یادداشت امروز من در باره کالاست که محصول مفید کار بشر است که در بازار خرید وفروش می شود. وقتی می گویم بازار، منظورم یک محل ویژه نیست - آن چه که در امریکا به آن می گویند مال یا در کشورهای دیگر ممکن است به نامهای دیگر خوانده شود. منظورم به واقع مکانیسمی است که درواقع 5 تا جزء دارد:
- خریدار یا متقاضی
- فروشنده
- یک فرآورده یا یک خدمت
- قیمت توافق شده
- مبادله(متقاضی مقداری پول به فروشنده می دهد و در ازایش آن فرآورده یا خدمت را مصرف می کند.)
درشرایطی که براقتصاد جهان حاکم است اصلا لازم نیست که خریدار وفروشنده هم زمان در یک محل خاص باشند وحتی یک دیگر را بشناسند( بنگرید به مبادلاتی که از طریق انترنت انجام می گیرد).
در نتیجه عملکرد این مکانیسم در اقتصادسرمایه داری است که تخصیص منابع صورت می گیرد و ادعا بر این است که شیوه تخصیص از طریق بازار، بهینه ترین شیوه تخصیص منابع است. البته به گوشه هائی از این ادعا خواهم پرداخت.
ولی قبل از آن، ممکن است سئوال شود که چرا یادداشت امروز به بررسی کالا می پردازد؟
پاسخ این پرسش ساده است. در اقتصاد سرمایه داری، ثروت به صورت کالا تظاهر پیدا می کند، به واقع نظام اقتصاد سرمایه داری، نظامی است که فرم کالائی فرم غالب در آن است و این فرم سرمایه را نیز در بر می گیرد. یعنی سرمایه نیز در این نظام به شکل کالا تظاهر پیدا می کند.
و اما سرمایه چیست؟
اگر بخواهیم سرمایه را تعریف کنیم باید توجه را به تفاوتی که بین مکاتب مختلف وجود دارد جلب کنم. از سوئی سرمایه را به صورت ساخته های بشر برای افزودن بر تولید تعریف کرده اند و از سوی دیگر، از دیدگاه اقتصادمارکسی، سرمایه به واقع چیزی جز مناسبات اجتماعی نیست که بین طبقات اصلی یک جامعه سرمایه داری،یعنی سرمایه داران و کارگران وجود دارد. نکته ای که باید به آن اشاره کنم این که در این دیدگاه مبارزه طبقاتی در یک جامعه سرمایه داری در وجه عمده به این دلیل است که طبقه سرمایه دار فرم کالائی را در همه جنبه های زندگی بر بقیه تحمیل می کند. نکته ام این است که اگر در یک اقتصاد سرمایه داری، شما سرمایه ای نداشته باشید، چاره ای ندارید به غیر از این که با فروش نیروی کار خود- یعنی توانائی فیزیکی و مغزی خود- زندگی کنید. چون وقتی فرم کالائی بر جامعه حاکم می شود، هرچیز و همه چیز در این جامعه قیمتی دارد که بدون پرداخت آن قیمت، شما قادر به مصرف آن فرآورده و خدمت نخواهید بود. آن چه که در این جا اهمیت دارد نه میزان نیاز شما، بلکه تلفیق نیازشما با توانائی شما در پرداخت بهائی است که از طریق مکانیسم پیش گفته، مورد توافق قرار می گیرد. یعنی اگراین توانائی را نداشته باشید- یعنی اگر پول نداشته باشید- نیاز شما اصلا به حساب نمی آید.
برای آنان که در این اقتصاد، از خودسرمایه ای ندارند، فروش بخشی از نیروی کار وسیله ای است که می توان به مقداری از این ثروت اجتماعی- پول- دسترسی پیدا کرد. به سخن دیگر، اگرچه به ظاهر این گونه به نظر نمی رسد ولی اکثریت در این اقتصاد در وضعیتی گذران عمر می کنند که مجبورند برای گرسنه نماندن، بخشی از نیروی کار خود را به فروش برسانند. از همین روست که این اجبار در واقعیت زندگی به صورت بخشی از مکانیسم کنترل اجتماعی در می آید. یعنی در کنار سرمایه داران- صاحبان سرمایه- گروه دیگری هم درجامعه پیدا می شوند که هیچ راهی به غیر از فروش بخشی ازنیروی کار خود ندارند، کارگران یا طبقه کارگر. ولی مالکیت ابرازهای تولید ثروت اجتماعی در اختیار بخشی از جامعه- سرمایه داران- در می آید، همین کنترل، این بخش را به کنترل بخش های دیگر جامعه توانا می سازد.
به نظر ناروشن می آید اگر بگویم که سرمایه به واقع ترجمان مبارزه بین سرمایه و طبقه کارگر است. چون ممکن است گفته شود که سرمایه چگونه می تواندترجمان مبارزه بین خود و چیز دیگری باشد؟ ولی نکته این است که در این مناسبات، طبقه کارگر، « چیز دیگری» نیست بلکه به صورت نیروی کار در درون آن چه که سرمایه می نامم وجود دارد. آیا این سخن به این معناست که سرمایه هم جزء و هم کل این رابطه است؟ نه. سرمایه همیشه بیانگر کل این رابطه است و دشواری زندگی طبقه کارگر در این است که هم جز [خودش] و هم کل [سرمایه] را در برابر خود دارد. ممکن است بگوئید به حق چیزهای نشنیده. طبقه کارگر چگونه می تواند به ضد خود باشد؟ نکته این است که در تحت سلطه مناسبات سرمایه داری، نیروی کار، فرآورده های مفید، کالا، درآمد و در نهایت ارزش مازاد و سود تولید می کند و همین ها که در کنترل سرمایه دار است موجب تداوم سلطه سرمایه برنیروی کار می شود.
به این ترتیب، سرمایه را به عنوان یک نظام اجتماعی تعریف می کنم که فرم کالائی به آن امکان می دهد تا اجبار به کارکردن کسانی را که ا زخود سرمایه ندارند، اعمال نماید.
البته این تفسیر از سرمایه با آن چه که از سوی اقتصاددانان غیر مارکسی ارایه می شود زمین تا آسمان تفاوت دارد.
قبل از این که یادداشت امروز را تمام کنم توضیح مختصری بدهم که طبقه کارگر فقط به کسانی که برای مزد به صورت پول کار می کنند محدود نمی شود. برای همه کارهائی که برای تولید و باز تولید نیروی کار لازم است، مزد پرداخت نمی شود. د راین جا می توان به کار خانگی اشاره کرد که بطور عمده از سوی زنها بدون این که برای این کار مزدی دریافت نمایند، انجام می گیرد. مبحث کارخانگی موضوع بسیار مهم و گسترده ای است که باید موضوع یادداشت دیگری باشد.
- خریدار یا متقاضی
- فروشنده
- یک فرآورده یا یک خدمت
- قیمت توافق شده
- مبادله(متقاضی مقداری پول به فروشنده می دهد و در ازایش آن فرآورده یا خدمت را مصرف می کند.)
درشرایطی که براقتصاد جهان حاکم است اصلا لازم نیست که خریدار وفروشنده هم زمان در یک محل خاص باشند وحتی یک دیگر را بشناسند( بنگرید به مبادلاتی که از طریق انترنت انجام می گیرد).
در نتیجه عملکرد این مکانیسم در اقتصادسرمایه داری است که تخصیص منابع صورت می گیرد و ادعا بر این است که شیوه تخصیص از طریق بازار، بهینه ترین شیوه تخصیص منابع است. البته به گوشه هائی از این ادعا خواهم پرداخت.
ولی قبل از آن، ممکن است سئوال شود که چرا یادداشت امروز به بررسی کالا می پردازد؟
پاسخ این پرسش ساده است. در اقتصاد سرمایه داری، ثروت به صورت کالا تظاهر پیدا می کند، به واقع نظام اقتصاد سرمایه داری، نظامی است که فرم کالائی فرم غالب در آن است و این فرم سرمایه را نیز در بر می گیرد. یعنی سرمایه نیز در این نظام به شکل کالا تظاهر پیدا می کند.
و اما سرمایه چیست؟
اگر بخواهیم سرمایه را تعریف کنیم باید توجه را به تفاوتی که بین مکاتب مختلف وجود دارد جلب کنم. از سوئی سرمایه را به صورت ساخته های بشر برای افزودن بر تولید تعریف کرده اند و از سوی دیگر، از دیدگاه اقتصادمارکسی، سرمایه به واقع چیزی جز مناسبات اجتماعی نیست که بین طبقات اصلی یک جامعه سرمایه داری،یعنی سرمایه داران و کارگران وجود دارد. نکته ای که باید به آن اشاره کنم این که در این دیدگاه مبارزه طبقاتی در یک جامعه سرمایه داری در وجه عمده به این دلیل است که طبقه سرمایه دار فرم کالائی را در همه جنبه های زندگی بر بقیه تحمیل می کند. نکته ام این است که اگر در یک اقتصاد سرمایه داری، شما سرمایه ای نداشته باشید، چاره ای ندارید به غیر از این که با فروش نیروی کار خود- یعنی توانائی فیزیکی و مغزی خود- زندگی کنید. چون وقتی فرم کالائی بر جامعه حاکم می شود، هرچیز و همه چیز در این جامعه قیمتی دارد که بدون پرداخت آن قیمت، شما قادر به مصرف آن فرآورده و خدمت نخواهید بود. آن چه که در این جا اهمیت دارد نه میزان نیاز شما، بلکه تلفیق نیازشما با توانائی شما در پرداخت بهائی است که از طریق مکانیسم پیش گفته، مورد توافق قرار می گیرد. یعنی اگراین توانائی را نداشته باشید- یعنی اگر پول نداشته باشید- نیاز شما اصلا به حساب نمی آید.
برای آنان که در این اقتصاد، از خودسرمایه ای ندارند، فروش بخشی از نیروی کار وسیله ای است که می توان به مقداری از این ثروت اجتماعی- پول- دسترسی پیدا کرد. به سخن دیگر، اگرچه به ظاهر این گونه به نظر نمی رسد ولی اکثریت در این اقتصاد در وضعیتی گذران عمر می کنند که مجبورند برای گرسنه نماندن، بخشی از نیروی کار خود را به فروش برسانند. از همین روست که این اجبار در واقعیت زندگی به صورت بخشی از مکانیسم کنترل اجتماعی در می آید. یعنی در کنار سرمایه داران- صاحبان سرمایه- گروه دیگری هم درجامعه پیدا می شوند که هیچ راهی به غیر از فروش بخشی ازنیروی کار خود ندارند، کارگران یا طبقه کارگر. ولی مالکیت ابرازهای تولید ثروت اجتماعی در اختیار بخشی از جامعه- سرمایه داران- در می آید، همین کنترل، این بخش را به کنترل بخش های دیگر جامعه توانا می سازد.
به نظر ناروشن می آید اگر بگویم که سرمایه به واقع ترجمان مبارزه بین سرمایه و طبقه کارگر است. چون ممکن است گفته شود که سرمایه چگونه می تواندترجمان مبارزه بین خود و چیز دیگری باشد؟ ولی نکته این است که در این مناسبات، طبقه کارگر، « چیز دیگری» نیست بلکه به صورت نیروی کار در درون آن چه که سرمایه می نامم وجود دارد. آیا این سخن به این معناست که سرمایه هم جزء و هم کل این رابطه است؟ نه. سرمایه همیشه بیانگر کل این رابطه است و دشواری زندگی طبقه کارگر در این است که هم جز [خودش] و هم کل [سرمایه] را در برابر خود دارد. ممکن است بگوئید به حق چیزهای نشنیده. طبقه کارگر چگونه می تواند به ضد خود باشد؟ نکته این است که در تحت سلطه مناسبات سرمایه داری، نیروی کار، فرآورده های مفید، کالا، درآمد و در نهایت ارزش مازاد و سود تولید می کند و همین ها که در کنترل سرمایه دار است موجب تداوم سلطه سرمایه برنیروی کار می شود.
به این ترتیب، سرمایه را به عنوان یک نظام اجتماعی تعریف می کنم که فرم کالائی به آن امکان می دهد تا اجبار به کارکردن کسانی را که ا زخود سرمایه ندارند، اعمال نماید.
البته این تفسیر از سرمایه با آن چه که از سوی اقتصاددانان غیر مارکسی ارایه می شود زمین تا آسمان تفاوت دارد.
قبل از این که یادداشت امروز را تمام کنم توضیح مختصری بدهم که طبقه کارگر فقط به کسانی که برای مزد به صورت پول کار می کنند محدود نمی شود. برای همه کارهائی که برای تولید و باز تولید نیروی کار لازم است، مزد پرداخت نمی شود. د راین جا می توان به کار خانگی اشاره کرد که بطور عمده از سوی زنها بدون این که برای این کار مزدی دریافت نمایند، انجام می گیرد. مبحث کارخانگی موضوع بسیار مهم و گسترده ای است که باید موضوع یادداشت دیگری باشد.
0 نظر:
ارسال یک نظر