۱۳۸۴ شهریور ۲۴, پنجشنبه

رحم زن جایگزین مناسبی برای آگاهی نیست.

برای اندکی تغییر فضا، مطلبی را ترجمه کرده ام که می خوانید. ا.س.
اززندان ابوغریب چه آموخته ام؟
باربارااحرن رایش

حتی کسانی که به ظاهر با واژه شرم آشنا نبودند- برای نمونه دونالدرمسفلد وزیر دفاع امریکا- علنا اعلام کردند که عکسهای زندان ابوغریب حالشان را بهم زده است.برای من، به عنوان یک فمینیست، این عکسها تاثیر دیگری داشته اند. این عکس ها قلب مرا شکسته اند. من در باره اهداف امریکا درعراق- هر چه که این اهداف بوده باشد- توهمی نداشتم. ولی آن چه که برای من روشن شد این که من در باره زنان گرفتار توهم بودم.
از هفت سرباز امریکائی که به جرم خلافکاری در زندان ابوغریب محاکمه شدند، سه سرباز زن بودند، مگان امبول، لیندی انگلند، و سابرینا هارمن.
عکس سابرینا هارمن بود که در کنار پشته ای از مردان لخت عراقی لبخند کریهی به لب داشت و انگشت شست اش را بالا گرفته انگاردارد به مادرش پیام می دهد: « مامان ببین من در ابوغریب هستم». این عکس انگلند بود که به گردن مرد عریان عراقی افسار انداخته بود. اگر شما مسئول تبلیغات القاعده بودیدبهتر از این نمی توانستید برای بنیاد گرائی اسلامی در سرتاسر جهان تبلیغ کرده آنها را بسیج کنید.
در این عکسها، شما همه آن چه را که بنیاد گرایان اسلامی در باره فرهنگ غرب می گویند- در یک عکس- در کنار هم می بینید، خودخواهی سلطانی، محرومیت جنسی و البته برابری جنسی.
شاید من نمی بایست این قدر شوکه می شدم. می دانیم که حتی آدمهای خوب، در شرایط مناسب، می توانند کارهای خیلی بد بکنند. این آن چیزی است که روانشناس استانلی میلگرام در پژوهش معروفش در سالهای 1960 نتیجه گرفت. به احتمال خیلی زیاد، امبول، انگلند و هارمن آدمهای بد طینتی نیستند. این ها زنانی از طبقه کارگرند که آموزش می خواستندومی دانستند که پیوستن به ارتش، قدمی در این راه است. وقتی پیوستند، کوشیدند در این شغل شان جا بیفتند.
بعلاوه من نمی بایستی این قدر شوکه می شدم چون هیچگاه اعتقاد نداشتم که زنان ضرورتا مهرورزترند و یا کمتر خشونت دارند. مثل بیشتر فمینیست ها، من از فرصت کامل دادن به زنان در ارتش دفاع کرده ام. چون می دانستم، 1- زنان می توانند بجنگند 2- ارتش یکی از انتخاب های معدودی است که دربرابر جوانانی که از خانواده های کم درآمد می آیند قرار دارد.
اگرچه من مخالف جنگ سال 1991 در خلیج فارس بودم، ولی به زنان ارتشی امریکا افتخار می کردم که حضورشان می تواند روی میزبانان سعودی شان تاثیر مثبت بگذارد. بدون این که به کسی بگویم، امیدوار بودم که حضور زنان درارتش در گذر زمان، ماهیت ارتش را تغییر بدهد و باعث شود که نظامیان به مردم دیگر و فرهنگ شان بیشتر احترام بگذارند و ارتشی ها را به صورت حافظان واقعی صلح در بیاورد. این است آن چه که من فکر می کردم ولی دیگر این چنین فکر نمی کنم.
نوعی فمینیسم، یا شاید بهتر است بگویم نوع خاصی از ساده انگاری فمینیستی در زندان ابوغریب مرد. این فمینیسمی که مردان را به عنوان متجاوزان دائمی و زنان را به عنوان قربانیان دائمی می شناخت و ریشه همه بی عدالتی ها را در خشونت جنسی مردان بر علیه زنان می دید. تجاوز به زنان به تکرار وسیله ای بود در جنگ ها و حتی بودند فمینیست هائی که حتی جنگ را فرم گسترش یافته تجاوز به زنان می دیدند. به نظر می رسید که حتی شواهدی وجود دارد که سادیسم جنسی مردانه به تمایل تراژدیگ نژاد انسان به خشونت وابسته است. البته این دیدگاه، تا موقعی وجود داشت که ما شاهد سادیسم جنسی زنانه نبوده ایم.
البته فقط این تئوری ساده انگارانه فمینیستی نبود که معلوم شد غلط است. این هم معلوم شد که استراتژی و دورنمایش هم نادرست است. این استراتژی و دورنما براین پیش گزاره استوار بود- این که علنا گفته می شد یانه توفیری دراصل قضیه ایجاد نمی کند- که زنان از نظر اخلاقی برمردان برتری دارند. ما در این باره کلی بحث کرده بودیم که آیا این ساختار بدنی است و یا شرایط که به زنان این برتری اخلاقی راداده است یا فقط تجربه زندگی به عنوان یک زن در فرهنگی نابرابر در زمینه های جنسی. ولی پیش گزاره برتری اخلاقی، و یا حداقل، داشتن تمایل کمتری به اعمال خشونت و سرکوب از سوی زنان تقریبا پذیرش همگانی داشت وبحث پذیر نبود. از این ها گذشته، در فرهنگ ما، اغلب کارهای نگهداری از دیگران بوسیله زنان انجام می گیرد و افکار عمومی زنان در مقایسه با افکار عمومی مردان همیشه علاقه کمتری به جنگ نشان می دهد.
من تنها کسی نیستم که امروز با این پیش گزاره درگیرم. مری جو ملون، روزنامه نگارتایمز در فلوریدا در 7 ماه می نوشت، « من نمی توانم عکس انگلند( که به الت تناسلی یک مرد عریان ولی نقابدار عراقی اشاره می کند) را از ذهنم بیرون کنم. زیرا این کاری نیست که قرار بود زنان بکنند. سی سال پیش، فمینیسم به من آموخت که نه فقط زنان از سوی مردان مورد ستم قرار می گیرند بلکه از نظر اخلاقی برمردان برترند».
اگر این پیش گزاره درست می بود، آن وقت برای بهبود شرایط در دنیا، برای خشونت کمتر، عدالت بیشتر، مهرورزی بیشتر،کاری که باید می کردیم این که زنان در حوزه هائی که برای قرنها در تیول مردها بوده وارد بشوند. در نتیحه ما مبارزه می کنیم برای این که زنها در ارتش، ژنرال بشوند، مدیر عامل شرکتها باشند، سناتور بشوند، پروفسور دانشگاه و ذهنیت ساز وسایل ارتباط جمعی بشوند و این تنها مبارزه ای بود که ما باید بعهده می گرفتیم. چون همین که زنها، قدرت و اتوریته پیدا می کردند، وقتی تعدادشان به قدر کفایت در نهادها ی مختلف اجتماع افزایش می یافت، زنها بطور طبیعی برای تغییر آنها خواهند کوشید. این بود آن چه که ما فکر می کردیم، حتی اگر در ذهن ناخودآگاه مان، و البته که چنین دیدگاهی نادرست است. زنها هم می توانند دست به کارهای باورنکردنی بزنند.
در خصوص زندان ابوغریب، ما حتی نمی توانیم ادعا کنیم که اشکال این بود که در مقامات بالاتر، در سلسله مراتب ارتشی، زنان به قدر کافی حضور نداشتند تا جلوی این خلافکاری ها را بگیرند. رئیس زندان ابوغریب، یک زن بود، ژنرال جانیس کارپینسکی، ارشد ترین مقام امنیتی امریکا در عراق، کسی که دربررسی وضعیت بازداشت شده ها قبل از آزادی مسئولیت مستقیم داشت، یک زن بود، ژنرال باربارا فاست. از آن گذشته، آن مقام امریکائی که در نهایت از اکتبر مسئولیت کلی اداره اشغال عراق را به عهده داشت، کاندلیزا رایس بود. همانند دونالد رمسفلد، رایس هم گزارش های متعدد شکنجه و بد رفتاری را نادیده گرفت تا این شواهد تصویری انکارناپذیرآفتابی شدند.
بعد از همه این حرفها، آن چه که از زندان ابوغریب آموخته ایم این که رحم جایگزین مناسبی برای آگاهی نیست. این حرف من به این معنا نیست که مبارزه برای برابری جنسی مهم نیست و به خودی خود مقبولیت ندارد. نه، من چنین چیزی نمی گویم. اگر ما به دموکراسی باور داریم، در آن صورت باید بپذیریم که این حق زنان است تا همه کارهائی که مردها می کنند، حتی کارهای زشت شان را بتوانند انجام بدهند. آن چه که مهم است این که برابری جنسی به تنهائی، به جهانی صلح آمیز و عادلانه منجر نمی شود.
به واقع باید به خاطر بشریت قبول کنیم که فمینیسیمی که بر پیش گزاره برتری اخلاقی زنان استواراست نه فقط فمینیسمی ساده انگارانه وخود شیفته که کاهلانه است. خود شیفته است، چون فرض می کند که یک پیروزی برای زنان، ترفیع مقامی، یک مدرک دانشگاهی، و یا حق خدمت در ارتش د رکنار مردان، به خودی خود یک پیروزی برای بشریت است. فمینیسمی کاهلانه است چون براین توهم است که ما تنها یک مبارزه بیشتر در پیش رو نداریم، مبارزه برای برابری جنسی، در حالیکه مبارزه های زیادی دربرابر ماست.
مبارزه برای صلح، برای عدالت اجتماعی و برعلیه خودپسندی امپریالیستی و نژادپرستانه متاسفم بگویم که نمی تواند تنها در مبارزه برای برابری جنسی خلاصه شود.
آن چه که ما نیاز داریم یک فمینیسم سخت جان و جدید است که توهم نداشته باشد. زنان تنها با وروددر نهادها آنها را تغییر نمی دهند، بلکه می توانند تغییر بدهند وقتی که با آگاهی برای تغییر مبارزه می کنند. ما به فمینیسمی نیاز داریم تا به زنان « نه» گفتن را یاد بدهد. نه فقط نه برای این که پس از یک قراربا دوست پسر خویش مورد تجاوز قرار نگیرند بلکه برای این که در صورت لزوم به سلسله مراتب شرکت یا ارتشی که در آن کار می کنند، نه بگویند.
خلاصه کنم، ما به به آن نوع فمینیسمی نیاز داریم که نه فقط خواهان ورود زنان به نهاد هائی باشد که مردان درطول قرون ایجاد کرده اند، بلکه پس از ورود برای انهدام این نهادها بکوشند.
بگذارید با یک گفتاورد قدیمی فمینیستی که ساده انگارانه نیست حدیثم را تمام کنم.« اگر فکر می کنی که هدف نهائی برابری است، معیارهای پائینی داری». برابربودن با مردانی که مثل جانوران رفتار می کنند، کافی نیست. تنها نفوذ به درون آن چه که هست، کفایت نمی کند.
ما نیاز داریم جهان تازه ای خلق کنیم که ارزش نفوذ کردن داشته باشد.
منبع: Znet.Org
21.4.2004

1 نظر:

Unknown گفت...

سلام گفتند صانع ژاله نبود بلکه ژاله صانع بود هرچه بود برادر بسیجی‌ بود و خونش در راه اسلام ریخته شد نه در راه آقای احمدی نژاد هم خودم بسیجی‌ هستم وهم دو تا پسرهام بسیجی‌ هستند ما اگر مثل صانع در تظاهرات شرکت می‌کنیم ما علیه اسلام و ولایت فقیه نیستیم ما آقای احمدی‌نژاد را قبول نداریم ما انرژی هسته‌ای را دوست داریم ولی‌ گرسنگی را بخاطر انرژی هسته‌ای دوستنداریم مردم مصر تونس سعودی و غیره اسلام را دوست دارند ولی رئیس‌ جمهور ی که رفاهه مردم را نمیخواهد دوست نداشتند .