گفتیم که برای رسیدن به عدالت و به جامعه ای به واقع « عدالت محور» شراکت اکثریت مردم برای ایجاد تغییرات لازم ضروری است. یعنی می خواهم بگویم که عدالت اجتماعی به مفهومی که مد نظر من است با چند تا شعار جذاب و یا حتی سیاست هائی برای بزک کردن نظام سرمایه داری موجود به دست نمی آید. پس اجازه بدهید قبل از ادامه بحث، مشخصات کلی این جامعه مطلوب را به اختصار بیان کنم.
به نظر من جامعه مطلوب آینده باید جامعه ای باشد که در آن بین گروه های گوناگون اجتماعی همبستگی وجود دارد. منظورم از همبستگی تعریف و احترام به حداقلی از معیارهای اجتماعی- برای همگان- است. نهادهائی که ایجاد می کنیم باید برای فعالیت ها و کنش هائی باشد که منافع همگانی دارد نه این که تنهابخشی از جامعه به قیمت ستم بر بخش های دیگر، بار خود را می بندد.
خصلت دیگر این جامعه مطلوب ا زنظر من، کثرت گرائی است. یعنی اگرچه این جامعه معیارهای اجتماعی دارد ولی در این جامعه اصول بحث ناپذیر و منحصر به فردی که دیگران ناچار به پذیرش آن باشند موجود نیست. همین جا بگویم که منظورم از کثرت گرائی، تنوع فرهنگی و زبانی و هنری است. یعنی همه فرهنگ های موجود در یک سرزمین در موقعیتی برابر فرصت رشد و تعالی پیدا می کنند. اگرچه برای سادگی کار، یک « زبان ملی» داریم ولی زبان های ملل دیگر نیز از امکانات برابر برای رشد و گسترش برخوردارند. منظورم از کثرت گرائی در این جا، این است که مردم امکانات انتخاب بیشتری دارند و این انتخاب ها نیز نه با قوانین از بالا بلکه برمبنای ارجحیت های شخصی افراد مشخص می شود.
آن چه که به گمان من برای پیشبرد کارها لازم است سازمان های خود گردان عمومی است. این سازمان ها هم یک وجه مشخصا طبقاتی دارد، یعنی سازمان های کارگری به مسایل مشخص کارگری می پردازد. در عین حال، برای رهائی انسان از هر قید وبندی که هست، و هم خوان با وجود همبستگی، این شوراها ازمبارزه برای رفع ستم کشی جنسی نیز غفلت نمی کند. سازمان های خود گردان زنان، اگرچه در وجه عمده به مسایل زنان توجه دارد ولی به همان دلایل پیش گفته، در حوزه رفع ستم کشی ملی هم مبارزه می کند. سازمان های منطقه ای و ملی که موضوع اصلی اش رفع ستم ملی است ولی به مسایل کارگری و زنان نیز می پردازد.
سازمان های خود گردان طبقاتی نه فقط باید بر فرایند تولید و تخصیص منابع در اقتصاد کنترل اعمال نماید بلکه به همان اندازه مهم، باید از چگونگی کارکرد نظام اقتصادی با اطلاع باشد. باید بداند که مردمی که در یک جامعه مشخص زندگی می کنند چه ارجحیت هائی دارند و چرا چنین ارجحیت هائی هست؟ البته اقتصاد دانان بورژوائی ادعا دارند که یکی از محاسن بیشمار نظام تخصیص مبتنی بربازار این است که به ارجحیت های مصرف کنندگان پاسخ می دهد و به گمان این همکاران، پاسخ بازار نیز باعث بهینه سازی تولید و استفاده از منابع می شود. بدون این که بخواهم وارد جزئیات بشوم باید یادآوری کنم که « مصرف کننده» و «مردم» به گمان من دو مقوله متفاوت اند. شما اگر در یک اقتصاد مبتنی با بازار، پول نداشته باشید، اصلا به حساب نمی آیئد تا کسی و یا سازمانی به ارجحیت های شما توجه نماید. آن چه که با اندکی تسامح و شاید هم با فریب کاری در هم مخلوط می شود مقوله « نیاز» و « تقاضا» است. اگر چه برای « تقاضا» داشتن « نیازمند» بودن لازم است ولی این دو بر هم منطبق نیستند. برای این که نکته ام روشن شود مثالی می زنم که اتفاقا راست هم هست. من الان سالهاست که به یک اتوموبیل صفر کیلومتر « نیاز» دارم ولی این « تقاضا »ی من برای آن نیست و تاثیری هم بر فرایند تولید و بازار اتوموبیل های صفر کیلومتر ندارد، چون پول اش را ندارم.پس بر گردم به نکته ای که داشتم می گفتم که شناختن ارجحیت های مردم- یا به عبارت دیگر- نیازهای مردم آن چیزی است که مد نظر من بود.
خصلت سوم جامعه مطلوب آینده، از منظری که من به دنیا می نگرم، عدالت و برابری است. در عرصه اقتصاد، معیارمان میزان درآمد و امکانات شرکت در فعالیت های اقتصادی است. البته مبنای توزیع فرآورده های که در یک اقتصاد تولید می شود موضوعی است که باید با بحث و بگومگو و سرانجام توافق حل شود. نمی توان از پیش، شیوه توزیع را تعیین کرد.
خصلت چهارم این جامعه آینده، نیز به حوزه تصمیم گیری و قدرت مربوط می شود. من نظرم برمدیریت بر خود است یعنی به غیر از موارد استثنائی، افراد باید در پیوند باهرآن چه که بر کمیت و کیفیت زندگی شان تاثیر می گذارد، حق اظهار نظر و تصمیم گیری داشته باشند. این که شماچه نوع پیراهنی می پوشید به من مربوط نیست ولی این که شما در شورای شهر چه می کنیدو یا عنوان شهردار و استاندار و ... چه تصمیماتی می گیرید نباید بدون نظرخواستن ازمن وامثال منی باشد که این تصمیمات شما بر زندگی ماتاثیر خواهد گذاشت.
به نظر من جامعه مطلوب آینده باید جامعه ای باشد که در آن بین گروه های گوناگون اجتماعی همبستگی وجود دارد. منظورم از همبستگی تعریف و احترام به حداقلی از معیارهای اجتماعی- برای همگان- است. نهادهائی که ایجاد می کنیم باید برای فعالیت ها و کنش هائی باشد که منافع همگانی دارد نه این که تنهابخشی از جامعه به قیمت ستم بر بخش های دیگر، بار خود را می بندد.
خصلت دیگر این جامعه مطلوب ا زنظر من، کثرت گرائی است. یعنی اگرچه این جامعه معیارهای اجتماعی دارد ولی در این جامعه اصول بحث ناپذیر و منحصر به فردی که دیگران ناچار به پذیرش آن باشند موجود نیست. همین جا بگویم که منظورم از کثرت گرائی، تنوع فرهنگی و زبانی و هنری است. یعنی همه فرهنگ های موجود در یک سرزمین در موقعیتی برابر فرصت رشد و تعالی پیدا می کنند. اگرچه برای سادگی کار، یک « زبان ملی» داریم ولی زبان های ملل دیگر نیز از امکانات برابر برای رشد و گسترش برخوردارند. منظورم از کثرت گرائی در این جا، این است که مردم امکانات انتخاب بیشتری دارند و این انتخاب ها نیز نه با قوانین از بالا بلکه برمبنای ارجحیت های شخصی افراد مشخص می شود.
آن چه که به گمان من برای پیشبرد کارها لازم است سازمان های خود گردان عمومی است. این سازمان ها هم یک وجه مشخصا طبقاتی دارد، یعنی سازمان های کارگری به مسایل مشخص کارگری می پردازد. در عین حال، برای رهائی انسان از هر قید وبندی که هست، و هم خوان با وجود همبستگی، این شوراها ازمبارزه برای رفع ستم کشی جنسی نیز غفلت نمی کند. سازمان های خود گردان زنان، اگرچه در وجه عمده به مسایل زنان توجه دارد ولی به همان دلایل پیش گفته، در حوزه رفع ستم کشی ملی هم مبارزه می کند. سازمان های منطقه ای و ملی که موضوع اصلی اش رفع ستم ملی است ولی به مسایل کارگری و زنان نیز می پردازد.
سازمان های خود گردان طبقاتی نه فقط باید بر فرایند تولید و تخصیص منابع در اقتصاد کنترل اعمال نماید بلکه به همان اندازه مهم، باید از چگونگی کارکرد نظام اقتصادی با اطلاع باشد. باید بداند که مردمی که در یک جامعه مشخص زندگی می کنند چه ارجحیت هائی دارند و چرا چنین ارجحیت هائی هست؟ البته اقتصاد دانان بورژوائی ادعا دارند که یکی از محاسن بیشمار نظام تخصیص مبتنی بربازار این است که به ارجحیت های مصرف کنندگان پاسخ می دهد و به گمان این همکاران، پاسخ بازار نیز باعث بهینه سازی تولید و استفاده از منابع می شود. بدون این که بخواهم وارد جزئیات بشوم باید یادآوری کنم که « مصرف کننده» و «مردم» به گمان من دو مقوله متفاوت اند. شما اگر در یک اقتصاد مبتنی با بازار، پول نداشته باشید، اصلا به حساب نمی آیئد تا کسی و یا سازمانی به ارجحیت های شما توجه نماید. آن چه که با اندکی تسامح و شاید هم با فریب کاری در هم مخلوط می شود مقوله « نیاز» و « تقاضا» است. اگر چه برای « تقاضا» داشتن « نیازمند» بودن لازم است ولی این دو بر هم منطبق نیستند. برای این که نکته ام روشن شود مثالی می زنم که اتفاقا راست هم هست. من الان سالهاست که به یک اتوموبیل صفر کیلومتر « نیاز» دارم ولی این « تقاضا »ی من برای آن نیست و تاثیری هم بر فرایند تولید و بازار اتوموبیل های صفر کیلومتر ندارد، چون پول اش را ندارم.پس بر گردم به نکته ای که داشتم می گفتم که شناختن ارجحیت های مردم- یا به عبارت دیگر- نیازهای مردم آن چیزی است که مد نظر من بود.
خصلت سوم جامعه مطلوب آینده، از منظری که من به دنیا می نگرم، عدالت و برابری است. در عرصه اقتصاد، معیارمان میزان درآمد و امکانات شرکت در فعالیت های اقتصادی است. البته مبنای توزیع فرآورده های که در یک اقتصاد تولید می شود موضوعی است که باید با بحث و بگومگو و سرانجام توافق حل شود. نمی توان از پیش، شیوه توزیع را تعیین کرد.
خصلت چهارم این جامعه آینده، نیز به حوزه تصمیم گیری و قدرت مربوط می شود. من نظرم برمدیریت بر خود است یعنی به غیر از موارد استثنائی، افراد باید در پیوند باهرآن چه که بر کمیت و کیفیت زندگی شان تاثیر می گذارد، حق اظهار نظر و تصمیم گیری داشته باشند. این که شماچه نوع پیراهنی می پوشید به من مربوط نیست ولی این که شما در شورای شهر چه می کنیدو یا عنوان شهردار و استاندار و ... چه تصمیماتی می گیرید نباید بدون نظرخواستن ازمن وامثال منی باشد که این تصمیمات شما بر زندگی ماتاثیر خواهد گذاشت.
دنباله این روایت را در یادداشت بعدی می خوانید.
0 نظر:
ارسال یک نظر