۱۳۸۳ بهمن ۱۰, شنبه

مقولة ارزش


دریادداشت قبل در خصوص کالا وتولید کالائی چند کلمه ای نوشتم و حالا در این یادداشت اشاره می کنم که هرکالائی در اقتصاد سرمایه داری یک خصلت دوگانه ارزشی دارد. یعنی این موجودیت ارزشی دو گانه به صورت ارزش مصرف و ارزش مبادله بروز می کند. یک کالا در اقتصاد سرمایه داری ارزش مصرفی دارد چون می تواند یکی از نیازهای بشر را برطرف کند. در عین حال، همان کالا در این اقتصاد، دارای ارزش مبادله هم هست چون می تواند با کالاهای دیگر مبادله شود. همین جا بگویم که این ارزش دو گانه دو روی یک سکه نیستند بلکه مشخصه های متناقض کالا در اقتصادسرمایه داری هستند. یک کالا زمانی ارزش مصرفی داردکه برای صاحب اش مفید باشد- یعنی یکی از نیازهایش را برآورد.در عین حال، یک کالا زمانی دارای ارزش مبادله است که برخلاف حالت قبلی بلافاصله برای مالک اش ارزش مصرفی نداشته باشد و به همین خاطر مالک آن مایل است آن را با کالای دیگری مبادله کند. این هم روشن است که این مبادله وقتی اتفاق می افتد که کالائی که برای صاحب اش ارزش مصرفی ندارد برای دیگری دارای ارزش مصرفی باشد. به سخن دیگر، ارزش مبادله یک کالا باارزش مصرفی اش تفاوت دارد و به یک معنا، دقیقا در نقطه مقابل آن است ولی آن چه که کالا می نامیم به واقع وحدت این ارزش های متناقض است.
به نظر می رسد که در این جا با یک ابهام اگر نگویم تناقض روبرو هستیم. یک کالا برای این که ارزش مصرفی داشته باشد باید مصرف شود و وارد چرخه مبادله نشود و به عکس، برای این که ارزش مبادله داشته باشد، نباید بلافاصله مصرف شود. گفتن دارد که قبل از انجام مبادله در بازار، این دو مفهوم ارزشی کالا مفاهیمی مجردندوتنها در فرایند مبادله است که این ارزش ها تحقق می یابند. وقتی کالا با پول مبادله می شود،ک- پ در این جا ارزش مبادله کالا به صورت پول تحقق یافته است. در مرحله بعدی، وقتی صاحب پول، وارد مبادله دیگری می شود و پ-ک1 صورت می گیرد- یعنی پول صرف خرید کالای دیگری می شود که به مصرف می رسد- در این جا ارزش مبادله به صورت ارزش مصرف دگرسان شده است. در همین مثال ساده اگر دقت کنیم، آن چه که به واقع اتفاق افتاده است مبادله کالای ک با کالای ک 1 است.
حالا همین مفاهیم دو گانه ارزش را در باره نیروی کار که در اقتصاد سرمایه داری به صورت کالادرآمده است بکار می گیریم. آنچه باید یادآوری شود این که دراقتصاد سرمایه داری اکثریت جمعیت که مالک ابزار تولید و سرمایه نیستند چاره ای به غیر از این ندارند که بافروش نیروی کار خویش زندگی خود را تامین نمایند. نیروی کار نیز در این نظام مثل هر کالای دیگری همان خصلت دوگانه ارزشی را به نمایش می گذارد. ارزش مصرفی نیروی کار در این است که می تواند در فرایند تولید برای تولید مصرف شود. ارزش مبادله نیروی کارهم پولی است که صاحب آن در ازای فروش می گیرد ( مزد). ناگفته روشن است که نیروی کار برای کارگر ارزش مصرفی ندارد، چون طبقه کارگر صاحب ابزار تولید نیست و نمی تواند ازارزش مصرفی نیروی کارش خود بهره مند شود. ولی تا آنجا که به طبقه سرمایه دار مربوط می شود، نیروی کار طبقه کارگربرای او دارای ارزش مصرف است که باخرید آن ومصرف اش در فرایند تولید می تواند کالاهای دیگری تولید نماید.
چه در باره نیروی کار و یا کالاهای دیگری که در اقتصاد سرمایه داری تولید می شود این ارزش دو گانه- ارزش مصرفی و ارزش مبادله اگرچه در دو قطب متضاد یک دیگر قرار دارند ولی موجودیت هردو به همین تناقض وابستگی تمام دارد. به عنوان مثال می گویم اگر نیروی کار برای سرمایه دار دارای ارزش مصرفی نباشد- برای مصرف اش اقدام نخواهد کرد- در آن صورت برای طبقه کارگر هم دارای ارزش مبادله ای نخواهد بود[ یعنی کارگر بیکار می ماند] وهمین روایت است در خصوص همه کالاهائی که در نظام سرمایه داری تولید می شود. قبل از آن که این یادداشت را تمام کنم اشاره کنم که اگرچه نیروی کار در نظام سرمایه داری به صورت کالا در آمده است و در این خصلت کلی با دیگر کالاهامشترک است ولی درعین حال، با دیگر کالاها یک تفاوت ماهوی دارد. وقتی شما در بازار یک حفت کفش برای خود می خرید ناگفته روشن است که اگر نیازی از شما را برطرف نکند، یعنی برای شمای خریدار دارای ارزش مصرفی نباشد، شما هم حاضر نیستید که آن را به قیمت ارایه شده خریداری نمائید. یعنی درآن صورت، این کفش برای تولید کننده اش هم دارای ارزش مبادله ای نیست . ولی وقتی مبادله صورت می گیرد، شما هم کفش را می پوشید و پس از مدتی هم آن را به دور می اندازید. شرکت شما در این مبادله هیچ پی آمد دیگری در پی ندارد. ولی در خصوص کالای نیروی کار، کل داستان فرق می کند. یعنی وقتی سرمایه دار کالای نیروی کار را خریداری می کند هدف اصلی اش این است که از این کالا در تولید کالاهای دیگر استفاده کند و به واقع آن چه که اتفاق می افتد این که ارزش نیروی کار در فرایند تولید به صورت ارزش های دیگری در می آید که در این کالاها تبلور یافته است. در این جا، سرمایه دار به ازای فلان ساعت کار روزانه ارزش مبادله نیروی کار را به کارگر می پردازد ( مزد روزانه) ولی آن چه که با مصرف این میزان کار روزانه تولید می شود در تملک کامل سرمایه دار است که باید در بازاری دیگر برای فروش عرضه شود. می توان در این مرحله به حدس و گمان گفت که انتظار سرمایه داراین است که آن چه که برای کالای نیروی کار می پردازد ( مزد) از ارزشی که از مصرف نیروی کار در فرایند تولید به دست می آید، کمتر باشد. چون د رغیر این صورت، چه دلیلی دارد که سرمایه دار متقاضی کالای نیروی کار بشود؟ به این نکته در یادداشت های بعدی خواهم پرداخت.
فعلا بدرود تا فرصتی پیش آید.

2 نظر:

ناشناس گفت...

قابل توجه بهکامه حشمت: با سلام در پاسخ سئوال شما، علی اکبر دهخدادرشماره سوم صوراصرافیل، سال دوم- چاپ سوئیس- سن جهانگیر خان را 32 سال نوشته است در حالیکه آن منبع قبلی اورا 38 ساله خوانده اند. کدام درست است نمی دانم. ایرج

ناشناس گفت...

ایرج جان ممنون از لطفت. خوش باشی.