مصرف کنندگان احتمالی محصولات خود تماس بگیرد. نوآوری آن چه که دارد اتفاق می افتد در همین جا به پایان می رسد. وقتی شما از طریق انترنت کتابی را خریداری می کنید. بدیهی است که همانند همیشه این کتاب باید در چاپخانه ای تکثیر شود و در جائی انبار شده باشد و بعد کسی نسخه ای را به آدرس شما به اداره پست برساند. و بعد در شهر و وولایت شما، کسی آن را به شما برساند و همین وضعیت است در باره همه خرید هائی که از طریق این تکنولوژی تازه صورت می گیرد. نمی دانم پیچیدگی این بدیهیات در کجاست که از دید « تیزبین» نئولیبرالهای گرامی پنهان می ماند؟
بگذارید این وجیزه را با گزارش گونه ای از زندگی روزانه کسی که در این اقتصاد دیجیتالی کار می کند تمام کنم.
آقای ایکس که ساعت اش را- ساخت ژاپن- سرساعت 6 صبح کوک کرده بودصبح زود از خواب برخاست. در حالی دستگاه قهوه درست کنی اش- ساخت چین- قل قل می کرد،اوریش اش را باریش تراش برقی- ساخت هنک کنگ- تراشد. بعد پیراهن تازه اش را - ساخت بنگلادش- و جین اش را - ساخت سنگاپور- پوشید و بعد کفش های ورزشی اش را - ساخت کره- به پا کرد
پس از صرف صبحانه شامل تخم مرغ نیمرو و گوشت خوک-تولید استرالیا- که روی اجاق برقی- ساخت هندوستان- پخته بود،ماشین برنامه ریزی اش –ساخت مکزیک- را از جیب درآورد، بعد ساعت مچی اش- ساخت تایوان- را با رادیو – ساخت هندوستان- میزان کرد و بعد سوار اتوموبیل بنزش - ساخت آلمان-.شد. درتمام روز، هم در اداره اش به تولید خدمات دیجیتالی مشغول بود و عصر که خسته و کوفته به منزل بازگشت، صندل اش- ساخت برزیل- را بپاکرد که راحت تر باشد و بعد پیژامه اش را- ساخت ال سالوادور- به تن کرد و برای خودش یک گیلاس شراب- ساخت فرانسه- ریخت و دراطاق نشیمن به نگاه کردن تلویزیون- ساخت اندونزی- مشغول شد و متعجب که چرا دوستان نئولیبرال ما هم چنان از از بین رفتن فاصله و بی وزنی اقتصاد مدرن سخن می گویند!
0 نظر:
ارسال یک نظر