آقای حامد قدوسی که وبلاگ « یک لیوان چای داغ» را می نویسد، دربرخورد به مقالات من این سئوالات را مطرح کرده است:
«آقاي دكتر سلام. اينبار ما مهمان شما شديم. من چند سوال مطرح ميكنم:1) شما از شوراي مصرفكنندگان صحبت ميكنيد ولي فراموش ميكنيد كه ترجيحات هر شخص كاملا فردي است. من يك نوع لباس دوست دارم و آن ديگري نوع ديگر. من گوجه فرنگي را بيشتر از سيب دوست دارم و آن يكي كتاب رمان را بيش از داستان تخيلي. بفرماييد اين نظام شوراي مصرفكنندگان شما چگونه نيازهاي تكتك ما را جمعآوري و به توليدكنندگان منتقل خواهد كرد؟2) كسي پيدا ميشود كه ايدهاي براي ساختن يك كيك جديد دارد كه هم ارزانتر و هم خوشمزهتر است. ميخواهد كيكش را توليد كند. ايده هم مال خودش است. كس ديگري هم هست كه خيال ميكند لامپ كممصرفي كه ساخته چيز خوبي است ولي در واقع جامعه آنرا نميپسندد. در نظام شما اين افراد چگونه محصول خود را به جامعه ارائه ميكنند و چه ريسكهايي را متحمل ميشوند؟ پاداش كسي كه ريسك ميپذيرد و نوآوري ميكند چگونه داده ميشود؟3) آقاي شجريان صداي خوبي دارد. بنده و هزاران نفر ديگر حاضريم بخشي از حقوق ماهيانه (يا اگر پرداختها جنسي است) خود را به ايشان بدهيم و يك ساعت از صداي ايشان لذت ببريم. آقاي شجريان بدون اينكه كار خلافي كند در عرض يك شب صدها برابر تكتك مال پول خواهد داشت. او بايد با اين پولش چه كند؟ آيا ميتواند با پول خودش يك كارخانه توليد لوازم موسيقي راه بيندازد؟4) سيل ميآيد و نصف محصول برنج شمال از بين ميرود. در جامعه كنوني بالا رفتن قيمت برنج در بازار علامت لازم را به مصرفكنندگان ميدهد تا سبد مصرف خود را به سمت كالاهاي جانشين سوق دهند. در سيستم شما وقتي برنج براي نصف مردم كافي است چگونه اين علامت به مردم داده ميشود؟»
قبل از آن که به پرسش هایش جواب بدهم باید اشاره کنم تا خواننده در جریان قرار بگیرد که مستقل از هرجوابی که من به این پرسش ها بدهم، آقای قدوسی پیشاپیش می داند که جواب هایم بیخود است چون خودش در باره یکی از کتاب های من نوشته است:« اشکالی هم که میديدم اين بود که حرفهای کتاب شما با عقل سليم جور نمیآيد حالا هر چقدر آمار میخواهيد ارائه بدهيد. کتاب شما در واقع جرقهای برای من شد که از چپگرايی رو برگردانم». این خودش خوب است که توانسته ام حداقل یک تن را برخلاف اراده خودم به « راه راست» هدایت کنم! کمی بعد مرا متهم می کنند که « منتها فرق ما با شما اینجا است که واقعیتهای جهان را انکار نمیکنیم» و سرانجام می رسیم به این نکته که متهم می شوم « انگار رگههايی از بنيادگرايی را از کسانی که در نوشتههايتان به آنها میتازيد به ارث بردهايد» و بالاخره می رسیم یه این قطعه از اظهار نظرهای آقای قدوسی که برای این که دو تا ناسزای اضافی به من بدهند به دیگران هم بی احترامی می کنند: «خیلی از ما تیپ فکری آقای دکتر سيف را میشناسيم. تیپی که در دهه ۶۰ و ۷۰ در دانشگاههای اروپايی قوت داشت و در آمريکا و انگليس هم يکی دو دانشگاه را در اختيار دارد: اقتصاددان چپگرا. خوشبختانه از اين تیپ اقتصاددانها در کشور به اندازه کافی داريم و شما مثالهای متنوعش را ديدهايد. فرق آموزش اين افراد با اقتصاددانانی که دوستان آنها را نئوليبرال مینامند اين است که گروه دوم به علم اقتصاد نگاه جدی دارد. صورتبندی رياضی برای بخشهای مختلف آن ساخته و با دقت و آهستگی پيش میرود. يک جريان علمی اساسی در اين حوزه يافتن ضعفهايی که در دل بازارها و در صورتبندی آن وجود دارد. اقتصاد اطلاعات نمونه خوبی از اين حوزه ها است. فرق اساسی اينجا است که بر خلاف کسانی مثل آقای سيف که کارشان صرفا ارائه آمار و بعد تحريک عواطف است اين جريان سعی میکند توصيفی علی از دلايل انحراف از وضعيت پيشبينی شده ارائه کند. اين تفاوت اصلی دو جريان است. ارائه آمار يا صورت ساده واقعيت در مقابل توصيف علی از مکانيسمها. البته گاهی روش اول برای مردم جذابتر است چون فهمش نياز به فکر کمتری دارد.»
البته بگویم که این ها را دروبلاگ خویش در بخش پیامها نوشته اند. اولین پرسش من قبل از این که بپردازم به سئوالات ایشان این است که چنین آدمی که حرفهایش با « عقل سلیم» جور در نمی آید، و با عاطفه مردم بازی می کند و اگر هم کسی به حرفهایش اقبالی نشان بدهد نه ناشی از درستی و استحکام منطقی این حرف وسخن، بلکه ناشی از « تنبلی ذهنی» آن مردم است، انتظار دارید به شما چه جوابی بدهد که شما را راضی کند! آیا خودتان نمی بینید که با همه ادعاها با ذهنی کاملا بسته این پرسش ها را مطرح کرده اید و اگر بخواهم اندکی شیطنت هم بکنم، درمطرح کردن این سئوالات بی تعارف صداقت ندارید. برای شما نکته ای « ناروشن» نیست. شما بر این گمان باطل اید که می توانید به این ترتیب از من « مچ گیری» بکنید و بعد بر همان طبل همیشگی تان بکوبید. باشد حرفی ندارم. اگر این به شما رضایت خاطر می دهد من بخیل نیستم. واما، همین جا بگویم و بگذرم با فرمایشاتی که کرده اید برای من یکی تردیدی وجود ندارد که شما به عرصه اقتصاد تازه آمده اید و حداقل این که حتی در باره اقتصادی که مورد قبول خودتان هم هست، زیاد نمی دانید. می دانم نخواهید پذیرفت ولی این را با دوستی و حسن نیت به شما می گویم.
باور کنید این فرمایشات شما را حتی سردمداران اقتصاد نئولیبرالی شما هم قبول ندارند. دفاع شما از استفاده از ریاضیات- اگر بدانید چه می گوئید- شاهد این مدعای من است. از اساتید نئولیبرال خود بپرسید که چرا هنوز از تابع تولیدی کاب دوگلاس در بررسی های کاربردی خود استفاده می کنند در حالیکه می دانند مختصات چنین تابعی ربطی به تولید در دنیای واقعی ندارد. این را هم بپرسید که باوجود این که بازاری به نام رقابت کامل وجود ندارد و هیچ گاه هم وجود نداشت، پس چرا در اغلب بررسی های نئولیبرال ها فرض بر این است که شکل بازار رقابت کامل است! وقتی پاسخ این پرسش ها را پیدا کردید بعد اندر « علمی بودن» این دیدگاه و واقع بینی اش برای من و دیگران قلم فرسائی بفرمائید.
و اما در خصوص سئوالات شما.
برای داشتن دیالوگ با هر کسی یک حداقلی از دورنمای مشترک لازم است و شما با کسانی چون من این دورنمای مشترک را ندارید و من به همین خاطر است که گفتم من هرچه که جواب بدهم از دید شما « جوابی است که با عقل سلیم جور در نخواهد آمد». با این همه، من سعی خودم را خواهم کرد. این که شما چه برداشتی خواهید کرد دیگر به خودتان مربوط است. و اما از پرسش اول شما، به گمان من، چون تازه با مقولات اقتصاد خرد آشنا شده اید بر این گمان هستید که بازار سرمایه داری به خواسته های تک تک شما جواب های خاص و ویژه می دهد که البته این گونه نیست. در این بازار نکته ای که مورد توجه شما قرار نمی گیرد این که کالا ابتدا تولید می شود و بعد، به مصرف کنندگان عرضه می شود. تبلیغ و بازاریابی هم وسیله ای می شود برای ایجاد تقاضا برای آن و آگهی های تجارتی هم در وجه عمده برای خفه کردن رقابت در بازار انجام می گیرد. اگر بخواهم مثال مشخصی برای شما بزنم این من و شما نبودیم که تصمیم گرفته بودیم که ما پی سی لازم داریم- چون اطلاع نداشتیم. من و شما نبودیم که اعلام کرده بودیم که ما به سی دی نیاز مندیم پس برای ما سی دی تولید کنید. اول، این محصولات تولید شدند و بعد من و شما هم به راه راست هدایت شدیم که باید آنها را مصرف کنیم. همین مثال را می توانید در مورد تلفن موبایل و هزار و یک مورد دیگر بکار ببرید. ولی در الگوی پیشنهادی من- که در این مرحله نه یک راهنمای عمل بلکه صرفا- مباحثی کلی در یک شیوه دیگر نگرش است - این شوراهای مصرف کنندگان بر خلاف آن چه که اکنون وجود دارد بهتر و موثر تر می تواند به نیازهای مصرف کنندگان پاسخ بدهد. در آن جا تولید در رابطه با این نیازها شکل می گیرد نه برعکس، یعنی آن چه که اکنون داریم. باور کنید من هم به اندازه شما با مباحث مربوط به « حاکمیت مصرف کنندگان» آشنا هستم ولی شما که نگران واقعیت اید، در این جا به واقعیت ها کاری ندارید.
د رپیوند با دو پرسش بعدی شما، شما با من در این جا یک اختلاف اساسی دارید. شما به روشنی مدافع مالکیت خصوصی عوامل تولید هستید ومن معتقدم که برای رسیدن به جامعه ای که عدالت محور باشد باید، مالکیت عوامل تولید اجتماعی شود. در نظامی که من خواهان آن هستم عوامل تولید و منابع طبیعی در کنترل اجتماع برای بهبود سطح زندگی اجتماعی هزینه می شود. ولی شما به روشنی این را قبول ندارید. به همین خاطر است که در مثال دیگرتان، از میان 70 میلیون ایرانی نگران آینده جناب شجریان هستید! که ایشان اگر پول زیادی از آواز خواندن داشته باشند آیا می توانند « کارخانه» داشته باشند! خودتان به سئوالتان اندکی دقیق شوید تا متوجه بشوید چرا می گویم شما در مطرح کردنشان صداقت ندارید. حیف که به اندازه کافی زیرک و زرنگ هم نیستید چون اگر بودید سئوالات را این گونه مطرح نمی کردید. نه آقای محترم، من اعتقاد دارم که مالکیت خصوصی عوامل تولید باید برچیده شود چون پی آمدش بهره کشی از تولید کنندگان است. شماالبته که این بهره کشی را قبول ندارید همان طور که خودتان نوشته اید تولید کنندگان باید خیلی هم ممنون باشند که سرمایه داران به آنها کار می دهند!! گفتم اختلاف من وشما در این مورد،چیزی نیست که با بحث وجدل حل شود. شما دیدگاه خودتان را دارید و اجازه بدهید که من هم دیدگاه خودم را داشته باشم. در سئوال دوم، جالب است کیک خوشمزه شما طرفدار دارد ولی لامپ کم مصرفی که معلوم نیست در کجا تولید شده است، طرفدار ندارد. حالا چرا یک مرتبه فرض می کنید که مصرف کنندگان شما« عاقل» نیستند نمی دانم. ولی در این دورنمائی که من می پسندم- این که چنین می شود یا نه کاملا مقوله دیگری است- مالکیت خصوصی عوامل تولید وجود نخواهد داشت. در پیوند با پرسشتان راجع به جناب شجریان، من ترجیح می دهم نظامی داشته باشیم که بیشتر نگران آن 69 میلیون و خورده ای انسان دیگر باشد نه یک تن، حتی اگر آن یک تن، جناب شجریان باشد که برای من هم به اندازه شما عزیز ومحترم است. نه آقای محترم، کسی در این جامعه ایده آل من حق ندارد کس دیگری را مورد بهره کشی قرار بدهد. و اما در خصوص پرسش آخرتان درباره خراب شدن محصول برنج، باور کنید که شما بی تجربگی تان اندکی زیادی است. این مشکل که در همین سیستم سرمایه داری هم جواب دارد. اگر فکر می کنید که در همین اتحادیه اروپا که شما در یک گوشه آن و من در گوشه دیگرش زندگی می کنم این بازار است که علامت می دهد خوب برادر اشتباه می کنید. باور کنید دنیای بیرون از کتابهای درسی بسیار پیچیده تر است. نگاهی به برنامه Common Agricultural Policy یا CAPدر اتحادیه اروپا بیندازید تا واقعیت قضایا برایتان روشن شود. و اما از پاسخ من به پرسش شما، به خاطر خصلت ویژه تولید در بخش کشاورزی، در سالهای پرمحصول، شورای مصرف کنندگان محصول اضافی را می خرد و انبار می کند برای این که محصول اضافی تلف نشود , و در سالهای کسری وقحطی از آن محصول انبار شده به بازار روانه می کند تا قحطی و کمبود پیش نیاید.
من ولی به شما پیشنهادی دارم. در باره کتاب من: مقدمه ای براقتصاد سیاسی- نوشته اید« حرفهای کتاب شما با عقل سليم جور نمیآيد». برای ارشاد عزیزانی که به « نیاک» سر می زنند، نه بر همه کتاب که وقتتان را خواهد گرفت، بلکه بر فصل اولش: « نگاهی به رقابت کامل» نقدی به هرزبانی که دوست دارید بنویسید واجازه بدهید که من در « نیاک» منتشرش کنم.
بفرمایئد، آقای قدوسی، این گوی و این میدان.....
«آقاي دكتر سلام. اينبار ما مهمان شما شديم. من چند سوال مطرح ميكنم:1) شما از شوراي مصرفكنندگان صحبت ميكنيد ولي فراموش ميكنيد كه ترجيحات هر شخص كاملا فردي است. من يك نوع لباس دوست دارم و آن ديگري نوع ديگر. من گوجه فرنگي را بيشتر از سيب دوست دارم و آن يكي كتاب رمان را بيش از داستان تخيلي. بفرماييد اين نظام شوراي مصرفكنندگان شما چگونه نيازهاي تكتك ما را جمعآوري و به توليدكنندگان منتقل خواهد كرد؟2) كسي پيدا ميشود كه ايدهاي براي ساختن يك كيك جديد دارد كه هم ارزانتر و هم خوشمزهتر است. ميخواهد كيكش را توليد كند. ايده هم مال خودش است. كس ديگري هم هست كه خيال ميكند لامپ كممصرفي كه ساخته چيز خوبي است ولي در واقع جامعه آنرا نميپسندد. در نظام شما اين افراد چگونه محصول خود را به جامعه ارائه ميكنند و چه ريسكهايي را متحمل ميشوند؟ پاداش كسي كه ريسك ميپذيرد و نوآوري ميكند چگونه داده ميشود؟3) آقاي شجريان صداي خوبي دارد. بنده و هزاران نفر ديگر حاضريم بخشي از حقوق ماهيانه (يا اگر پرداختها جنسي است) خود را به ايشان بدهيم و يك ساعت از صداي ايشان لذت ببريم. آقاي شجريان بدون اينكه كار خلافي كند در عرض يك شب صدها برابر تكتك مال پول خواهد داشت. او بايد با اين پولش چه كند؟ آيا ميتواند با پول خودش يك كارخانه توليد لوازم موسيقي راه بيندازد؟4) سيل ميآيد و نصف محصول برنج شمال از بين ميرود. در جامعه كنوني بالا رفتن قيمت برنج در بازار علامت لازم را به مصرفكنندگان ميدهد تا سبد مصرف خود را به سمت كالاهاي جانشين سوق دهند. در سيستم شما وقتي برنج براي نصف مردم كافي است چگونه اين علامت به مردم داده ميشود؟»
قبل از آن که به پرسش هایش جواب بدهم باید اشاره کنم تا خواننده در جریان قرار بگیرد که مستقل از هرجوابی که من به این پرسش ها بدهم، آقای قدوسی پیشاپیش می داند که جواب هایم بیخود است چون خودش در باره یکی از کتاب های من نوشته است:« اشکالی هم که میديدم اين بود که حرفهای کتاب شما با عقل سليم جور نمیآيد حالا هر چقدر آمار میخواهيد ارائه بدهيد. کتاب شما در واقع جرقهای برای من شد که از چپگرايی رو برگردانم». این خودش خوب است که توانسته ام حداقل یک تن را برخلاف اراده خودم به « راه راست» هدایت کنم! کمی بعد مرا متهم می کنند که « منتها فرق ما با شما اینجا است که واقعیتهای جهان را انکار نمیکنیم» و سرانجام می رسیم به این نکته که متهم می شوم « انگار رگههايی از بنيادگرايی را از کسانی که در نوشتههايتان به آنها میتازيد به ارث بردهايد» و بالاخره می رسیم یه این قطعه از اظهار نظرهای آقای قدوسی که برای این که دو تا ناسزای اضافی به من بدهند به دیگران هم بی احترامی می کنند: «خیلی از ما تیپ فکری آقای دکتر سيف را میشناسيم. تیپی که در دهه ۶۰ و ۷۰ در دانشگاههای اروپايی قوت داشت و در آمريکا و انگليس هم يکی دو دانشگاه را در اختيار دارد: اقتصاددان چپگرا. خوشبختانه از اين تیپ اقتصاددانها در کشور به اندازه کافی داريم و شما مثالهای متنوعش را ديدهايد. فرق آموزش اين افراد با اقتصاددانانی که دوستان آنها را نئوليبرال مینامند اين است که گروه دوم به علم اقتصاد نگاه جدی دارد. صورتبندی رياضی برای بخشهای مختلف آن ساخته و با دقت و آهستگی پيش میرود. يک جريان علمی اساسی در اين حوزه يافتن ضعفهايی که در دل بازارها و در صورتبندی آن وجود دارد. اقتصاد اطلاعات نمونه خوبی از اين حوزه ها است. فرق اساسی اينجا است که بر خلاف کسانی مثل آقای سيف که کارشان صرفا ارائه آمار و بعد تحريک عواطف است اين جريان سعی میکند توصيفی علی از دلايل انحراف از وضعيت پيشبينی شده ارائه کند. اين تفاوت اصلی دو جريان است. ارائه آمار يا صورت ساده واقعيت در مقابل توصيف علی از مکانيسمها. البته گاهی روش اول برای مردم جذابتر است چون فهمش نياز به فکر کمتری دارد.»
البته بگویم که این ها را دروبلاگ خویش در بخش پیامها نوشته اند. اولین پرسش من قبل از این که بپردازم به سئوالات ایشان این است که چنین آدمی که حرفهایش با « عقل سلیم» جور در نمی آید، و با عاطفه مردم بازی می کند و اگر هم کسی به حرفهایش اقبالی نشان بدهد نه ناشی از درستی و استحکام منطقی این حرف وسخن، بلکه ناشی از « تنبلی ذهنی» آن مردم است، انتظار دارید به شما چه جوابی بدهد که شما را راضی کند! آیا خودتان نمی بینید که با همه ادعاها با ذهنی کاملا بسته این پرسش ها را مطرح کرده اید و اگر بخواهم اندکی شیطنت هم بکنم، درمطرح کردن این سئوالات بی تعارف صداقت ندارید. برای شما نکته ای « ناروشن» نیست. شما بر این گمان باطل اید که می توانید به این ترتیب از من « مچ گیری» بکنید و بعد بر همان طبل همیشگی تان بکوبید. باشد حرفی ندارم. اگر این به شما رضایت خاطر می دهد من بخیل نیستم. واما، همین جا بگویم و بگذرم با فرمایشاتی که کرده اید برای من یکی تردیدی وجود ندارد که شما به عرصه اقتصاد تازه آمده اید و حداقل این که حتی در باره اقتصادی که مورد قبول خودتان هم هست، زیاد نمی دانید. می دانم نخواهید پذیرفت ولی این را با دوستی و حسن نیت به شما می گویم.
باور کنید این فرمایشات شما را حتی سردمداران اقتصاد نئولیبرالی شما هم قبول ندارند. دفاع شما از استفاده از ریاضیات- اگر بدانید چه می گوئید- شاهد این مدعای من است. از اساتید نئولیبرال خود بپرسید که چرا هنوز از تابع تولیدی کاب دوگلاس در بررسی های کاربردی خود استفاده می کنند در حالیکه می دانند مختصات چنین تابعی ربطی به تولید در دنیای واقعی ندارد. این را هم بپرسید که باوجود این که بازاری به نام رقابت کامل وجود ندارد و هیچ گاه هم وجود نداشت، پس چرا در اغلب بررسی های نئولیبرال ها فرض بر این است که شکل بازار رقابت کامل است! وقتی پاسخ این پرسش ها را پیدا کردید بعد اندر « علمی بودن» این دیدگاه و واقع بینی اش برای من و دیگران قلم فرسائی بفرمائید.
و اما در خصوص سئوالات شما.
برای داشتن دیالوگ با هر کسی یک حداقلی از دورنمای مشترک لازم است و شما با کسانی چون من این دورنمای مشترک را ندارید و من به همین خاطر است که گفتم من هرچه که جواب بدهم از دید شما « جوابی است که با عقل سلیم جور در نخواهد آمد». با این همه، من سعی خودم را خواهم کرد. این که شما چه برداشتی خواهید کرد دیگر به خودتان مربوط است. و اما از پرسش اول شما، به گمان من، چون تازه با مقولات اقتصاد خرد آشنا شده اید بر این گمان هستید که بازار سرمایه داری به خواسته های تک تک شما جواب های خاص و ویژه می دهد که البته این گونه نیست. در این بازار نکته ای که مورد توجه شما قرار نمی گیرد این که کالا ابتدا تولید می شود و بعد، به مصرف کنندگان عرضه می شود. تبلیغ و بازاریابی هم وسیله ای می شود برای ایجاد تقاضا برای آن و آگهی های تجارتی هم در وجه عمده برای خفه کردن رقابت در بازار انجام می گیرد. اگر بخواهم مثال مشخصی برای شما بزنم این من و شما نبودیم که تصمیم گرفته بودیم که ما پی سی لازم داریم- چون اطلاع نداشتیم. من و شما نبودیم که اعلام کرده بودیم که ما به سی دی نیاز مندیم پس برای ما سی دی تولید کنید. اول، این محصولات تولید شدند و بعد من و شما هم به راه راست هدایت شدیم که باید آنها را مصرف کنیم. همین مثال را می توانید در مورد تلفن موبایل و هزار و یک مورد دیگر بکار ببرید. ولی در الگوی پیشنهادی من- که در این مرحله نه یک راهنمای عمل بلکه صرفا- مباحثی کلی در یک شیوه دیگر نگرش است - این شوراهای مصرف کنندگان بر خلاف آن چه که اکنون وجود دارد بهتر و موثر تر می تواند به نیازهای مصرف کنندگان پاسخ بدهد. در آن جا تولید در رابطه با این نیازها شکل می گیرد نه برعکس، یعنی آن چه که اکنون داریم. باور کنید من هم به اندازه شما با مباحث مربوط به « حاکمیت مصرف کنندگان» آشنا هستم ولی شما که نگران واقعیت اید، در این جا به واقعیت ها کاری ندارید.
د رپیوند با دو پرسش بعدی شما، شما با من در این جا یک اختلاف اساسی دارید. شما به روشنی مدافع مالکیت خصوصی عوامل تولید هستید ومن معتقدم که برای رسیدن به جامعه ای که عدالت محور باشد باید، مالکیت عوامل تولید اجتماعی شود. در نظامی که من خواهان آن هستم عوامل تولید و منابع طبیعی در کنترل اجتماع برای بهبود سطح زندگی اجتماعی هزینه می شود. ولی شما به روشنی این را قبول ندارید. به همین خاطر است که در مثال دیگرتان، از میان 70 میلیون ایرانی نگران آینده جناب شجریان هستید! که ایشان اگر پول زیادی از آواز خواندن داشته باشند آیا می توانند « کارخانه» داشته باشند! خودتان به سئوالتان اندکی دقیق شوید تا متوجه بشوید چرا می گویم شما در مطرح کردنشان صداقت ندارید. حیف که به اندازه کافی زیرک و زرنگ هم نیستید چون اگر بودید سئوالات را این گونه مطرح نمی کردید. نه آقای محترم، من اعتقاد دارم که مالکیت خصوصی عوامل تولید باید برچیده شود چون پی آمدش بهره کشی از تولید کنندگان است. شماالبته که این بهره کشی را قبول ندارید همان طور که خودتان نوشته اید تولید کنندگان باید خیلی هم ممنون باشند که سرمایه داران به آنها کار می دهند!! گفتم اختلاف من وشما در این مورد،چیزی نیست که با بحث وجدل حل شود. شما دیدگاه خودتان را دارید و اجازه بدهید که من هم دیدگاه خودم را داشته باشم. در سئوال دوم، جالب است کیک خوشمزه شما طرفدار دارد ولی لامپ کم مصرفی که معلوم نیست در کجا تولید شده است، طرفدار ندارد. حالا چرا یک مرتبه فرض می کنید که مصرف کنندگان شما« عاقل» نیستند نمی دانم. ولی در این دورنمائی که من می پسندم- این که چنین می شود یا نه کاملا مقوله دیگری است- مالکیت خصوصی عوامل تولید وجود نخواهد داشت. در پیوند با پرسشتان راجع به جناب شجریان، من ترجیح می دهم نظامی داشته باشیم که بیشتر نگران آن 69 میلیون و خورده ای انسان دیگر باشد نه یک تن، حتی اگر آن یک تن، جناب شجریان باشد که برای من هم به اندازه شما عزیز ومحترم است. نه آقای محترم، کسی در این جامعه ایده آل من حق ندارد کس دیگری را مورد بهره کشی قرار بدهد. و اما در خصوص پرسش آخرتان درباره خراب شدن محصول برنج، باور کنید که شما بی تجربگی تان اندکی زیادی است. این مشکل که در همین سیستم سرمایه داری هم جواب دارد. اگر فکر می کنید که در همین اتحادیه اروپا که شما در یک گوشه آن و من در گوشه دیگرش زندگی می کنم این بازار است که علامت می دهد خوب برادر اشتباه می کنید. باور کنید دنیای بیرون از کتابهای درسی بسیار پیچیده تر است. نگاهی به برنامه Common Agricultural Policy یا CAPدر اتحادیه اروپا بیندازید تا واقعیت قضایا برایتان روشن شود. و اما از پاسخ من به پرسش شما، به خاطر خصلت ویژه تولید در بخش کشاورزی، در سالهای پرمحصول، شورای مصرف کنندگان محصول اضافی را می خرد و انبار می کند برای این که محصول اضافی تلف نشود , و در سالهای کسری وقحطی از آن محصول انبار شده به بازار روانه می کند تا قحطی و کمبود پیش نیاید.
من ولی به شما پیشنهادی دارم. در باره کتاب من: مقدمه ای براقتصاد سیاسی- نوشته اید« حرفهای کتاب شما با عقل سليم جور نمیآيد». برای ارشاد عزیزانی که به « نیاک» سر می زنند، نه بر همه کتاب که وقتتان را خواهد گرفت، بلکه بر فصل اولش: « نگاهی به رقابت کامل» نقدی به هرزبانی که دوست دارید بنویسید واجازه بدهید که من در « نیاک» منتشرش کنم.
بفرمایئد، آقای قدوسی، این گوی و این میدان.....
0 نظر:
ارسال یک نظر