یکی از مهمانان محترم این وبلاگ دریادداشتی که برای من گذاشته نوشته است که اقتصاد ایران در سالهای اخیر 5 درصد نرخ رشد داشته است که به گمان ایشان، این وضعیت نمی تواند مصداق وضعیتی باشد که من در یادداشت دیگر توصیف کرده بودم. یعنی اگر چه ممکن است وجود تورم درایران درست باشد ولی اقتصاد ایران گرفتار رکود نیست.
قبل از هرچیز از این دوست گرامی تشکر می کنم که به من و کارهای من این همه لطف و احسان دارد.
و اما در جواب پرسش ایشان باید بگویم که دوست گرامی اگر چه اکثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان میزان تغییر در تولید ناخالص ملی را نشانه رشد اقتصادی می دانند و به یک تعبیر تاحدودی هم درست می گویند ولی به نظر حقیر - چه غلط ها! - استفاده از این متغیر به دلایل گوناگون خالی از اشکال نیست.
- اول این که شیوه های اندازه گیری تولید ناخالص ملی شیوه های کارسازی نیستند. به عنوان نمونه، اگر کشوری با یک فاجعه عظیم طبیعی روبرو شود و نصف امکانات مملکت از دست برود همین که شما شروع می کنید به بازسازی آن خرابه ها، نتیجه آن به صورت رشد چشمگیر در تولید ناخالص ملی ظاهر می شود . اگرچه از نظر عددی و رقمی اقتصاد « رشد» داشته است ولی آیا به این معناست که مردم آن سرزمین امکانات بیشتری دارند؟
ثانیا در اندازه گیری تولید ناخالص داخلی هیچ تفکیکی بین آن چه که به واقع باعث رفاه بیشتر مردم می شود و آن چه هائی که اگر هم تاثیری هم داشته باشد، برزندگی شان تاثیر منفی دارد صورت نمی گیرد. یعنی اگر کشوری برای مثال بر بودجه نظامی خود و یا آن چه که خرج ارتش و نیروهای امنتیی می کند بیفزاید و به اصطلاح فعالیت ها را در این حوزه ها افزایش بدهد در آمارها این افزایش به صورت رشد تولید ناخالص ملی در می آید. گمان می کنم با من هم عقیده باشید که این نوع فعالیت های مصداق افزایش رفاه در یک جامعه نیست.
- ثالثا در خصوص کشورهائی چون ایران که اقتصادی به شدت وابسته به دلارهای نفتی دارند بالا و پائین رفتن قیمت نفت- دلارهای نفتی- هم براندازه گیری تولید ناخالص داخلی تاثیر مستقیم می گذارد. به عنوان مثال، من تردیدی ندارم که رشد اقتصادی ایران امسال از سالهای پیشین بسیار بیشتر خواهد بود آن هم نه به خاطر این که خودمان تخم دو زرده گذاشته ایم بلکه به این خاطر که نفت را در بازارها به قیمت بالاتر فروخته ایم.
به همین خاطر است که اگر دقت کرده باشید من در آن یادداشت کوتاه، وقتی از رکود سخن می گویم معیار بیکاری را برایش در نظر گرفته ام یعنی معتقدم آن معیاری که باید برای سنجش و ارزیابی نه فقط در مورد ایران بلکه در همه موارد بکار گرفته شود نه فقط میزان رشد تولید ناخالص ملی- که علاوه بر کمبودهای آمده در بالا- ضعف های انکار ناپذیر دیگری هم دارد- بلکه میزان بیکاری و بطور کلی سطح اشتغال در یک جامعه است. ممکن است اشتباه کنم ولی من بر این گمانم که هر اقتصادی که در آن میزان بیکاری در حال افزایش باشد گرفتار رکود اقتصادی است. و دلیل من این هم است که معتقدم معیار سنجش و مقایسه نظام های گوناگون اقتصادی نه ارقام سود و قیمت سهمام، یا ثروتمند تر شدن این یا آن اقلیت بلکه این است که تا کجا خدمت گزار نیازهای اساسی انسان در آن جامعه است. به همین خاطر است که وقتی در یک اقتصاد شماره هر روزافزون تری که به غیر از نیروی کا رخویش چیزی برای فروش ندارند، قادر به فروش نیروی کار خود نباشند - از منظری که من به دنیا می نگرم- این اقتصاد گرفتار رکود در فعالیت های خویش است. در ضمن اگر توجه کنید در جوامعی چون ایران ما یک نظام رفاه اجتماعی هم نداریم و افزایش بیکاری بدون تردید به صورت گسترش فقر و نداری- با همه آسیب های اجتماعی ناشی از آن - در می آید. در آن صورت، وقتی بیکاری در حال افزایش باشد شما بی گمان با افزایش فقر و همه این آسیب ها هم روبرو هستید، در آن صورت سخن گفتن از رشد اقتصادی که در ادبیات اقتصادی با گسترش رفاه همراه است- یا باید باشد- در این شرایط به گمان من اندکی خنده دار می شود.
اگر با این معیارها به اقتصاد ایران بنگرید مشاهده خواهید کرد که بر خلاف تبلیغات نئولیبرالهای وطنی اقتصاد ایران با آن چه که از آن می شنویم و در روزنامه ها و سایت های انترنتی می خوانیم روزبه روز علاوه بر تورم، گرفتار رکود بیشتری می شود.
0 نظر:
ارسال یک نظر